ستاره و بابک (۱)

1401/12/25

سلام
من برا اولین بار هس مینویسم
اسم ستاره هس اهل تهرانم
قدم ۱۶۰هس وزنم ۶۲با سینه هام ۸۰و باسن برجسته
خب بریم بر داستان اینو بدون پسرررر هر جا هسی دوست دارم دلم برات تنگ شده
چند سال پیش شیراز دانشگاه قبول شدم
برای کارای اولیه ثبت نام و خوابگاه یا اجاره یه خونه نقلی با یکی از دوستام راهی شیراز شدیم دوستم مریم یه دوست پسر داشت که تا فهمید ما میخوایم بریم شیراز تلفن یکی از دوستاشو داد به نام بابک گفت پسر خوبیه و اونجا میتونه کمک بهتون کنه
ما رسیدم شیراز و کارای اولیه ثبت نام انجام دادیم و وقتی رفتیم برا خوابگاه گفتن که جا نیستش بعد از کلی گشتن حوالی دانشگاه برا یه خونه نقلی گیرم نیومد کلی خسته و کثیف را بودیم که دوست مریم زنگ زد و گفت چرا به دوستم زنگ نمیزنید من باهاش هماهنگ کردم مریم که طبق معمول گوشیش شارژ نداشت من تماس گرفتم
یه صدا خیلی گرم با لهجه باحال مثل اینکه ده سال بشناستت جانم سلام من ستاره هسم دوست ناصر بابکم از صب منتظر تماس شما هسم چیکار کردین ؟کجا هستین؟دانشگاه ثبت نام کردم خوابگاه گیرم نیومده خسه کلافه هسم کجا هسین خیابان شیخی به من نزدیک هسین تا یه ربع دیگه اونجا هسم
چنتا ماشین رد شدن که خدا خدا میکردم هیچ کدمشون نباشن تو همین حال بودم که تلفنم زنگ خورد پس کجایین من روبروی دانشگاه هسم واااای خدا مگه میشه این بابک باشه یه پسر جون خوش تیپ نزدیک تر شدم تلفن زدم دیدم سر کرد تو ماشین و گوشیشو برداشت رفتم سمتش وقتی برگشت تقریبا تو فاصله نیم متریش بودم و سلام کردم بوی عطر تلخش همجا رو پر کرده بود دستش که جلو آورد فقط نگاش میکردم سلام داد و من مریم مات این پسر بودیم با قدی ۱۷۵وزنی ۷۲ از بدنش معلوم بود ورزشکار هس یه پیراهن مشکی و شلوار کتون و یه کفش کالج با ساعت دستبند ست موهای خرمایی و چشمایی عسلی
پسر مودب بودی گفت شما خسته هستین من شمارو میرسونم خونه تا یه دوش بگیرین منم یه فکر برا شام می‌کنم
تو آسانسور بوی عطرش تمام فضا رو پر کرده بود وقتی رسیدم در خونه کلید از جیبش در آورد در باز کرد و خودشو عقب کشید و از ما دعوت کرد تو خونه وقتی وارد شدیم تازه فهمیدیم خودش تنها زندگی میکنه یه خونه سه خوابه و فوق العاده تمیز دو تا از اتاقا تخت دو نفره و اتاق سوم وسایل اضافه یه چایی برا ما ریخت و گفت من شب برمیگردم چیزی لازم داشتین به من تماس باشین ساعت سه چهار بود که رفت
وقتی رفت با مریم‌ شیطنت گل انداخت و اتاق خودش باز کردیم با کلی شمع و لباس های اتو کرده به مریم گفتم زن داره این یارو‌ که ناصر زنگ‌زد از دوستش تعریف کردن و گفت مجرده اما باورش سخت بود برا وسایلی که تو خونه بود و تمیزی وقتی رفتم سمت یخچال تا ببینم چیزی هس تو درب بخچال پر بود از مشروب و کلی مزه که دلم خواست اما نه وقتش بود نه اینقدر راحت که استفاده کنم مریم از حموم اومد بیرون من دم در که رفتم توی حموم فهمیدم مجرد هس حمومش هیچ وسایل زنونه نداشت حتی صندلی ااب گرم که باز کردم ناخواسته یه حس درونم روشن شد دستم که رفت روی سینم یه اه کشیدم دستم بردم پایین تر تا رسیدم به کسم کلی آب انداخت بود توی فکر دوست پسرم بودم که بدون هیچ خبری ولم کرده دستم محکم تر فشار دادم تا پایین پام یکی از انگشتامو یواش فشار دادم توی دهنم کسم و یواش شروع کردم مالیدن و سرم گذاشتم روی دستم و آب از روی سرم میومد بین سینه هام و میرسید به دستم که داشتم خودم خالی میکردم که یه لحظه مریم زد به در ستاره یه لحظه برگشتم جان مریم بابک هس ببین چی کار داره میگه نهار خوردین گفتم مزاحمش نشو بگو اره از لای در نگاه میکردم مریم با یه شورت سیاه و یکی از پیراهنای بابک داشت توی پذیرایی راه میرفت با دیدن من چیه حالت که بده منم با پرویی دلم سکس می‌خواد مریم بابک که هس ندیدی چطوری زیر چشمی حواسش بهت بود
از حموم اومدم بیرون روی میزش بغل تلفن منوی یه بیرون بر بود و یه فست فود مریم چی میخوری هر چی وقتی زنگ زدم برا غذا آدرس نداشتم روی برگه نگاه کردم اشتراک که گفتم لحن صدای خانم فروشنده عوض شد و گفتن چشم حتما میارن شما مهمون آقای …هستین اره چرا اخه تو این چند سال اولین بار هس یه خانم سفارش غذا به این آدرس میدن کنجکاو شدم ببینم این پسره چکاره هس مریم زنگ بزن به ناصر
الو ناصر این دوستت میشه بهش اطمینان کرد اگه نه هتل یا به جا برا امشب بگیریم
مریم اگه نشه به من اعتماد کرد به بابک اعتماد کنید شب هم اگه بگید نیاد نمیاد میخواید زنگ بزنم شغلش چی هس
کفش فروشی تو یکی از مراکز پر رفت آمد شیراز
زن داره
نه یه دوس دختر داشت بعد ۱۲سال ولش کرده رفته المان
اینارو چرا میپرسی
میخواستم ببینم میشه پیش بود
اره بابا ساعت ۹:۳۰تا۱۰از سر کار میاد
باشه خدافز
راستی به ستاره بگو کیس خوبی هس برا تو ۴سال اونجا هسی
خفه شو تلفن رو اسپیکر هس میشنوه
من که راستشو گفتم
ساعت ۸درب پایین ساختمون زنگ خورد
بله
سلام صاحب خونه
شما
صاحب خونه قبلی هسم بابک
از اینکه درب پایین زده بود خوشحال بودم هم یه وقت به ما میداد برا لباس پوشیدن هم اینکه این موجود چقدر جذاب میتونه باشه
درب ساختمون گذاشتم روی هم که نخواد زنگ بزنه دم درب وایسا و درب زد و صدا زد بعد اومد کلی وسایل تو دستش گذاشت روی اوپن
و وسایل غذا رو که دیدی به یه لحن‌خاصی مگه شما غذا نخورده بودین
نمی خواستیم بیشتر از این مزاحم شیم
ای بابا
و رفت سمت اتاقش بعد از ۱۰مین اومد بیرون من تازه فهمیدم که رفته حموم اما با مریم با تعجب از کجا رفت حموم که من به سمت اتاقش رفتم و پشت درب تازه حموم دستشویی جداگانه دیدم
تا اینجا داستان طولانی شد اما میخواستم آشنایی بهتون بگم اگه دوس داشتن بقیه داستان بگین تا ماجرای سکسی خودم بابک براتون بگم

نوشته: ستاره


👍 5
👎 3
12201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918994
2023-03-16 03:15:34 +0330 +0330

عالی👌

0 ❤️

919058
2023-03-16 14:21:16 +0330 +0330

پسری که اسمش بابک باشه ی جورایی خیلی تو دل برو هستش.

0 ❤️

919627
2023-03-20 16:30:22 +0330 +0330

گنگ نوشتی دوست عزیز. مکالماتو درست کن چرا باعجله اخه.

0 ❤️