داشتنم می رفتم سمت خابگاه که احساس کردم صدام زد برگشتم دیدم آره خودش بود
دوید به سمتم و گفت :
اسمش آیدا بود آیدا صابری ترم 1 بود هم رشته ای بودیم و همه کلاسا رو با هم بودیم .
دیروز عصر که سر کلاس بیان و معانی یه غزل از غزل های خودمو خوندم زیر چشمی نگاهش می کردم .
کلاس نرمی بود استاده خیلی اهل دل بود بچه ها هم که می دونستن من اهل سازم
از استاد می خواستن یه آن ترکت بده تا من سه تار بزنم و شعر بخونم
یادمه همون روز اولی که قرار بود همه خوابگاهی ها بیان و وسایلشون رو بیارن من یا یه کاور بزرگ که داد می زد سازه
گاو پیشونی سفید شده بودم
از همون جا بود که همه بچه های خوابگاه فهمیدن من اهل سازم و شبا براشون سه تار می زدم .
آیدا از همون روز اول برام یه حس خاص داشت . نگاهش جذبم می کرد . وقتی می خندید گونه هاش گود می شد
من خیلی اهل دختر بازی و این حرف ها نبودم بلکه به خاطر علاقه ام به ادبیات و شعر و داستان بیشتر به عشق های اسطوره ای معتقد بودم به رستم و تهمینه به زال و رودآبه به لیلی و مجنون
خانوادم همیشه با این کار های من مخالف بودن که پولمو به ساز و موسیقی بدم نه از بعد دینی و مذهبی نه
بلکه معتقد بودن حروم کردن پوله
اما من علی رغم این فشار ها سه تار خریدم و این ساز رو از سال اول دبیرستان دنبال کردم و حالا واسه خودم استادی بودم
گاهی هم تو شب نشینی ها ازم می خواستن بزنم گاهی واسه مراسم های رسمی دعوتم میکردن که برم ساز بزنم اما من همیشه سه تار و واسه خلوت خودم می خواستم
((تمام لذت دنیای ما فقط این هاست * کتاب و چای و کویر و سه تار و زن ، سیگار ))
این بهترین فرصت بود تا بتونم کاری بکنم سیمن می خواست ساز بزنه و این برا من یعنی همه چیز
فردا صبح بعد از کلاس
راس 6 دور بهارستان بودم
دلمو زدم به دریا و بهش زنگ زدم میترسیدم صدای تاپ تاپ قلبمو از پشت گوشی بشنوه
گوشیو که قطع کردم داغ بودم یه کم به دور و بر زل زدم حواسم به همه تاکسیا بود
یهو دیدم از پشت سر آروم بهم گفت سلام
گفتم سلام خوبید شما
-مرسی ببخشید توروخدا معطل شدید
طرف همون طور که به کارت نگاه میکرد سر شو بالا کرد و گفت :
شناسنامه لازمه
مغازه دار گفت :
آیدا ترسیده بود
گفت :
حامد بریم ساز باشه واسه بعد
من در اوج ناباوری که بهم گفن حامد گفتم باشه بریم
از فروشنده تشکر کردم و از مغازه در اومدیم
آیدا گفت من حالم خوب نیست تاکسی میگیرم میرم خونه ( اون خوابگاهی نبود تو خونه مادربزرگش زندگی میکرد.)
گفتم مگه من میزارم این جوری بری نه خودم میرسونمت و خلاصه هر طور بود نذاشتم بره و با هم رفتیم کافی شاپ تا یه چیزی بخوریم و کمی آورم بشیم .
بهترین فرصت بود رفتیم رو یه میز دنج و من شروع کردم به صحبت از شعر گفتم از علاقم به ادبیات از مشکلات سر راهم که بیام به این رشته از شعرو عشق و دیدگاهم به عشق
دسته آخر بهش گفتم که من عاشقتم و دست ازت بر نمی دارم و همه چیزم تویی سیمن هم از خودش گفت و از خانوادش و از همه چیز گفت و در پاسخ به عشق من گفت ، وقتی تو ساز فروشی گفتم که ما زن و شوهریم اون
به رویا رفته و منو دوست داره …
شاگرد کافه چی اومد گفت آقا ببخشید ساعت 10 شبه می می خواییم تعطیل کنیم و ما 2 نفر تازه متوجه گذشت زمان شدیم همون جا بود که تاز آیدا فهمید موبایلشو تو ساز فروشی جا گذاشته و حتما تا حالا مامان بزرگش 1000 باز بهش زنگ زده …
2 ماه از روز عشق من گذشت
من اسمشو گذاشتم روز عشق تو این 2 ماه ما به اندازه ی هزار تا لیلی و مجنون عاشقی کردیم و برا آینده مون تصمیم
گرفتیم
تصمیم گرفتم با آیدا ازدواج کنم
اونم میدونه هر دو با هم این تصمیمو گرفتیم
امتحانات پایان ترم از 2 هفته دیگه شروع مشیه
من باید برگردم شهرم
آیدا گفت مامان بزرگش امروز رفته روضه و شب هم میره زینبیه واسه مراسم دعا
گفت برم خونشون تا هم خداحافظی کنیم هم باهاش عروض کار کنم
عروض و قافیه اولین امتحانمونه و درس سختیه من چون خودم شاعرم بلدم اما آیدا کمیتش میلنگه
قرار شد بریم هم کار کنم هم خداحافظی کنم
من دیگه اروم و قرار نداشتم دوش گرفتم تمام ادکلنو رو خودم خالی کردم اسپری دهان با عطر نعنا زدم و مسواک غلیظ
آماه شدم کتابامو برداشتم و رفتم اونجا
ساعت 4و نیم بود در زدم
سلام علیک کردم و رفتیم و بالا
رو یه کاناپه نشستم و آیدا رفت تو آشپزخونه
به دور و بر خونه نگاه میکردم ولی اصلا چیزی نمیدیدم تمام فکرم به آیدا بود
اومد برام قهوه آورده بود
خندیدم و بهش گفتم دختره بد قهوه نماد چیه اونوقت ؟؟
گفت : من نمی دونم ولی واسه همسر آیندم چیز خوبیه
اومد نشت کنارم
بوی عطر هامون قاطی شده بود
روسریشو از سرش کشیدم و گفتم بزار شوهر آیندت ببینه اون موهای خوشگلتو
نمی دونم شاید داشتم عجله میکردم ولی دست خودم نبود
دستمو انداختم دور گردن آیدا و گفتم دوست دارم عزیزم می خوام تا دنیا دنیاس مال من باشی
و رفتم به سمت لبش
سمین کمی پافشاری کرد ولی اونم به دنبال تجربه این رابطه بود حدود 5 دقیه باهاش لب گرفتم فقط لب
زبونمو به زبونش میزدم و طعم نعنای دهنمو تو دهن اون احساس می کردم داشتم دیوونه می شدم طاقت نداشتم
راست راست شده بود
سمین هیچی نمیگفت
از رو لباس سینه هاشو نوازش کردم بعد لباسشو در آورد سوتین مشکی بشته بود که این منو کشت
بدنش سفید بود مثل برف و وقتی سوتیینشو باز کرد دو تا هلو بزرگ در مقابل چشمان نمایان شد که قهوه ای تیره سر سینه هاش با سفیدی بی حد بدنش تضاد دلچسبی ایجاد کرده بود
شروع کردم به مالیدن محکم سینه هاش و همزمان بوسیند لبش و گاهی لیس زدن لاله ی گوشش و بعد هم مثل تشنه ای که هزار سال آب نخورده باشه شروع به مکیدن سینه هاش کردم اونقدر که سرخ سرخ شد
سمین نفس های بلند می کشید و چشماشو می بست
من در یک لحظه تمام لباشامو در آوردم و بعد هم شلوار آیدا رو در آوردم و حالا منظره دیدن داشت کسش از پشت
شرت به شدت خود نمایی می کرد و شرتش کمی مرطوب بود در حد سه یا چار قطره آب
کونش هم بسیار سفید و ناز نمی دونستم حالا باید از کجا شروع کنم
دوباره رفتم سراغ خوردن سینه هاش و همزمان دوستمو از زیر شرت گذاشتم رو کسش و می مالیدم اونقدر که شروع به آه آه کرد بعد شرتشو در آوردم و نگاه کردم به کوسش واقعا بهشت بود تا حالا من کس نکرده بودم اولین بار بود میدیدم
سفید و با دوتا لبه گوشتی و یه برآمدگی (چوچوله ) و یه شیار ناز
کسشو بو کشیدم عالی بود دهنمو گذاشتم رو کسش شروع کردم خوردنش و گاهی هم چوچوله شو آرروم گاز می گرفتم دیوانه شده بود آیدا داشت می میرد
می گفت حامد من مال توام همش مال خودته و آه آه می کرده من دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم همین جور که آیدا تو حال خودش بود آردم سر کیرمو گذاشتم رو لبه کسش و کمی بالا پایین کردم
تصمیم خیلی سختی بود
جدال عقل و شهوت
دلمو زدم به دریا و سر کیرمو آروم دادم تو شیار وسط کس آیدا که یهو یه جیغ بلند کشید و من ترسیدم بعد کیررمو در آوردم و دیدم به اندازه 3 قطره خون رو سر کیرمه سمین به من یه نگاهی کرد و گفت حامد چیکار کردی
گفتم می خوام صددرصد مال خودم بشی حالا دیگه خانوم منی
بعد خم شدم یه بوسش کردم و یه کم سینه حاشو مالیدم و دوباره که هردو باز شهوتمو زد بالا سر کیرمو گذاشتم دم کسش لحظه با شکوهی بود اولین بار که می خوام کس بکنم دادم تو آروم آروم آیدا ریز ریز جیغ می کشید .
هی دستشو می خورد و منم شروع کردم کم کم تلمیه زدن تو کستش قرمز بود و خیلی گرم داغ داغ
حدود15 تا تلبمه که زدم احساس کردم داره آبم میاد کشیدم بیرون و کمی صبر کردم
آیدا در اوج شهوت بود دوباره دادم تو و کمی محکم تر تلمبه زدم یهو سیمن نیم خیز شد و با دستاش دور کمروم گرفت و یک دوتا جیغ زد و با ناخون هاش کمرمو پنجال می کشید کست اونقدر داغ شد که کیرم سوخت و احساس کردم یک کمی هم آب به کیرم خورد. سمین کمی لرزید مثل وقتی عطسه می زنی
ویه نفس عمیق کشید به ارگاسم رسیده بود من هم تلبمه زدم که آبم داشت میومد و تا موقعی میخواستم بکشم بیرون همش ریخت تو کس آیدا و من افتادم روش و سینه هاشو می خورددم اونم میگفت اوف اوف سوختم
وای سوختم چند بار دیگه هم هردو مون ارضا شدیم و من تو چند تا پوزیشن گاییدمش که رفنیم رو 69 من شروع کردم به لیس زدن کس خانومم اما آیدا علاقه ای و خوردن کیر من نداشت و من هم اجبارش نکردم
بعد از حدود 2 ساعت سکس مداوم
همون جوری لخت دراز کشیدیم رو زمین کنار کاناپه و آیدا گفت میترسه چون دیگه پرده نداره من هم بهش گفتم
تو خانم خودمی اول و آخرش مال خودِخودمی
سمین حدود 10 تا قرص ld خورد تا خیال هردومنو راحت بشه هرچند بعدش زمان پریوداش به هم ریخت و هردو فکر کردیم مریض شده
اسفند با خانواده رفتم خواستگاریش و عید هم عقد کردیم
البته دیگه تا بعد از ازدواج سکس نداشتیم
نوشته: علی
بلاخره اسمش چی بود ؟
آیدا ؟ سمین ؟ ثمین ؟ سیمن ؟ سیمین ؟
خودتم نفهمیدی با کی بودیا
در عین خالی بندی کمی تاقسمتی تخمی بود کونت درد نکنه با این داستانت
ﺑﺎﻼﺧﺮﻩ ﺍﺳﻤﺶ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟ﺍﺍﻳﺎ ﺍﻳﺪﺍ ﺑﻮﺩ؟ ﺍﻳﺎ ﺳﻤﻴﻦ ﺑﻮﺩ؟
ﺍﻳﺎ ﻭﮐﻴﻠﻢ ﻋﺮﻭﺱ ﺧﺎﻧﻢ؟ﺧﺨﺨﺨﺦ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺎﺷﻴﻦ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺷﺎﺥ و ﺑﺮﮒ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺶ.
داستانی که کلمه اولش غلط باشه،معلومه که چه شلم شورباییه.
کلمه اول رو که خوندم گفتم بیام یه چارتا لیچار بارت کنم ولی ادامه دادم به خوندنش.
باید بهت بگم خیلی خوشم اومد از نوشته ات. از غلطهای املایی و انشایی که بگذریم هرچند که به سادگی نمیشه ازش گذشت ،بد نبود.
با ارفاق خوب بود.ولی . . .
ولی اگه الان پیشم بودی مجبورت میکردم داستانت رو بخونی و با هر غلط املایی یکی میزدم پس گردنت تا یاد بگیری بی غلط بنویسی.
حالا هم پررو نشو .ببند نیشت رو تا نزدم توسرت.
یکم دیکته کار کن. اسم دختره رو هم بپرس درست .تکلیف خودت و ما رو روشن کن ببینیم اسمش چی بود .حالا گمشو از جلو چشام تا . . .
موضوع داستانت خوب بود .ولی لازمه بری کلاس خصوصی .فکر کنم تو املا آرزو به دل یه نمره 20 موندی.من که نفهمیدم اسم دختره چی بود بالاخره .اگه کسی فهمید به ما هم بگه لطفا.
عالی بود
کامنتای محسن مکانیک و شیر جوان و میگم
داستان تو هم خوب بود
عشقولانه
استاد تار و شعری اما الفبا نمیدانی
شرمنده به دشمنت
ضمنا همیشه شجاعت ختم به خیر نمیشه
مبارک
حالا بلکه دختره تصمیمش واسه ازدواج با تو قطعی نشده بود تو واسه چی زرت پردشو زدی؟
بعدم تا اونجایی که من میدونم قرصو قبل از سکس میخورن نه بعدش
با نظر “شیر جوان” عزیز 100 % موافقم . در مورد اسم ها که قاطی پاتی می شه من شنیدم که سایت (حالا خود ادمین یا هر کس که مسئول اینکاره) برای اینکه یک وقت اسمها واقعی نباشه و قهرمانان! داستانها به جهت تطابق ماجرا با واقعیت و اسم واقعی شناخته نشوند اسم ها را عوض می کنه. و خوب گاهی اشتباه هم پیش می آد (البته من این قضیه را از یک منبع غیر موثّق شنیدم و اصلن روی صحیح بودنش شرط بندی نمی کنم. شاید هم اینطور نباشه!) ولی منم مطابق نظر دوست عزیزم “شیرجوان” معتقدم که داستان نمره ی قبولی می گیره , اگه کمی با اغماض نگاهش کنیم.
راستی دوستان دقتّ کردید؟ امروز بیشتر داستان ها اگه خیلی خوب نبودند لا اقل قابل قبول بودند . درسته؟؟؟
در قسمت سکست حرفی عمل کردی واین برای یک مبتدی که اولین بارشه عجیبه واین داستانتو کمی غیر واقعی میکرد ولی نسبت به باقی داستانهای که من خوندم بهتر بود
با شیر جوان عزیز موافقم
راستی نام کاربریم رو عوض کردم
[quote=تینا بجنوردی] راستی نام کاربریم رو عوض کردم[/quote]
دستت درد نکنه دوست عزیز , باور کنید اون روزی که داستان شما منتشر شد , من ماتم گرفته بودم که اگه توی کامنت بخوام از شما اسم ببرم چه خاکی توی سرم بریزم؟؟
باکیر بی قافیت زدی عروض عروس رو ردیف کردی
خاجه نیم من بوق بن پشم الدینکلا