سلام. من یاشارم اسم خودم نیست اسمی هست که دوستش دارم. بچه تبریزم. خیلی داستان سکسی تو این سایت خوندم تا اینکه تصمیم گرفتم که یکی هم من بنویسم. البته داستان نیست یه واقعیت هست. من زمان سربازی عصر ها بیکار بودم و جلو مغازه ای که با برادرم قبل از سربازی من باز کرده بودیم مینشستم و عصر هم مغازه رو اداره میکردم صنف کامپیوتر هست مغازمون. خلاصه عصر ها یه خانمی رو میدیم که از جلو مغازه رد میشه. خانمی با چادر مشکی که هیکلی نسبتا چاق داشت قدش کوتاه بود از من کوتاه تر البته. خلاصه میومد کمی بالاتر از مغازه ما منتظر تاکسی میشد و با یکی میرفت و همیشه هم منو از دور یه نگاهی میکرد من هم که نگامو ازش بر نمیداشتم. چن بار هم ماشینو برداشتم تا سوارش کنم که سوار نشد اما یه روز سوار شد با یه پسر 7 ساله. خانم کجا میرید گفت سر چهار راه گفتم اجازه بدید برسونم گفت زحمت میشه پسرمو میبرم کلاس رقص گفتم میبرم و منتظر میشم تا تموم بشه تا برتون گردونم. اول گفت نه راحت نیستم و اینا اما وقتی چند دقیقه که وایستادم جلو ساختمانی که رفته بودن دیدم اومد که بخاطر شما اومدم تو ماشین منتظر بشیم یه ساعت وقت داشتیم رفتم یه دوری زدیم و کمی حرف زدیم و ابمیوه ای خوردیم بهش شماره دادم و قرار شد که زنگ بزنه تا براش اهنگهای اذری واسه رقص بدم.
بعد سه روز زنگ زدو شروع شد ارتباط ما. سی دی ها رو دادم بهش و رفتیم پارک من هم چادر برداشته بودم که چادر زدیم و رفتیم توش کمی باهم حرف زدیم بعد ناخواسته همو بغل کردیم و لب و آغوش بعد خواستم شلوار شو در بیارم که گفت اگه میشه با لباس که من قبول نکردم و در اوردم شورتش هم در اوردم و گذاشتم تو کوسش. بعد از کمی تلمبه زدن گفتم ابم داره میاد چی کار کنم گفت هر جور دوست داری میتونی تو بریزی که من هم ریختم توش. میخواستم بلند شم که گفت در نیار اگه میشه یه دست دیگه هم بکن خیلی چسبید. ای وای انگار دنیارو بهم داد چون سیر نشده بودم. خلاصه یه نیم ساعتی طول کشید تا من دوباره ارضا شم وقتی میدیدم داره ابم میاد درش میاوردم و پوزیشن رو عوض میکردم. انروز تموم شد تا قرار شد بخاطر ترس و استرس برم خونشون و فرداش رفتم خونشون چه پذیرایی از من کرد بعد هم 3 دست با هم سکس کردیم و هر چی من میکردمش سیر نمیشد التماس میکرد که یه بار دیگه خلاصه رفتیم حموم که اونجا با کیرم ور رفت و تا اون موقع نخورده بود که برام ساک زد بعدش هم من یه دست دیگه تو حموم گذاشتم تو کسش و ابمو ریختم. بعد از چندین جلسه راضی کردم که از عقب هم بکنم. خیلی به سختی وارد کونش کردم وقتی وارد میشد واقعا دردش میومد و دیونه میشد اما حیف که قدرشو ندونستم بعد از اینکه حامله شد دیگه رفت دو بار پیداش کردم و اوردم خونه اما دیدم اون محبت قبلی رو بهم نداره و اعتراف کرد که با یه مرد دوست شده و باهاش سکس میکنه. همیشه از شوهرش ناله میکرد که اصلا توسکس بهش توجه نمیکنه و فقط خودش ارضا میشه اونهم تو 5 دقیقه نه نوازشی نه توجه به احساسات و ارگاسم زنش. ابش که میومد میخوابید. اهل پول و گدایی نبود فقط دنبال سکس با جنس مخالف بود دنبال یکی که سیرش کنه.
نوشته: یاشار
دو دست اینجا کردی! سه دست اونجا! پنج دست خونشون! 7 دست خونتون! 10 دست …!!!
مردتیکه مگه تخته نرد میزنی؟؟!!!
گزارش کردن بود یا داستان سکسی مسخره ی کله پوک مریض جقی؟؟!!
هرررررری ننویس حالمون به هم خورد اه اه اه
گمونم مغزت بجای اینکه تو سرت باشه تو کونته
معلومه این داستان حاصل یه گوز خیلی قویه که ازت زده بیرون
ائده یبار دیگه یالان بگیا میام کونت میزارم
درضمن من 20 و اندی ساله تبریزم تا حالا کلاس رقص پسرونه ندیدم ملجوق
کسشری بود به معنای واقعی کلمه
عجب زن جنده ای بوده اول به تو میداده
بعد یه مدت دلشو زدی رفت با یکی دیگه
جالب اینکه شوهر دارم بود
بابا والا بلا زنی که شوهرشم ارضاش نکنه انقده جنده نمیشه
این شمایین که توهم میزنین
بابا کیر خر اوبنه ای تو کونتون بره بس کنین دیگه
دس وردارین ازین کونی بازیا
کیر موش صحرایی تو فرق سرت بره
بابا نوئل بکنتت تا آدم شی
دیوووووووووووووووووووث
دیوووووووووووووووووووووووووث
ددددددیییییییییییییییییوث
گوه زدین به اعصابم
کدوم پارک؟ تبریز ؟ پارک؟ لخت شدن؟ سکس؟ یا من بچه تبریز نیستم یا تو گورومساخی بیش نیستی!!!
بنده خدا،اىن کمره که تو دارى با تىرآهن 18؟
ىه جورى بنوىسىن که بشه باور کرد بابا
اگه حوصله نوشتن نداری همشو یه جا ننویس. تا نحوه آشنایی خوب بود. ولی بقیه شو انگار داری واسه دوستت تعریف می کنی نه اینکه داری خاطره می نویسی!
این چیه نوشتی خیلی چاخان بود