سکس با نرگس جون همسایمون (۲)

1401/12/27

...قسمت قبل

با سلام خدمت دوستان خوبم که همیشه بنده رو توی کامنت ها مورد لطف و عنایت خودشون قرار میدن…
بله داشتم میگفتم که نرگس توی بغلم بودو نمی‌رفت خونه شونو منم نگران که یه وقت مبینا از حموم نیاد بیرون،توی همین فکرها بودم که یهو دیدم صورتم داره خیس میشه،چشمامو باز کردم و دیدم مبینا از حموم اومده بیرون و داره روی صورتم با دست آب میپاشه،خیالم راحت شد که داشتم خواب می‌دیدم ولی خیلی خواب خوبی بود،ساعت رو نگاه کردم دیدم حدود شیش بعد از ظهره،جمعه بود، صبر کردم تا مبینا موهاشو سشوار بکشه، همینجور که خوابیده بودم داشتم وراندازش میکردم،پاهای خوشگلشو سینه های قشنگ و خوش مزه اش و پوست لطیفش رو نگاه میکردم ،بلند شد که حوله اشو در بیاره منم بلند شدم و رفتم جلوشو بغلش کردم،با دستام روی کمر لطیفش دست میکشیدمو گردنشو بوس میکردم،دیدم مبینا میگه سهیل بذار برای شب،گفتم نقدو ول کنم نسیه رو بچسبم؟خم شدمو سینه ی راستشو میک زدمو دست راستمو بردم لای کسشو شروع کردم به مالیدنش،با دست چپم هم کون نرم و تپلشو چنگ میزدم ،چشماشو بسته بود،خوابوندمش روی تخت و رفتم کاندومو کشیدم روی کیرمو برگشتم سراغ کس مبینا جونم،کف دستامو بردم زیر کونشو هم زمان که کسشو بوس میکردم کونشو با انگشتام فشار میدادم،خوب حال میکرد،کیر منم سفت‌تر و کلفت تر میشد ،چند دقیقه ای که خوردمش پاشدم اومدم جلو و کیرمو گذاشتم جلوی کسشو یواش فشار دادم تو،روش خوابیده بودمو در حالی که عقب و جلو میکردم گردنشو میخوردمو قربون صدقه اش میرفتم،دستاشو دور کمرم حلقه کرده بودو نوازشم میکرد و آه میکشید،همونطور که توش بود سرمو آوردم بالا و با دستام سینه هاشو میمالیدمو میچلوندمو نوکشونو میمالیدمو تلمبه میزدم،دیدم داره خیلی تحریک میشه،دستمو بردم زیر رونهای نرم و کلفتشو گذاشتم روی شونه امو تندتر تلمبه زدم که دیدم میگه دارم میام،منم همون موقع اومدمو با هم ارضا شدیم،کیرمو کشیدم بیرونو کنارش خوابیدمو سینه هاشو میمالیدمو بوسش میکردمو قربونش میرفتم…
دو روز بعد که سر کار بودم دیدم نرگس پیام داد،با هیجان باز کردمو دیدم نوشته سلام آقا سهیل خوبید؟ اون امانتیتون آماده است چطور به دستتون برسونم؟نوشتم سلام نرگس خانوم خوبی؟ببخشید کدوم امانتی(البته یادم بود چیو میگه)؟گفت سوتین های مبینا جون دیگه، گفتم فردا که داری میری بیرون ازت میگیرم، ساعت چند میری بیرون ؟گفت حدود هفت…گفتم خوبه تا فردا…مرسی که تهیه کردیشون،گفت خواهش میکنم قابل نداشت.بعد براش یه قلب فرستادمو اونم یه گل فرستاد.حس کردم داره یه اتفاقاتی میفته.براش دوباره نوشتم نرگس خانوم میشه نرگس صدات کنم؟دیدم جواب داد اشکالی نداره، گفتم نرگس جان تو خیلی برای من مهمی، حس میکنم خیلی دوستت دارم… چند ساعت گذشت ولی جوابی نداد،پیش خودم گفتم دیگه خیلی پررو شدمو زیاده روی کردم، یعنی فردا ببینمش بهش چی بگم که درستش کنم؟ حوالی غروب بود که پیام داد سلام آقا سهیل ببخشید دیر جواب دادم دستم خیلی بند بود،شما هم برای من خیلی مهم هستین،راستشو بخواین میخواستم باهاتون حرف بزنم ولی روم نمیشد…اشکال نداره یه کم باهاتون درد و دل کنم؟گفتم نه این حرفا چیه من که خودم بهتون گفتم باهام راحت باشید،بعد شروع کرد به اینکه چرا با شوهرش مشکل داره و شوهرش بد دهنه و همیشه آزارش میده و …بین حرفاش گفت که یه بار از شوهرش جدا شده و الان بخاطر بچه دارن با هم زندگی میکنن و با شوهرش فقط صیغه کرده که اگه دوباره دست از پا خطا کرد راحتتر ولش کنه،دیدم الان وقت شیطونیه،پرسیدم نرگس جان ناراحت نمیشی بپرسم موعد صیغه تون کی تموم میشه،گفت آخر هفته ی بعد،پرسید چرا اینو پرسیدی؟گفتم اگه میتونستم خودم صیغه ات میکردمو روی سرم نگه میداشتمت،گفت اینم تقدیر من بوده دیگه،گفتم تقدیر رو هم میشه عوض کرد،ولی دیگه پیامی نداد.فرداش حدود ساعت هفت که از خونه اومد بیرون منم اومدم بیرون و سوارش کردم،ایندفعه اومد جلو نشست،یه کم احوالپرسی کردیمو بعد گفت اینم هدیه ی مبینا جون،امیدوارم خوشش بیاد،گفتم حالا پیش خودت بمونه من الان ببرم خونه مبینا میفهمه،میخوام چند روز دیگه بهش بدم باهات هماهنگ میکنم ازت میگیرمشون.
بیشتر اوقات به نرگس فکر میکردمو اندامشو تصور میکردمو دوست داشتم به دست بیارمش،منم دنبال عوض کردن تقدیر بودم…بعد از دو روز بهش پیامک زدمو حالشو پرسیدم،گفت خوبم،پرسید کجایی خبری ازت نیست،گفتم به تو فکر میکردم…گفت واقعا؟؟؟راست میگی ؟؟؟ گفتم خب آره تو خودت اگه با یه آدم خوشگل و تو دل برو آشنا بشی بهش فکر نمیکنی؟گفت دیگه ایجورام نیست،گفتم چرا خودت خبر نداری تو شدی همه ی فکر و ذکرم…دوست دارم یه جایی با هم تنها باشیمو حسابی بوس بوست کنم… گفت مگه تو زن نداری،منم شوهر دارم نمیشه که… گفتم تو که صیغه ای وقتی صیغه ات تموم شد یه روز قبل از اینکه تمدید کنی به من افتخار بده،گفت آخه میترسم،گفتم نترس کسی نمیفهمه…(البته بماند که درستش اینه که چهل پنجاه روز باید فاصله بندازه تا بشه دوباره صیغه کرد ولی امان از دست این شهوت آقایون)
دیگه ازون به بعد با هم خیلی راحت شده بودیم و حسابی لاو میترکوندیم،پیامکهای عاشقانه میدادیمو ستایشش میکردم،اونم خیلی خوشحال میشد، انگار کمبود این جملات رو توی زندگیش میدید،دو سه روز بعد دلو زدم به دریا و بهش گفتم نرگس جون می‌خوام اون سوتینی که واسه ی مبینا خریدی رو تن تو ببینم،میشه بپوشی عکسشو برام بفرستی؟نیم ساعت بعد دیدم عکس یه جفت سینه ی خوشگل و ناز توی یه سوتین توری مشکی برام اومده…گفتم الهی قربونت برم با این ممه های بلوریت…اونم چند تا قلب و بوس برام فرستاد،بعد بهش گفتم نرگس جون یه عکس هم از اون کس خوشگلت بفرست…گفت به شرطی که تو هم عکس کیرتو بفرستی،گفتم باشه، رفتم توی دستشویی و یه کم با کیرم ور رفتم و وقتی حسابی شق شد یه عکس ازش گرفتمو براش فرستادم،بعدش پیش خودم گفتم نکنه کیرم از کیر شوهرش کوچیکتر باشه و بهم بخنده،دیدم میگه وااای چقدر خوبه،گفتم حالا تو بفرست،گفت نمیفرستم،گفتم پا میشم میام اونطرف گازش میگیرما،گفت اگه راست میگی بیا، گفتم نرگس جونم من دیگه تحمل دوریتو ندارم، گفت منم همینطور عشقم،گفتم فردا صبح میای پیشم؟گفت وااا چی میگی تو؟گفتم همینجا خونه ی ما،گفت پس مبینا چی؟گفتم مگه یادت رفته میره باشگاه، اتفاقا بهم گفته بود که خواسته تو هم باهاش بری ولی قبول نکردی،گفت آره یادم اومد، گفتم پس برای فردا باهات هماهنگ میکنم عزیزم، گفت منتظرم سهیلم…
فردا صبح شد و من از خونه رفتم بیرون و سر کوچه نشستم توی ماشین تا مبینا بره، به نرگس پیام دادم که آماده ای ؟گفت آره عزیزم، گفتم سورپرایزت چیه؟گفت منتظر باش میفهمی، گفتم استرس داری؟گفت آره خیییلی، گفتم منم دارم ولی نه خیلی.ولی واقعا استرس زیادی داشتم،وقتی مبینا سوار تاکسی شد سریع پیاده شدمو رفتم سمت خونه،لباسامو عوض کردمو رفتم حموم و حسابی تر و تمیزش کردم،اومدم بیرون و یه شورت و رکابی خوشگل پوشیدمو زنگ زدم به نرگس،تا جواب داد گفتم ببین اگه کسی توی راهرو نیست بیا،رفتم در رو آروم باز کردمو منتظر شدم،دیدم اونم در رو باز کرد و با یه چادر زود پرید توی خونه،منم در رو بستم و نگاش کردم،چادرشو جمع کرد و انداخت روی مبل و اومد جلوم ایستاد، محوش شده بودم،یه تاپ بندی سفید تا بالای دامن پوشیده بود که سینه هاش به غیر از نوکشون کامل پیدا بود با یه دامن مشکی لخت تا زیر کونش و یه جوراب مشکی نازک بلند که توش پاهای خوشگلشو ناز تر کرده بود پوشیده بود،همه ی اینها رو توی ده ثانیه دیدم،بازوهاشو گرفتمو داشتم میکشیدمش سمت خودم که گفت سهیل این کار ما گناه نیست؟گفتم مگه تو راضی نیستی؟گفت چرا،گفتم صیغه هم که نیستی،گفت نه،گفتم پس ماچو بده بیاد و بغلش کردمو لباشو بوسیدمو مکیدم،اونم لبامو میمکید و زبونمو میک میزد،حسابی لبای همو میخوردیم،دستمو بردم زیر تاپشو کمرشو لمس میکردمو گردنو گوش چپشو بوس میکردمو میخوردم،داشت نفس میزد،بند راست تاپشو از روی شونه اش آوردم پایینو سینه ی راستشو کامل لخت کردم، نوک ممه اش سفت و برآمده شده بودو کل تنش انگار مور مور شده باشه پوستش عین مرغ شد،تا نوک ممه شو گذاشتم دهنم یه لرزشی افتاد توی بدنش ولی زود آروم شد،چشماشو بسته بود و دستاشو از هیجان هی مشت میکرد و هی باز میکرد و موهای منو چنگ میزد،کل ممه شو بوس میکردمو میخوردم،اون یکی ممه شو هم همینجوری خوردم،هر کدومو می‌خوردم اون یکی رو میمالوندم،نفس زدناش تندتر شده بود سرمو آورد بالا و دوباره لبامو زبونمو میک میزد،منم دستامو پشت کمرشو روی کون سفت و درشتش میکشیدم،تاپشو کامل در آوردمو ممه هاشو به هم چسبونده بودمو گاهی نوکشونو و گاهی لاشونو لیس میزدمو میمکیدم،بعدش نشستم جلوی پاش و از روی جوراب از پشت رون تا پشت ساق پاش رو نوازش میکردم،بوس میکردمو آروم جورابشو در می آوردم،وقتی کامل پاهاش لخت شد شروع کردم به بوس کردنو لیس زدن و گاز گرفتن پاهاش، نمیخواستم سریع برم سر اصل مطلب، جالب اینجا بود که همونجایی که خوابشو دیدم همونجا داشتم میخوردمش،همینطور که آه میکشید خم شد و رکابیمو در آورد،بلندم کرد و سفت بغلم کرد،حالا سینه های نرمشو که حالا نوکشون بیرون زده بود رو کاملا روی سینه هام حس میکردم، گردنمو بوس میکرد و با لباش گاز می‌گرفت،صدای نفسهاشو توی گوشم خوب حس میکردم،اومدم پایینو آروم دامنشو دادم بالا،باورم نمیشد از چیزی که می‌دیدم، یه شورت توری طرح دار خیلی نازک به پهنای یه بند انگشت که فقط چوچولشو توش نگه داشته بود پوشیده بود که اونم خیس خیس شده بود، دستامو از زیر دامنش گذاشتم روی کون خوشفرمشو آوردمش جلو و بینیمو چسبوندم به چوچولشو بو کردم،بوی کسش شبیه بوی مبینا بود، تا بینیمو چسبوندم به کسش از هیجان یه تکون محکم خورد و آب دهنشو قورت داد و سرمو فشار داد به کسش، خوب که دهن و بینیمو مالیدم بهش انگشتمو انداختم لای شورتشو از روی چوچولش برش داشتمو گذاشتم کنار،حالا وقت حال اساسی بود،پرسیدم نرگس جونم آماده ای؟از روی شهوت و خواهش ناله کنان گفت اوهوم،لبامو باز کردمو همون‌طور که چوچولشو میذاشتم دهنم زبونمو پهن کردم روی چوچولش،یهویی حدود ده ثانیه به خودش لرزیدو دیگه نتونست روی پاهاش وایسه، جوری که شکمش روی شونه ام بود بلندش کردمو بردمش روی تخت خوابوندمش،چشماشو باز کرد،بهش گفتم ارضا شدی؟گفت اوهوم،خیلی خوب بود سهیل،تو خیلی ماهی،گفتم قابل تورو نداشت خانومی،بعد به شوخی گفتم یعنی الان میخوای بری خونتون؟گفت نه خیلی کمه بازم میخوام، گفتم منم میخوام،خیلی میخوام،الان که فکر میکنم میبینم عین فیلمای سوپر داشتیم پیش میرفتیم، دامنشو در آوردمو شورت خودمم در آوردمو رفتم پیشش دراز کشیدمو شروع کردم به خوردن ممه های نازش، اونم با دستش کیرمو دست گرفته بودو میمالید، یهو منو هول دادو جوری که کسش بالای سرم باشه رفت سراغ کیرمو شروع کرد به بوس کردنو لیس زدنش،انگار تا حالا دهنش نذاشته بود،بهش گفتم اگه داشت آبم میومد دوتا میزنم روی کونت، دستامو دور کمرش حلقه کرده بودمو کسشو میلیسیدمو میمکیدم،دیوونه شده بود،جوری کیرمو داشت قورت میداد که باورم نمیشد این همون دختره که فقط سر کیرمو بوس میکرد، کسش کامل توی دهنم بودو زبونمو دور چوچولشو توی کسش میچرخوندمو آبشو میمکیدم،هر چی سعی میکرد از روی دهنم بلند شه نمیداشتم،اونم حسابی کیرمو توی دهنش نگه داشته بودو مثل من داشت با زبونش باهاش بازی میکرد،سه چهار دقیقه که گذشت دیدم دیگه نمیتونم تحمل کنم،در حالی که میخوردمش دوتا زدم روی کونش ولی در نیاورد،منم تندتر خوردمو همزمان کمر و باسنشو میمالیدم…جالب بود که همزمان آب هردومون اومد،اون که تا آخر کیرمو توی دهنش نگه داشت و همه ی آبمو خورد،منم تا آخرین تکونهای بدنش دهنمو از کسش جدا نکردم تا اگه آبش اومد بخورم،ولی فقط بوی شهوت کسش اومد که از آب جذابتر بود،چند دقیقه همینجوری روی هم افتاده بودیم که دیدم داره باز کیرمو لیس میزنه،فهمیدم دوباره بیدار شده، منم شروع کردم به نوازش رونش و کونش و کمرش،پهلوهاشو ناز میکردمو کونشو نرم چنگ میزدم،بعد برگشتم رفتم سراغشو لباشو یه ماچ محکم کردمو گفتم آب من خوشمزه تره یا شوهرت؟گفت نمی‌دونم تا حالا آب کیر نخورده بودم،گفتم پس چجوری اینو خوردی؟گفت نمی‌دونم توی حال خودم نبودم،دست چپمو از زیر گردنش رد کردمو ممه ی چپشو میمالیدم، همینطور که ممه ی راستشو میمکیدم دست راستمو گذاشتم روی کسشو شروع کردم به مالیدن،وای که چه حالی میداد،نرم و گوشتی بود،با کسش عین نونواها چونه میگرفتم،انگشت وسطمو توی کسش فرو میکردمو در میاوردم،اونم دوباره داشت حال میکرد و لباشو گاز میگرفت،بعد رفتم و یه کاندوم آوردمو دادم بهش،گفتم دست خودتو میبوسه،اونم گفت چشم عزیزم،دوباره حالت 69 شدیمو ایندفعه من بالا بودم،چوچول خوشگلشو لیس میزدمو میمکیدم،اونم داشت کیرمو میخورد تا دوباره بلند شه،زیاد طول نکشید که کشید روی کیرم،برگشتم پایین و دوباره کسشو خوردم، دیدم خیسه،پاهاشو باز کردمو آروم سر کیرمو گذاشتم جلوی کسشو فشار دادم،به کم عقب کشیدمو ایندفعه تا ته فشار دادم تو،کسش عین کوره داغ بود،گفتم دختر کیرم کباب شد توی این کس ناز، گفت پس خوب عقب و جلو کن تا یه دست کباب بشه،منم شروع کردم به تلمبه های آروم و تند، حسابی لیز شده بودو حشری،خوابیدم روشو همینطور که لباشو میمکیدم تلمبه میزدم،بعد گردنشو خوردمو قربون صدقه اش رفتم،ممه های نازش که به سینه ام چسبیده بود حسابی حشریم میکرد،بلند شدمو گفتم بیا بالا،خوابیدمو اون اومد نشست روی کیرم،روی سینه ام خوابیده بودو کسشو بالا و پایین میکرد،منم کمر و پهلوهاشو ناز میکردمو موهای خوشگلشو چنگ میزدم،جالب بود که وقتی با مبینا می‌خوابیدم زودتر آبم میومد ولی الان حسابی بی حس شده بودمو تحملم زیاد شده بود،بلند شد و برگردوندمشو از پشت کردم توی کسش،شروع کردم به تلمبه زدن،تخمام عین پاندول ساعت میخورد به چوچولشو نرگسو حشری تر میکرد،سرعتمو بیشتر کردمو دیدم داره شدید ناله می‌کنه که گفت دارم میام،منم داشتم میومدم ولی میخواستم تا آخرین لحظه بزنم،خم شده بودو پتو رو گاز گرفته بودو منم محکم‌تر و محکم‌تر میزدم چند ثانیه بعد منم اومدم،کیرم جوری دل میزد که کمرم درد گرفت،کشیدم بیرونو هر دو یه طرف افتادیم،چند دقیقه بعد دوباره بغلش کردمو ماچ و بوسه،نمیتونستم ازش جدا بشم ولی باید قبل از اینکه مبینا بیاد میرفت، اومد توی پذیرایی و چادرشو برداشت سرش کرد و اومد جلو، چادرشو باز کردو رفتم توی بغلشو خوب همدیگه رو چلوندیم، همینطور که توی بغلش بودم گفت امروز بهترین سکس عمرمو داشتم،هیچوقت فراموش نمیکنم، گفتم تو دومین نفری هستی که توی عمرم باهاش خوابیدم، هنوزم گیجم که چطور شد که این اتفاقا افتاد،ولی مزه ای که امروز بهم دادی هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه،دوباره دستمو بردم روی کسشو یه لب حسابی از هم گرفتیم، بعدش در رو باز کردمو با احتیاط رفتش خونه شون،منم همه چیزو مرتب کردمو رفتم سر کار…
الان که دوباره به اون روز فکر میکنم میبینم که کار درستی نکردمو بهتر بود بعد از اینهمه سال خودمو درگیر روابط غیر از زن و شوهری نمیکردم، ولی چه کنم که خیلی مزه دادو خیلی خوب بود…
سعی کردم چیزی رو از قلم نندازم ولی خب تعریف کردن کامل یه خاطره کار سختیه، اگه جوونی پاکی داشتینو یهو لغزش کردین سعی کنید خودتونو حفظ کنید،هر چند خییییلی سخته…

نوشته: سهیل


👍 12
👎 4
65801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

919337
2023-03-18 01:59:45 +0330 +0330

سهیل جان زنت باشگاه نمیرفته عزیزم اونم میرفته خونهی دوس پسراش گفتم در جریان باشی

5 ❤️

919347
2023-03-18 02:23:09 +0330 +0330

خوشم میاد که آدم معتقدی هستی و می‌دونی فاصله بین دو تا صیغه چند روز باید باشه 😂😂😂😂
داداش صیغه خودش کلاه شرعیه که آخوندها برای پر کردن جیب خودشون دوختن و فرقی با زنا نداره،فقط طرف پول میده به آخوند جماعت که سرش رو محترمانه و با اطلاع خودش کلاه بزارن!!!

1 ❤️

919520
2023-03-19 16:20:57 +0330 +0330

دیوث تر از تو مادرنزاییده

0 ❤️

919533
2023-03-19 17:54:52 +0330 +0330

کوسکش داری گوه گنده میخوری و زن مردمو چنگ میندازی وناخنک میزنی و از سکس زنت و خودت حرف میزنی آخر سر معلم اخلاق میشی؟ منم یه روز مبینا رو تو راه باشگاه سوارش کردم بردم خونمون ۳کردم بهم سفارش کرد به سهیل نگو منم گفتم چشم

0 ❤️