سکس با پیرزن همسایه

1401/11/16

سلام این داستان اولین سکس من هستش.
من ۲۸ سالمه و این موضوع برمیگرده به زمانی که ۱۷ سالم بود و تازه دیپلم گرفته بودم تا اون موقع من دوس دختر نداشتم و پسر خیلی خجالتی بودم هر وقت میخاستم مخ بزنم بعد گفتن سلام ایقد ضربان قلبم تند میشد که از سلام به بعدش یادم میرفت .
توی یه شهرستان کوچیک توی جنوب زندگی میکنم اون سال وقتی جواب کنکور اومدش و من قبول نشدم دیگه یه بیکار رسمی بودم و هنوز چند ماهی مونده بود تا ۱۸ سالم بشه و برم خدمت سربازی . دیگه کارم شده بود روزا ولگردی و شب ها خوابیدن همین . یه پسر سر به زیر بودم تو محل که عرضه مخ زدن نداشت و مجبور بودم جق بزنم .
یه روز جلو در حیاط نشسته بودم که عاطفه خانوم خونه روبه روی مون اومد نزدیک گفت آقا حسن میشه بیاید لامپ آشپزخونه سوخته برام عوضش کنی گفتم چشم و باهاش رفتم .
عاطفه خانوم یه زن ۶۵ ساله بود که همه بچه هاش ازدواج کرده بودن و شوهرش هم چند سالی میشد فوت کرده تا اون روز هیچ وقت به عاطفه خانوم به چشم سکسی نگاه نکرده بودم خلاصه وقتی رفتم گفتم چهار پایه دارین که گفت نه الان سیلندر گاز رو میارم که بری بالا وقتی خم شد که سیلندر رو بیاره منم رفتم سمتش دستشو گرفتم گفتم سنگینه خودم میارمش وقتی دستم رو دستش بود اولین جرقه سکس توی من روشن شد حس خوبی بود .
رفتم بالا سیلندر چون خیلی خطرناک بود اومد و دوتا زانوم رو گرفت که نیفتم صورتش قشنگ جلوی کیرم بود. کارم تموم شد اومدم توی حیاط داشتم دستامو میشستم که اونم باهام اومده بود و کلی تشکر میکرد میخاستم یه کم بیشتر بمونم گفتم عاطفه خانم یه لیوان آب بهم میدین وقتی برگشت داخل از پشت پنجره دید زدم یه پیراهن بلند سرتا پا تنش بود از یخچال یه لیوان آب بهم داد منم ازش گرفتم تا ته خوردم حتی اون یه لیوان آب هم منو سکسی میکرد وقتی اومد خونه یه جق به یادش زدم خیلی تو کفش بودم .
از اون به بعد دیگه بعنوان پیرزن همسایه بهش نگاه نمیکردم به عنوان گزینه سکس بهش نگاه میکردم کارم شده بود جلوی در حیاط نشستن و رفت و آمد های عاطفه خانوم رو چک کردن و سلام کردن به عاطفه خانوم حدود ۱۰ روز گذشت و من کارم شده بود سلام و احوال پرسی کوتاه دیگه راحت سلام و احوال پرسی میکرد. توی اون ده روز کلی به یادش جق زده بودم . یه روز وقتی داشت میومد سلام کرد و رفت سمت خونه خودش یه دیقه ای توی جیباشو داشت می‌گشت که رفتم جلو گفتم عاطفه خانوم مشکلی پیش اومده که گفت انگار کلید رو جا گذاشتم دیگه دیگه اجازه ندادم که اون بگه عین مرد عنکبوتی پريدم بالای در و رفتم تو حیاط و در رو براش باز کردم کلن ۳۰ ثانیه نشد اومد تو حیاط و کلی تشکر کرد در حیاط هنوز باز بود انتظار داشتم برم بیرون که گفتم عاطفه خانوم میشه یه لیوان آب بهم بدی در رو بست رو رفت سمت خونه و باز من شروع ک دم دید زدن پشت پنجره دلم میخاست برم از پشت بگیرمش ولی نمیشد . با یه لیوان آب برگشت تا ته آب رو خوردم.
عاطفه:بازم براتون بیارم
من :نه مرسی
عاطفه: ولی خیلی تشنه بودی
من:خندیدم گفتم آب از دست شما میچسبه
اونم خندید و من برگشتم خونه و باز سلطان رو به یادش خالی کردم.
.
باز همون روال قبل شکل گرفت و من فقط تو خیابون باهاش سلام و احوال پرسی میکردم
شاید یه ماه شده بود که کارش به من نیافتاده بود و من دیگه کم کم از ذهنم پاک میشد تا روز سرنوشت فرا رسید.
ساعت ۲ ظهر رفته بودم مغازه که بسته بود و دست از پا درازتر داشتم برمیگشتم که عاطفه خانوم یهو در حیاط رو باز کرد چادر سرش بود یه سلام علیک کردم که گفت چه خوب شد دیدمت گفتم چی شده گفت سینک ظرفشویی گیر کرده آب پایین نمیره بیا یه نگاه بهش کن دیگه خونه نیومدم رفتم با عاطفه خانوم چادرش رو در آورد آستین هاش رو تا آرنج جمع کرده بود و یه سیخ آورد گفت میتونی بازش در کابیت رو باز کردم گفتم سیخ نمیخاد از پایین شلنگ آبرو رو باز کردم یهو کل آب سینک ریخت رو موکت آشپز خونه کلی تفاله چای گیر کرده بود خالیش کردم و بستمش و اوکی شده بود گفتم عاطفه خانم تفاله ها رو نریز توی سینک کلی ازم تشکر کرد . گفتم این موکت رو باید بشوری و گرنه خیس شده بو میگیره نصف موکت زیر گاز بود نصف دیگه اش زیر یخچال که گفت منکه نمی تونم درش بیارم باید زحمتش رو بکشی من یه سمت وسایل رو بلند میکردم و اون خم میشد موکت رو می‌آورد بیرون وقتی خم میشد و روی زانو هاش می‌نشست خیلی حشریم میکرد قشنگ حالت داگی بود موکت رو درآوردیم انداختیم تو حیاط تا بعدا بشوره . گفت بیاید بشنید یه چای درست کنم منم رفتم اون داشت زیر کتری رو روشن میکرد من رفتم آشپزخونه و نشستم رو اوپن کتری رو گذشت و برگشت سر پا بود تیکه داده بود به کابینت و با هم دیگه حرف میزدیم و تشکر میکرد میگفت من بچه هام همه رفتن تنهام گذاشتن تو رو بیشتر از بچه هام دوس دارم و این حرف ها ولی من همچنان تو فکر سکس باهاش بودم گفتم عاطفه خانوم چرا ازدواج نمیکنین.
خندید و گفت از من گذشته منم گفتم اتفاقا هنوز سرحال هستین شما که اول جونیته کلی خندید و گفت من ۵ شکم زاییدم کل موهام سفیده جوونی کجا بود . دیگه دلو به دریا زدم و گفتم اذیت نمیشی سکس نداری که سرخ شد و گفت نه دیگه خیلی وقته بهش فک نمیکنم دیگه نمیخندید و من یه دیقه سکوت کردم اونم حرفی نمیزد انگار منتظر بودیم آب جوش بیاد دیگه با خودم گفتم یا الان یا هیچ وقت که گفتم عاطفه خانوم من ازتون خوشم میاد با غصب نگام کرد و گفت این چه حرفیه آقا حسن
از رو اپن اومدم پایین رفتم نزدیکش گفتن دوست دارم دستشو گرفتم که سریع دستشو کشید من دیگه راهی برگشتی نداشتم دستمو انداختم گردنش و با دست دیگه سینه هاشو گرفتم و دوتا بوسش کردم هلم داد عقب و شروع کرد نصیحت کردن .منم داشتم نگاش میکردم ازش مطمئن بودم که جيغ نمیزنه هم بخاطر آبرو خودشه هم اینکه مثل پسرش دوسم داشت.از آشپز خونه اومد بیرون رفت توی حال رو مبل نشست منم دنبالش اومدم که نمیزاشت کنارش بشینم شروع کرد تو عین پسرمی و کسشعر گفتن ولی من بجز سکس هیچی نمیدیدم.
.
یکی دو دیقه داشت نصیحت میکرد که دیگه پريدم روش سفت بغلش کرده بودم هر کار می‌کرد نمی تونست جدا بشه از رو مبل آوردمش رو زمین و افتاده بودم روش با دست راستم پشت گردنش بود و سرم رو کنار سرش گذاشته بودم و راه فراری نداشت و با دست چپم سینه هاشو میمالوندم البته کلی هم کتک خوردم هر کاری میکرد بلند نمی شدم دیگه خسته شده بود ۵ دیقه میشد دیگه کمتر تقلا میکرد دستم رو دور گردنش درآوردم و گفتم تکون نخور دوباره میگیرم گردنت روپیرهنش رو تا شکمش جمع کردم پاهاشو باز کردم وافتادم بین پاهاش از رو لباس تلمبه میزدم و با دستام ممه هاش رو از رو لباس میمالوندم دیگه مقاومت بدنی نمیکرد فقط نصیحت میکرد بهترین حال دنیا بود واسم یهو دستم رو بردم زیر شلوارش که باز خواست مقاومت کنه با انگشتام کصش رو میمالوندم چند بار آه کشید دستم رو در آوردم و پیراهنش رو تا زیر چونه اش بالا کشیدم سوتین و تابش رو هم زدم بالا و ممه هاش رو درآوردم و شروع کردم به طور وحشیانه خوردن دیگه نصیحتش هم قطع شد و همراهی میکرد و پیراهنشو بالا نگه می‌داشت‌.
.
کلی ممه خوردم بزرگ بودن ولی شل ول . چند دیقه خوردم اومدم شلوار با شورتش رو همزمان از پای چپش خارج کردم و پاهاشو باز کردم وای اولین بار بود کص میدیدم خیس بود و با کی مو پاهاش رو آوردم بالا و کیرم رو گذشتم روی چوچولش و فشار دادم گفت برو پایین تر کیرم رو دادم پائین‌تر رفت تو کصش آه بلندی کشید چند تا تلمبه زدم کیرم در اومد چرخوندمش پاهامو زدم به مبل پاهاش رو تا جایی میشد آوردم بالا گفتم الانه که استخون هاش بشکنه کیرم رو کردم تو کصش،خیلی گشاد بود ولی واسه من بهشت رو زمین بودشروع کردم محکم تلمبه زدم یه دیقه نشد آبم اومد تا ته خالیش کردم تو کصش بلند شدم و رفتن دسشویی وقتی برگشتم تو آشپزخونه بود داشت چای درست میکرد گفت راضی شدی منم کلی ازش معذرت خواهی کردم خواستم برگردم گفت چای نمیخوری گفتم نه مرسی یه لیوان آب بهم بده یه لیوان آب بهم داد خوردم و گفتم مرسی عاطی جون لیوان رو گذاشتم رو اپن و بغلش کردم دیگه مقاومت نمیکرد بوسش کردم و گفتم دوباره میبینمت .
طولانی شد دیگه به بزرگی خودتون ببخشید

نوشته: حسن پیرزن کن


👍 11
👎 23
137201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

913695
2023-02-05 03:34:14 +0330 +0330

یه لیوان اب میخای بهت بدم اذیت شدی کستان نوشتی بعد شیشه ام میچسبه آب کصخل

0 ❤️

913700
2023-02-05 04:27:25 +0330 +0330

فقط اسمش حسن پیرزن کن 😂😂😂😂😂

1 ❤️

913715
2023-02-05 08:47:39 +0330 +0330

یه آدم دست به خیر پیدا بشه یه گالن آب بده این تا از تشنگی نمرده

1 ❤️

913728
2023-02-05 10:22:07 +0330 +0330
  • داستان جالبی بود.
    نکاتی که اذیت کننده اس و همه دارن طبق معمول انجام میدن،غلط املایی و گاهی جملات از قلم افتاده هستن.
    پیرنگ جالبی رو دنبال کردی.حس چندشی میداد بهم که یه نوجون یه پیرو بگاد.
0 ❤️

913729
2023-02-05 10:32:36 +0330 +0330

فکر کنم دیابت داری اینقدر اب میخوری

1 ❤️

913738
2023-02-05 12:52:39 +0330 +0330

چی شد؟؟؟
🤔🤔🤔🤔

0 ❤️

913780
2023-02-05 23:17:15 +0330 +0330

خوب شد شربت نخورده بودی . باز این داستان هم یه نوعی شد

0 ❤️

913806
2023-02-06 02:21:32 +0330 +0330

اینکه رو پیرزن کرش داری درست ازبس جق زدی دیگه جونی برات نمانده خواستی تو رویات البته دست درازی کنی اونم گوشت کوب چرخ گوشتو خشک خشک کرد توکونت.اینا همش راست ه ولی اینکه خیلی گشاد بود معلومه لاف اومدی احمق به قول خودت چند ساله داده وبعدشم پیرزن خودش نخواهد کوسش خشک میشه تو چطور توش گذاشتی که گشاد بود

0 ❤️

913841
2023-02-06 08:35:52 +0330 +0330

تورم و گرونی روی شهوانی هم تاثیر گذاشت سفره مردم آنقدر کوچیک شده از شربت به لیوان آب رسیدیم

0 ❤️

914522
2023-02-10 17:49:50 +0330 +0330

DILDO تمام شیشه ای باپایه،دوستان هرکس خواست به این شماره پیام بده،لطفا زنگ نزنید۰۹۲۲۰۶۴۸۴۲۳

0 ❤️

914523
2023-02-10 17:58:37 +0330 +0330

DILDO تمام شیشه ای باپایه،دوستان هرکس خواست به این شماره پیام بده،لطفا زنگ نزنید۰۹۲۲۰۶۴۸۴۲۳

0 ❤️