سکس تو زندان (۱)

1401/09/13

سلام برو بچ این داستان مربوط به خودمه حدودا ماله ۱۰ سال پیشه و کلمه به کلمش برام اتفاق افتاد و به هرکی گفتم پشماش ریخت گفتم اینجا هم بگم شاید خوشتون بیاد…
این داستان ازین کص و شرای رایج و تخیلی نیست پس شاید یه عده خوششون نیاد ولی بخون ارزششو داره…
من حدودا سال ۹۱ بود که به جرم شرب خمر و شرارت دستگیر شدم ولی چون سنم زیر سن قانونی بود فرستادنم کانون اصلاح و تربیت تهران(شهر زیبا) اون موقع تازه اوایل دختر بازیم بود و بیشترین رابطم هم تا اون موقع در حد لب و سینه و فقط یه بار ساک زدن بود. با یه دختره دوست بودم و چون اوایل دختر بازیم بود فاز عشق و عاشقی برداشته بودم شدید،هر روز با دوس دخترم تلفنی حرف میزدم و اونم از من بدتر فاز عشقی گرفته بود.بعضی وقتا که زنگ میزدم بهش و تو خونه تنها بود فقط گوشی رو می‌گرفتم دستم اون آه و ناله میکرد و حرفای سکسی میزد حدود ۵ دقیقه تلفن و که قطع میکردم میرفتم دستشویی با تمام قدرت جق یا به قول بعضیا جلق! میزدم. حدود ۷،۸ ماه که از حبسم گذشت دیگه یاد گرفتم این جدید الورود هایی که میومدن رو یه دونه خوشگلش رو سوا میکردم و کم کم راضیش میکردم و میکردمشون، (البته اینم بگم بعضیاشونم میدیدم راضی نمیشه بیخیال میشدم ولی اکثرشون راضی میشدن). ولی چون با همجنس گرایی کلا مشکل دارم بعد یه مدت دیگه هرچیم برام ساک میزدن راست نمی‌کردم.
اونجا پنج تا خانوم بودن که دنبال پرونده بچه های کانون بودن مثلا میرفتن دادگاه دنبال کارای بچه ها و رضایت شاکی می‌گرفتن و اینا،بهشون میگفتن مددکار…بین این پنج تا یکیشون بود حدودا ۲۷,۲۸, ساله یعنی وقتی این میومد همه فقط اینو نگاه میکردن و بدو بدو میرفتن تو دستشویی و میزدن، بعد پرونده کل بچه ها بین این پنج تا تقسیم شده بود و از شانس پرونده من افتاد به این…اوایل که صدام میزد میرفتم پیشش زیاد توجهمو جلب نکرد چون تا سه چهارماه اول تو شوک بودم. اینم بگم هیچ نقطه کوری اونجا وجود نداشت، تو دستشویی،حموم، حتی اتاقی که با مددکار ها صحبت میکردیم هم مجهز به دوربین بود و ۶ نفر آدم دائم پای مانیتور بودن و اگر کسی دست از پا خطا میکرد زنگ و میزدن، تنها جایی که دوربین نداشت باشگاه بود که تمام کارای من هم به همونجا ختم میشد، خلاصه به خاطر پیچیدگی پرونده من زیاد با این خانوم( اسمشو نمی‌گم که نکنه براش شر بشه، همون میگم خانوم😆) ملاقات داشتم تقریبا از همه ی بچه ها بیشتر،دیگه با هم جور شده بودیم و بعضی چیزای مسخره که ممنوع بود مثل نوشابه و آدامس و…بعضی وقتا برام میاورد. همین قضیه باعث شد من فکر و خیال کنم که نکنه از من خوشش میاد و شروع کردم به فکرای سکسی در موردش و این داستانا، کم کم سعی کردم لمسش کنم مثلا به صورت اتفاقی دستمو میمالیدم به انگشتاش و اونم هیچی نمیگفت، این خانومی که میگم حدود ۱۷۰ قدش بود اندامش هم لاغر بود وزنش فکر کنم حدودا ۵۵ تا ۶۰ بود بعد خدایی خوشگل، دوست داشتی فقط اینو نگاه کنی انقدر ناز بود، من هر روز بیشتر دیوونه این میشدم به طوری که اصلا دوست دخترم و عشق و عاشقی از سرم پرید فقط به این فکر میکردم.خلاصه بعد یه مدت دیدم وقتی دست میزنم به دستاش دستاشو می‌کشه و رفتارش باهام خیلی عوض شد جدی و خشک شد، دیگه با دلقک بازیام نمیخندید، عه چیشد یهو؟!
آخر ازش پرسیدم چیزی شده چرا رفتارت اینجوری شده؟ اولش میپیچوند ولی آنقدر اصرار کردم گفت از اتاق دوربین به رییس زندان گزارش نوشتن در مورد ملاقات های منو تو برام دردسر شده بود.(دوستان اینا تو فرم استخدامشون یه تعهد نامه دارن که با زندانی هیچگونه رابطه خصوصی برقرار نکنن و… و اگه اون و نقض کنن اخراجشون میکنن یا حتی دادگاهیشون هم میکنن) خلاصه یکی دو جلسه دیگه که رفتم پیشش با یه ترفندی شمارشو ازش گرفتم، دیگه دهنشو گاییدم انقدر بهش زنگ میزدم و صحبت میکردیم روزی دوتا کارت تلفن من با این صحبت میکردم یه جوری شده بود می‌گفت جلو در زندانم باید گوشیمو تحویل بدم دیگه خدافظ، بعد یه ربع بعدش که میرفتم پیشش با یه دلتنگی و عشق و شهوتی نگاش میکردم که خودش پشماش میریخت😂
خلاصه روزها به همین روال می‌گذشت و من واقعا واقعا دیوونش شده بودم تنها دلخوشی من شده بود تو حبس تا اینکه اعلام کردن به مناسبت نیمه شعبان توی باشگاه یه جشن بزرگ میگیرن که خیرین و بازیگرها هم میان( چون باشگاه خیلی بزرگ بود مراسمای بزرگ و میز و صندلی میچیدن و اونجا می‌گرفتن) منم چون مسئول نظافت و مرتب کردن باشگاه بودم از بقیه بچه ها آزادی بیشتری داشتم. بعضی جاها که هیچ زندانی ای حق رفتن نداشت من میرفتم. شب قبلش که زنگ زدم به خانوم گفتم فردا وسطای جشن که هیچکس حواسش نیس،بیا فلان جای باشگاه کارت دارم، اولش قبول نکرد ولی بعدش که تهدیدش کردم گفتم میرم وسط سالن داد میزنم که تو عشق منی، قبول کرد، ولی گفت فقط دو دقیقه گفتم باشه، من تا فرداش خوابم نبرد از استرس و اظطراب، بلاخره فردا شد و نزدیک ۷۰۰ نفر تو سالن بودن بچه های زندانی یه قسمت خاص بودن ولی منو یکی دوتا از بچه های دیگه هرجا می‌خواستیم می‌تونستیم بریم. وسطای جشن بود که دیدم خانوم رفت همونجایی که بهش آدرس داده بودم منم یه جوری که تابلو نشه دو دقیقه بعد پشتش رفتم و در و بستم. صدام در نیومد انقد استرس داشتم، رفتم پیشش یه کم نگاهش کردم گفت همین عزیزم؟ اینو که گفت رفتم تو لباش هولم میداد عقب می‌گفت نکن الان یکی میاد. من که داشتم از شدت حشر کسخول میشدم گفتم تا نیم ساعت دیگه هیچکس اینجا نمیاد خیالت راحت گفت مطمئنی گفتم آره بخدا. یکم خیالش راحت شد و دیگه هولم نداد یکم لباشو خوردم کیرم مثل سنگ شده بود فشار میدادم بهش.گفت نکنه میخوای…؟! گفتم آره دیگه عشقم به مولا رگ میدم برات تودلیم، گفت بخدا نمیشه اینجا میترسم ،بازم یکم ارومش کردم کم کم رفتم رو سینه هاش و وقتی میخواستم دکمه مانتوشو باز کنم نزاشت ادامه بدم و رفت پایین و شروع کرد کیرمو خوردن هنوز یه دقیقه نشده بود داشت میخورد که تا داشت آبم میومد از دهنش کشیدم بیرون و خلاصه با یه بدبختی نزاشتم آبم بیاد.با یه لبخند همراه با استرس نگاهم کرد و گفت خب بزار بیاد دیگه گفتم می‌خوام تا قطره اخرشو خالی کنم تو کصت، بازم خندید و خودش شلوارشو تا زانو کشید پایین مثل برف سفید بود تخمه سگ، دستشو گذاشت رو دیوار و قمبل کرد و کیرمو گرفت دستش یکم تف زد سر کیرم و آروم آروم سرکیرمو کرد تو کصش شاید براتون عجیب باشه ولی وقتی کیرم رفت تو کصش انگار یه شوک بهم وارد شد یه لذتی رو داشتم که هیچوقت تجریش نکرده بودم چقدر داغ بود و تنگ،کلی سعی میکرد آه و ناله نکنه ولی بازم نمیتونست و منم جلوی دهنشو گرفته بودم که صداش در نیاد یک دقیقه نشد که داشتم تلمبه میزدم که کیرمو تا خایه کردم تو کصش و قشنگ احساس کردم با چنان شدتی آبم پاچید تو کصش که خودشم تعجب کرده بود.کیرم همچنان تو کصش بود که برگشت و با لبخند یه بوس از لبام کرد و گفت الان راضی شدی؟گفتم اوهوووم🧍…بعد کیرمو از تو کصش درآورد و کیرم که شول شده بود رو چهار پنج بار محکم میک زد که تا قطره آخر آبم تخلیه شد و بعدش…

ادامشو بخوام بگم دیگه خیلی طولانی میشه اگر باهاش حال کردید
ادامشم بعدا میزارم.
اگر اشکالی تو نوشتار هست به جقی بودن خودتون ببخشید دیگه اولین بار بود که داستان نوشتم چون به مولا نمی‌دونستم ملت داستان کص کردناشونم مینویسن 😆

نوشته: Reza


👍 38
👎 20
60801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905269
2022-12-04 01:35:34 +0330 +0330

بچها کصتان کصتان بچها

1 ❤️

905276
2022-12-04 02:24:36 +0330 +0330

چرا از کون دادن‌هات ننوشتی. اگه سکس‌های دوره اول زندانت که کونت میذاشتن و خودت بچه کون و زیرخواب قدیمی‌‌ترها بودی رو مینوشتی بهتر بود تا اینکه خودت احساس کردی الان میتونی یه کون واسه خودت دست و پا کنی و بچه داشته باشی.
این یعنی اونقدری با جماعت اوکی هستی که بدونی مثلا وقتی بچه‌هه رو میبری بگایی، یه گردن کلفتی از پشت نمیاد کونت بذاره ساندوبچت کنه.

1 ❤️

905295
2022-12-04 04:00:13 +0330 +0330

داداشم داستانت قشنگ بودا ولی خوووب مستی ضربه شلاق داره و زندونشم میشه خرید فداتشم
من خودم کشیدم اینو میگم بهت دیگه ۷ یا ۸ ماه حبس نداره البته اونم حبس نیست به پروری منو به جرم لواط گرفتن ۱ ماه باز پروری گلم
این اطلاعات و دادم بهت تا توی داستان بعدیت بدونی چطور شروع کنی
داستانه انتظاری ام نمیشه گشید مردم باور کنن

4 ❤️

905324
2022-12-04 09:49:58 +0330 +0330

فوق العاده کسشعر تو تو خلوت زیاد کونت گذاشتن عشق لاتی برداشتی وگرنه تو مزه پای مشروب مشتیا هستی ماچ کردنی

2 ❤️

905334
2022-12-04 11:16:33 +0330 +0330

ولی من فک میکنم رفتی زندان

شدی عروس بند

خلاصه کونت گذاشتن و اینا

واس این ک خودتو گول بزنی اومدی این کسشعرا رو نوشتی

2 ❤️

905345
2022-12-04 13:53:05 +0330 +0330

تراوشات یک کونی جلقی کوس ندیده

1 ❤️

905386
2022-12-04 19:14:01 +0330 +0330

رضــــــــــــــــــــــــــــــــــــا اولا زیر کیـــــــــــــــــــــــــــــــــرم بزا
دوماٌ بچه کونی دفعه آخرت باشه از این گوه خوری های تخمیت می نویسی
سوماٌ خواستی چیزی بنویسی از کون دادنهایت به مددکاران مرد بنویس بلکه قابل باور بشه

0 ❤️

905408
2022-12-04 22:19:18 +0330 +0330

هوووووم🤔🤔🤔
توالت و حموم دوربین داشته ولی باشگاه دوربین نداشته…
یعنی ریدن شاشیدن چندتا کون بچه رو نظارت میکردن ولی اینکه تو باشگاه چیکار میکردین براشون مهم نبوده😕😕😕
شرارت؟؟؟!!!
تو نهایت شرارت این بوده که تو مدرسه مداد خودکار همکلاسی هاتو کش میرفتی بعدشم که مچتو میگرفتن میذاشتی انگشتت کنن تا یه وقت به ناظم مدرسه چیزی نگن

3 ❤️

905421
2022-12-05 01:00:17 +0330 +0330

مرتیکه شارژر عمومی😐

1 ❤️

905503
2022-12-05 12:09:30 +0330 +0330

تو خودت کونی ای.
همون اول ک فرستادنت تو بند شبش وکیل بند کردتت. 😂

1 ❤️

905551
2022-12-05 20:42:26 +0330 +0330

جق جوانان مملکت نابود کرده

0 ❤️

905931
2022-12-08 13:26:19 +0330 +0330

چقدر گنده گوزی زیر این پست کامنت گزاشته😂 نمی‌فهمم چرا بهتون فشار اومده حالا راست یا دروغ طرف داستانشو نوشته، مگه به مبارزه طلبیده شماهار و که دارید گنده گوزی میکنید براش😂

2 ❤️

905932
2022-12-08 13:42:23 +0330 +0330

من از اینا که میان زیر تاپیک ها و داستانا چیزای منفی مینویسن واقعا متنفرم، کاملا مشخصه یه عقده ای دارن… این دوستانی هم که نظر دادن انگار مثلا اونی که این داستان رو نوشته کون اینا گذاشته که دارن حرص میخورن!
داستانت جالب بود دوست عزیز حتما ادامه بده 👍

1 ❤️

909994
2023-01-09 08:07:49 +0330 +0330

نویسنده کون گشاد قسمت دومشو میخوای سه سال دیگه بنویسی؟؟ بنویس دگ تو کف ادامشیم😂

0 ❤️

911218
2023-01-18 08:41:22 +0330 +0330

تخیلاتت خوبه برو دهنتو بشو بیا کارت دارم بچه

0 ❤️

911987
2023-01-24 08:09:29 +0330 +0330

چرا قسمت 2 نداره؟😐

0 ❤️

967434
2024-01-19 20:29:37 +0330 +0330

13/9/1401 این داستان گذاشته شده هنوز قسمت دومش نیومده😐 احتمالا نویسندش فوت کرده 😐
داستان جالبی بود 👌🏻

0 ❤️