سیسی و ترنس در بهبهان

1401/04/02

سلام
این نوشته داستان نیست ، خاطره ست . وقتی دیدم یه داستان به اسم بهبهان نوشته شده ، تصمیم گرفتم منم تنها خاطره خوبمو از این شهر بنویسم .
بخاطر شرایط زندگی و خانواده به چند شهر ایران نقل مکان کردیم ، بعد از شیراز و اهواز ، آخرین شهر بهبهان بود .
من اسمم آریا هست . وضع مالی ما خیلی عالیه و بسیار ثروتمندیم ، هم از ارث دو خانواده پدر و مادرم ، هم کار بابام که یه بیزنس من عالیه و توی اکثر شهرها کارخونه داره .
اسم زنونه من میترا هست و ۲۳ سالمه ، مشخصات ظاهریم اینه: بدنم صاف و بدون مو ، سینه هام سفید و خوشکل و کمی برجسته ، صورتم عالی ، بیبی و خوشکل ، رونام تپل و سکسی ، پهلو و شکم نداشتم اما به کونم که میرسید قلمبه میشد ، حتی به گفته دوست پسر سابقم ساق پام هم تپل مثل زنای کص تنگ😁 ، اندامم سفید و نرم ، بی نظیر ، موهام بلند و یک زنپوش واقعی هستم . (نمیدونم شاید قرار بوده دختر آفریده بشم)
تا زمانی که شیراز بودیم هیچ مشکلی نداشتم ، با یکی بزرگتر از خودم بودم و حتی میشه بگم باهاش زندگی کردم . اسمش شاهین بود ، ۳۶سالش بود و زنش طلاق گرفته بود ، اتاق زنش و تمام لباسا و لوازم آرایشی مال من شده بود ، زندگی کاملا رمانتیک و پر از عشق .
یه مدت کوتاهی اهواز بودیم و بعد سریع اومدیم بهبهان ، در اواسط آذرماه ۱۴۰۰ . وقتی خونه اوکی شد و جا افتادیم و دیگه کارهامون تمام شد و به حالت عادی برگشتیم تو فکر این رفتم که حالا دوست پسر لایق خودم رو کجا پیدا کنم .
اول دنبال پارک یا خیابونی بودم که گی ها و همجنس گراها رو ببینم ، ولی چون شهر کوچکیه همچین جایی نداشت ، به سختی از طریق اینستا عضو یه گروه تلگرام شدم ، یه آگهی دوستیابی گذاشتم ولی زیاد از خودم نگفتم ، روزی ده نفر پیام میدادند و بعد از گفتن سلام ، میگفتن عکس ، معلوم بود دنبال چی هستن ، منم بجای عکس فیلم گی دانلود شده میفرستادم و اونم خوشحال میشد و تشکر میکرد و میرفت ، یه مدت یکی توی گروه بهم پیله بود ، جوری با محبت جواب پیام منو میداد انگار ندیده عاشقم شده بود ، من خداروشکر اگرچه خلقتی بین زن و مردم اما به اندازه هردو جنسیت خدا بهم فهم و عقل باهم داده ، این آدما معلومه که فیک هستن و فقط دنبال سوراخ هستن . منم از حس زرنگی و فریب حرصم میگیره ، بجاش منم سر کارش گذاشتم ، توی گروه خیلی عاشقانه و با ذوق جوابشو میدادم اما تا پیوی میداد پیاماشو پاک میکردم .
یه روز یکی اومد پیویم و خواست کمی صحبت کنیم ، بعد از صحبت متوجه شدم مفعول و زنپوشه ، میخواست به من هشدار بده که مراقب باشم ، گفت اون پسره پیله خیلی خطرناکه و بقول خودش توی یه جایی به اسمی که الان مینویسم چند نفری بهش تجاوز کردن و با زور مورد آزار جنسی شدید قرار گرفته ، اسم اونجا اگه اشتباه نکنم چون هنوز خوب بلد نیستم ، یه چیزی شبیه به دره دوز ، یا دره دزد ، یا دره دزدو ، دره دوزو ، یه همچین چیزی بود ، من فکر میکردم بخاطر همین کارا اسم اونجا اینجوریه و یه دره ست که پسر میدزدند میبرن اونجا😁 .
خلاصه مدتی گذشت و باهم دوست شدیم ، منم چون حسش به خودم شبیه بود بیشتر باهاش راحت بودم و احساس امنیت میکردم ، دوستای صمیمی شدیم باهم ، بار اول که منو دید باورش نمیشد پسرم😁 تا دست به سینم زد و دودولمو گرفت ، بازم بعضی وقتها میگفت شیمیلی😄
خودشم خوب بود قشنگ و خوش اندام ولی خب به زنانگی من تا حالا ندیده بود از زیبایی ، واقعا خوشکلم ، تا حالا نشده کسی از دیدنم تعجب نکنه .
یه ۴۰۵ داشت و توی خیابون قرار میزاشتیم ، میومد دنبالم و میرفتیم بیرون ، اون شوهر داشت و من هنوز توی درد بیشوهری ، و از این موضوع همیشه پیشش گله میکردم که چرا اینجا اینطوریه؟!
یه روز گفت : میای باهم بریم پیش شوهرم؟!
راستش چرا که نه
گفت: فقط فاعل من یه مرد سن بالاست و بخاطر همین تا حالا چیزی بهت نگفتم .
گفتم ایرادی نداره ، شوهر خودت بمونه ولی من فقط واسه یکبار سکس میام ، و میخوام شوهرمو خودم انتخاب کنم .
گفت : باشه ، فقط خیالم راحت شد که منو ول نکنه وقتی تورو دید
خیالمون جمع شد ، چون واقعا باهم دوستای صمیمی بودیم .
یه گروه سه نفره توی تل زدیم و باهم کمی آشنا شدیم .
طرف یه مکانیک خوب بود و خیلی توی اون شهر میشناختنش ، ۴۰-۵۰ سالش بود و سمت جاده ترابری(اسمیه که خودشون گفتن شاید اشتباه کرده باشم) مغازه خیلی بزرگی داشت و توی مغازه یا همون کارگاهش یه اتاق مجزا با تمام وسایل رفاهی بود .
قرار شد با ماشین من بریم که ماشین ۴۰۵ تابلو نشه ، انگار زیاد رفته بود اونجا😁 اونم به بهانه تعمیر ماشین و آخروقت که بریم داخل و در رو ببندیم .
روز موعود رسید ، رفتم دنبال سمیه(همین دوست زنپوشم) ، سمیه وقتی ماشینمو دید چشماش چهارتا شد ، یه سورنتو سفید ، تازه فهمید چقدر پولداریم ، تا اون شب خونه مارو ندیده بود .
غروب حرکت کردیم و رفتیم ، یه چرخی زدیم ، رفتیم اول خونه ما ، کسی نبود ، رفتیم داخل لباسامونو پوشیدیم ، براش یه ست کامل آوردم که از خوشحالی بال درآورد ، لباسارو تنش کرد و خودمم پوشیدم ، گفت بریم که گفتم کجا!؟ بشین آرایش مونده ، ترسید ، گفت این شهر داغونه ، اذیت میکنن و آبرومونو میبرن ، بهش اطمینان دادم که با آرایش کردن هیچکس نمیفهمه و شیشه ها دودیه ، قبول کرد ولی باز میگفت این شهر پر از آدمفروش و مخبر و اراذل و اینجور آدماست ، آرایشش که تموم شد مانتو کردم تنش و روسری گذاشتم سرش ، وقتی خودشو توی آینه دید باورش نمیشد ، خودمم که آماده شدم باز به من زل زده بود😄 تا حالا چنین کاری نکرده بود ، میگفت زنپوشی توی شهرما فقط شرت و سوتینه .
اما حالا دوتا بانوی کامل بودیم ، جوراب شلواری و دامن کوتاه و مانتو و روسری و لاک و جواهرات و آرایش کامل ، به ذهن خودمونم نمیرسید که جسم پسر داریم چه برسه بقیه .
سریع رفتیم و رسیدیم به کارگاه ، اول تلفنی هماهنگ کرد بعد رفتیم جلو درب کارگاه ، شاگردشو فرستاد و اومدیم پایین ، چشماش چهارتا که نه ، دوازدهتا شد ، خودشو جمع کرد و گفت بفرمایید داخل بشینید تا من درستش کنم ، همسایه هاش که رفتن ماشینو آورد داخل و درو کشید پایین .
رفتیم توی اتاق و واقعا عجب جایی بود ، اومد نشست وسطمون ، ما هم روسریهارو کندیم و افتادیم به جونش ، مشغول لب و خوردن و لیس بودیم ، سمیه شلوارش آقارو کشید پایین و دستمو گذاشت روی کیرش ، خیلی داغ بود ، دست خودشم بود ، کیر خیلی خوشفرم و کلفتی بود ، دستم دورش مشت نمیشد ، کم کم مانتوهامون باز شد ، منو خوابوند تو بغلش و سینه هامو میخورد ، سمیه هم نشسته بود در حال ساک زدن ، سینه خوردن جوری شهوتیم میکنه که عین مار توی خودم میپیچم ، من خوابوند و نشست بغلم کیرشو گرفتم و گذاشتم دهنم ، واقعا خوشمزه بود ، شکم پر از مو و مردونه ش هم جلوی چشمم بود ، یه مرد کامل و واقعی ، سمیه هم وایساده بود و کونش روی دهن آقا بود ، همه کار توی سکس میکرد ، یه مرد و گی کامل بود ، من هنوز دامن پام بود ، ولی سمیه کنده بود و فقط با شرت و سوتین و جوراب شلواری بود ، روی تشک من به شکم خوابیدم و سمیه جلوم داگی ، شروع کرد به کردن سمیه و همزمان هم سمیه توی بغل من سینه هامو میخورد ، پوز عوض شد و سمیه به کمر خوابید و پاهاشو داد بالا ، منم داگی روی شکم سمیه بودم ، همزمان کیر توی کون سمیه و در حال خوردن سوراخ من بود ، من و سمیه هم لب میگرفتیم . نامرد جوری سوراخ میخورد که چشمامو میبستم و اینقدر توی ابرا بودم که حس میکنم اون لحظه بیهوش شدم ، با زبون تا داخل سوراخمو خورد ، از سفیدی و اندامم تعریف میکرد ، عاشق زیباییم شده بود ، از تو سوراخ اون درآورد و نوبت من رسید ، بعد از مدتها ، یه شور عجیبی داشتم ، همین که کله کیرش رسید به سوراخم و حرارتش به من منتقل شد تمام دست و پام لرزید ، وقتی میرفت داخل انگار تمام وجودم داشت قلقلک میشد ، خیلی بزرگ بود کیرش ، شروع کرد تلمبه زدن ، من نتونستم خودمو نگه دارم و شل شدم ، افتادم توی بغل سمیه ، اونم منو بغل گرفته بود و مالشم میداد ، از شهوت در حالت اغما بودیم ، وقتی که خم شد و شکمش هم افتاد توی قوص کمرم ، واااای ، نگم براتون ، توی آغوشش گم شدم ، دیگه از تمام بدنش حرارت به من منتقل میشد ، عجب حس فراموش نشدنی ، اونم غرق لذت بود ، نتونست جلوی خودشو بگیره و یهو من و سمیه رو محکم باهم بغل کرد ، آبش ریخت داخل کونم و نبض زدن کیرش منو مثل اورگاسم میلرزوند ، سمیه هم که جلوم بود آبش اومد ، آب اونم بین بدنمون پاشید و لحظه خیلی خیلی خیلی لذتبخشی بود ، وقتی دیدم یه کیر توی کونمه و آبش داره میریزه تو کونم و یکی همحس خودم توی بغلمه و اونم ارضا شده و همزمان دوطرفم آبکیر بود منم با یه لذت عجیبی ارضا شدم ، سه تامون با خنده تو بغل هم خوابیده بودیم ، لحظه بینظیری خلق شده بود .
بلند شدیم و خودمونو تمیز کردیم و با لباسای زنونه براش اونجارو تمیز کردم و یکم از زن بودنم خودنمایی کردم😄 ، بعد لباسامو از توی ماشین آوردم و خودمونو دوباره به جسم پسرونه سپردیم و رفتیم .
بعد از مدتی با دوستم بدرفتاری کرده بود و به من پیام میداد که مخ منو بزنه ، منم به دوستم گفتم و کلا دیگه جوابشو ندادیم ، مرد اینجوری یه مدت بعد دوباره میخواست با منم همینکارو بکنه .
این ماجرا قبل از عید ۱۴۰۱ بود و از اونموقع تا حالا هنوز یک پارتنر با شخصیت و شایسته ندیدم که لیاقت منو داشته باشه ، سمیه الان دوست پسر جدید داره ولی من یکم سختگیرم ، چون خودمو حروم و حیف نمیکنم .
بازم میگردم .
منتظر نظرات قشنگتون هستم ، بووس

نوشته: سیسی میترا


👍 18
👎 6
17601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

881023
2022-06-23 02:05:31 +0430 +0430

من خودم بهبهانیم کل داستانت دروغه همسایه ها ماشینو بردن داخل و ادنم درب مغازشو بست؟؟؟؟کی جرات اینکارو داره الا آدم بی آبرویی باشه

0 ❤️

881066
2022-06-23 05:29:21 +0430 +0430

اصفهان هم بيا

0 ❤️

881075
2022-06-23 07:05:11 +0430 +0430

بهبهان؟ یکم دوره پیشنهاد بدم غیر منطقی میشه. ولی پولدار بودن یه منشه نه داشتن پول این یادت باشه

0 ❤️

881081
2022-06-23 07:47:04 +0430 +0430

با حال بود حس سکسی داشت

0 ❤️

881098
2022-06-23 09:24:13 +0430 +0430

سلام
علی هستم از بهبهان.
اگه مایل به آشنایی بودی لطفا پیام بده.

1 ❤️

881130
2022-06-23 14:42:40 +0430 +0430

مرسی ، عالی بود ، عجب خاطره ای ساختی ، فکر کنم تو هوری هستی ، مواظب خودت باش ، با جمله خودمو حیف و حروم نمیکنم کلی کیف کردم ، آفرین ، واسه خودت ارزش قائلی ، اگه هنوز بهبهانی بهم پیام بده ، قول میدم پشیمون نمیشی .
آفرین به نفر اولی که داستان بهبهان نوشت .
منم یکم شوقم بیشتر شد که داستان گی تو بهبهان بنویسم

1 ❤️

881132
2022-06-23 14:47:33 +0430 +0430

میترا حون تو که همچین کیسی هستی چرا با من بر نمیخوری

1 ❤️

881306
2022-06-24 10:25:58 +0430 +0430

منم مال بهبهان
اگر دوست داشتی تا چت کنیم بیشتر باهم اشنا بشیم

1 ❤️

881480
2022-06-25 12:37:51 +0430 +0430

منم بهبهانم ولی همین مواردی ندیدم تا حالا

1 ❤️

881918
2022-06-27 23:19:59 +0430 +0430

منم مال بهبهانم ، قضاوتش نکنید ، من توی بهبهان این چیزا دیدم ، یه دسته پسر ترنس که چندتاشونم زنپوش حرفه ای هستن ، به زور و خیلی سخت پیش میاد کسی توی جمعشون راه بدن که من چون یکیشون دوست پسرم بود فقط چندبار باهاشون بودم ، میترا رو تا حالا ندیدم ولی میدونم و دیدم همچین چیزایی هستن …

1 ❤️

882179
2022-06-29 11:03:07 +0430 +0430

چی بگم والا، من نصفه خوندم و خوشم نیومد. اگر واقعی بود که هیچ ندارم بگم. اگر داستان بود باید بگم چقدر حوصله داری اینا رو به هم ببافی. پولدار، زن پوش، یه شهر داغون، ادمای داغونتر، اووووووووووو واقعا فیوز مغزت نسوخت اینا رو بافتی. (البته اگر داستان بوده باشه و خاطره نباشه) من در هر دو حالت رو نظر دادم.

0 ❤️

883681
2022-07-08 01:57:41 +0430 +0430

الهی بمیرم برات‌خیلی تو کف این چیزایی هستی که گفتی.نه؟؟؟ برو برو قربونت جقتو بزن و کونتو بده اینجا هم نیا زر مفت بزن.تو اگر به من گفتی سورنتو گیربکس سورنتو چند سرعتست من خودم اینجا گردن میگیرم که ساقیت منم

0 ❤️

886076
2022-07-20 18:02:15 +0430 +0430

جالبه ولی شاگرد جماعت دهنش وله و هیچ اوسا کار مشهوری اینکارو نمیکنه. تا جایی که من هرروز تو اون خیابونم بخاطر شغلم میدونم همچین کارگاهیم وجود نداره😅. یکی هست ک اونم بالای ۱۰ شاگرد داره و نصف شبم بری جلو مغازش ابنقدر ادم هس ک جرعت نکنی پیاده بشی ا ماشینت

0 ❤️

903631
2022-11-21 08:59:11 +0330 +0330

فکر نمیکردم اینجا بهبهانی باشه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها