شروع آتشین و پایان ناخواسته (۳ و پایانی)

1401/05/09

قسمت قبل
این داستان حاوی محتوای همجنسگرایانس.اگه خوشتون نمیاد لطفا همین الان از خوندنش منصرف بشین که بعدا شرمندتون نشم.
بعد از اون شب دیگه همه چی فرق کرد.ازش خجالت نمیکشیدم.بالاخره به سهیلم رسیده بودم و هیچ مانعی بینمون نبود.هر روز که میگذشت عوض اینکه ازش خسته بشم عشقم‌ بهش بیشتر میشد.بجز هفت هشت ساعتی که خواب بودیم باقیه روز رو یا پیش هم بودیم یا داشتیم چت میکردیم.
هر بار که با همدیگه تنها میشدیم رابطمونو یه مرحله جلوتر میبردیم.ما حتی لخت تو بغل همدیگه خوابیده بودیم اما کاری جز لب گرفتن و بغل کردن همدیگه انجام نمیدادیم.سهیل به کونم حتی دست هم نمیزد و این باعث میشد نسبت به عشقی که داره بهم مطمئن تر بشم.
حدودا یک و نیم سال از رابطه منو سهیل بدون سکس گذشت.تو این مدت بیشتر همدیگه رو شناختیم.کلی جا با هم رفتیم.دعوا،قهر،آشتی و…کلی اتفاق برامون افتاد که میتونست به رابطمون ضربه بزنه اما تهش باز تو بغلش بودم.چون میدونم خسته میشین با تمام جذابیت از کنارشون میگذرم.
حدودا یک سال و نیم گذشت و من حس کردم اون عشق و اعتمادی که باید رو از سهیل دریافت کردم و از لحاظ روحی آماده بودم.
به سهیل گفتم دلم میخواد رابطمونو یه مرحله جلوتر ببریم و بهش فهموندم که دلم میخواد سکس داشته باشیم.سهیل هم گفت که اگه من مشکلی ندارم و از لحاظ روحی آمادم اشکالی نداره.
کلی تو اینترنت و شهوانی راجع به آماده سازی مقعد و تمیز کردنش خوندم.مادرم اینا دو روزی قرار بود برن خارج از شهر و من به بهانه درس و امتحان موندم خونه.
اون زمان بدنم موی بور کمی داشت و تا حالا نزده بودمش.اما چون میخواستم سهیل نهایت لذت رو ببره بدنمو کامل شیو کردم.رفتم دستشویی و خودمو کامل تمیز کردم و چن لیوان آب و آبمیوه خوردم.
سهیل هم قرار شد از دوستش قرص تاخیری بگیره.با اینکه بالغ بر صد بار اومده بود خونمون اما اون روز قبل اومدنش یه حال و استرس عجیبی داشتم.قلبم داشت میومد تو دهنم و حالت تهوع گرفته بودم.بی قرار بودم چون این سری همه چی فرق داشت.سهیل پیام داد که دم درم.ساعت تقریبا یازده شب بود.رفتم و در رو باز کردم و به محض دیدنش کل استرسم از بین رفتم.پریدم بغلش.دستاشو گرفتم و آوردم تو.
نشستیم بغل هم.جفتمون نمیدونستیم چیکار کنیم.یکم خجالت میکشیدیم.چن دقیقه ای دستامون تو دست هم بود و سر من رو شونه سهیل که یهو سهیل گفت آرتا مطمئنی میخوای انجامش بدی؟بی هیچ مقدمه ای لبامو گذاشتم رو لباش و بهش گفتم سهیل امشب من‌ مال تو ام.شروع کردیم لبای همدیگه رو خوردن.سهیل هنوز یکم خجالت میکشید اما با گفتن این حرفم حشری شد.بعد از لبام رفت سراغ گوشام و شروع کرد به لیسیدن.پاهام سست شده بودن و بی جون بودم.صدای آه و ناله من و نفس نفس زدنای سهیل کل خونه رو گرفته بود.رفت سراغ گردنم و تیشرتم رو در آورد.
از نوک سینم تا پایین نافم رو لیسید و به شکم خوابوندم.
شرت و شلوارم رو با هم در آورد.چیزی نبود که قبلا ندیده باشه اما خب سوراخمو برا اولین بار بود که میدید.یه نگاه به سوراخم انداخت،یکی زد در کونم و بی وقفه رفت سراغ سوراخم و شروع کرد به خوردن و لیس زدنش.پاهام جون نداشتن اما کیرم داشت از جاش در میومد.آه و نالم شدت گرفته بود این سهیل رو حشری تر میکرد که بهش گفتم لعنتی بسه الان آبم میاد.
سهیل دراز کشید.دکمه های پیرهنشو با هم باز کردیم.
بدنش کمی مو داشت اما همه رو شیو کرده بود.از نوک سینه تا شکمش رو خوردم تا رسیدم به شلوارش.شلوارشو در آوردم.کیرش داشت شرتشو پاره میکرد.گفتم میشه بخورمش؟سرشو به نشونه تایید تکون داد.یکم از رو شرت کیرشو بوسیدم و درش آوردم.کیر سهیل یه کیر تقریبا ۱۷ تا ۲۰ سانتی،سفید صورتی و کلفت و یکم خمیده.از اونا که پروستاتت رو قشنگ قلقلک میده.امکان نداشت با دیدنش آدم یه گرایش خودش شک نکنه.
تخماشو با دستام گرفتم،سرشو بوسیدم و آروم گذاشتم تو دهنم.هر بار مقدار بیشتری از کیرشو میخوردم.سهیلم کم کم شرو کرد تو دهنم تلمبه زدن و سرمو به کیرش فشار میداد.
خوردنش حس خوبی بهم میداد.و اینکه میدیدیم سهیل با اینکار چقدر حشری تر میشه خوشحال ترم میکرد.
بعد از دو سه دقیقه سهیل گفت دیگه بسه.گفت بیا تو بغلم.انگشت وسطشو با دهنش خیس کرد و همزمان که داشت ازم لب میگرفت سوراخمو قلقلک داد.سر انگشتشو که کرد داخل یه آه بلند کشیدم که گفت اگه تحمل اینو نداری اونو چجور میخوای تحمل کنی؟خندیدم.باز انگشتشو خیس کرد و ادامه داد.منم با کیرش بازی میکردم.
سوراخم یکم جا باز کرده بود اما واقعا درد داشت.دیگه داشت حوصلم سر میرفت و گفتم سهیل بسه من خودشو میخوام.
منو از رو شکم خوابوند.یه بالشت گذاشت زیر شکمم و از ژلی که همراه خودش آورده بود به کیر خودش و سوراخ من زد.
سهیل قبل از من به نفر رو لاپا کرده بود اما من قبل اون هیچوقت رابطه ای نداشتم.بخاطر همین کاندوم نزد‌.
بهم گفت سعی کن خودتو شل بگیری.یکم کیرشو زد لای رو تا لوب کونم،لبشو گذاشت رو لبم و آروم سرشو کرد تو که خودمو کشیدم جلو و یه داد بلند کشیدم.سهیل خیلی ترسید و گفت اگه سختمه تمومش کنیم و ادامه ندیم بذاریم برا یه وقت دیگه.اما مگه‌ میتونستم وقتی سهیل رو اینقدر حشری کردم ولش کنم؟
بهش گفتم نه قربونت اخرش که چی.تو کاریت به من نباشه و ادامه بده.دوباره سرشو کرد تو.از درد داشتم به خودم میپیچیدم تا حدی که میخواستم گریه کنم.عملا هیچ لذتی نمیبردم اما بخاطر سهیل تحمال کردم.لبامو میخورد.گوشمو میلیسید.هر کاری میکرد که از درد من کم بشه.آروم آروم داشت کیرشو توش جا میداد و تقریبا بعد از ده دقیقه تمام کیرش رفت داخل.یه مدت وایساد و یواش شروع کرد به تلمبه زدن اما سرعتش خیلی کم بود.منم از شدت دردم کم شده بود و داشم لذت میبردم.
بهش گفتم سرعتشو بیشتر کنه.سهیل سرعتشو بیشتر کرد و صدای شکمش که به کونم میخورد خونه رو گرفته بود.نفس نفس میزد و منم از خود بی خود شده بودم که یهو و با کشیده شدن کیرم رو تخت آبم اومد و نگم که چه لذتی داشت.انگار دو سال بود آبم نیومده بود.بهترین ارضا شدن تمام عمرم بود.اینکه کیر سهیل تو کونم بود و ارضا میشدم خوشایند ترین حس دنیا بود.
سهیل ایستاد.منو بوسید و منتظر موند تا حالم بیاد سر جاش.
منو هفتی کرد.پاهامو دور کمرش قفل کرد و شروع کرد تلمبه زدن.منم انگشتشو گذاشتم تو دهنم و شرو کردم میک زدن.
سرعتش داشت بیشتر که یهو از از شدت تلمبه زدنش کم کرد اما قدرتش بیشتر شد.حس کردم چهرش داره میره تو هم که یهو گفت آبم داره میاد.با تلمبه های خیلی محکم تمام آبشو خالی کرد تو کونم.برعکس دوستان داستان نویس تو شهوانی من اصلا هیچ‌ چیز داغ و گرمی رو توی خودم حس نکردم😅
آبش که تموم شد کیرش خوابید و از کونم در اومد.با دستمال همو تمیز کردیم و تو بغل هم ولو شدیم.
سهیل گفتم ممنونم که این حس خوبو بهم دادی
+سهیل؟
جانم آرتا.تو فقط منو صدا کن
+بنظرت ما چن سال دیگه هم همو داریم؟
قول میدم هیچوقت ولت نکنم.مگه‌ مغز خر خوردم؟
+دور از جون.تو رو خدا منو تنهام نذار
چرا این فکرو میکنی.دیگه از این فکرا نکن باشه؟
لباشو گذاشت رو لبام.دستشو گذاشت زیر سرم‌.پاهاشو تو پاهام قفل کرد و تا صبح تو بغل هم خوابیدیم.اون شب خاص ترین و بهترین شب زندگیم بود.بهترین سکسمون نبود اما چون اولیش بود هیچ وقت از یادم نمیره.
رابطه عاشقانه منو سهیل تا سال اول دانشگاه من یعنی پارسال ادامه داشت.اتفاقای زیادی افتادکه فرصت نمیشه تو این داستان بگم‌.
بعد از تقریبا شیش سال رابطه عاشقانه سهیل گفت ته این رابطه به هیچ جا نمیرسه چون جفتمون پسریم و تو ایرانیم.بهتره تا جفتمون آسیبی ندیدیم تمومش کنیم.حق هم داشت و من چی میتونستم بهش بگم؟
مگه میتونستم با زور و التماس اونو برگردونم؟افسرده شده بودم و حتی تا چن روز غذا نمیخوردم.
دیگه به جداییمون عادت کردم.الان با هم دوستیم اما رابطمون تقریبا سرده با هم.
من حسایی رو باهاش تجربه کردم که هیچ وقت برام تکرار نمیشن.تو دانشگاه همه دنبال دختر بازی و مخ زدنن اما من فقط به سهیل فکر میکنم.مسافرتای دو نفره ای که با هم رفتیم،عکس و فیلمایی که با هم داریم،دیوونه بازیامون،حرفاش،قولایی که بهم داده بود،همه و همه هر روز تو ذهنم می چرخه.بار ها خواستم فراموشش کنم یا با کس دیگه ای وارد رابطه بشم اما حتی جرئتش رو هم ندارم.شبا با یادش میخوابم و صبح با فکرش بیدار میشم.اما اون دیگه مال من نیست…
دوستان اینم از پایان داستان امیدوارم خوشتون اومده باشه و لذت برده باشین.سعی کردم بی هیچ اغراق یا دروغی داستانمو بنویسم.اگه بعدا مجالی بود شاید دوباره براتون نوشتم.بدرود.

نوشته: پسر پاییز


👍 18
👎 4
10801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

887772
2022-07-31 02:00:13 +0430 +0430

دیگه مغزت چرندیاتش تمام شد

0 ❤️

887830
2022-07-31 09:15:21 +0430 +0430

خوب بود مختصرو مفید،ولی برای پایانش متاسفم برات

1 ❤️

887834
2022-07-31 09:47:16 +0430 +0430

قلم ساده و روان، عدم غلط املایی، روند متصل داستان، بیان حس + شرح موقعیت برای تجسم خواننده… در حدی خوب بود که با صدای نویسنده میشنیدم و حتی صدای محیط رو هم حس میکردم. مرسی عااالی نوشتی واقعا.

1 ❤️

887929
2022-08-01 02:09:34 +0430 +0430

خوب نوشتی خوشم اومد خدایی.
ولی اینطور جدایی خیلی سخته لامصب، یکی از کیری ترین چیزای دنیاس والا، لایک نهم حلالت

1 ❤️

888348
2022-08-04 02:25:46 +0430 +0430

پایانش خیلی تلخ بود، متاسفم، زندگی ما گی ها همینه، تو مملکتی زندگی میکنیم که هیچ چیز سر جای واقعیش نیست، ای کاش هیچوقت عاشق آدمهای اشتباهی نمی شدیم، درسته که سهیل پسر خوبی بود و واقعا زمانی عاشقت بود اما متاسفانه اون ی استریت بود که تو عاشقش شده بودی و اون هم عاشق تو شده بود و این شروع یک رابطه اشتباه بود.
به نظر من سهیل تا ی مدت دیگه دوست دختر پیدا میکن؛ه یا شاید همین الان هم پیدا کرده باشه و به قریضیه اصلی خودش رو آورده باشه، قطعا اینجا تو هستی که ضربه میخوری، بهتره که با احتیاط و به آرومی و با درایت ی پسر گی تاپ رو پیدا کنی و باهاش دوست بشی و اگه اوکی بودین وارد رابطه بشین.
بخدا چاره ای نیست، من اینقدر عشق های نافرجام رو تجربه کردم، اینقدر زجر کشیدم و تحقیر و تهدید و خورد شدم، اینقدر زنده زنده مُزدم و اینقدر کوچیک شدم که الان دیگه نسبت به همه چیز سِر شدم و رنگ و بوی زندگی واسم عوض شده، احساسم مرده دیگه، رنگ و بوی زندگی که چه عرض کنم شخصیت و رفتار خودم هم عوض شده، دیگه چیزی نمونده ازم. ما بچه های قدیم خیلی بدبختی کشیدیم و داریم می کشیم، بازم شما جو مناسب تری رو دارید تجربه می کنید.
به هر حال مراقب خودت باش، سعی کن ورزش رو حتما توی برنامه روزانه ات قرار بدی، پیروز باشی عزیزم

1 ❤️

889080
2022-08-08 22:02:13 +0430 +0430

عالی بود آرتا جان بخصوص آخرش که بهت گفت تهش به جایی نمیرسیم و رفت میتونم درک کنم که تو چه دردی میکشی همیشه اونی که رنج میکشه و هرگز هیچ چیزیو نمیتونه فراموش کنه هیچ لحظه ای از خاطرش نمیره و هیچ کس جای عشقش رو نمیتونه براش پر کنه کسیه که تو رابطه تکیه کرده و …
همیشه مرد رابطه برنده است با کمال تاسف

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها