شکارچی مانیا

1400/09/27

مانیا خیلی عصبی به خونه اومد مادرش گفت چرا پریشونی مانیا رفت تو اطاقش درو بست مادرش گف چی شده بیا ناهار بخور مانیا با حرص گفت مامان بس کن سرم درد میکنه بعد به حرفهای پریسا فکر کرد که میگفت سعید پولدارترین و خطرناک ترین پسر دانشگاه هست نفسشو رو هر کی بندازه با زبون خوش یا حتی شده بزور میکنه اونم از پشت خیلی از بچه های دانشکده رو کرده تو هم که خیلی خوشگلی هم خوش هیکل هم به قول سعید کون مانکنی داری که هیچ پسری ازش نمیتونه بگذره بعد دواره حرصش گرفت مگه شهر هرته مگه میتونه اگه من نخوام هیچ کس نمیتونه بهم دست بزنه با این فکر کمی اروم شد ولی نمیتونست خودشو کنترل کنه کاش اصلا دانشگاه قبول نمیشدم کاش نمیومدم تهران تو شهر خودمون رشته دیگه میخوندم من که نمیخوام برم سر کار از دست مادرش حرصش گرفت روزیو به یاد اورد که رشته هنر شیراز قبول شده یعنی شهر خودش و رشته حقوق تهران مادرش گفت باید بریم تهران تو حقوق بخونی مانیا گفت بریم مگه شما هم میخوایی درس بخونی مادرش گفت پدر که نداری تنها دختر من هستی تهران ولت نمیکنم تنها .میریم اونجا خونه میگیریم مگه من جز تو کسیو دارم و اشک ریخت .پدر مانیا 3 سال پیش سر بازرسی ساختمان بالابر افتاده بود روش فوت کرده بود از بیمه پول خوبی گرفتن باباشم مهندس ناظر بود وضعشون خوب بود بعد اون جریان دیگه مادرش خودشو جای پدر میدونست وقتی مانیا فکر میکرد سعید داره بزور میکنتش دوباره ترس وجودشو گرفت .همیشه به خوشگل بودنش و خوش هیکل بودنش افتخار میکرد .با خودش فکر کرد شاید پریسا از خودش این حرفو گفته بعد یاد نگاه سعید افتاد که با نگاهش داشت میخوردش به پریسا زنگ زد گف اگه کاری نداری پاشو بیا خونه ما اگه بیکاری اونم جوابش مثبت بود گفت دیگه فکر نمیکنم تاپریسا بیاد ولی نتونست میدید سعید دستهاشو بسته بزور میکنتش.رفت حموم دوش گرفت نیم ساعت بعدش صدای پریسا رو شنید که داشت با مادرش حرف میزد که تو دانشگاه برا خودتون شوهر پیدا کنید پریسا هم گفت برا مانیا زود پیدا میشه بس که خوشگله حوله رو همون طور که پیچیده بود به خودش پریسا در اتاقشو زد عروس خانم اجازه هست مانیا با حرص گفت بیا تو وارد که شد گفت چی به مادرم گفتی پریسا گفت میخواستم خبر عروس شدنتو بدم و یه خنده کرد و پرید بغل مانیا گفت نترس کسی با کون دادن عروس نمیشه و شروع کرد با موهای مانیا بازی کردن. مانیا چرا بیحالی مانیا گفت خود نمیدونی؟پریسا گفت بابا بیخیال یه حرفی زده هیچ غلطی نمیکنه بکنه اگه خودت نخوایی مانیا گفت مگه خود نگفتی زورگیری میکنه شاید وسط خیلبون خفتت کردپریسا گفت حالا تو فکر نکن اول بهت پیشنهاد میکنه تو هم با ادب بگو نمیخوام مانیا کمی اروم شد پریسا گفت یه خبر خوش دارم مانیا زل زد بهش پریسا گفت جمعه خونه ما پارتی داریم از پارتی دوره ای ها و با اینکه سال اولی و بچه تو هم دعوتی مانیا گفت مگه خونه شما جا میشه پریسا گفت جاش رو انداختم خونه سارا مانیا با اخم گفت سعید هم میاد پریسا گفت اون پای ثابت هست خودت که میدونی نکنه میترسی جلو اون همه ادم بکنتت بعد خندید و کمی از اینور اونور حرف زدن پریسا رفت صبح روز بعد پریسا طبق معمول اژانس گرفت بره دانشگاه توی کلاس بود یه اس ام اس اومد فکر کرد مادرشه باز کرد دید نوشته بعد کلاستون سر ساعت 3بیرون محوطه منظر دیدار شما بشم اگه افخار بدین با تتقدیم احترام سعید ناظمی مانیا عصبی شد و یه فحش زیر لب داد ازکلاس در اومد کلاسی هم نداشت زنگ زد به پریسا و با حرص جریانو بهش گفت پریساگفت چه بهتر برو بهش بگو من نامزد دارم ویا همچین چیزی مانیا گفت بی ادب دستور میده بیا ببینمت فکر کرده کیه پریسا گفت ادای پولدارها اینه اگه میخوایی جواب رد بهش بدی برو بهش بگواگه میخوایی هر روز استرس داشته باشی خود دانی خود تصمیم بگیر مانیا فکر کرد گف با خودش نهایت میرم میگم من با پسر خاله ام نامزد هستم اونم زیاد کش نمیده وقتی فهمید نامزدم ول میکنه میره خلاصه تا ساعت 3/30 صبر کرد و دلش غوغا بودولی مصمم بود ساعت3/30 حرکت کرد از کتابخونه به طرف بیرون محوطه نمیدونست پیاده هست یا سواره ولی میدونست نباید داخل ماشینش بشینه چند قدم که رفت دید یه ماشین بی ام و شاسی بلند بهش چراغ داد شناختش رفت از طرف راننده ماشین سعید پیاده شد مانیاگفت امرتون سعید: اول سلام مانیا:سلام امرتون سعید:بفرمایید بشینید ده دقیقه میخوام باهاتون حرف بزنم مانیا:من اینجا راحتم بفرمایید سعید:بیا این کلید ماشین بیا بشین طرف راننده فکر نکن میخام بدزدمت اگه اب میوه چیزی هم تعارف کردم نخور چون امکان داره مسمومت کنه میبینی جلو دانشگاه رفت امد هست نمیخوام مارو ببینن اینو گفت از طرف دیگه رفت جلو نشست مانیا دید راست میگه اطراف رفت امد هست و در عقبو وا کرد ببینه کسی اونجا پنهون نشه چون بشدت از سعید میرسید در عقب رو باز کرد خواست بشینه همونجاسعید: میخوایی گردن من کج بمونه مانیا هم اومد نشست پشت رل مانیا:بفرمایید فرمایشتون رو سعید:ببین میدونم پش سر من زیاد چرتو پرت میگن ولی تو باور نکن من واقعا از وقتی دیدمت عاشقت شدم چند تا دوست دختر هم داشتم باهاشون کات کردم تورو فقط برا ازدواج میخوام اره بگو کمی با هم رفت امد کنیم تا یک ماه میام خاستگاری مانیا:میدونم جدی راست میگین ولی من با پسر خالم نامزد کردم و شیرنی خوردیم والا کی بهتر از شما سعید:میدونی من کی هستم؟مانیا بله سعید:تو یک خاله داری با یه دختر همسنت و یک پسر خاله 8 ساله نمیخوایی که بگی میخوایی زن ماهان کوچولو بشی مانیا حول ورش داشت این از کجا میدونه حتی به پریسا و سارا که حدودا باهاشون صمیمی بود چیزی نگفته بود در مورد خاله اش ولی زود به خودش مسلط شد گفت حالا چه پسر خاله چه پسر عمو چه پسر دایی مهم ایمه که من نمیخوام شمارو نمیخوام و هدفتون رو میدونم ولی کور خوندی من از اوناش نیستم خواست پیاده بشه سعید:پس اینو گوش کن بعد بروتو بین دوست دخترهای من هم خوشگلی هم خوش هیکل تر اگه خودت بیایی خونم به خدا قسم که اذیتت نمیکنم کاری میکنم تو پول وول بخوری و جات همیشه بغل منه تو بهترین ماشین هام مانیا:تو غلط کردی فکر کردی کی هستی هیچ غلطی نمیتونی بکنی منم ادم حسابت نمیکنم سعید:خودتم میدونی چه بدن طلایی داری راز الان اون کون مانکنیتو گاییده شده بدون چون من به هیچ عنوان ازش نمیگذرم حالا خودت میدونی مانیا در ماشین رو در حالی که بشدت میبست گفت اشغال هیچ غطی نمیتونی بکنی سعید:خیلی زود میبینی مانیا که کم مونده بود از حرص بترکه رفت خونه خدا خدا میکرد مادرش خونه نباشه تا این شکلی نمیدتش که اونم خونه نبود رفت دوش بگیره زیر دوش به اندامش نگاه کرد کم دستمالی نشده بود بخاطر باسن خوش فرمش زیر دوش حی برا سعید خط نشون میکشید مثلا میخواد چیکار کنه من جایی که اون باشه نمیرم سوار هیچ ماشینی هم نمیشم ببینم چه غلطی میتونه بکنه با این فکر خوشحال شد و کمی اروم گرفت بیرون که اومد دید 18 تا تماس از پریسا داره زود بهش زنگ زد پریسا:دیونه چرا جواب نمیدی مانیا: ببخش حموم بودم پریسا:زود ایفون رو بزن پشت در هستم مانیا:باشه بیا 3دقیقه بعد پریسا اومد بالا تا رسید به مانیا زود تند سریع بگوببینم کردت دادی بهش یا قرار هست بدی یا کشتیش زود تند سریع بگومانیا با خنده:یه نفس بگیر بعدا پریسا:زود باش که مردم مانیا:زدم تو ذوقش بعد کل جریان رو تعریف کرد پریسا گفت پکرش کردیو مانیا بهش گفت که ازش میترسم ولی پریسا گفت هیچ غلطی نمیتونه بکنه و پریسارو که حوله دورش بود بغل کرد یه لب طولانی ازش گرفت مانیا:دیوونه چیکار داری میکنی مامانم الان میاد پریسا میخوام این بدن خوش تراشو ماساژ بدم یالا بخواب مامانت هم بیاد اولا نمیاد تو اتاقت در میزنه در هم نزنه فقط ماساژت میدم مانیا:پس اروم باش و دیونم نکن پریسا حوله رو از تنش کند واقعا مانیا بدن خوشتراشی داشت افتاد به جونش و از پاهاش شروع کرد اومد بالا مانیا کم کم داشت ارضا میشد پریسا :حیف این اندام لطیف نیست ازش استفاده نکنی اونقدر مانیا رو به حال اورده بود مانیا نتونست دووم بیاره با اه و ناله ارضا شد و هر دو بغل یکدیگه خوابیدن پریسا:عجب چیزی هستی منکه دخترم به حال اومدم وای به حال پسرها :.مانیا:لوس نشو خودت که جیگر دانشگاه هستی .پریسا:بودم تا وقتی تو نبودی بعدش دو تا دوست تا امدن مادر مانیا بغل همدیگه خوابیدنبا اومدن مادر مانیا خودشونو جمع جور کردن .پریسا:میخوام اجازه تورو برا مهمونی بگیریم .مانیا:مامان که چیزی نمیگه فقط میگه برا خودتون شوهر پیدا کنید ولی من بخاطر سعید نمیام پریسا:دیوونه اتفاقا باید خودتو خوشگل کنی بیایی تا جلز ولز بکنه نکنه میترسی ازش مانیا :نخیر اگه خونه شما بود میومدم خونه سارا نمیخوام بیام پریسا:دیوونه خونه سارا خونه منو تو هم هست ثانیا هادی نامزد سارا به سعید سپرده اگه تو مهمونی حتی با مانیا حرف معمولی بزنی نه من نه تو تو فقط خودتو خوشگل کن بیا نترس سعید اونقدر دخترها دورشو میگیرن حواسش به تو نیست اصلا مانیا کمی حسادت کرد با خودش گفت همچی تیپی بزنم گل سرسبد مهمونی باشم .3/4 روز گذشت اصلا نه سعید بهش توجه میکرد نه مانیا به سعید تا اینکه روز مهمونی رسید از صبح ساعت 10 تا 2ظهر 4-5 تا از همکلاسیهش تو ارایشگاه بود کوپ شینیون اپیلاسون پدیکور پارافین زدن بدن خلاصه ساعت دو کارش تموم شد شده بود مثل عروس ناهارشو بزور خورد اونقدر که ارایش کرده بود میترسید خراب بشه صورتش .حالا نوبت لباس بود یک نیم تنه با نیم کت و یک دامن کوتاه که فکر میکرد الان دامن از باسنش جر میخوره ولی میخواست پیش دوست دخترهای سعید اصلا کم نیاره .مادرش وقتی دیدش با اینکه خیلی روشنفکر و امروزی بود گفت مانیا لباست کمی باز نیست طبق معمول مانیا گفت بس کن مامان منکه بچه نیستم دیگه مادرش چیزی نگفت از ساعت 7 مهمونی شروع میشد تا اخر شب وقتی رسید خونه سارا پریسا که میزبان بود اومد بغلش کرد و یه سوت کشید گفت چه جیگری شدی بعد با همه شروع به احوالپرسی کرد سعید خیلی مودب نشسته بود و دور ورش هم دختری نبود که مانیا روشونو کم کنه مهمونی کم کم شروع میشد و پریسا به عنوان میزبان از همه پذیرایی میکرد نفر اول بهروز مانیا رو به رقص دعوت کرد و مانیا دستشو پس نزد تا با اون پیکر تراشیده شده برقصه کم کم مهمونها زیاد شدن و پریسا حی به مانیا میگفت بیا یه خرده بخور اونم گفت میدونی که من نمیخورم بدم میاد از مزش ولی پریسا بهش دوباره سه باره تعارف کرد ولی مانیا بازم نخورد وسط سالن 38 تا دختر پسر بودن و مانیا حی جلو همه لوندی میکرد سعید هم اروم بی صدا نشسته بود سر شام بازم پریسا به مانیا تعارف مشروب زد مانیا با تعجب گفت چرا تعارف زیاد میکنی من بدم میاد ولی یه ته استکان بخاطر تو میخورم و اونم به زور نیم استکان رو خورد ولی دیگه نخورد تا اخر شب همه رقصیدن خوش بودن الا پریسا مانیا تا دید حوصله نداره گفت چی شده چرا بی حالی پریسا خستگی رو بهونه کرد باز بزن برقص شروع شد به جرات میشه گفت نصف بیشتر پسرها نگاهشون با حسرت به باسن مانیا بود اولین نفری که بلند شد خداحافظی کرد و رفت سعید بود با نگاهش نظر تندی به مانیا انداخت و لبخند تلخ و شیطانی بهش زد و رفت بعد اون همه کم کم خداحافظی کردن رفتن پریسا یک ساعتی میشد از دید مانیا پنهون بود تا دیدش گفت کجایی دختر من میخوام برم پریسا:میشه بمونی اخر شب کمکم کنی با اینکه خونه من نیست ولی باید کمی کار کنم تا صبح خدمتکار بیاد جمع کنه مانیا:خونه سارا هست الان با نامزدش بهت کمک میکنیم تموم میکنیم زود پریسا:ممنون خوشگلم تا شما مهمونهارو راه میندازین منم میزم یه نیم ساعت بالا دراز میکشم اینو گفت رفت خونه دوبلکس بود رفت بالا به یکی از اتاقها مهمونها رفتن مانیا موند سارا دوست پسر یا به قول سارا نامزدش موندن مانیا گفت از کجا باید شروع کنیم سارا گفت بذار بمونه برا فردا تو هم برو پیش پریسا یه کم استراحت کن .
مانیا:نه منم میرم بالا ازش خدا حافظی میکنم میرم منم خسته ام
رفت از پله ها بالا دید در اتاق باز هست پریسا دراز کشیده رفت بالا سرش مانیا :عزیزم من میخوام برم خیلی خوش گذشت اجازه میدی برم پریسا:کجا مگه نموندی کمک کنیم مانیا:سارا گفت نمیخواد خسته ایم
پریسا: پس بیا بغلم که خیلی خوشگل شدی امشب .مانیا:نه دیگه برم لباس عوض کنم این لباسها راحت نیست پریسا دست انداخت دامن کوتاه پریسا رو باز کرد مانیا:دیوونه میخوایی چیکار کنی سارا و هادی پایین هستن پریسا:نمیان بالا میخوام یه دو دقیقه ماساژت بدم مانیا:بخدا دیوونه هستی اخه الان چه وقتشه پریسا دامن مانیا رو باز کرد و دراز کشید پیشش در حالی که ازش لب میگرفت چشمهاش خیس شد مانیا فکر کرد از شهوته چون چند بار باهاش لز کرده بود پریسا همچنان که چشماش سرخ بود گفت مانیا ببخش من کاره ای نبودم منو ببخش منم قربانی بودم تا مانیا خواست حرف بزنه در اتاق باز شد و دم در سعید رو دید فکرکرد توهم زده ولی درست میدید برق از سرش پرید سعید در حالی که میومد طرفشون گفت این جنده راست میگه اول تقصیر خودت هست که با زبون ادمیزاد نیومدی بدی الان هم مثل ادمیزاد میدی یه چشم غره به پریسا رفت پریسا بی صدا از اتاق رفت مانیا همچین بهت زده بود که نمیتونست تیکه های این پازل رو کنار هم بچینه چرا پریسا اون که دوست صمیمیش بود چرا سارا و هادی تو همین فکر بود که سعید گفت من ادم خوبی هستم دو تا راه جلو پات میذارم اول اینکه لخت بشی اون هیکل تراشیده که از وقتی دیدمت تو خوابهام میدیدم رو بکنم و راه دوم اینو که گفت یه چاقوی بزرگ شبیه دشنه در اورد انداخت جلو پای مانیا وراه دوم این هست که منوبکشی و بسلامت بری خونتون .مانیا همینطور که میلرزید گفت غلط کردم سعید جان منو ببخش قول میدم بدار برم هر کاری بگی میکنم سعید گفت اون کارو بعدا میگم و تو میکنی الان دو تا راه پیش پات گذاشتم و خیلی مصمم چاقو رو ورداشت داد دست مانیا گفت یالا انتخاب کن مانیا که چاقورو دستش دید یه نگاه به سعید کرد با گریه گفت من نمیتونم تو رو جان هر کس دوست داری بذار من برم سعید با خنده تلخ گفت بذارم بری من ماهها بود این صحنه جلو چشمم بود که داری التماس میکنی الان تا 10 میشمرم بعدش باید لخت بشی اینو گفت با ارامش شمرد 1.2.3 مانیا با گریه التماس میکرد 7و8و9 تانه رو گفت یه سیلی محکم زد تو گوش مانیا مانیا خشکش زد همچنان گریه میکرد سعید گفت زود باش یا منو بکش برو یا لخت شو یا اونقدر میزنمت که بمیری بعد هم چالت میکنم مانیا دید چاره ای نداره وخیلی ترسیده بود دستش رفت تو تابش و در اورد و دامن کوتاهشو سعید گفت به شورتت دست نزن میخوام خودم درش بیارم بعد خودش لخت شد آلتش همچین سفت بود که داشت شورتشو جر میداد بعد مانیا رو بغل کرد و اون هیکل تراشیده رو لمس کرد و شروع کرد لبهای مانیا رو خوردن بعد نوبت اون سینه های لیمویی بود بعد گفت نوبت تو هست ساک بزنی مانیا:میزنم هر کاری بگی میکنم فقط بیا مردی کن لاپایی بکن سعید:الان که تو دام من افتادی دیگه دیر هست مانیا:التماس میکنم هر کاری بگی میکنم سعید که از التمایسهای مانیا شهوتش دو چندان شده بود و شکارشو گیر انداخته بود قشنگ ساک بزن شاید ابم اومد خلاص شدی مانیا امیدوارانه الت سعید رو لیسید و ساک حسابی زد سعبید همینطور که با حرکات مانیا سرشو با موهاش لمس میکرد تو اسمونها بود بعد ده دقیقه سعید گفت نتونستی بیاری الان با لاپایی بدون گریه سعی کن ابمو بیاری .مانیا مثل خرگوشی که تو دام شیر گرسنه افتاده بود تلاش میکرد چون از پشت دادن خیلی میترسید حتی پریسا که باهاش اینقدر لز کرده بود نذاشته بود حتی انگشتشو بکنه تو سعید مانیا رو بلند کرد گفت الان نوبت رونمایی از کونت هست که ببینم همونی هست که مجسم میکردم و شورت مانیا رو در اورد وای چی میدید ای باسن سفید برجسته گوشتالو که کمرش خیلی باریک بود سعید گفت چه شود امشب و روی مانیا دراز کشید و لبهاشو بوسید لامصب اینو از کجا اوردی زود باش برگرد رو به شکم بخواب مانیا با ترس حرفشو گوش کرد رو به شکم خوابید سعید دست به باسنش میزد مثل ژله میلرزید بعد خوابید التشئ گذاشت لابلای اون پاهای گوشتی مانیا .از شهوت یه اهی کشید و شروع کرد ه تلمبه زدن مانیا مانیا هم هی اه میکشید و حال میداد که سعید ابش بیاد و نتونه بذاره تو ولی سعید هم به اسونی اجازه نمیداد شکار الماسشو کونشو فتح نکنه وهمونطور که لاپایی میزدد صورت و لبهای مانیو رو میلیسید دیگه سعید داشت پاره میشد سه برابر وقت معمولی تاخیری خورده بود ولی اندام مانیا داشت کار خودشو میکرد بلند شد و به مانیا گفت الان با دو دستت بازش کن مانیا شروع کرد به گریه و التماس ولی سعید که مثل شیر رو کمرش نشسته بود از این التماسها خوشحال میشد و التشو چند بار زد رو کپل های نرم مانیا یالا زود باش تا عصبی نشدم مانیا خیلی ترسیده بود اروم وا کرد گفت قسم بخور فقط سرشو سعید خندید گفت وقتی تو ماشین من بهم فحش دادی رفتی تا الان این صحنه رو چندین بار مجسم کردم که التماس میکنی مانیا گففت اقلا با انگشتت کمی بازش کن سعید گفت نه اینو باید کون رو باید کیر من فتح کنه نه انگشتم مانیا بی دفاع مونده بود و منتظر که چه دردی خوهد کشید سعید مقدار خیلی کمی کرم به التش زد و به مانیا توپید بیشتر باز کن و وقتی سرشو گذاشت مانیا یه جیغی زد و گفت تورو خدا بسه پاره شدم التماست میکنم ولی سعید که شکارشو در حال التماس میدید یهو همشو وارد کرد چشمهای مانیا سیاهی رفت وبا صدایی که معلوم هست چه دردی میکشه میگفت غلط کردم اشتباه کردم بسه تمومش کن ولی سعید باهاش کار داشت و شکارشو به این راحتی ول نکرد مانیا اونقدر تخت رو چنگ زده بود چهار تا ناخن کاشتش شکسته بود بعدروبه مانیا کرد گفت پوزیشنو عوض کن خلاصه مانیا رو یک ساعت تمام کرد و اخرش گفت همه ابمو باید قورت بدی یه ذره بریزه دور دهنت یا زمین دو باره شروع میکنیم مانیا که تقریبا نیمه جون بود گفت باشه فقط تمومش کن مانیا رو اورد لبه تخت کرد تو دهنش تا اخر مانیا داشت خفه میشد ولی سعید گلوشوگرفته بود و نمیزاشت در بره ابش با فشار اومده همشو خال کرد دهن مانیا .مانیا داشت خفه میشد ولی سعید به دست پا زدنش توجه نکرد تا مانیا اخرین قطره ابشو بخوره بعد اه بلندی کشید و یه لیوان اب ریخت برای مانیا بخوره بعد گفت پلن اخر مانیا ابو خورد تا مزه اب منی از دهنش بره بعد سعید پریسا رو صدا زد گفت بیا تو و سعید دو تا دوربین مخفی که جاگذاری کرده بود تو اتاق بهش نشون داد و به پریسا گفت شروع کن پریسا گوشی موبایلشو در اورد گفت من حاضرم سعید رفت پشت سر پریسا گفت هر چی این جنده ازت میپرسه جواب بده مانیا گفت چشم
پریسا:کی تورو کرد؟
مانیا :سعید
پریسا:کی کونت گذاشت؟
مانیا:سعید
پریسا :تو جنده کی هستی؟
:مانیا با گریه:سعید
بعدش سعید گفت الوعده وفا بیا پریسا این فیلم تو جلو خودت هم از دوربین پاک میکنم هم از گوشی چون عمل کردی و مانیا رو برام جور کردی رو به مانیا گفت حالا جنده خانم دو ماه وقت داری مرسده رو برام جور کنی بیاری اینجا به بهونه مهمونی یا هر چی تا فیلم تو هم مثل پریسا پاک بشه
مانیا:اخه
مرسده سعید حرفشو برید و گفت اخه نداره دو ماه وقت داری بیاریش و گرنه خودت میدونی چی میشه بعد لباس پوشید رفت پریسا گفت الان موضوع رو فهمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته: سارا


👍 6
👎 5
23701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

848438
2021-12-18 01:14:16 +0330 +0330

پشمام سعید یه پا جوکره
از اون ویلن خفناس
خوشم اومد

0 ❤️

848465
2021-12-18 02:11:40 +0330 +0330

من اگه جای ایشون بودم وقتی از اونجا بیام بیرون بدون شک میرفتم پیش پلیس تا مادرشو به عزاش بشونم
کسی باید از ترس آبروش سر خم کنه که خیانت کرده باشه نه کسی که بهش تجاوز شده تا وقتی زن ها ، دخترها و حتی پسر هایی که مورد تجاوز قرار میگیرن سکوت میکنن وضع همینه تا شاکی خصوصی نباشه هیچ چیزی حل نمیشه
در ضمن به این فکر کنین که اگر یکی از اینها ،بعد بلایی که سرش میاد خودکشی کنه اون وقت قبلی ها که مورد تجاوز بودن دیگه وجدانشون میزاره خواب خوش داشته باشن اون وقت میگن ای کاش شکایت کرده بودیم
واو چقدر حرف زدم

0 ❤️

848526
2021-12-18 08:48:10 +0330 +0330

اتفاقا باید بره پیش پلیس این آدما وقتی موقع اعدام خودشونو خیس میکنن دیدن داره

0 ❤️

848754
2021-12-19 17:26:39 +0330 +0330

داستان فیک کصشر نزارید

0 ❤️

848776
2021-12-19 23:15:52 +0330 +0330

فکر نمیکنم همچین پس فطرتی دربین مردها باشه که اگه باشه باید ازخایه آویزونش کرد

0 ❤️