عاشقانه های من و خواهرم (۴)

1401/04/14

...قسمت قبل

با سپاس از دوستان و همراهان عزیز که با لایکهاشون بهم انرژی دادن و با دیس لایک هاشون بهم یه تلنگر زدن تا دقت بیشتری درعرصه ی نویسندگی داشته باشم…

.خلاصه نویسی:

در قسمت اول داستان با ابراز علاقه ی برادر به خواهر کدورت پیش اومد و به قهر خواهر با برادر منجر شد…

در قسمت دوم با عذرخواهی برادر دل خواهر رو بدست آورد و با یکم تحت فشار قرار دادن و یکم سیاست رفتاری عشق از جانب خواهر پذیرفته شد و تا زمان ازدواج ادامه دار بود…

در قسمت سوم با خیانت شوهر خواهر و لو رفتن قضیه ؛ رابطه و عشق بین خواهر و برادر دوباره جون گرفته و با حمایت برادر به احتمال قوی خواهر جدا میشه و احتمال قویتر مجدد برمیگرده به زندگی برادر…

و اما ادامه:
خواهرم روی بازوی من و تو آغوش من با آرامش کامل در خواب ناز بود…جوری خوابش برده بود که انگار کل دیشب و نتونسته بود که بخوابه!!!

سه تا حس همزمان بهم هجوم آورده بود…
یکی نگرانی از اینده ی خواهر عزیزم که چه اتفاقاتی پیش رو داره.

دومی خوشحالی که بازم عشقم تو بغلمه بعد از مدتها دوری .

سومی شهوت که همون لحظه دلم میخواست لختش کنم و باهاش سکس داشته باشم.(که باید کنترلش میکردم چون از لحاظ روحی شرایطشو نداشت).

حدودا دو ساعت فکر کنم شد که خواهرم رو دستم خوابیده بود… دیگه دستم حس نداشت و خشک شده بود… دلم نمیخواست بیدارش کنم. یجورایی حس چهارم یعنی دلسوزی هم به سه تا حس دیگه اضافه شده بود.

تا اینکه صدای ایفون خونه اومد و باعث شد خواهرم بیدار بشه. و منم دستمو کشیدم بیرون. انگار فلج شده بودم.

همونجوری که دست خشک شده مو با دست دیگه م میمالیدم و ماساژ میدادم راه افتادم سمت آیفون و توی تصویر دیدم مامان و بابا هستن که برگشتن خونه.
در پارکینگ و براشون باز کردم.
خواهرم پرسید دستت چیشده؟ گفتم زیر سرت بوده خشک شده…
گفت:آخی نازی.خوب صدام میکردی عشقم و در میاوردی دستتو…بعد اومد نزدیکتر و لباشو چسبوند به لبام.
لذتی از این حرکتش و عشقم گفتنش نصیبم شد که درد دستمو فراموش کردم و منم همراهیش کردم برای بوسه های عاشقانه…
با صدای زنگ در ورودی خونه از هم جدا شدیم و رفتم باز کردم و اومدن داخل…

سلام و چه خبر و چیشد و چکار کردین و …

از حرفای مامان فهمیدم که اونجا کلی صحبت و بحث شده و پدر و مادرم اصرار به جدایی داشتن و گفتن این خواسته ی دخترمون هست و نتیجه اینکه شوهرخواهرم با طلاق تفاهمی موافقت کرده و حاضر شده به جدایی…

خواهرم با گریه رفت تو اتاق و درو بست.و منم بغض گلومو گرفت و نتونستم جلوی گریه مو بگیرم .
مادرمم که حین صحبت و تعریف کردن ماجرا بغضش ترکیده بود و با ریختن اشک ماجرا رو تعریف میکرد…
پدرمم رفت سرویس بهداشتی…ولی متوجه بغض و نارراحتیش شدم. برای اینکه کسی اشکشو نبینه پاشد رفت دسشویی.
یه سکوت و سکون و بی حرکتی چند ساعته حکمفرما بود تو خونه…

پاشدم رفتم سمت اتاق سراغ خواهرم .
در زدم و وارد شدم.
عین مجسمه خشک شده زل زده بود به سقف و داشت گریه میکرد.

لبه ی تخت نشستم و شروع کردم به دلداری و امید دادن بهش و گفتم اتفاقیه که افتاده و باید با فکر پیش بریم تا نتیجه ی خوبی برات بدست بیاد و منم کمکت میکنم و مامان و بابا هم همراهت هستن. از هیچی نترس… طلاق و جدایی بهتره از تحمل شوهر خیانتکار توی خونه و جلوی چشمت بودنشه.

برگشت سمت من… گونه ی خیسشو با دستم پاک کردم و خم شدم و بوسیدمش.

گفت داداشی کمکم میکنی؟؟ منم تصمیمم طلاقه. ولی نمیدونم چکار باید بکنم.
گفتم این چه حرفیه میزنی اخه عزیز دلم.مگه میتونم تنهات بزارم؟تو تمام امید و زندگی منی.
گفتم پاشو دست و صورتتو بشور یه شام خوشمزه برامون درست کن تا بخوریم و ارامش بگیریم .
بعد از شام فکرامون و بریزیم رو هم و باهم و با قدرت عملیش کنیم.

گفت چشم عشقممم و یه بوسه ی عاشقانه دیگه که به جفتمون روحیه و انرژی داد. و بلند شد رفت سراغ شام درست کردن…

خلاصه بعد از شام بابا گفت برادر یکی از همکارام وکیل دادگستری هست و میتونه کمکمون کنه و مراحل کارو بهمون مشاوره بده. فردا بااهاش صحبت میکنم.
منم گفتم پدر رفیقم میثم هم وکیله. از اونم میشه پرسید و کمک گرفت…
بعد رفتم گوشیمو آوردم و توی سایت وکیل آنلاین با یه وکیل ممشورت کردیم و سوالاتمون و حق و حقوق و مراحل کار و پرسیدم ازش.
خیلی چیزا زو یاد گرفتم ازش و نشستم با خواهرم صحبت کردن.

و گفتم ببین خواهر گلم جهازت که کامل مال خودته و طبق سیاهه و لیست میگیریم ازش…
نفقه هم که داده تا امروز.پس نفقه هیچ.

میمونه اجرت المثل که تو دادگاه تعیین میشه چقدر بهت بده.

و اما مهریه…
وکیل میگفت هم میتونی بزاریش اجرا و قانونی ازش بگیری که دوندگی و زمان میبره.که احتمالا هم میاد و قسط بندیش میکنه.
و هم میتونی تفاهمی باهاش سازش کنی و یه مقدار ازش بگیری .که راحتتره و سریعتر.
و هم میتونی ببخشی و تمام.
گفتم خواهر گلم بهتره تفاهمی باهاش صحبت کنی . بخشش تو کار نیست چون اونه که بهت خیانت کرده و اونه که باید به سزای عملش برسه.

فردا بهش زنگ میزنیم و باهاش صحبت میکنیم .

««دوستان عزیز دیگه به ریز وارد جزئیات طلاق نمیشم. و فقط تهش این شد که خونه رو از شوهرش گرفتیم بجای مهریه و اسباب اثاثیه هم که جهاز خواهرم بود.و چون بچه ای هم در کار نبود براحتی حکم طلاق جاری شد و تمام.»»

فرداییش رفتم قفل در واحد خواهرمو عوض کردم و حفاظ در و بستمو یه قفل کتابی زدم بهش و به همسایه ها هم جریان و گفتم و گفتم این آقا دیگه حق ورود به ساختمان و واحد رو نداره .و در صورت اومدن سریعا به من یا پلیس اطلاع بدید.

القصه :یکماه گذشت و طول کشید تا از لحاظ روحی خواهرم برسه به حالت نیمه نرمال خودش و روحیه شو بدست بیاره و این یکماه من و بابا یکسری کار انجام دادیم تا نگرانیامون برطرف بشه.
خونه ی تهران خواهرم رو فروختیم و اومدیم کرج یه واحد تر و تمیز تر براش خریدیم و اسباب اثاثیه شو چیدیدم و کلید و تحویلش دادیم.
اینجوری هم نزدیک ما بود و هم دیگه خیالمون از بابت شوهرش راحتتر بود.

تا یه شب بعد از شام خواهرم گفت من دیگه میرم سر خونه و زندگیم.و قرار نیست تا ابد اینجا بمونم و مزاحم شما بشم.

از فردا هم میگردم دنبال کار و درآمد.

بابا و مامان کلی اصرار که نرو و نکن و بمون و…
ولی خواهرم تصمیمشو گرفته بود.
منم یجورایی بدم نمیومد خواهرم بره سر زندگیش چون من راحتتر و ازادتر میتونستم برم پیشش و باهم به رابطه مون ادامه بدیم.

تو همین فکرا بودم که بابا به خواهرم گفت ببیین دخترم میدونم تو بچه نیستی و عاقل و بالغ هستی و تصمیمت قابل درک و احترامه.ولی من بعنوان پدر نمیتونم اجازه بدم تنها زندگی بکنی. حرف درمیاد پشتت و نگاه غریبه ها بهت ناجور میشه. اگه اجازه بدی برادرت باهات بیاد تا حداقل حضور یه مرد توی خونه ت حس بشه و جلوی ذهنهای خرابو بگیره.

با شنیدن این حرف انگار قند تو دل جفتمون اب شد و لبخند اومد تو لبامون.
خواهرم خودشو کنترل کرد و گفت هر چی شما بگی پدر جان و بلند شد و پدر و مادرمو بوسید و رو به من کرد و گفت پاشو داداشی لباسا و وسایلتو بردار بریم خونه.دیر وقته. فردا باید برم دنبال کار.

منم گفتم چشم ابجی جونم و عین تیری که از کمان رها شده باشه رفتم تو اتاق و ساکمو برداشتم و موقتا لباس و لوازم گوشی و لپتاپمو برداشتم .

از مامان بابا خداحافظی کردم و گفتم بعدا میام تخت و لوازم دیگه مم میبرم. خواهرمم اونا رو بوسید و تشکر کرد و باهم راه افتادیم سمت خونه ی امید و ارزوهامون یعنی خونه ی خواهرم.

خونه دوتا خیابون پایینتر از خونه ی پدرم بود. پیاده راه افتادیم…و تو راه اینقدر جفتمون خوشحال و شاد بودیم که تقریبا کل راه و دویدیم.چون میدونستیم برسیم خونه چه اتفاقی قراره بیفته🤪🤪🤪
بین راه هم از داروخانه ی شبانه روزی کاندوم و ژل تأخیری و لوازم بهداشتی مقاربتی خریدم…
و مجهز و پر انرژی شروع زندگی مشترک با خواهر که چه عرض کنم بهتره بگم با همسرم رو با یه سکس شبانه ی طولانی و بی استرس و ترس جشن گرفتیم…

صبح شد…و چه صبح دل انگیزی شروع بشه وقتی توی تخت دو نفره بیدار بشی و با بدن لخت و عریان خواهرت چشمات منور بشه…🤗🤗🤗🤗🤗

بوسیدمش و پاشدم بی سر و صدا رفتم دوش بگیرم و برم خرید برای خونه.چون هیچی تو خونه نبود. آخه یکماه میشد هیچکس اینجا زندگی نکرده بود.
تو حموم بودم و زیر دوش که دیدم یهو اب سرد شد…
خیس بودم… نمیتونستم بیام بیرون و پکیج رو نگاه کنم…

درو باز کردم که خواهرمو صدا کنم تا ببینه پکیج خاموش شده یا گاز قطع شده؟

درو که باز کردم یهو شوک شدم… خواهرم لخت وایساده بود پشت در و منتظر بود من درو باز کنم.و صداش کنم.

تازه فهمیدم خودش کرم ریخته و یه لحظه پکیج و خاموش و روشن کرده تا اب سرد بشه و من بخام صداش بزنم😂😂😂😂

تا درو باز کردم سریع خودشو انداخت تو حموم و در و بست.
منم از خداخواسته بدن لخت و داغشو شو به اغوش کشیدم و…
.
.
.
.
.
و امااااا…
اوندسته از دوستان و همراهانی که سکس و رابطه های رو تختی من و خواهرم رو میخواستن حتما قسمت بعدی داستان رو دنبال کنن چون زمانش رسیده که زندگی صمیمی و عاشقانه تبدیل بشه به سکسی و عاشقانه…
موقعیت فراهم شده برای اون چیزی که منتظرش بودین…

ادامه...

نوشته: پارسا


👍 38
👎 2
72801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

883201
2022-07-05 03:35:47 +0430 +0430

از اولین سکستون هم بگو
قلمت هم بهتر شده

1 ❤️

883234
2022-07-05 09:26:22 +0430 +0430

جز اندک داستانای جذاب سایت بود و هست ادامه بده هیچ وقت تمومش نکن

0 ❤️

883235
2022-07-05 09:36:37 +0430 +0430

خواهرتو بگام من

0 ❤️

883247
2022-07-05 11:08:13 +0430 +0430

دوست عزیز شما از تمام جزئیات اتفاقات دقیق توضیح دادی ووقتی که دوتایی رسیدین خونه خواهر شب اول سکس…فرداش بیدارشدی رفتی حموم اومدپشت در تادروبازکردی…
میگما ببخشید شما رمان ننوشتی که قسمت های سکسیش رو حذف وسانسور کنی وبجاش اتفاقات عادی رو کش بدی وتوضیح.
شما یک داستان سکسی دریک سایت کاملا سکسی قراردادین وموضوع اصلی وجزئیات باید به خودسکس وچجوری بودنش بپردازه واتفاقات عادی خلاصه تر.که شما دقیقا برعکس عمل کردی.
بعدکلی اتفاق خسته کننده تازه رسیدیم به سکسش که شما حرفی نزدی وکمی بعدشم داستان قطع کردی.
حالامن موندم دوستان به کجای این میگن عالی.

3 ❤️

883248
2022-07-05 11:15:13 +0430 +0430

خاطرات تلخ جدایی وطلاق نمیخوایم عزیز تاخودمون که ناراحتیم ومطلقه به یادزندگی خودمون بیافتیم واعصابمون خوردبشه.مختصر مفید بپرداز به سکس رابطه وتوضیح دادنش تا بلکه کمی حس بگیریم حالمون بهتربشه.
کل داستان اینه باخواهرت درارتباط بودی ازدواج کرد رفت شوهرش بعدمدتی خیانت کرد وجداشد ازش.به عنوان مهریه خونه رو گرفت از شوهرش بعد شما خونه رو فروختین وخونه جدید نزدیک خونتون گرفتین براش.پدرت گفت نمیخواد تنهازندگی کنه پشت سرش حرف درمیاد وباداداشش یعنی شما زندگی کنه‌.که کونتون عروسی شد رفتین سرخونه زندگی.
ببین درچندخط کل موضوعت رو پیاده کردم.ازاینجا به بعد که اصل داستان وسکسه روباید باجزئیات میگفتی.

0 ❤️

883263
2022-07-05 14:04:09 +0430 +0430

عرصه نویسندگی با این داستان کسشرت! تن صادق هدایت و البر کامو تو گور لرزید !

1 ❤️

883271
2022-07-05 15:44:32 +0430 +0430

خخخخخ آنوقت شوهره خیانت کار بوده ؟ چیزم تو چیز ابحیت که دنبال چیز بوده همیشه خخخخ

1 ❤️

883519
2022-07-07 01:09:04 +0430 +0430

خیلی باحال حرف میزنی ، اونجا که کاراکتر برادر میگه بخشش که تو کار نیست باید مهریه رو بده چون اونه که خیانت کرده .و…
خخخخخ معنی خیانت و گویا هنوز نفهمیدی ، بجای وکیل آنلاین که زنگ بزنید و فقط براحتی سرکیسه کنه شما رو هیچی هم بشما نمیگه از بس بد ذات هستند جان خودم حماقت هست که کسی اینطوری پول بده . من خودم وجدانا بیست میلیون تومن پول وکیل دادم ولی با کمال میل زمزم نیامد البته زیاد دادم چون با پنج شش میلیون می‌تونستم موضوع و تمام کنم اما بیست میلیون دادم وکیل که کارم و انجام بدهد اما کاملا میخواستم وکیل در اختیارم باشه و به کارهای من رسیدگی کنه اما متاسفانه طرف مقابلم خیلی بد ذات و کثیف هست و بفکر اینکه اموال منو بگیره و از ابتدا هم برای اینکه بتونه به پول و ثروت برسه آمده بود با من ازدواج کرد و قبلش هم چند ماه همینطوری آزاد بامن زندگی کرد بعد آمد ازدواج کردیم چنان آدم خوبی نشون میداد که میگفتی این فرشته تا حالا کجا بوده ولی دوستان باور کنید چنان پست و‌کثیف و بد ذات بود که بگم چکار ها کرد شاخ درنیارید که یک نفر تا این حد نمیتونه بد ذات باشه که برای پول چنین کاری کنه . بگذریم این که می‌گفت برادر به خواهرش اون خیانت کرده باید بپردازد من یاد اینها افتادم که مادرش تازه طلب کار بود از من و من و مقصر می‌دانست و می‌گفت پانصد میلیون فعلا بده بخاطر اینکه بچه رو نگهداره ؟ ! گفتم پیاده شید باهم بریم بچه رو که انداختید رفتید پول بدهم که همچنان بکذاره برود . خیر بچه باخودم هست پولی هم ندارم بدهم ، رفتند سراغ بابام که خبر نداشت بابام که تا آن لحظه در هیچ چیزی از ازدواج ما دخالت نداشت و فقط پول داده بود دوبار که خونه بخریم و بعد هم خونه عوض کنیم خانم خونه بهتر میخواست که خریدم دوباره . اما وقت فروش نیم میلیارد ضرر شد برام موقعی که مشتری نبود وضع کرونا هم خراب بود همه چی عجله داشتم بفروشم از آن محل بروم ضرر کردم .

0 ❤️

884921
2022-07-14 08:02:48 +0430 +0430

براوو آقا پارسا خانواده سبز به این میگن ، کوچکترین خیانت دامادتون دو به حریم مقدس خانواده رو نه میبخشن و نه فراموش میکنن

0 ❤️

884925
2022-07-14 08:06:49 +0430 +0430

گفت داداشی کمکم میکنی؟؟ منم تصمیمم طلاقه. ولی نمیدونم چکار باید بکنم.

آخه این سواله ؟ 😑 داداش پارسای دست بخیر و آماده برای خدمت به خلق الله
ایشون که از همون بدو ورود ابزار کارشو تو مشتش گرفته و به دنبال توفیق خدمت بود

0 ❤️