ﺳﻼﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭﻗﺘﺘﻮﻥ ﺑﺨﻴﺮ.ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻰ ﺭﻭ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺟﻨﺒﻪ ﺳﻜﺲ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﺍﻳﻰ ﻣﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﺴﺖ.ﻣﻦ ﺍﺳﻤﻢ ﺑﻬﺮﺍﺩﻩ ﻭ 24 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﻰ ﭘﻮﺳﺘﻢ ﺳﻔﻴﺪﻩ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﺧﻮﺷﮕﻠﻢ ﻭ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﺩﺧﺘﺮﻯ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻮﻧﺎ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ 18 ﺳﺎﻟﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﺧﺮ ﺩﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻥ.ﻣﺎ ﺗﻮﻯ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎﻫﻢ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻳﻢ ﻓﻘﻂ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺣﻮﺻﻠﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻧﺒﺮﻡ ﺧﻼﺻﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ.ﻣﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻳﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﻤﻴﺮﻓﺘﻴﻢ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻛﻢ ﻛﻢ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﻮﻯ ﭘﺎﺭﻙ ﻭ ﺟﻠﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻴﺬﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻭ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻯ ﺳﻜﺲ ﻧﻪ ﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺣﺮﻓﺎﻯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ.
ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﻴﮕﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﻴﺸﺪﻳﻢ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﺷﺐ ﻣﻮﻧﺎ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻳﻪ ﺭﺍﺯﻯ ﺭﻭ ﺑﻬﺖ ﻣﻴـﮕﻢ ﻭ ﻓﻜﺮﺍﺗﻮ ﺑﻜﻦ ﺑﻌﺪ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﺑﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﭘﺪﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺎﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻰ ﺑﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻟﻢ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﻴﺒﻰ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﭘﺎﺕ ﻣﻴﻤﻮﻧﻢ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﺑﻌﺪﺍ ﭼﻪ ﻓﻜﺮﻯ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺧﻴﻠﻰ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ.ﻣﻦ ﻛﻢ ﻛﻢ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮ ﺑﺎ ﻣﻮﻧﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﻮﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﺵ.ﺭﺍﺳﺘﻰ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ.ﻣﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻣﻮ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻯ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺷﻨﺎﻳﻰ ﻛﺎﻣﻞ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻣﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻯ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻋﻴﺪ 92 ﻣﺎ ﻋﻘﺪ ﻛﻨﻴﻢ.ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻯ ﺭﻓﺘﺎﺭﺍﻯ ﻣﻮﻧﺎ ﻛﻼ ﻓﺮﻕ ﻛﺮﺩ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺍﺧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺸﻢ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻴﺘﺮﺳﻪ. ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺳﺮﺩﺗﺮ ﻭ ﺳﺮﺩﺗﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﭘﻴﺶ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻡ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻤﻮﻣﺶ ﺑﻜﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻭ ﺑﻴﺎ ﻛﺎﺩﻭﻫﺎﻳﻰ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﻭﺭﺩﻯ ﭘﺲ ﺑﺪﻡ ﺍﺧﻪ ﻣﻦ ﻛﻠﻰ ﻭﺍﺳﺶ ﻛﺎﺩﻭﻫﺎﻯ ﮔﺮﻭﻥ ﻗﻴﻤﺖ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮔﻮﺷﻰ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ 2 ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻰ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻃﻼ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ.ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﭘﺴﺸﻮﻥ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﻴﺎﺩ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﺪﺍﻳﻰ ﻃﻠﺒﻴﺪﻧﺸﻮ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﺍﻳﻰ ﺑﺤﺚ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﺎﻯ ﺑﮕﻴﺮﻯ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻛﺸﻰ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻴﺮﻳﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻰ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﻴﻨﻰ ﻭ ﺭﺍﺱ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ.ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻦ ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﺶ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﻧﺬﺍﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﻯ ﻣﻴﻜﺮﺩ.ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﻭﻡ ﺍﺯ ﻛﺎﺩﻭﻫﺎﻣﻮ ﭘﺲ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺭﻭﺯﻯ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺟﺰ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﻧﺸﻮﻧﻰ ﺍﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﻡ.ﺍﻳﻨﻮ ﻫﻢ ﺑﮕﻢ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﻳﺪﺵ ﺯﺩﻡ ﻛﻨﺘﺮﻟﺶ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻗﺒﻼ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻫﻞ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ.
ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻯ ﮔﻠﻢ ﻧﻈﺮ ﺑﺪﻳﻦ ﻭ ﻛﻤﻜﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﮕﻴﺪ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﻯ ﻧﺬﺍﺭﻡ ﻣﻨﻮ ﺗﺮﻙ ﻛﻨﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻤﻜﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﺍﻻﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﺎﺭﻭ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻢ ﺳﺎﻋﺖ 3 ﺷﺒﻪ ﻭ ﭼﺸﺎﻡ ﻏﺮﻕ ﺍﺷﻜﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺍﺏ.ﻛﻤﻜﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﻤﻨﻮﻥ
نوشته: asiiiiiiir
میدونم الان چه حالی داری.میدونم الان مرگ واست راحت ترازفراموش کردنشه.ولی باید با واقعیت کناربیای .اون دیگه تورو دوست نداره.منم همین موضوع واسم پیش اومد منم داشتم دیوونه میشدم اما چاره ای جز تحمل نداری فقط با واقعییت کنار بیا چون اون دیگه برنمیگرده.فک نکن سنگ دلم نه من حتی با خوندن داستان زندگیت اشک تو چشام جمع شد چون منو یاد سجادم انداخت…کاش اونم منو دوست نداشت اینطوری جدایی راحت تر بود اما ما همو عاشقانه دوست داشتیم وداریم اما لعنت به این دنیای عاشق کش… اینکه الان ازش دورم (بنا به دلایل زیادی)واسم خیلی سنگینه.تو وضعیتت ازمن بهتره چون حداقل اون دیگه تورو نمیخواد.با حقیقت کنار بیا سعی کن دیگه حتی باهاش تلفنی هم صحبت نکنی چون داغ دلتو تازه تر میکنه…و در اخر این جمله رو به خاطر داشته باش#زندگی ادامه داره حتی اگه اون نباشه#
موفق باشی
دل کندن اگر اسان بود …!
فرهاد بجای کوه ، دل می کند …!!!
گذشت زمان بهت كمك ميكنه، روزى ميرسه كه فراموشش ميكنى :)
من جای تو بودم وقتی گفت میخوام برم میگفتم به سلامت.دست حق به همراهت.
چون اگه دوستت داشت ترکت نمیکرد.صد سال هم نمیرفتم زاغش رو بزنم.پسر خوب همیشه با خودت این جمله رو تکرار کن:گوربابای اونی که رفت خیلی شیک و مجلسی میرم به استقبال اونی که داره میاد.
دوست ندارم نصیحتت کنم چون الان چیزی که تو این شرایط برات تهوع آوره پند و اندرزه که مسلما مثل میخ کوبیدن به سنگ خاراست ولی این حرف رو از کسی میشنوی که 5-6 سال از بهترین روزهای زندگیش رو پای عشق و عاشقی هدر داد و هیچی عایدش نشد جز حسرت.همیشه احساسات به پای کسی بریز که ارزشش رو بفهمه و قدر بدونه در غیر اینصورت خودت رو بی ارزش کردی.
امیدوارم هر چه زودتر این مرحله رو پشت سر بذاری و تجربه خوبی برات بشه که بدونی گوهر وجودت رو خرج آدمهای بی وجود نکنی.
زمان قمار باز آزمندیست که به هر دست بی تقلب میبرد
رسم این است!!!
هیوا جان سلام.خوبی؟این جمله کوتاه و حکیمانه ات معلومه دلت از دست دنیا خونه ها.خدا نکنه رسم زمونه واسه تو هم گربه رقصونده باشه.خلاصه بدخواه داری بگو با آریزیاکوزا بریم سر وقتش.
درود بانو (از خیر نوشتن اسم سختت گذشتم!)
عزیزم البته این جمله مال بنده نیست. یادم نمیاد دقیقا مال کی بود. ولی بهرحال دنیا هم پستی داره هم بلندی…
همه ادما مشکل دارن. کم زیادش بستگی به دایره نفوذشون داره. ولی بعضی مشکل ها هستن که هیچوقت حل نمیشن… فقط زمان میتونه حل شون کنه. نعمت فراموشی نعمت بزرگیه که کمتر کسی درکش میکنه!
عزیزم همیشه بمن لطف داشتی. سایه ت برقرار!
اریزونا هم که بجز گنج به هیچی فک نمیکنه.
میگم ناییریکا جان دلمون از هم صافه هااا. همش با هم کامنت میذاریم. قضیه چیه؟
دوست عزیز اگه نظرمنو میخوای فراموشش کن.
شاید تو با اصرارات فقط داری مزاحمت واسش درست میکنی.
ولی اگه فراموش کردنش واست اینقد سخته و دوست داری حتما دلیل رفتنشو بفهمی از دوستای مدرسه ایش که میشناسیشون بپرس
یه روزی میرسه که به اینهمه ساده بودنت (والبته پاک و بی آلایش بودنت) میخندی .
دوست عزیز تو این دنیا تنها تونیستی که این مشکلات رو داری خدارو شکر کن که از لحاظ مالی خوبی و مشکلی نداری .
دوست عزیز تو این وانفسای گرونی وبدبختی و فلاکت کمر خیلی ها زیر بار مشکلات مالی و به تبع آن فساده هائی که در اجتماع هستش شکسته اونوقت تو دنبال عشق میگردی .
هنوز زندگی نتونسته بهت بفهمونه که …
اقا بساط دردو دل پهنه.
جمع کنید کس و کونو
میخوایم کیر خایه پهن کنیم.
کس خاره عشق و عاشقی. کسمغزا
میدونی چیه؟ هر دختر دیگه ای هم که بود میذاشت میرفت.
وقتی اینهمه خودتو ضعیف و خوار و خفیف و محتاج و پاکباخته و بی غرور نشون دادی. معلومه که جذابیتتو از دست میدی.
از این دختر که گذشت بعد از این سعی کن که …
اشتباه نکنی منظورم این نیست که دخترا ایرادی دارن یا دیوونه ان نه فقط بطور طبیعی جذب چیزای خاصی میشن هموتطور که ما رو چیزای دیگه ای جذب میکنه…
مطمئن یاش که درد و رنج امروزتو پشت سر خواهی گذاشت و روزی از فهم و شعور این خانم که نذاشت یه ازدواج محکوم به فنا سر بگیره از ته دل ممتون خواهی شد…
پنجره زیباست اگربگذارند
چشم مخصوص تماشاست اگربگذارند
من ازاظهارنظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگربگذارند
.
دوست عزیز فرق من باتو فقط1ماه زمان هست.اما یادمون باشه زندگی جاریست حتی اگرما نباشیم پس دنبال زندگی کردن باش نه زنده موندن و براش دعاکن خوشبخت شه.
ما انسانیم و کمک کردن شرط انسانیت هستش پس مشکلی داشتی درخدمتم هم بنده هم سایر دوستان خوب
یه دلیل دیگه…
شاید نتونستی از نظر سکس راضیش کنی اونم ازت زده شده دیگه داش من !
خراب کردی اقا جان …خراب !
عشقش برگرد