فرشاد و زندایی (۱)

1402/06/13

سلام دوستان گل ،داستان من درمورد زندایی خانمم که یه زن سی ساله جذاب با قد 165سانت واندام توپ سفید افتاد ،زیاد با خانواده همسرم رفت امد نداشتیم وگاها تو مراسمات مختلف کم میشد من حضور پیداکنم تا اینکه دو سه سالی کشید تا من اصلا فامیلاشون بشناسم ،یبار مجلس ختم یکی از اقوامشون بود یه خانم روتو روستا سر مزار دیدم و بعد از پرس وجو کردن تازه فهمیدم زندایی خانم هستش و یه خانم با شخصیت ومثبتی که اصلا هیچ اتفاق وذهنیت منفی نیافتاد تا اینکه بعدها من خودم تو کار لوازم ارایش بودم وروابط متعددی تجربه میکردم با اینکه از زندگیم رازی بودم تو این حین شنیدم زندایی الهام اومده تو کار ارایشگری و بدون هیچ اطلاعی پیج من داره دنبال میکنه ویکمم شیطونی میکنه دوست پسر داره فلان گذشت چند سال تا بلاخره عروسی شد وطبق معمول یه تیپ جذاب ترکیه ای زدم رفتم عروسی وارد قسمت مردونه شدم نرسید پدر خانمم درخواست کمک کرد چون واقعا هیچ کس نبود کمکشون کنه منم به ناچار قبول کردم وشروع کردیم توزیع شام بعد نوبت قسمت خانم ها شد که یه خونه ای دیگ بود ومجبور بودیم با وانت بریم اونجا تردید داشتم برم یانه و لی باز به علت همکاری خوبم و شوخی خنده با اشپز رفتیم قسمت زنونه وارد حیاط شدیم چند درصد خانم ها تو بالکن حیاط نشسته بودن والباقی داخل حیاط اکثرا حجاب داشتن و من اصلا تو نخشون نبودم تا اینکه چشمتون روز بد نبینه من خواستم اول دیس غذا رو بدم به داخل دیدم یه خانم لباس مجلسی مشکی تا زانو وکفش پاشنه بلند که از بالا لختی تا سر سینه های سفید براقش مشخصه وزیر گلو سفید سکسی داره موهاشم مش خطی کرده و ارایش منایب داره من جذب خودش کرد و چشمامون تو چند ثانیه قفل شد بهم و تو همون نگاه اول هردوتامون کلی حرف واس هم گفتن خیلی زورکی چشام از چشاش دزدیدم اونم سعی کرد نگاهش کنترل کنه تا چندتا غذا دادیم بعدش من دوباره برا چند ثانیه نگاش کردم اونم عین من این کار چند بار تکرار کردیم و موقعی که من خم میشدم غذا بردارم اون ساق پاهاش من روانی میکرد رو خودم کنترل داشتم ولی یکم راست کردم تا این باعث شد حجم کل کیرم از رو شلوار جین تنگم باد کنه و یه حالت نیم خیز بگیره اولین کلمه که رد بدل شد گفتم تعداد خانم ها خیلی زیاد ؟صداش لرزید گفت اره هنوز میخوایم از لرزش صداش فهمیدم اونم تمرکزش رومن چند بار تند تند خم شدم چون سرعت کار بالا گرفت اونم یهو خم شد تا غذا برداره دوتا سینه ناز سفید ۸۰افتاد جلو صورتم بدجور دلم اتیشی شد ومغزم کیپس باز کرد اونم باخط نگام فهمید کجاش نشونه رفتم درست نوکش معلوم نبود ولی خودم باذهنم تصورم کاملش میکردم لامصب جوری سینه هاش تاب میخورد انگار یه بخشش عمدی بود منتظر شدم به چشمام نگاه کنه جوری اب دهنم قورت دادم انگار الو سبز خوردم ترافیک غذا سبک شد وسرپا شدیم دوتامونم وتازه من فهمیدم باید بیشتر نگاهم تنظیم کنم تا کشفیات جدیدی کنم شروع کردم دوباره درحین کار از چشماش برندازش کردم ویه لبخند ریزی زدم وچشام کشون بردم سمت گلو وسرسینه شونه هاش بازوهای سفید درشتش کمی تمرکزم گرفت و چند پوزیشن یادم اورد لامصب تصورش قشنگ بود قشنگ داشت از نگام میخوند چی تو ذهنم وذهنامون یه سکس توپی داشتن نگاهم بردم رو شکمش قسمت لباس دارش تا کوسش دیدم باد کرده بود وخودنمایی میکرد یکم حاشیه باعث شد نگاهم دیگه روش نباشه تا اون لحضه که ظرف اب گوشت داد با صدای نازش گفت این پر میکنی وسریع برگشت یا خدداااا چی میدیدم یه باسن توپ بزرگ گرد که خط شورتش معلوم بود و عین ژله میلرزید دیگه نمیشد این کیرم مهار کنم هول نبودم ولی اهل دلاش میفهمن چی میگم بیشتر از صدتا سکس هیجان لذت داشت این صحنه کار ما تموم شده بود و باید منطقه ممنوعه رو ترک میکردیم و این من ناراحت کرد تصمیم گرفتم یه بهونه ای جور کنم باز بمونم اونم اومده بود بدرقه م کنه تا خوشبختانه من فکری سرم زد گفتم ظروف کثیف بدین ببریم تا فردا بشورن اونم یه خنده ای زد گفت اره مردها کمک کنن بهتره چندتا دیس قاشق چنگال پشت سرهم اوردن نزدیک به صدتا یا به بالا نشستم سواشون کردم و غذاهای اضافه ریختم کیسه و قاشق چنگالاش ریختم یه ظرف دیگه الهامم سریع خودش. رسوند بهم تا کمک کنه دیگه از طرز نگاهش لبخندش مطمئن شدم اونم دلش خبرایی این باعث شد نزدیکش شدم ونا محسوس دست لختم چندبار به بازوی سکسیش مالوندم وانگار دوتا فاز بهم میخورن تو دلامون صاعقه ای شد دلمون بیشتر میخواست نمیشد تا اینکه من تیر خلاص زدم تو اون بلبشور پشت دستم کشیدم روی باسنش و همزمان با حرکت دست من خماری چشماش تا برداشتن دستم میشه دید و لذت بخشترین صحنه بود سکس نبود ولی هزار برابر هیجان داشت بازم جرأت دادم نزدیکش شدم خانمم اومد بیرون تازه امار داده بودن شوهرت اینجاست وداره کمک میکنه با لبی خندون اومد سراغم که الهام من یواش فاصله گرفتیم خانمم خوشحال بود از اینکه من اونجام وکمک میکنم وبا الهام سلام علیک کرد و معرفیش کرد من کلمه زندایی شنیدم بیشتر راست کردم کلا کلمه زندایی برام سکسی والهام سریع گفت من شناختمشون توپیجش هستم استوری هاش دیدم صدای خوبی داره وقتی میخونه لایو میزاره وبااین حرفش فهموند روم کراش داره ومنم ذوق کردم دیگه جایز نبود من اونجا باشم چون رقص اهنگ شروع شده بود من الهام یه غم خاصی از جدایی بل اجبار شد ومنم خداحافظی کردم ظرفهارو برداشتیم بردیم یه خونه دیگه تو این چندبار برا بردن ظرفه رفتم تو دیدم الهام منتظرم تا اینکه یه فرصت گیرم اومد خود الهامم حواسش نبود یجا تو اون شلوغی از پشت خودم چسبوندم به باسنش ومالیدم بهش سریع واز لمبر یه پاش شروع شد وکیرم لغزش دادم تو روی سوراخ کونش رسید یه ضربه کوچولو که سرکیرم خورد به سوراخش که اون حشری کرد سریعی رسید به اون یکی لمبر کونش و من رد شدم چشام زوم کردم تو چشماش دیدم چشماش مست شد لباش گاز ریز کرد وحشر میبارید ازش کم بود ولی درجه امپر جفتمون میتونست خورشید ذوب کنه انقدر کونش داغ بود که کم بود ابم بپاش واونم حسش همین میگف دیگه نه بهونه ای بود نهاتفاقی که من ببینمش رفتم اخرین سرویس بزارم خونه تو راه بردارخانمم گفت سریع بزار بریم تا پیش مردها ارکست شروع شده شاباش رقص بدیم زشت چون حدفاصل زنها با مردها زیاد بود اون سوار ماشینش شد بره منم دنبال بهونه بودم باز برم سمت قسمت زنونه گفتم شما برین من برم پول نقدم از خانمم بگیرم بیام وبا ماشین خودم میام عروسی روستا بود وعابر بانک نبود ونقشم گرفت اونا رفتن منم سویچ ماشین دستم بود داشتم میرفتم که دیدم الهام داره با یه در قابلمه کوچیک میاد تا رسید بمن گفت این جا گزاشتین منم خوشحال شدم وخرذوق چون قسمت تاریک کوچه هیچ کس نبود جز من الهام بهش گفتم شما چرا با این وضع اومدی بیرون گفت خلوت هیچ کس نیس منم به شوخی گفتم غیرتی میشما گفت باخنده خیالم راحت بود تو هستی اومدم تا اینکه تو عالم هپروت فکری زد به سرم بهش گفتم زندایی شما باید تورقص باشی با این تیپ اندامت نه اینکه کمک کنی گفت چون عروسم مجبورم کارکنم تا غر نزنن منم گفتم چقدر مظلوم گفت همش برا اون نیست حسم نمیگیره باهاشون باشم به زور اومدم فلان منم چشام رو لباش چشاش بود خیلی ناز حرف میزد باکلاس بود دیگه باید یکاری میکردم واز فرصت استفاده میکردم گفتم خوبیت نداره تو این شرایط من تورو ببینن زشت بیا بریم تو ماشین حرف بزنیم از این حرفم هم من هم اون یه حس شهوت استرس اومد تو جونمون زود قبول کرد مشخص بود مغز اونم کار نمیکن گفت ماشینت کجاست گفتم همین بقل رفتیم در باز کردم نشست تا منم نشستم گفت خوب شیشه هات دودی کسی نمیبینه جلو شیشه هم رو به دیواربو هم تاریک بود اصلا دید نداشت تا دوباره درد دلش شروع شد میدونستم فرصت کم سریع دستش گرفتم به نشانه همدردی گفتم اگه ناراحت بشه ادامه ندم تا اینکه چیزی نگفت خواستم دوباره محکش بزنم دستش بوسیدم اونم تشکرکرد ولی نفساش تندشد تا اینکه من صورتم بردم جلو از لپش بوسیدم ودوباره تکرار کردم تا لبم چسبوندم لبش اونم همراهیم کرد زبونش کرد تو دهنم واب دهنم میک زد دهنش و دوباره اب دهنش داد تو دهنم خیلی حشری شدم اخه خیلی وارد بود طمع لباش حس عاشقی حشری بودن میداد جرأتم بیشتر شد دستم گذاشتم رو سینش و از رو لباس مالوندم وزبونم کشیدم زیر گوشش گردن بلورینش نفسهاش بلند تر شد اخ اوخش با نفس زیاد شد تا خودش از صندلی ماشین جدا کرد گفت زیپ لباسم بازکن تو لیس خوردن بودم که بادستم زیپش از پشت باز کردم سینهاش اومدن بیرون وتا روی شکمش لباسش داد پایین منم اروم هوسناک سینه هاش لیس میزدم زبونم میچرخوندم نوک سینه هاش باورم نمیشد ولی سکس من الهام شروع شده بود دستم اروم گذاشتم رو رونش واز زیر لباسش تا کنار شورتش نوازش کردم خیلی حال میداد و از قدم بعدیم لذت میبرد سعکردم کوسش لمس کنم ولی اون درگیر لذت خوردن سینه هاش بود و یادش رفت یه لحظه کمکم کنه گفتم نکنه نزاره کوسش ببینم دیدم خودش پاش باز کرد ومنم سریع کسش گرفتم همون دستم رسید بهش ابش دستم غرق کرد مالوندم واونم دستش از رو شلوار کیرم گرفت و گفت باز کن زود باش کمرم باز کردم وشلوار تا زانو هام با شورتم کشیدم پایی تو چشام زل زد وکیرم گرفت خیلی حشری بود و با دستش مالید وچشاش تنگ کرد و سرش خو کرد گرف دهنش وهمون اول تا زیر گلو کیر کلفتم خورد و اوق زد خیلی حرفی داشت ساک میزد ومنم از پشت دستم رسوندم سوراخ کونش باسنش بازی کردم حس عجیب بود عجله داشت پاشد سرش گرفت بالا باز لب گرفت از م لباسش کامل دراورد وصندلی خوابوند داگی شد یه لحظه نگاهش کردم دیدم سرش چرخوند وبا نگاهش التماس کیر میکنه منم رفتم جلوتر کیرم چسبوندم کوسش وسرش هول دادم توش ضربه های وحشیم از همون اول شروع شد و اه اوه اون کونش خیلی قلمبه شده بود ومیلرزید وبا دستش سوراخش بازی میداد شاید تو چند دقیقه اول س بار ارضا شد عضلات سفتش کم کم داشتن شل میشدن و صداش ملرزید با قربون صدقه گفت زود باش کسی میادها گفتم از پشت بکنم بریم سریع خودش عقبتر کرد وقمبلش بیشتر یکم خیس کردم کردم توش و جیغ اولش با رضایت بود تا ته کردم وتلمه زدم تا دوبار کیرم دراومد و ضربه زدنی رفت تو کوسش یه اخو جون سکس گفت دلم نیومد دراررم باز کردمش تا دیدم ابمرداره میاد باز مردم کونش و تلمبه زدم انقدر خیمه م سنگین شد بیچارمجبور شد قمبل داگیش بیخیال بشه و دراز بکش صندلی منم خوابیدم روش وبهتر تلمبه زدم وگردنش لیس میزدم تا اینکه ابم با فشار اومد ریختم توش دیدم با هر بار پمپاژ من داره یه لبخند سکس میزنه بلند شد لب داد گفت دوست دارم لباس پوشید رفت منم دیگ حس نداشتم و از این اتفاق که باورم نمیشد سردر گم ،قسمت بعدی هم داره خوشتون اومد بگم

نوشته: فرشاد


👍 24
👎 17
39901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

945762
2023-09-05 00:13:47 +0330 +0330

خالی بندی بود ولی قشنگ بود

1 ❤️

945800
2023-09-05 01:12:00 +0330 +0330

قسمت بعدش باید پایین میکنتت

0 ❤️

945801
2023-09-05 01:12:47 +0330 +0330

قسمت بعدش لابد داییت میکنتت

0 ❤️

945825
2023-09-05 01:51:55 +0330 +0330

کار با بقیه داستان ندارم ولی تا جایی که من میدونم تو ماشین به این راحتی نمیشه سکس کرد اونم با لباس مجلسی

2 ❤️

945890
2023-09-05 12:58:45 +0330 +0330

باو کصکش حداقل یه جوری دروغ بنویس باورمون بشه
بعدشم لبخند سکس چه کسشریه دیگه؟

0 ❤️

945898
2023-09-05 14:13:11 +0330 +0330

نصف داستان فقط داشتی غذا میدادی.چراکصشعربلغورمیکنی.انگار تایلند بوده

0 ❤️

945906
2023-09-05 15:19:09 +0330 +0330

فقط بگو به زبون کجا نگارش کرده ای خودت اگاهی نبودی ولی زنت داشت با یه مردی دنبال می داد

1 ❤️

945955
2023-09-06 00:36:05 +0330 +0330

خاطرات یک کارگر مراسمات رو به اسم داستان سکسی جا نزن و الکی تخیلات کصشر قاطیش نکن
کله شیری

0 ❤️

945965
2023-09-06 01:49:22 +0330 +0330

قشنگ بود ولی خیلی خیالی بود

0 ❤️

946016
2023-09-06 08:31:23 +0330 +0330

باورم نمیشه داستان به این کسشعری این همه لایک خورده باشه

1 ❤️

946049
2023-09-06 14:36:01 +0330 +0330

👍🏻

0 ❤️

946126
2023-09-07 00:34:22 +0330 +0330

کاری به دروغ و راستش ندارم
ولی خیلی بیسوادی لطفا دیگه هیچوقت اینجا چیزی ننویس وگرنه خواهر و مادرت و زنت را از دم کیر می گذرونم.

0 ❤️