خاطرات یک دهه شستی (۱)

1401/08/15

سلام من یه دهه ۶۰ هستم که واقعا اون سال هایی که ما به بلوغ رسیدیم خیلی وحشتناک بود مخصوصا از لحاظ جنسی خیلی اوضاع بدی در جامعه بود
خونه مادر بزرگم و دایی من یه خونه دو طبقه قدیمی بود که با زن دایی و بچه ها اونجا زندگی میکردن طبقه پایین مادربزرگم بود و بالا دایی ام وقتی میرفتیم خونه مادربزرگ دیگه به راحتی میتونستیم بریم طبقه بالا با چندتا پله جدا میشد و میرفت بالا یه روز که خونه مادربزرگم بودم به دستشویی رفتم و حمام و دستشویی یکی بود دیدم لباس های کثیف گوشه حمام داخل سبد لباسهاست وقتی زیر و روش کردم با کمال خوشحالی سوتین مشکی زن داییم رو پیدا کردم اون موقع ۱۶ یا ۱۷ سالم بود انگار خدا دنیا رو بهم داد وقتی تصور میکردم که این سوتین روی سینه های زن دایی من بوده منو دیوانه میکرد شروع کرد به بو کردنش حالم خواب شده بود سینه های سفید زن دایی ام رو تصور میکردم که داخل این سوتین مشکی چه غوغایی میکنه کیرم رو میمالیدم بهش و با شهوت زیاد جلق میزدم که ناگهان آبم رو ریختم روی سوتین تا اخر تخلیش کردم حس رهایی و آزادی داشتم که وصف ناپذیر بود بعد از چند دقیقه تازه فهمیدم چه گهی خوردم حالا چه کار کنم با این آب کیر روی سوتین باید هر چه زودتر اینا رو پاک میکردم سریع رفتم دستمال کاغدی اوردم و پاکش کردم و از ترسم گذاشتمش انتهای سبد به خیال خودم که اون نمیفهمه و هر هفته همین ماجرا بود ولی دیگه نمیریختم روی سوتین و خیلی دقت میکردم که کثیف نشن خلاصه یه روز که رفته بودم خونه مادربزرگم و با رفتم که برم داخل حموم دیدم صدای آب میاد و کسی داخله اولش ترسیدم گفتم نفهمه من اینجام ولی چون نصف در آهنی بود و بقیه اش شیشه بود وقتی مینشستی زمین دیگه سایه ات روی شیشه نبود و یک قسمت کوچک پایین شکسته بود از اونجا داخل رو نگاه کردم فضای که بخار همه رو گرفته بود و دیدم که زن داییم با بدن سفید و بلورین داره سینه هاش رو با کف و صابون میشوره انگار خدا دنیا رو بهم داده بود و از این پوزیشن دارم به یه زن نگاه میکنم انگار خوشبخت ترین ادم دنیا بودم چقدر دهه بدبختی بودیم خلاصه با ولع نگاه میکردم و در ذهنم ثبت میکردم و مشغول خود ارضایی بودم که اصلا حواسم نبود داره کارش تموم میشه و میاد لباس بپوشه اینقدر گرم جلق زدن بودم و متاسفانه اینقدر گیج بازی دراوردم که زن دایی بیرون امد از حمام و در همون پوزیشن منو دید و دنیا روی سرم خراب شد یه سیله محکم به گوشم زد و با لگد زد به کونم با چندتا فحش آب دار تنها شانسم این بود که مادربزرگ رفته بود خرید و خونه نبود خلاصه ما به پای زن دایی افتادیم که تو را به خدا به کسی نگو اون یه حوله پیچیده بود خودش و آی منو میزد زیر بار مشت لگد بودم ولی از اینکه پاهاش و دستاش رو لمس میکردم ته دلم خوشحال بودم ولی اگر به مادر میگفت باید چه گهی میخوردم خلاصه دیدم فایده نداره اینقدر عصبی شده که فقط میزنه و ما به فرار گذاشتم ولی خدایی مرام کرد و هیچ وقت به پدر و مادرم نگفت.
اگر دوست داشتین تا بقیه رو بنویسم

نوشته: احسان پور محسن


👍 9
👎 11
23601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

901833
2022-11-07 00:18:03 +0330 +0330

بقیش بگی که بعدش چطور باهاش حموم کردی😅😅😅

0 ❤️

901837
2022-11-07 00:31:10 +0330 +0330

دهه شست؟کس کش شست؟؟؟!؛؛

1 ❤️

901849
2022-11-07 01:49:14 +0330 +0330

خوبه اگه اینطور بیان واقعی تعریف کنند من مادربزرگمواینکار رو کردم ولی اون به مادرم گفته بود الان که الانه چشم تو چشم نمی شم باهاش

1 ❤️

901863
2022-11-07 03:39:40 +0330 +0330

شصت نه شست

0 ❤️

901927
2022-11-07 20:00:17 +0330 +0330

جالب بود
بقیش رو بگو

0 ❤️

901955
2022-11-08 00:21:58 +0330 +0330

اگه به داییت میگفت یه جوری میکردت انگار خدا دنیارو بت داده

0 ❤️