فهیمه زن بابای خیانکار (۳)

1400/01/02

...قسمت قبل

دوباره دراز کشیدم و به تلویزیون خیره شدم فهیمه هم رو مبل روبروی من نشسته بود و تلوزیونو نگاه میکرد بعد از چند دقیقه بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم نمیخوای بهش پیام بدی؟ گفت به کی؟گفتم خودت بهتر میدونی به کی گفت چیکار کنم چی بگم؟ گفتم نکنه هنوزم دلت میتواد باهاش بمونی؟ یه مکثی کرد و گفت نه دیگه نمیخوام من بهش وابسته نیستم و ازین کسشرا بعد گوشیشو برداشت و زنگ زد بهش و گفت دیگه نمیخواد باهاش باشه و یخورده بحث و دعوا کرد و بعدم گفت بهش زنگ نزنه و سراغشو نگیره بعد زد از همه جا بلاکش کرد و با اعصاب خورد رفت تو اتاق یخورده بعد صدای گریش از تو اتاق میومد دلم واسش سوخت اما نمیخواستم پر روش کنم پاشدم رفتم دم در اتاق و در زدم و رفتم تو دیدم نشسته رو تخت و صورتش پر اشکه و چشماش قرمز شده منو که دید سرشو انداخت پایین و گفت نگران نباش من از اینجا میرم من دیگه تو این خونه نمیمونم فقط یه لطفی بهم بکن اون فیلمو پاک کن و به بابات هم چیزی نگو خواهش میکنم ازت آبرومو نبر بعد دوباره بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن من دیگه واقعا ناراحت شدم و رفتم کنارش نشستم و دستشو گرفتم و گفتم باشه آروم باش. گریه نکن دستشو فشار دادم و گفت امیر خواهش میکنم ازت آبرومو نبر بذار خودم گورمو گم میکنم بعد دوباره گریش شدید شد همینجوری که سرش پایین بود سرشو آوردم تو بغلم و  گفتم آروم باش من به کسی چیزی نمیگم باشه نگران نباش بعد یخورده دستمو کشیدم تو موهاش و نازش کردم و گفتم بس کن دیگه من بهت قول میدم کسی چیزی نفهمه باشه؟ سرشو تو بغلم تکون داد و ریز ریز دوباره گریه کرد دیگه تقریبا فراموش کرده بودم کارشو و فقط دلم واسش میسوخت گفتم پاشو پاشو برو صورتتو بشور بیا نگران هیچی نباش گفت باشه بعد پاشد و یواش یواش رفت سمت دستشویی پاشدم و کمکش کردم و رفت و صورتشو شست و اومد نشست تو پذیرایی رفتم نشستم کنارش و گفتم ببین هرکسی جای من بود شاید همین رفتار بد رو میکرد من واقعا ناراحت شدم ازین مسئله اما خب تو واقعا زن خوبی هستی اینم میذاریم به حساب فشاری که از نظر جنسی روت بوده و نتونستی کنترلش کنی اما بهم قول میدی که دیگه چنین کاریو نکنی؟ گفت آره بخدا قول میدم گفتم ببین خودتم خوب میدونی وضعیت بابای من چطوره پس کاری نکن که هم آبروی تو بره هم آبروی اون گفت باشه باور کن دیگه دست از پا خطا نمیکنم سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم واسم سنگین بود ببخشمش ولی از طرفی هم حس میکردم راست میگه و دیگه ازینکارا نمیکنه یه چند لحظه بینمون سکوت بود بعد سرمو بلند کردم و گفتم ببین اتفاقای امروز همینجا و بین ما دوتا میمونه و هر دو فراموش میکنیم چی دیدیم و چی پیش اومده باشه؟ گفت باشه قبوله بعد گفتم اما میمونه این مسئله نیاز تو که اگه واقعا بابای من در توانش نباشه که برات حلش کنه باید یه چاره ای پیدا کنیم واسش فهیمه که خیلی حالش بهتر از چند دقیقه قبل بود گفت نه اونو دیگه خودمو کنترل میکنم گفتم نه چیو میخوای کنترل کنی اگه میتونستی که اینجوری نمیشد گفت خب تو بگو چیکار کنیم؟ گفتم نمیدونم میخوای برو پیش مشاور؟ گفت نه بعد یه چند لحظه صبر کرد و گفت یه چیز بگم؟ گفتم بگو گفت من دلم میخواد نیازمو با تو برطرف کنم گفتم با من؟؟ گفت آره با اینکه امروز خیلییی اذیت شدم اما خب کی بهتر از تو واسه اینکه هم نیازم برطرف بشه هم عذاب وجدان نداشته باشم؟ نمیدونستم این حرفش حقیقته یا میخواد یه تله واسم درست کنه یه مکثی کردم و گفتم ببین قرار شد امروزو فراموش کنیم گفت میدونم منم ازین به بعدو میگم دلم میخواد نیازمو اگه با بابات نشد با تو برطرفش کنم با اینکه خودمم بدم نمیومد باهاش سکس کنم  اما اینکه خودش داشت پیشنهاد میداد واسم جا نمیرفت یخورده پیش خودم فکر کردم و گفتم باشه قبوله یه لحظه چشماش از خوشحالی یه برقی زد گفتم ببین فهیمه قبول میکنم اما نیاد روزی که دوباره حرفمو قطع کرد و گفت نه نگران نباش هیچ اتفاق بدی نمیوفته بهت قول میدم گفتم قبوله بعد  سریع پرید یه بوسم کرد و گفت اینجوری خیلی خوبه کی از تو بهتر واسه من بعد از اونم یخورده دیگه چرت و پرت بهم گفتیم و دیگه دیر وقت شد و خواستیم بخوابیم خیلی باهم راحت شده بودیم تو اون چند ساعت و گفتم من خوابم میاد و میخوام برم بخوابم که سریع گفت میشه منم بیام کنارت بخوابم؟ گفتم میدونی که تخت من یه نفرس جا نمیشیم گفت پس تو بیا پیشم گفتم باشه و رفتم تو اون اتاق و رو تخت دراز کشیدم اونم اومد لب تخت و پیرهن و شلوارشو در آورد و با شورت و سوتین اومد خوابید کنار من گفت هوا خیلی گرمه نمیتونم با اینا بخوابم منم گفتم عیب نداره راحت باش بعد اومد چسبید به من و پشتشو کرد بهم و کونشو چسبوند به شیکمم و خوابید منم واقعا خوابم میومد و فقط از پشت بغلش کردم و خوابیدم تا صبح.بیدار که شدم دیدم فهیمه نیست یه حس عجیبی داشتم انگار کل اتفاقایی که افتاده بود همش تو خواب بود اگه خودمو تو اتاق بابام و فهیمه نمیدیدم مطمئن میشدم که خواب بوده همه چیز یه تکونی به خودم دادم و از تخت اومدم پایین از اتاق رفتم بیرون دیدم فهیمه داره میز صبحونه رو میچینه منو که دید یه لبخندی زد وسلام داد هنوز گیج خواب بودم رفتم سمت آشپرخونه و اومد جلو و لپم رو بوس کرد یخورده تعجب کردم از رفتارش بعد گفتم پات چطوره گفت پام؟ نمیخواستم بگم سوراخ کونت اصن انگار دلم نمیخواست اتفاقای دیروزو یادم بیاد بعد با خودش فکر کرد و خندید گفت آهاااا خوبه خوبه تو چطوری گفتم منم خوبم بعد کمکش کردم و دوتا وسیله آوردم سر میز و نشستیم واسه خوردن صبحونه من تموم مدت ساکت بودم ولی اون هی سوال میکرد و حرف میزد و میخواست باهام ارتباط بگیره گفت چیزایی که دیشب راجبش حرف زدیم رو یادته؟ گفتم آره گفت سر حرفت هستی دیگه گفتم آره خیالت راحت یه رضایت خاصی تو چهرش معلوم شد بعد از صبحونه گفتم من کار دارم باید برم تو خونه ای گفت آره من هستم کاری ندارم گفتم باشه حواست باشه بابا تا ظهر میرسه ها گفت آره حواسم هست بعد پاشدم و لباس پوشیدم و رفتم بیرون. بعد از ظهر که برگشتم بابام اومده بود و مثل همیشه داشت با تلفن حرف میزد و تلفنی معامله میکرد و چونه میزد تلفنش که تموم شد ازم پرسید چه خبرا کارایی که گفتم رو انجام دادی؟ گفتم آره همش رو انجام دادم خیالت راحت بعد گفت تو خونه که مشکلی نداشتید با فهیمه که بحثت نشد گفتم نه بابا من چیکار به اون دارم سرم تو کار خودمه میدونی که گفت آره میدونم ولی کلا گفتم ببینم مشکلی نبوده باشه گفتم نه نگران نباش همه چیز اوکی بود بعد یهو چشمم افتاد به فهیمه که داشت قایمکی از تو آشپرخونه مارو نگاه میکرد حرفم که تموم شد رفتم تو اتاقم چند دقیقه بعد فهیمه در زد و اومد تو اتاق بغض کرده بود گفتم چی شده؟ گفت خیلی دوستت دارم امیر تو خیلی پسر خوبی هستی مرسی که چیزی به بابات نگفتی من داشتم از استرس میمردم بعد اومد بغلم کرد گفتم نکن الان بابا میاد میبینه شک میکنه گفت نه رفته حموم بعد گفتم بهت که گفته بودم نگران نباشی ولی به شرطی که دیگه حواست به خودت باشه گفت آره میدونم قول میدم دیگه اشتباه نکنم گفتم خوبه منم هواتو دارم نگران نباش بعد پاشد که بره دم در گفت اون قول دیشبتم که یادت نرفته؟ گفتم کدوم گفت همونی که هر موقع من نیاز داشته باشم کمکم کنی گفتم آهااا نه یادمه خیالت راحت یه خنده ریزی کرد و رفت. از اون روز به بعد از هر فرصتی استفاده میکرد تا خودشو بهم بماله بعضی وقتا صدام میکرد برم کمکش تو آشپرخونه اما تا میرسیدم میدیدم دولا شده تو کابینت  و کونشو داده سمت من و قشنگ معلومه دلش میخواد بمالمش منم کم نمیاوردم و از رو شلوار کیرمو فشار میدادم به کونش و یه اسپنک ریز میزدم و میگفتم پاشو تابلو الان بابا میاد که بلند میشد و یه بغل سریع میکرد منو و میخندید و ادامه کارشو میکرد یا مثلا سر میز غذا با اینکه بابامم بود یه لباس گله گشاد میپوشید و موقع غذا خوردن یه جوری دولا میشد که قشنگ چاک سینش معلوم باشه و مطمئن میشد که من ببینم اونجارو یه ۱۰ .۱۲ روزی گذشت تا اینکه به بابام زنگ زدن و گفتن یه بارش که توش یه سری دستگاه واسه کارخونش بود تو گمرک بندر عباس رسیده و اجازه ترخیص نمیدن و حتما باید خودش بره اونم یه بلیط گرفت واسه فرداش که بره شب تو اتاق داشتم تو نت میچرخیدم که یهو دیدم فهیمه پیام داده فردا همه کاراتو کنسل کن کارت دارم گفتم چی شده گفت فردا رو میخوام باهم باشیم منم کاری نداشتم ولی گفتم باشه حالا بذار ببینم چی میشه گفت عههه امیر کنسل دیگه خواهش میکنم من کلی منتظر بودم واسه چنین روزی گفتم باشه و یه منت گذاشتم که فقط بخاطر تو کنسل میکنم اونم یه آخ جووووون طولانی واسم فرستاد و دیگه پیام نداد فردا صبح بابام خیلی زود رفت که به پرواز سر صبح برسه واسه بندر من تقریبا ۸ اینا بیدار شدم رفتم بیرون دیدم خبری از فهیمه نیست رفتم نزدیک اتاقشون که فهمیدم رفته حموم منم رفتم سمت آشپزخونه و و یه چیزی خوردم داشتم میرفتم سمت تلویزیون که فهیمه از در اتاق اومد بیرون گفت عه بیدار شدی عزیزم برگشتم سمتش دیدم کلا یدونه ازین پیرهن بلندا پوشیده و و شلوارم پاش نیست دقت کردم دیدم لباس زیرم نداره و قشنگ نوک سینه هاش از زیر لباس معلوم بود گفتم آره سرما نخوری اینجوری گفت نه بابا اتفاقا خیلی خوب و راحته گفتم باشه هرجور راحتی بعد اومد جلو بوسم کرد و گفت تو بوسم نمیکنی؟ گفتم چرا پرید تو بغلم منم یه چند تا بوسش کردم قشنگ خودشو ول کرده بود تو بغلم و گفت خب به نظرت چیکار کنیم امروزو گفتم نمیدونم تو نظرت چیه؟ گفت بریم یخورده دور بزنیم بیرون بعد بیاییم خونه کنار هم باشیم گفتم باشه رفتم لباس پوشیدم و و اونم حاضر شد و رفتیم بیرون یخورده تو شهر چرخیدیم و کم کم مغازه ها باز کردن و رفتیم اون یخورده ور وسیله و چند تا لباس خرید بعدش باهم رفتیم ناهار خوردیم و گفت دیگه برگردیم خونه تو راه برگشت دم یه دارخونه گفت وایستا برم قرصای باباتم بگیرم بیام وایستادم رفت و اومد و اومدیم خونه من رفتم لباسامو در آوردم و تا اومدم شلوارمو بپوشم یهو دیدم فهیمه در زد پرید تو گفتم کجاااا مگه نمیبینی لختم گفت اووو نه بابا نکه من لختتو ندیدم خندم گرفت و گفتم خب باشه حالا چی شده گفت لباس نپوش بیا بیرون ببین لباسایی که خریدم بهم میاد یا نه گفتم باشه و رفتم تو پذیرایی گفت تو بشین من میرم و میام رفت و هر دفعه با یکی از لباسایی که خریده بود اومد که واقعا هم بهش میومدن و کلی ازش تعریف میکردم و ذوق میکرد تا اینکه آخرش گفت حالا میخوام برم لباس اصلی رو بپوشم بعد رفت تو اتاق و ایندفعه بیشتر طولش داد تا اینکه گفتم بیام کمک؟ همون لحظه در باز شد و فهیمه اومد بیرون یه آرایش ریز ولی خوشگل کرده بود و فقط یه شورت توری با سوتین تنش بود با یه لحن سکسی طوری گفت این یکی چطوره گفتم این از همه بهتره خندید گفتم بیا جلو میخوام از نزدیک جنسشو ببینم اونم با یه حالت تحریک کننده اومد جلوم وایستاد و دستمو بردم جلو و از روی سوتین نوک سینه هاشو گرفتم و فشار دادم گفتم نههه انگار جنسشم خوبه گفت آره که خوبه بعد یخورده با نوک سینه هاش بازی کردم و  شروع کردم و به مالوندن سینه هاش از رو سوتین محکم داشتم میمالوندمشون چشماش داشت خمار میشد و ذل زده بود بهم کیر خودمم تقریبا راست شده بود بلند شدم و روبروش وایستادم و تو چشماش خیره شدم یه نگاهی بهم کرد و گفت دوستت دارم بعد سریع لبم رو بوس کرد منم سرشو گرفتم و شروع کردم به لب گرفت ازش خیلی لبای خوبی داشت و عالی لب میگرفت همزمان داشتم سینه هاشو میمالیدم و اونم بیکار نبود و داشت با کیرم از رو شورت بازی میکرد تو یه لحظه از لباش جدا شدم و چرخوندمش و از پشت چسبوندمش به خودم حالا از پشت داشتم گردنشو میخوردم و همچنان سینه هاش تو دستم بود اونم کونشو فشار میداد به کیرم که کامل راست شده بود تو همون حالت گفت یه لحظه صبر کن بعد سریع رفت تو اتاق و یه اسپری آورد گفت بیا اینو بزن به کیرت نمیخوام به این زودیا تموم شه کارمون گفتم اینو از کجا آوردی نداشتی که گفت الان که داشتیم برمیگشتیم خریدم گفتم ای عوضی پس الکی گفتی دنبال داروی بابایی یه خنده ای کرد و خودش شورتمو کشید پایین گفت به به امیر کوچولو قراره امروز فهمیمه رو جر بده بعد دستشو گرفت بالای تخام که اسپری رو تخمام نخورده و چند ثانیه ای اسپری رو زیر کیرم و رو کلاهکش خالی کرد بعد پاشد دوباره چند تا ازم لب گرفت بعد گفت خب برو بشورش رفتم تو حموم و با آب صابون کامل کیرمو شستم اما میدونستم واسه اثر کردن یه چند دقیقه ای وقت لازمه از حموم در اومدم دیدم فهیمه رو مبل نشسته رفتم جلو همینجوری که میرفتم کیرم رو هوا تاب میخورد و چشمم فقط به اون بود درسته خیلی بلند و کلفت نیس اما خب فهیمه بد جوری حشری شده بود و نگاش میکرد وقتی رسیدم پیشش گفت امیر جون گفتم جونم گفت میشه جنس شورتمم چک کنی حس میکنم جنسش خوب نیس گفت چرا که نه با اینکه کلی سینه هاشو مالیده بودم ولی هنوز سوتین تنش بود بعد نشستم جلوش و دستمو گذاشتم رو کسش یخورده خیس شده بود اما نه خیلی زیاد بعد از رو شورت کسشو مالیدم و گفتم خب فک کنم جنسش خیلیم خوب نیس نظرت چیه درش بیاری راحت شی گفت آره عالیه ولی میشه خودت درش بیاری گفتم آره چرا که نه بعد پاهاشو جفت کرد و داد بالا دستمو بردم زیرش و شورتشو کشیدم بالا و از پاش در آوردم کسش تپل شده بود و قشنگ زده بود بیرون بعد انگشت وسطم رو گذاشتم دم کسش و آروم بالا پایین کردم هی ماساژ میدادم کسش رو و با چوچولش بازی میکردم اونم چشماشو بسته بود و ریز ریز آه و اوه میکرد یه چند دقیقه ای با کسش ور رفتم و قشنگ خیس شد خودمم حشری شده بودم و دلم خواست واسش بخورم تا حالا چنین کاری نکرده بودم اما خب تو اون لحظه دلم خواست و  همنجوری که تو حال خودش بود گفتم چون امروز دختر خوبی بودی میخوام یه جایزه بدم بهت گفت چی گفتم حالا میبینی بعد صورتمو بردم نزدیک کسش و بالای کسش رو بوس کردم یه چند تایی اطراف کسشو بوس کردم و بعد سرمو بلند کردم دیدم داره با تعجب و هیجان منو نگاه میکنه گفتم چیه گفت امیر اصن باورم نمیشه تو اینکارو کنی من تو حسرت موندم بابات یه بار اینکارو کنه گفتم اون بابامه منم امیرم میخوای مثل اون باشم؟ گفت نهههه من غلط کنم تو بی نظیری بعد گفتم خب پس حالا که بی نظیرم وایستا ببینم بین پات چی قایم کردی که یهو زبونمو کشیدم از پایین تا بالای کسش که آهش کل خونه رو پر کرد خوبیش این بود خوب به خودش میرسید و کسش حتی یدونه مو هم نداشت که حالم بهم بخوره یه چند باری زبون زدم به کسش اونم بدجور آه و ناله میکرد و یکی دوبار سرمو فشار داد سمت کسش حس کردم دیگه تو اوج لذته همونجا سرمو آوردم عقب و دیگه نخوردم که پررو نشه و توقع نشه واسش بعد دوباره با دستم کسشو مالیدم و قشنگ خیس شده بود جوری که انگشتم راحت لیز میخورد و میرفت تو کسش دیگه مطمئن بودم اسپری عمل کرده پاشدم و روبروش وایستادم و گفتم سوتینتو دربیار سریع درش آورد و کیرمو گذاشتم لای سینه هاش و شروع کردم به عقب جلو کردن اونم با دستاش سینه هاشو فشار میداد و بینشونو تنگ میکرد قشنگ معلوم بود خودشم داره حال میکنه سرشو آورده بود پایین و کیرم وقتی میرفت بالا سعی میکرد کلاهکشو بوس کنه یه چند دقیقه ای اونجوری بودیم و کیرمو در آوردم از بین سینه هاش و دوباره با دستم کسشو مالیدم قشنگ غرق شهوت شده بود و جوری بود که کاملا مطیع من بود گفتم پاشو حالت داگی بگیر عین فنر پرید و سریع پشتشو کرد به من و کونشو داد بالا چقد دلم میخواست بازم کونشو بکنم اما دفعه قبلی خیلی درد کشیده بود و به خودمم خیلی حال نداده بود دیگه کاریش نداشتم یه اسپنک زدم در کونش و یه آه ریزی کشید و  کیرمو گذاشتم دم کسش و یخورده مالیدم رو کسش دوباره که آه اوهش بلند شد کیرمو فشار دادم تو کسش یه جیغی زد و شروع کردم به تلمبه زدن تو کسش اونم فقط ناله میکرد از پشت موهاشو گرفتم و کشیدم سمت خودم یه آییی گفت اما انگار بدش نمیومد اینجوری خیلی محکم تر تلمبه میزدم و هی به جلو پرت میشد بعد از چند دقیقه گفتم بیکار نباش خودتم یکم عقب جلو کن بعد من ثابت وایستادم و اون داشت خودشو عقب جلو میکرد و تا جایی که جا داشت کیرمو تو کسش هل میداد بعد گفتم بسه بچرخ دراز بکش رو مبل دراز کشید و بلندش کردم و گذاشتمش گوشه مبل و از جلو کیرمو کردم تو کسش ذل زده بودیم تو چشمای هم جفتمونم حشری بودیم اینقدر محکم تلمبه میزدم که خودم حس کردم الانه که جر بخوره از درد بعد کیرمو در آوردم و بردم جلو صورتش و گفتم بخور یه لحظه مکث کرد بعد گفتم بدو دیگه اونم دهنشو وا کرد و کیرمو تا ته کردم تو دهنش و ثابت نگه داشتم و خودش سرشو جلو عقب میکرد توقع نداشت از تو کسش در بیارم و بگم ساک بزنه اما از عمد اینکارو کردم که خودشم آب کس خودشو بخوره چند باری سرشو جلو عقب کرد و دوباره کیرمو در آوردم و کردم تو کسش چند باری تلمبه زدم که یه لحظه حس کردم چشماش داره میره و بدنش شروع کرد به لرزیدن کیرمو کشیدم بیرون یه جیغ بلندی زد و آبش پاشید بیرون تمام مبل خیس شد دوباره کیرمو کردم تو دوباره کشیدم  بیرون باز آبش اومد چند باری اینکارو کردم بلند جیغ میزد و ارضا میشد داشت میلرزید اما من بدجوری حشری بودم و دوباره کیرمو کردم تو کسش بعد گفتم پاشو من بشینم نا نداشت بلند شه بلندش کردم و نشوندمش رو پاهای خودم پشتش به من بود از پشت سینه هاشو گرفتم و میمالیدم و همزمان کیرمو کردم تو کسش و محکم تلمبه میزدم توش خودشم داشت با چوچوله کسش ور میرفت و بد جوری داغ کرده بود دوباره لرزید و خودشو کشید بالا که کیرم از تو کسش در اومد و آب پاشید تو پذیرایی ایندفعه کمتر بود اما هنوز با فشار میومد دوباره کیرمو کردم تو کسش و تلمبه زدم هیچ نشونه ای از اینکه بخوام ارضا بشم نداشتم کیرم خیسه خیس شده بود کیرمو کشیدم بیرون و انداختمش رو مبل یخورده خشن بود کارم اما بدش نیومد دوباره کیرمو بردم جلو دهنش و ایندفعه خودش شروع کرد به ساک زدن دولا شدم و با دستم با کسش ور میرفتم کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و دوباره از جلو کردم تو کسش ایندفعه محکم تر تلمبه میزدم دیگه کم کم حس کردم خودمم دارم ارضا میشم که یهو اون خودشو کشید عقب و آبش پاشید بیرون و رو پای منم ریخت دیگه ایندفعه که کیرمو کردم تو با تموم وجود داشتم میکردمش و حس کردم داره آبم میاد و کشیدم بیرون و آبم و فشار اومد و ریختم رو شیکم و سینه هاش جفتمونم از شدت حرارت سرخ شده بودیم رو شکم و سینه های فهیمه آب من جاری شده بود آب اون تموم مبل و پذیرایی رو خیس کرده بود رفتم جلو و یه لب خیلی محکم ازش گرفتم و لبش مزه کسشو میداد بعد کیرمو بردم جلوش و خودش فهمید چی میخوام با دستش کیرمو گرفت و کرد تو دهنش و شروع کرد با تموم وجودش میک زدن و خالی کردن کیرم و آبم کامل تو دهنش خالی شد بعد کیرمو در آوردم و خودش یه خنده ای کرد و گفت خوشمزه ترین چیزیه که تاحالا خوردم و همشو قورت داد بعد بیحال نشستم کنارش و اومد تو بغلم شروع کردم به بازی کردن با موهاش و بوس کردن سر و گردنش یه حس خیلی خوبی داشت دیگه انگار واسم مثل قبل نبود حس میکردم واقعا دوستش دارم اونم خودشو ول کرده بود تو بغلم دستمو برد سمت سینه هاش و دلش میخواست بمالمشون خودشتم دستشو حلقه کرده بود و دور کیرم میکشید کیرمم بد جوری حساس شده بود و با این کارش هی تحریک میشدم اینقدر تکرار کرد اینکارو که کیرم دوباره سفت شد گفتم چیه بازم دلت میخواد ؟ گفت معلومه که دلم میخواد بلندش کردم و گفت بیا رفتیم جلوی میز ناهار خوری همونجوری که میرفتیم آبم از رو شکم و سینه هاش چکه میکرد رو زمین اونجا یه پاشو دادم بالای میز و همونجوری ایستاده دوباره کیرمو کردم تو کسش و دوباره شروع کردم به کردن یکی دو دقیقه بیشتر نتونستم بکنم که دوباره آبم اومد و ایندفعه خیلی کم بود کیرمو کشیدم بیرون و خالی کردم رو کمرش اما اون انگار دلش میخواست ارضا شه بخاطر همین دستمو بردم تو کسش و شروع کردم به ور رفتن و تلمبه زدن سریع با دستم دوباره یه لرز ریزی کرد و آبش اومد جفتمونم بیحال افتادیم رو زمین و همدیگه رو بغل کرده بودیم بعد از چند دقیقه پاشدیم و رفتیم حموم باهم و بعدش اومدیم بیرون و لباسامونو پوشیدیم و این آغاز سکس های لذت بخش من و فهیمه بود که هر دو توش لذت میبریم و ازش راضی هستیم.

نوشته: امیر


👍 32
👎 16
67101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

798628
2021-03-22 01:47:32 +0430 +0430

نوشته به این درازی نوشتی اما مثل ادم ننوشتی یه نفس رفتی بالا همرو حداقل نگارشتو درست میکردی حتی اگه چرتوپرت هم بود و دروغ بازم خواننده کامل میخوندش…تنها نقطه ای داشت واسه کلمه اخرش بود همونم نمیزاشتی.😕😕😕

3 ❤️

798630
2021-03-22 01:56:02 +0430 +0430

یعنی قشنگ نشستی پورن دیدی داستانش کردی!!

6 ❤️

798638
2021-03-22 01:28:17 +0430 +0430

ای همچین بد هم نبود فقط خیلی الکی طولانی کرده بودی

0 ❤️

798661
2021-03-22 03:03:00 +0430 +0430

پس به تو بده دیگه نگرانی نداره؟ فقط به غریبه نباید بده؟ منطقتو گاییدم بشر

2 ❤️

798664
2021-03-22 03:06:55 +0430 +0430

ببین داستان بوده درسته
فانتزی جالبی هم بود برای داستان کردن
ولی خب بد نوشتی
چیزی که میشد تو هفت هشت قسمت با احساس ادامه بدی و مخاطبو مشغول کنی رو تو ۳ قسمت اوردی
یکم توش داستانش و باز کردی احساسات و اینا ولی خیلی کم بود
دیسلایک میدم بهت که نگارشتو بهتر کنی
فانتزی جالبی بود بیشتر کار کن قلمت بهتر شه

نوروز همگی مبارک

0 ❤️

798678
2021-03-22 04:37:25 +0430 +0430

اقلا نمینوشتی ابش پاشید بیرون و حتی مبل رو خیس کرد.

0 ❤️

798700
2021-03-22 08:24:51 +0430 +0430

زن بابات تانکر آب بوده؟

3 ❤️

798730
2021-03-22 12:12:21 +0430 +0430

کیون طور

0 ❤️

798736
2021-03-22 12:52:07 +0430 +0430

خوبه دیگه پدرت یک زن گرفته هر دو استفاده می کنید. خدا رو شکر کن مادرت شوهر نکرد.

2 ❤️

798745
2021-03-22 13:38:57 +0430 +0430

تنگ بازی تو این سایت بیداد میکنه!
یه نفر یه گوهی میخوره، یکی دیگه با غیرت و اعتراض میاد طرف رو حذف میکنه، بعدش خودش میشینه همون گوه رو دو لُپی میخوره!

1 ❤️

798764
2021-03-22 16:21:02 +0430 +0430

این همه آب پاشیدن رو مبل و میز و خونه کی تمیز کردشون.خخخخخ

3 ❤️

798775
2021-03-22 17:56:35 +0430 +0430

نوشتی فهیمه یادم به خواهر نقی تو پایتخت افتاد

1 ❤️

798779
2021-03-22 18:31:07 +0430 +0430

خوب بود نوشتت

0 ❤️

798803
2021-03-22 22:35:19 +0430 +0430

خاک بر سر جلغیت 😂

1 ❤️

798935
2021-03-23 19:24:56 +0430 +0430

جثی ننه مرده نگاییدیم

0 ❤️

799301
2021-03-25 06:32:45 +0430 +0430

خوب بود طولانیه و ارزشش رو داشت

0 ❤️

801676
2021-04-04 06:43:39 +0430 +0430

نوشتت خوب بود ولی من منتظر غذایی که سفارش دادی بودم

0 ❤️