لذت خفگی

1402/04/05

زیباتر از همیشه بنظر میرسید با چشمانی خمار و نافذ که هوش از سر میبرد. پسری چشم وابرو مشکی با عطری به رایحه ی بهشت که سرمست و حیران می کرد هر بیننده ای را، با آن نگاه گیرا خیره نگاه میکرد و تاب نگاه کردن به چشمانش را نداشتم.گویی با ورودش به اتاق بادی سرد بر تن و بدن عریانم می وزید. شلوار مشکی با کمربند چرم و بالاتنه عریان حتی فکر لمس توسط او مرا از خود بی خود میکرد.حاضر بودم، جانم بدهم تا فقط لمسم کند. انگار با دیدنش به دنیایی دیگر رفته بودم و هیچ از اطراف نمیفهمیدم. روی زانو تعظیم کرده بودم و منتظر دستور بودم. ناگهان موهای نه چندان بلندم را از پشت گرفت و کمی رویم خم شد و نفس های گرمش به گوشم میخورد و سرمای وجودم را به گرما مبدل میساخت کنار گوشم زمزمه کرد حاضری؟ از فرط هیجان فقط توانستم بله ای زمزمه کنم که به گوش خودم هم نرسید.موهایم را رها کرد و فاصله گرفت دوباره یخ زدم؛ جرات برگشتن نداشتم ،فقط هیجان و استرس زیر پوستم میلولید. بعد از چند دقیقه ی طاقت فرسا چشمانم را با پارچه ای بست ؛از شهوت و هیجان هر لحظه خیس تر میشدم. چند دقیقه ی دیگر هم با انتظار سپری شد تا اینکه با یک دست گلویم را محکم فشار میداد، بعد از چند لحظه تقلا برای ذره ای هوا مرا به خلسه ای شیرین فرو برده بود و اشک از چشمانم جاری بود؛این حالت شدیدا برایم رضایت بخش تلقی میشد . گلویم رها کرد و عجیب که ناراضی بودم، خفگی به دستان او را به زنده ماندن ترجیح میدادم ؛بلافاصله شروع به سیلی زدن صورتم کرد و تنها صدای بلند دستش و نفس ها و عق زدن هایم در اتاق طنین انداز بود گویی موسیقی دلنوازی نواخته میشد. حرف نمی زد و مرا از آوای خوش صدایش محروم کرده بود . بعد از چند ضربه ی محکم که دیگر صورتم را حس نمی کردم، دست برداشت و این بار صدای باز شدن کمربندش به گوش میرسید.نمیتوانستم تصور کنم قرار است چه شود؛ اما در تصورم آرزو می کردم او نیز مانند من عریان شود. بعد از مدتی صدای شلاق وار کمربند در فضا پیچید، در انتظار بودم و آرزو میکردم بار بعد کمربند را به تنم بزند . با اولین برخورد کمربند به تنم نفسم در سینه حبس شد؛ گویی با هر ضربه زخم های روحم را نوازش میکرد. تنها صدای آه مانندم در فضا میپیچد و اینقدر ضربه زد تا از لذت فرو پاشیدم و تنم زمین سرد اتاق را لمس کرد. گرمای تنم و سردی سرامیک و صدای نفس هایش حس رخوت خوبی داشت و طولی نکشید که دوباره روی دو زانو نشستم ؛باید تشکر میکردم. حس گرمای تنم و خیسی ما بین ران هایم گویای رضایتم بود .
مقابلم ایستاده بود و هنوز شلوار به پا داشت با دستانم پاهاش را لمس کردم ارام سرم را پایین بردم با چندین بوسه ی متوالی به پاهایش دستش را روی سرم گذاشت و آرام نوازش کرد .ادامه دادم پاهایش را میبوسیدم و میلیسیدم؛ اجازه نمیداد بالاتر برم و حسابی بی تاب بودم تا اینکه بار دیگر موهایم را محکم گرفت و مرا به بالا کشید. صدای باز کردن زیپ شلوارش حس شادی سراسر تنم را گرفت و خیسی مابین پایم بیشتر میشد. با مالیده شدن جسمی نرم به لب هایم دهانم را باز کردم و عضو کلفت و داغش درون دهانم لغزید ؛
سریع بیرون کشید و آه سردی کشیدم دوست داشتم تا ابد آن عضو سفت را حس کنم.
له له میزدم تا دوباره حسش کنم و اینبار عمیق تر تا انتهای گلویم حسش کردم .محکم به دهنم ضربه میزد و صدای نفس ها واه کشیدن هایش زیبا ترین موسیقی بود که شنیده بودم . بزور نفس می کشیدم و آب از چشمان و دهانم سرازیر بود سریع ضربه میزد و حتی فرصت عق زدن نمیداد.بعد از مدتی دوباره از دهانم بیرون کشید و این بار طولی نکشید که پارچه از کنار چشمانم کنار رفت با کنار رفتن پارچه آبش را به صورتم پاشید و من متشکر بودم که این صحنه ی زیبا را از من دریغ نکرده است. داغی ابش روی چشمان و پوستم حسی وصف نشدنی داشت. آرام با عضوش صورتم را نوازش میکرد و من غرق خوشی بودم که بار دیگر ارضا شدنش را به من هدیه داده …

نوشته: aaakk2003


👍 9
👎 6
22001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934958
2023-06-27 00:15:01 +0330 +0330

گویی کیری نوشته ای

1 ❤️

934962
2023-06-27 00:26:48 +0330 +0330

خوب بود ولی این لحن مناسب نبود برای پیش بردن داستان.

1 ❤️

934982
2023-06-27 01:37:40 +0330 +0330

دوستان اینایی که مثل این داستان سکس BDSM دارن، فقط من حس می کنن شدید مریضن، یا واقعا بدجور بیمارن؟

3 ❤️

934983
2023-06-27 01:41:21 +0330 +0330

مریض روانی لااقل درست بنویست فاز ادبی برداشتی

0 ❤️

934992
2023-06-27 02:33:54 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

935092
2023-06-27 22:33:18 +0330 +0330

اینارو از کونتون درمیارین واقعأ؟؟؟!!!

1 ❤️

935205
2023-06-28 15:51:06 +0330 +0330

زیبا بود
دوس دارم جای پسره باشم تو داستان ارباب باشم

0 ❤️

935266
2023-06-29 03:54:00 +0330 +0330

بیشتر بنویس. خیلی بیشتر بنویس

0 ❤️