لیسیدن پاهای زیبای زهرا

1401/10/05

سلام، این داستان کاملا واقعی هست و برای پارسال هست و هیج اصراری به این نیست که باور کنید یا نه…
اسم من متینه ، ۱۷ سالمه و قد ۱۷۸ ، و خوش چهره هستم
خواب برین سر داستان ، پارسال بود که مادربزرگم توی ایام محرم حلیم گذاشته بود و من تنها نوه پسر بودم و بجز من همه دختر بودن و ۹ تا دختر دایی داشتم که یدونشون اسمش زهرا بود ، زهرا یه دختر خیلی خوشگل بود با قد تغریبا ۱۸۰ و ۱۷ سالش هست و من همیشه آرزو داشتم یه بار پاهای زیباش رو ببوسم و بزاره پاهاشو روی صورتم ، چون واقعا پاهای کشیده و بسیار زیبا داشت مخصوصا وقتی که لاک قرمز میزد ، خواب بریم ادامش بگم ، اون شب که حلیم داشتیم شب خوابیدیم همونجا ، و پدرم رفت طبقه بالا و مادرم و زندایی هام هم رفتن توی اتاق طبقه اول و منم با یکی از پسر های فامیل همون پایین جا انداختیم که بخوابیم ، ولی من عمدا جامو انداختم پایین پاهای زهرا ، بعد حدود یک ساعت که همه خوابیدن آروم دستم و بردم زدم به پاهاش ، ولی تکون نخورد منم خوشحال شدم و بعدش قشنگ پاهاش رو گرفتم تو دستم زیر پتو جوری که از خواب بلند نشه از لای پتو نگاه کردم دیدم زهرا بیداره ، اونجا بود که فهمیدم خودش هم حشری شده چون میدونستم که خوشش میاد کسی با پاهاش بازی کنه و قبلا عمدا پاهاش رو می‌مالید به من … ولی بازم یواش یواش رفتم دماغم رو چسبوندم به جوراب و پاهاش و نفس کشیدم که دیدم هیچی نگفت ، همونجا داشتم از خوشحالی سکته میکردم ، بعدش یواش یواش نوک زبونم رو زدم به جوراب مچی مشکی که پاش بود و اون همچنان بیدار بود ولی داشت به پنجره نگاه می‌کرد، یخم که آب شد جورابشو دراوردم و پاهاشو شروع کردم به بوسیدن که یهو پاهاشو بیشتر آورد سمت من و منم شروع کردم به لیسیدن و انقد اونم داشت حال می‌کرد که پای چپش رو جمع کرد و به جاش پای راستش و اورد که اونم لیس بزنم، باورتون نمیشه پاهاش مزه خیلی خوبی میداد و عالی بود مخصوصا وقتی انگشت شصت پاشو ساک میزدم و خاستم یواش یواش دستمو بیارم سمت کصش که دیدم دستمو گرفت کشید اون ور ، منم هیچی نگفتم احتمالا خوشش نمیومد ، ولی این لیسیدن پاهاش حدود یک ساعت انجام دادم و وقتی صدای اذان صبح اومد بلند شد و رفت یه جای دیگه خوابید منم همونجا خوابیدم ، ولی یزره شک کرده بودم ، صبح که بلند شدم زهرا بهم یه لبخندی زد گفت خوبی متین دیشب خوب خوابیدی؟
منم در جوابش گفتم آره زهرا جان خیلی خوب خوابیدم ،
و ظهر بعد از این که نهار خوردیم زهرا منو صدا زد و گفت بیا اتاق و رفتم بعدش گفت در و ببند منم بستم
زهرا گفت : تو واقعا لذت میبردی از این که پاهامو میخوردی؟
منم یزره خجالت کشیدم ولی آروم گفت تقریبا آره چون پاهات خیلی خوشگلن ،
بعدش هیچی نگفت و یهو دیدم از کمدش یه جوراب مچی سفید که مال خودش بود رو درآورد و گفت اینو بگیر و ببر خونه و هرموقع خاستی هم میتونی لیسشون بزنی و هم بو کنی با یه حالت نیشخند گفت چون من هر روز پیشت نیستم که بخای این کارهارو انجام بدی ، منم از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف نمیدونستم چیکار کنم و همون جوراب رو گرفتم گذاتشتم تو جیبم و رفتم توی پذیرایی و یک ساعت بعدش رفتیم خونه ،
اگر خواستید میتونم تجربه دومم با همین دختر داییم هم براتون بنویسم
سپاسگزارم از سایت شهوانی
امید وارم مورد پسندتون باشه
متین
نوشته: متین 😇

نوشته: متین


👍 13
👎 12
46501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908202
2022-12-26 01:51:58 +0330 +0330

خوبه مچی عشقه افرین خوب خوردی

1 ❤️

908237
2022-12-26 04:55:21 +0330 +0330

خب ریدم سر داستان 👍

1 ❤️

908271
2022-12-26 12:41:07 +0330 +0330

داستان تکراری و کپی تو سایت بود😂
ادیمن اینارو چتو میزاری

1 ❤️

908274
2022-12-26 13:32:11 +0330 +0330

damn😑😑

0 ❤️

908279
2022-12-26 14:30:38 +0330 +0330

داداش اين خوب بود ادامش رو هم بزار ايناييم ك ميگن بد بود كص ميگن ى داستان تو عمرم نخوندم ك زيرش چندتا كصكش هيت ندن

0 ❤️

908300
2022-12-26 19:41:33 +0330 +0330

حالا تو از پا لیسی خوشت میاد ، نه کردی نه … !؟
حالا ببینم بچه جون بنظرت مثل سگ فقط خوردی پاشو ، چه جذابیتی داره واسه مخاطب که میخوای سری بعدشم بنویسی !؟
جان مادرت بیخیال بعدی شو همین بس شهوانی هست و خود سگت .

0 ❤️

908388
2022-12-27 09:54:19 +0330 +0330

بنویس

0 ❤️

908445
2022-12-27 23:28:19 +0330 +0330

اللهم العن جماعت الجقیان…
جق لامصب مغزو از کار میندازه…

0 ❤️

908584
2022-12-29 02:04:04 +0330 +0330

بنویس

0 ❤️