سلام، این داستان کاملا واقعی هست و برای پارسال هست و هیج اصراری به این نیست که باور کنید یا نه…
اسم من متینه ، ۱۶ سالمه و قد ۱۷۸ ، و خوش چهره هستم
خواب برین سر داستان ، پارسال بود که مادربزرگم توی ایام محرم حلیم گذاشته بود و من تنها نوه پسر بودم و بجز من همه دختر بودن و ۹ تا دختر دایی داشتم که یدونشون اسمش مهسا بود ، مهسا یه دختر خیلی خوشگل بود با قد تغریبا ۱۸۰ و ۱۷ سالش هست و من همیشه آرزو داشتم یه بار پاهای زیباش رو ببوسم و بزاره پاهاشو روی صورتم ، چون واقعا پاهای کشیده و بسیار زیبا داشت مخصوصا وقتی که لاک قرمز میزد ، خواب بریم ادامش بگم ، اون شب که حلیم داشتیم شب خوابیدیم همونجا ، و پدرم رفت طبقه بالا و مادرم و زندایی هام هم رفتن توی اتاق طبقه اول و منم با یکی از پسر های فامیل همون پایین جا انداختیم که بخوابیم ، ولی من عمدا جامو انداختم پایین پاهای مهسا ، بعد حدود یک ساعت که همه خوابیدن آروم دستم و بردم زدم به پاهاش ، ولی تکون نخورد منم خوشحال شدم و بعدش قشنگ پاهاش رو گرفتم تو دستم زیر پتو جوری که از خواب بلند نشه از لای پتو نگاه کردم دیدم مهسا بیداره ، اونجا بود که فهمیدم خودش هم حشری شده… ولی بازم یواش یواش رفتم دماغم رو چسبوندم به پاهاش و نفس کشیدم که دیدم هیچی نگفت ، همونجا داشتم از خوشحالی سکته میکردم ، بعدش یواش یواش نوک زبونم رو زدم به پاهاش و اون همچنان بیدار بود ولی داشت به پنجره نگاه میکرد، یخم که آب شد پاهاشو شروع کردم به بوسیدن که یهو پاهاشو بیشتر آورد سمت من و منم شروع کردم به لیسیدن و انقد اونم داشت حال میکرد که پای چپش رو جمع کرد و به جاش پای راستش و اورد که اونم لیس بزنم، باورتون نمیشه پاهاش مزه خیلی خوبی میداد و عالی بود مخصوصا وقتی انگشت شصت پاشو ساک میزدم و خاستم یواش یواش دستمو بیارم سمت کصش که دیدم دستمو گرفت کشید اون ور ، منم هیچی نگفتم احتمالا خوشش نمیومد ، ولی این لیسیدن پاهاش حدود یک ساعت انجام دادم و وقتی صدای اذان صبح اومد بلند شد و رفت یه جای دیگه خوابید منم همونجا خوابیدم ، ولی یزره شک کرده بودم ، صبح که بلند شدم مهسا بهم یه لبخندی زد گفت خوبی متین دیشب خوب خوابیدی؟
منم در جوابش گفتم آره مهسا جان خیلی خوب خوابیدم ،
و ظهر بعد از این که نهار خوردیم مهسا منو صدا زد و گفت بیا اتاق و رفتم بعدش گفت در و ببند منم بستم
مهسا گفت : تو واقعا لذت میبردی از این که پاهامو میخوردی؟
منم یزره خجالت کشیدم ولی آروم گفت تقریبا آره چون پاهات خیلی خوشگلن ،
بعدش هیچی نگفت و یهو دیدم از کمدش یه جوراب مچی سفید که مال خودش بود رو درآورد و گفت اینو بگیر و ببر خونه و هرموقع خاستی هم میتونی لیسشون بزنی و هم بو کنی چون من هر روز پیشت نیستم که بخای این کارهارو انجام بدی ، منم از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف نمیدونستم چیکار کنم و همون جوراب رو گرفتم گذاتشتم تو جیبم و رفتم توی پذیرایی و یک ساعت بعدش رفتیم خونه ،
اگر خواستید میتونم تجربه دومم با همین دختر داییم هم براتون بنویسم
سپاسگزارم از سایت شهوانی
امید وارم مورد پسندتون باشه
متین
نوشته: متین
خدایا نجاتمون بده
با کیا شدیم ۸۰ میلیون
یعنی این کسخلارو واسه چی آفریدی
حیف کس نیست ک پا بخوری و جوراب بو کنی کس کش جقی ؟
اینجور داستانا رو میخونم فک میکنم برازرز از رو ما کپی میکنه همه حشری همه اهل دادن اصلا مملکت نیست جقی خونس 😂
خواهش میکردی تو جوراب برات یه چس بزنه ماندگاری بوش بیشتر بشه
۱۶ سالته قدت ۱۷۸ سانته مادر.جنده کیر بچه ها تو کون عمه ات دروغگو
ینی نمیشه یه نفر 16 سالش باشه و قدش 178؟؟ چیش دروغه؟
بلاخره چی شد؟
“من تنها نوه پسر بودم” یا “منم با یکی از پسر های فامیل”
خوبه افرین اگه ادامه داشت بنویس
ولی بعید میدونم واقعی باشه
در جواب اون دوسمون ک ب قد این بنده خدا فحش داده یه نکته رو بگم
مگه چیز عجیبه سن ۱۶ قد ۱۷۶!!
داداش من ۱۶ سالشه از ۱۸۵ قدشه 😐 ۱۷۶ که دیگه عادیه
چیش عجیبه!
این جماعت جقی که فحش بنده خدا میدید
داستان رو تا آخر میخونید جقتونم میزنید بعد فحش هم بهش میدید کونیا
ببین همونجا که نوشتی خوش قیافه ای مطمئنم قیافت شبیه دک خره کار ندارم منم مثل تو خواستم همچین حرکاتی رو پاس نه ولی رو جای دیگه یه دختر د*بی بزنم تقریبا شد!
چه بوی کسشری میاد