ماری جوون همسایه‌ی خوب

1401/07/23

با سلام خدمت کسایی که این داستان رو میخونند
داستان حدودا ماله ۴"۵ ساله پیشه و تمامی سن ها مال همون موقه‌س
تمامی اسم هایی  که در داستان استفاده شده مستعار   میباشد
با یه معرفی کوتاه از خودم داستانم رو شروع میکنم
من حسن  با سن ۲۰ قد حدودا ۱۸۰ ،سایز ۲۰ و وزن ۶۵
با یه تیپ معمولی و قیافه‌ی ساده نه اونقدر خوشتیپ که همه‌ی دخترا کراش بزنن روم نه اونقدر هم بی ریخت و قیافه که کسی نگاهم نکنه( یه توضیح کوتاهدر موردشغلم ، شغلم ازاد بود و بعضی از اوقات داخل موبایل فروشی رفیقم بودم و کارهای نرم افزاری و تعمیرات انجام میدادم)
ما یه خانواده‌ی ۴ نفره که خواهرمو من دوقلو هستیم
خلاصه که زیاد طولانیش نمیکنم که حوصلتون سر بره

داستان ازاونجایی شروع شد که مادرم  ارثیه‌ی زمین پدریش رو گرفت و با مقدار پولش که دستمون امد یه خونه‌ی قدیمی در اطراف مرکز شهر گرفتیم در این حین مدت قرار داد خونه‌ای که بودیم تموم شده بود طبق سفارش هایی که به دوستان کردیم تونستیم یه واحد در طبقه‌ی اول یه ساختمان ۴ طبقه‌ای  رو واسه چند ماه اجاره کنیم که کار های تعمیرات خونه‌ی خودمون تموم بشه
اثاث کشیمون شروع شده بود با خاور پسر خالم تونستیم بیشتر وسایل رو ببریم خونه‌ی موقتمون
از شانس خیلی بد ما اون روز واقعا گرم بود حدودا ساعت ۱۲ ظهر  شده بود که داشتیم بار هارو خالی میکردیم که دیدیم همسایه طبقه‌ی ۳ با یه سینی شربت آبلیمو میاد به سمت ما
خدا قوت گفت و بعدش تعارف کرد که بیایم خستگی دَر کنیم (البته ناگفته نماند که این خانم با پدرم و خانواده پدریم دوست صمیمی بودن و ازاین طریق تونستیم اینجا خونه بگیریم ) از مشخصات ماری خانم بگم قدش حدودا ۱۷۰ سینه هاش ۸۰ یا ۸۵ ولی نسبت به سنش خیلی سرحال تر بود سنش هم  ۵۰ و خورده‌ای دقیق نمیدونم
یه خانم جا افتاده و با وقار به معنی واقعی یه میلف به تمام معنا ،خیلی در گیر حجاب و این چیزا نبود کلا خوانواده‌ا‌ی خوش مشربی بودن هم خودش هم همسرش ( اسمش علی  بود ادم ساکت و بی سروصدایی بود)که توی استان همسایه که با ما حدودا ۵ ساعتی فاصله داره تولیدی‌ گازهای تک شعله و چند شعله رو با همسر خواهرش داشت "

از بحث اصلی دور نشیم ،ببخشید که معرفی اشخاص اصلی داستان طول کشید
ادامه‌ی داستان
از اون روز ،رفت و امد ماری خانم به خونه‌ی ما شکل گرفت تا اینکه اثباب کشی تموم شد و نوبت به جابجایی داخل خونه رسید باز هم بنده خدا خیلی برامون زحمت کشید ، خلاصه هر شب یا ما خونه‌ی اونا مهمان بودیم یا اونا پیش ما بودن
باتوجه به اینکه خانم خیلی راحتی بود من ماری جون صداش میکردم و با هم خیلی صمیمی شده بودیم طوری که موقع سلام علیک دست میدادیم و همو بغل میکردیم
جلوی من معمولا با تاپ و شلوارک  راحت میگشت و منم اصلا به چشم چیزی ازش نمیدیدم و عین یه مادر دوسش داشتم ‌
یه روز با چند تا از رفیقام رفته بودیم جنگل اطراف داشتیم چهار تا پیک عرق میخوردیم که دیدم یه شماره باهام تماس گرفته منم چون شماره رو نمیشناختم و  وسط عرق خوری بودم جواب ندادم چند بار پشت هم زنگ زده بود و بعدش پیام داد که حسن جان سلام ،ماری جون هستم لطفا سریع باهام تماس بگیر
منم پیامش رو نادیده گرفتم و گوشیمو خاموش کردم پیش خودم گفتم حالا  برم خونه ببینم چه خبره
حدودا غروب  رسیدم خونه بزور رفتم بالا دیدم با یه تیشرت یقه هفت و با یه دامن تا بالای زانو دم در خونمون وایستاده باهم سلام علیک کردیم تا خواست منو بغل کنه و ببوسه چون دهنم بو میداد من خودمو عقب کشیدم ولی دیدم نه اینطوری نمیشه مجبور شدم که بغلش کنم ،اون هم متوجه‌ی بوی دهنم شده بود و دیگه زیاد واینستاد و رفت
رفتم داخل خونمون ولی دیدم کسی نیست
دیدم پشت در یه کاغذ چسبیده به زحمت تونستم بخونمش خواهرم پشت در نوشته بود که داداشی ما رفتیم خونه‌ی خاله اینا (خالم داخل یکی از روستاهای اطراف زندگی میکرد که با ما حدودا ۵۰ دقیقه فاصله داشت) شامت رو گازه و خواهشا زنگ زدیم گوشیت رو خاموش نکن  بوس بوس
اوه اوه تازه یادم امد که فردا انتخابات شورای روستاس و خالم هم یکی از کاندید ها بود
لباس هامو عوض کردمو و به شورتم رسیدم گذاشتم حداقل یه چیز تنم باشه
با گوشیم یه اهنگ از شاهین پلی کردم و رفتم رو تراس سیگار اتیش کردم
🎵 🎵🎵
این چیزی که میخوام بگم یه چیز دیگس
چیز داره توش ولی قاطی با چیزای دیگس
فرق منو تو اینه که من چیز دارم …
پشت هم از سیگارم کام میگیرفتم
اخرین کامم رو ازش گرفتمو به داخل فیلترش یه نگاهی انداختم
اوه چه رنگ تیره‌ای به خودش گرفته بود
رفتم دوتا پیک دیگه از عرقی که داخل اتاق جاساز کرده بودم خوردم
،بدنم گُر گرفته بود،احساس سر خوشی میکردم 
رفتم رو تخت یه نخ دیگه روشن کردمو از پارچی که روی میز بغل تخت بود کمی اب توی لیوان ریختم
ناچارا از لیوان به عنوان زیر سیگاری استفاده کردم چون اصلا نمیتونستم تا اشپز خونه برم چیز دیگه‌ای بیارم
پشت هم ازش کام میگرفتم
حس کردم همین یه شورت هم اضافس
دَرِش اوردم
طنین دلنواز صدای شاهین همینطور داشت به لذتم اضافه میکرد
چشام داشت میرفت از فرط لذت
البته ناگفته نماند که از صبح تا الان خسته هم شده بودم
ولی فقط کافی بود تا صدای شاهین پلی بشه تا بتونم نهایت لذت رو ازش بگیرم
سیگارمو انداخت تو  لیوان تا یه چرت بخوابم
حدودا ساعت ۹ ونیم از صدای در بیدار شدم
اعصابم به شدت تخمی شده بود چند تا فحش برای کسی که پشت در بود حواله کردم
خواستم بازم یه چرت دیگه بزنم
مگه میزاشت ؟!
پشت هم زنگ میزد
اروم رفتم پشت در تا ببینیم کدوم خریه (صدای اهنگ چون کنار گوشم بود خیلی کم بود و تا بیرون نمیرفت )
دیدم ماری جون امده
بیخیال شدمو رفتم رو تخت تا شاید اونم بیخیال بشه و بره
خداروشکر که دیگه صدایی نیومد
گوشیم زنگ خورد
مادرم زنگ زده بود
صدامو صاف کردمو با یه جانم جوابشو دادم
مامان " سلام گل پسرم خوبی عزیز دلم ؟
پشت هم داشت حرف میزد و سوال میپرسید
منم طوری جوابشو میدادم که از وضعم چیزی نفهمه
خلاصه‌ی مطلب حرفاش این بود که شام برو بالا خونه‌ی ماری جون‌شون
هی من میخواستم بپیچونم که نمیشه و خستم این چیزا که دیدم نه اصلا تاثیر نداره
در این حین بازم زنگ خونه رو زدن دیدم بازم ماری جون امده با مادرم خداحافظی کردمو
سریع یه شلوارک و تیشرت پوشیدم و رفتم دم در دیدم بازم با همون تیشرت و دامنِ ،باهم سلام علیک کردیمو دست دادیم
میشد ناراحتی بابت اینکه جواب تماس و پیام و زنگش رو ندادم تو چهرش دید
یکم اصرار کرد
ماری جون :حسن جان بیا بالا باهم شام بخوریم
من : ممنون ماری جون بخدا شام هست
ماری جون: حسن جان امشب من تنهام شما هم تنهایی ،اگه سلیقت میگیره لطفا بیا بالا شام پیش هم باشیم
من : عه مگه عمو علی نیست ؟
ماری جون : نه پسر،حال خواهرش بد شد و اون موند پیش خواهرش
(حالا دلیل اینکه چرا اونجا موند رو نمیدونستم 🤷‍♂️)
بالاخره منم قبول کردم و گفتم ماری جون شما تشریف ببرید منم تا چند دقیقه دیگه میرسم خدمتتون
باهاش خداحافظی کردمو درو بستم
وایییی سَرَم داشت از شدت  درد میترکید ،عجب اشتباهی کردم که گوشیمو روی حالت پرواز نزاشتماا🤦‍♂️
اعصابم به شدت تخمی شده بود به هر وضعی که شده بود خودمو رسوندم اونجا و با اغوش باز ازم استقبال کرد
یکم صحبت کردیم و خندیدیم تا وقت شام شد
ازم پرسیدم گل پسر رو میز نوش جان میکنی یا روی زمین ؟
من :ماری جون  هر کجا که بچینی اصلا فرقی نداره مهم اینه که من تورو میخورم
وایییی یه سوتی داده بودم که هیچ جوره نمیشد جمعش کرد 🤦‍♂️
سریع درستش کردمو گفتم :مهم دستپخت شماست که بینظیره
تشکر کرد و گفت پس روی زمین سفره پهن میکنم
منم از خجالت چیزی نگفتم و فقط یه اوکی ساده  دادمو حرفش رو تایید کردم
بعد از چند دقیقه شروع کرد به پهن کردن سفره منم بلند شدم که کمکش کنم
وسایل لازم برای نوش جان کردن شام داشت به اتمام میرسید

شام تموم شد و نوبت به جمع کردن سفره رسید
ماری جون : حسن جان لازم نیست شما زحمت جمع کردن سفره رو بکشی شما فقط یه لطفی بکن
من :جوونم؟
ماری جون :شما که از گوشی و این چیزا سر در میاری  لطفا ببین چرا فیلتر شکن هایی که دارم وصل نمیشه !
(دقیقا یادم نیست که اون موقع تلگرام فیلتر بوده یا نه )
من: ماری جون چرا فیلتر شکن ؟
ماری جون :عزیزم اخه موقع دانلود اهنگ های قدیمی داخل سایت اذیت میشم ،خودت که میدونی عاشق اهنگ های قدیمیم
بابت همچین دلیلی تعجب کردم
اخه اهنگ ؟
میتونست از ویدیو کلوب ها اهنگ های قدیمی بگیره
اخه چند بار براش فلش پر کرده بودم
داشتم بهش شک میکردم

سرم همچنان داشت درد میگرفت ولی به روی خودم نیوردم
یه چشم گفتم و به کارم ادامه دادم
رفتم داخل فروشگاه پلی و چند تا از فیلتر شکن هایی که امتیازشون بالا بود رو زدم که دانلود بشه
اولی نصب شد و رفتم تنطیمات سِروِرِش رو درست کردم و متصل شدم
من :ماری جون یکی نصب کردم و الان هم متصل شدم
ماری جون:دست گلت درد نکنه عزیزم اگه میشه زحمت بکش یکی دیگه نصب کن محض احتیاط شاید اون‌یکی قطع بشه
بازم شک کردم که چرا انقدر باید واجب باشه که چند تا فیلتر شکن داشته باشه ؟
واقعا واسه اهنگ ؟

بازم چشم گفتم و رفتم یکی دیگه رو انتخاب کردم ولی متاسفانه یا خوشبختانه چون حافظه‌ی گوشیش پر بود نصب نمیشد
ماری جون داشت ظرف های شام رو میشست ،میدونستم چون دستاش خیسه کاری نمیکنه و اختیار کار میوفته دست من و باید از این فرصت استفاده کنم که ببینم داخل گوشیش  چه خبره
من :ماری جون میشه زحمت بکشی حافظه رو خالی کنی که بشه یکی دیگه نصب کرد ؟
ماری جون:عزیزم دارم ظرف میشورم ،دستام خیسه خودت صاحب اختیاری دیگه هر کاری لازم بود انجام بده
بازم با یه چشم جوابش رو دادم
رفتم داخل مدیریت فایل که دیدم رمز ورود میخواد ازش پرسیدم  گفت چهار شماره‌ی اخر تلفن خونه
من:ماری جون منکه شمار‌ه‌ی خونتون رو ندارم ،میشه رمزو بگید ؟
یه خنده‌ای کردو گفت :۵۴۱۹
با موفقیت وارم شدم
گزینه‌ی انالیز محل ذخیره رو زدم که ببینم فایل های هرزنامه و فایل های بزرگ و فایل های تکراری چقدر داره
تونستم اندازه‌ی یه فیلتر شکن از حجم گوشی کم کنم
ولی با یه چیز روبرو شدم که اصلا باورم نمیشد
حجم سطل آشغال گوشیش بود !
اخه ۱۰ گیگ ؟؟!
مگه اون داخل چه خبره که این همه حجم گرفته ؟؟!
من :ماری جون بخدا دارم بزور واسه یه فیلتر شکن جا باز میکنم
ماری جون :دستت درد نکنه عزیزکم لطف کردی واقعا!
با یه خواهش میکنم این چه حرفیه  جوابشو دادم
دیدم دوتا لیوان و یه کاسه‌ی ماست خوری و یه بشقاب مونده که کارش تموم بشه
سریع رفتم داخل سطل آشغال که ببینم چه خبره
اون چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم …

دوستان عزیز اگه بد نوشتم به بزرگی خودتون ببخشید واگه خوشتون امد بگید که ادامه‌ی داستان رو براتون اپلود کنم😘

نوشته: حسن


👍 11
👎 18
68601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

899069
2022-10-16 00:06:12 +0330 +0330

دیدی 10 گیگ پورن با مضمون زنی که پسر جوون میاره خونه که شوهرش کونش بزاره اونجاست خواستی در بری ولی دیگه دیر شده بود…در کمد باز شد شوهرش با لبخند شیطانی و یه دبه چهارو نیم لیتری وازلین اومد بیرون!

واسه بار هزارم : چاخانیست های گرامی اون که شوهره شغلش یه جا دیگه است و هیچ وقت خونه نیست نظامی های داخل پادگان ملوان ها کشتی پرسنل شرکت نفت که داخل خوابگاهن و… ایناست کسی که کارمنده یا کارگاه داره خونه میگیره شبا بره اونجا زنو بچشو میبره پیش خودش!!

7 ❤️

899091
2022-10-16 02:12:48 +0330 +0330

همون گوشی با سطل زبالش تو کون آدم دروغگو

1 ❤️

899111
2022-10-16 08:17:05 +0330 +0330

آخه نکبت گوزو. چسی ناشتا میای که بگی خیلی چسی قندپهلو میای. ریدی. زن بدبخت نگرانت شده تو رو آدم حساب کرده نفهمیده یه کونی چس ناله کن طرف حسابشه…

1 ❤️

899116
2022-10-16 09:01:49 +0330 +0330

طبق معمول روال در شهونی قدبلند و کیر بلند و همه زنان هم در پی دادن به یوسف زمانه؛ نمی دانم ابنهمه کسخل جلقی زاده کجا به شان یاد داده اند دست به قلم کسشعر نویسی کنند

1 ❤️

899118
2022-10-16 09:19:06 +0330 +0330

بنال لامصب

0 ❤️

899128
2022-10-16 13:36:58 +0330 +0330

ماری بهت پیام داد گفت ماری جون هستم ،یعنی خودشم به خودش میگه ماری جوون 😂

1 ❤️

899139
2022-10-16 17:23:46 +0330 +0330

پنج سال پیش فقط آیفون سطل آشغال داشت آیفونم گوگل پلی نداره احمق

1 ❤️

899151
2022-10-16 21:07:31 +0330 +0330

توهم کست خله انصافا

0 ❤️

899207
2022-10-17 07:36:03 +0330 +0330

همین که قدت ۱۸۰ بوده وزنت ۶۵ نشوندهنده تخمی بودنته

1 ❤️

899274
2022-10-17 21:13:34 +0330 +0330

کسکش اولش بگو دنباله داره . اوسگول کردی مار

0 ❤️

899398
2022-10-18 21:53:19 +0330 +0330

آخه کیرم دهنت درست جای حساس داستانو ول کردی ادامشو بنویس جقی

0 ❤️

900009
2022-10-23 16:05:00 +0330 +0330

کیرم دهن تا قلت

0 ❤️