سکس سه نفره با عاشق قدیمی

1401/12/08

اجناسی که می خواست رو از داخل قفسه ها انتخاب کرد و به من گفت میشه از بقیه مغازه ها هم خریدها رو بیارم اینجا تا از اینجا گاری بگیرم و اجناس رو ببرم سر بازار که ماشین بگیرم؟
گفتم باشه مشکلی نیست، راحت باشید. خانم محمدی تشکر کرد و موقع رفتن گفت اگه اشکالی نداره دخترم اینجا باشه تا من برگردم.
دخترش حدود ۱۸ ساله بود و یه کاپشن سفید تنش بود، پوست سفیدی داشت و بی صدا اول حجره وایساده بود.
من ۸ سالی ازش بزرگتر بودم. شاگردم رو فرستاده بودم دنبال وصولی و دیدم جلوی همسایه ها زشته که با یه دختر تنها داخل حجره باشم.
صندلی رو بهش تعارف کردم و خودم اومدم بیرون روی پله ورودی مغازه ایستادم تا مادرش برگرده، ده دقیقه ای گذشت و شاگردم اومد. دیگه اومدم داخل و مشغول کارهام شدم
یکسالی بود داخل بازار شده بودم و یه مغازه عمده فروشی پوشاک داشتم
کار و کاسبی هم اصلا جالب نبود و ۴-۵ سالی طول کشید تا بدهی بالا آوردم و مجبور شدم جمع کنم.
خانم محمدی که برگشت اجناس رو کمکش داخل گاری گذاشتم و خداحافظی کرد و رفتند.
یه هفته بعد گوشیم زنگ خورد، دختر جوونی بود که همه مشخصاتم رو می دونست و خودش رو هم معرفی نمی کرد
می گفت من بهش شماره دادم، ولی این اواخر به کسی شماره نداده بودم و می دونستم دروغ میگه.
اصرار کردم همدیگه رو ببینیم .خیابان کاوه باهام قرار گذاشت.
خیابان کاوه شمال اصفهان میشه، خیابونیه که به طرف تهران میره .
وقتی رسیدم و سوار شد، دیدم دختر خانم محمدیه
همون موقع پیش خودم گفتم اینها واسه کلاهبرداری از من نقشه کشیدند
تا پولم رو ندن. تا نزدیکی های شاهین شهر رفتیم و دور زدیم، غیر مستقیم می گفت از من خوشش اومده و شماره ام رو از روی سربرگ فاکتوری که به مادرش دادم برداشته.
نیم ساعتی نگذشته بود که تلفنم زنگ خورد و دیدم خانم محمدیه!!
خیلی نگران شدم، به دخترش گفتم مادرته! با یه تعجب ساختگی گفت واقعا؟
گوشی رو جواب دادم ، حال و احوال پرسید و بعدش گفت لطفا گوشی رو بدید به زهره!
گفتم زهره کیه؟ گفت همونی که بغل دستتون نشسته!
حاشا کردم و گوشی رو قطع کردم. دوباره تمس گرفت بهش گفتم این حرفا چیه میزنید خانم محمدی و الان جایی هستم نمی تونم صحبت کنم. قطع کردم ولی دوباره تماس گرفت که دیگه جواب ندادم.
به دخترش نگاه کردم و داشتم موقعیتم رو سبک سنگین می کردم و فکر چاره بودم . زهره سعی می کرد خودش رو نگران نشون بده ولی یه خونسردی عجیبی پشت این رفتارش بود که من رو می ترسوند.
تا نزدیکیهای شاهین شهر رفته بودیم و الان داشتیم دوباره بر می گشتیم سمت اصفهان. منزلشون ابتدای خیابان غرضی بود وقتی رسیدیم به روبروی غرضی همونجا پیاده اش کردم و ایستادم تا درحالیکه دارم نگاهش می کنم به عاقبت اینکار فکر کنم. از پل عابرپیاده بالا رفت و از اونطرفش از پله ها پایین اومد، واسم دست تکون داد و یوا یواش دور شد.
یادمه بعد از دو سه ماهی که از آشنایی ما گذشته بود گفت یه خواستگار دارم
منم بهش گفتم مشخصاتش رو بده تا واست تحقیق کنم!!
خلاصه پیچوندمش . مدتی که گذشت گفت تکلیفم رو نشخص کن و من قصد ازدواج دارم و ….
اخلاقم طوری بود که نمی تونستم نه بگم واسه همین همش می گفتم خودم می خوام ولی خانواده ام مخالف هستند و اجازه اینکار رو نمیدند.

پانزده سال بعد……
در پانزده سال گذشته کار نکرده باهم نداشتیم. به قول خودش عاشقم بود و واسه عشقش اینکارها رو می کرد. مادرش هم تا قبل از ازدواج دخترش و بعد هم ازدواج من در جریان رفت و آمدمون بود.
حتی بعد لز ازدواج هم یکی دوبار که باهام تماس گرفت به مادرش گلایه کردم و بهش گفتم به دخترت بگو دیگه با من تماس نگیره ، ولی کو گوش شنوا!
هر دو ازدواج کرده بودیم و در این مدت بارها رابطه ما قطع شده بود و هر بار مجددا اون دوباره ارتباط می گرفت و منم به خاطر سکس قبول می کردم
یه بار داخل ایتستاگرام دنبال ماساژور می گشتم و یه خانمی رو پیدا کردم که باهاش تماس گرفتم و بعد از چند ماه که قبول نمی کرد و می گفت مشتری آقا قبول نمی کنه بالاخره مشتریش شدم و دیگه تقریبا هر دو سه ماهی یه بار واسه ماساژ پیشش می رفتم
الهام یه خانم حدود ۴۴ ساله بود و تقریبا هم قد خودم بود ولی عضلات ورزیده ای داشت.
قیافه و اندامش هم معمولی بود ، تنها نکته اش باسن بزرگی بود که داشت
راستش از باسن بزرگ خوشم میاد ولی بزرگی باسنش به رونها و بقیه اندامش نمی خورد
اگر یه کمی کوچکتر میشد خیلی بهتر بود.
باسنش برعکس زهره بود که اصلا کون نداشت، زهره تقریبا پشتش صاف صاف بود و چون دو سه شکم هم زاییده بود، شکم آویزونی هم داشت.
ولی بقیه اندامش عالی بودند. مخصوصا سینه های سایز ۷۵ که داشت
مجرد که بود به زور ۶۵ بود ولی الان که بچه شیر داده بود و کمی بزرگتر شده بودند ، خیلی عالی بودند مخصوصا که پوست سفید و بی نقصی هم داشت.
یه بار که راجع به سبک های ماساژ مطلب می خوندم چیزهای جدیدی فهمیدم
واسه همین بعد از مدتی یواش یواش بحث ماساژ فول بادی و هپی رو با الهام مطرح کردم و بهش گفتم انجام بده که البته قبول نمی کرد و می گفت این کارها آخرش به سکس ختم میشه.
راست می گفت ، ولی من انکار می کردم و خلاصه کاری که باید میشد ، شد.
بعدا البته فهمیدم خیلی هم علیه السلام نبوده و با دیگران هم رابطه داشته.
خلاصه دیگه برنامه هامون شده بود سکس و ماساژ.
چه حالی هم میداد، باهاش سکس می کردم و بعدش که نئشه از سکس ولو میشدم روی تخت ماساژ، تازه میومد و ماساژم می داد. خیلی عالی بود
حدود دو سال پیش بعد از اینکه زهره دوباره می خواست بعد از چند ماه کات کردن ، رابطه برقرار کنه بهش گفتم به شرطی که سه نفره رابطه داشته باشیم حاضرم ببینمش.
قبول نمی کرد و کلی ناسزا و فحش داد و گریه اش گرفت و ….
ولی نقطه ضعفش رو می دونستم، دلش واسه من تنگ شده بود و به هر قیمتی حاضر بود اینکار رو انجام بده
دو سه ماهی این داستان ادامه داشت تا اینکه بالاخره قبول کرد ولی گفت به شرطی که قبلش همدیگه رو ببینیم
قبول کردم، ولی بعد از اینکه همدیگه رو دیدیم و خواستم قرار رو هماهنگ کنم زد زیرش و گفت چون می خواسته منو ببینه قبول کرده و دیگه نمی خواد بیاد
دوباره رابطه قطع شد تا اینکه مدتی پیش به بهانه تولدم دوباره تماس گرفت، اینبار دیگه بهش گفتم غیرممکنه که دیدار داشته باشیم و اگه می خوای منو ببینی باید باهم بریم پیش ماساژور واسه سکس و ماساژ.
بالاخره قبول کرد
هماهنگ کردم با الهام ( ماساژور) و به زهره هم ساعتش رو گفتم و رفتیم اونجا
توی راه خیلی به خودش نفرین کرد و اشک ریخت ولی من دیوونه ی انجامش بودم
باهم رفتیم اونجا، اسپری تاخیری گرفته بودم و بعد از اینکه الهام واسم ساک زد به زهره گفتم واسم بزنه، همه کارها رو با اکراه انجام میداد ولی من اهمیتی نمی دادم
بهش گفتم واسم ساک بزنه ولی طوری که الهام نفهمه بهم گفت که چندشش میشه کیری که الهام ساک زده رو ساک بزنه. به جفتشون گفتم داگی بشند و وای …. چه صحنه ای جلوم بود. دو تا هلو که آماده گاییده شدن بودند. در حالیکه داشتم الهام رو می کردم انگشتم رو توی کون زهره کرده بودم و ازش می خواستم انگشتم رو با کونش فشار بده.
از فشاری که با عضلات مقعدش روی انگشتم احساس می کردم لذت می بردم
جاشون رو عوض کردم و عینا همینکار رو تکرار کردم.
از زهره خواستم که بخوابه روی من و به الهام گفتم کیرم رو با دستت بگیر و وارد کوسش کن ، بعدش به الهام گفتم انگشتت رو چرب. کن و کون زهره رو آماده کن تا از کون بکنمش، گفت باشه و مشغول شد. من نمی تونستم چیزی ببینم ، چون زهره روی من دراز کشیده بود ولی متوجه ناراحتیش بودم.
بعدا فهمیدم که همینکه الهام می خواسته انگشتش کنه با دستش زده روی دست الهام و اجازه نداده، اونم اون لحظه هیچی به من نگفته بود
خلاصه بعدش پاشدم و به زهره گفتم داگی بشه تا از کون بکنمش ولی قبول نمی کرد و داشتم اصرار می کردم که یهو گفت الهام رو از کون بکن.
گفتم باشه و به الهام گفتم داگی بشه، اون بدبخت هم چون پول میگرفت حرفی نمی زد، داگی شد و پشتش زانو زدم. به زهره هم گفتم کنار بشینه و بهش گفتش کیرم رو با دستش وارد کون الهام کنه
چند دقیقه ای الهام رو کردم و همزمان داشتم از زهره لب می گرفتم
البته تاگفته نماند که در تمام طول مدت سکسمون زهره ناراحت بود و تمام کارها رو با ناراحتی انجام میداد
کارمون که تمام شد روی تخت دراز کشیدم و به الهام گفتم ماساژ رو شروع کنه
زهره هم سریع لباس زیرش رو پوشید و یه گوشه نشست و توی خودش بود.
ماساژ که تمام شد به زهره فتم درلز بکشه تا اون رو هم ماساژ بده ولی گفت لازم نداره، گفتم باشه . همیشه بعد از ماساژ یه دوش هم می کرفتم تا وقتی میرم خونه بوی همسرم بوی روغن رو متوجه نشه.
به زهره اصرار کردم که باهم بریم حمام ولی لج کرده بود و می گفت نمیام
منم به الهام گفتم ولش بیا تا باهم بریم. داخل حمام بودیم که صدای در رو شنیدم و فهمیدم زهره قهر کرده و رفته
سریع حمام رو تمام کردم و باهاش تماس گرفتم وای رد تماس میداد.
سوار ماشین شدم و توی مسیر تلفن رو جواب داد و آدرس داد، داخل یه پارک کوچک روی نیمکت نشسته بود و گریه می کرد
رسیدم اونجا و شروع کردیم صحبت کردن، می کفت پشیمونه و رفتارش عین زنهای خراب بوده و ….
دلداریش دادم و گفتم خیلی تجربه خاصی بوده و ازش متشکرم
بعد از اون داستان چند ماهی مجددا قهر کرد، ولی تا الان ۴ بار دیگه این رایطه رو تجربه کردیم
آخرین بار هم با الهام هماهنگ کردم و یه دختره رو آورد که فقط از پشت سکس می کرد، سه نفری بدون زهره حال کردیم. الان دارم روی مخ زهره کار می کنم واسه رابطه چهار نفره
فعلا که دوباره قهر کرده
ولی من راهش رو بلدم

نوشته: رسول


👍 2
👎 28
55401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

916880
2023-02-27 04:58:39 +0330 +0330

دقیقا مثل دندون درده این داستان

2 ❤️

916898
2023-02-27 08:52:29 +0330 +0330

برنامه بعدی‌ هم ۸نفره بعد ۱۲ نفره بعد سکس باشگاهی ورزشگاهی کشوری
کلا تو دراز بکش ملت بیان ماساژت بدن بکنیشون
ولی راهش رو بلدی 😀

4 ❤️

916908
2023-02-27 12:30:38 +0330 +0330
  • رسول اکرم؛ سعی کردم بخونم و واقعا تلاش کردم بخونم ولی نزدیک به انتهای داستانت مجبور شدم یه سیگار روشن کنم…چون گیج شدم!
    هدف از نوشتن داستان یا خاطره برقراری ارتباط با مخاطبه دیگه! متاسفانه نتونستم برقرار کنم…
0 ❤️

917026
2023-02-28 11:32:49 +0330 +0330

داستان ۱۵ ساله رو نمیشه به همه جزییاتش پرداخت و از حوصله خواننده خارجه
واسه همین خیلی کوتاهش کردم.
شاید دلیلی که نتونستید ارتباط برقرار کنید عدم جزییاتش باشه، ولی اگه می خواستم یه تیکه از داستان کلی رو تعریف کنم واسه خیلی ها قابل باور نبود.
اینجا اکثرا رسمشونه که هر کسی چیزی بنویسه استهزا کنند، هر روز این همه پسر دارند سکس می کنند . هر کدومشون بیان تعریف کنند همون رفیقمون میگه؛ آره تو راست میگی! یه ورزشگاه واست صف کشیدند تا بکنیشون😳
واسه همین ترجیح دادم یک نمای کلی از این رابطه توصیف کنم
وگرنه هر کدام از روابطی که باهاش داشتم خودش یه داستان مجزاست.

0 ❤️

917068
2023-02-28 23:58:10 +0330 +0330

آخه احمق یه دور خودت بخون ببین متوجه میشی چی بلغور کردی !!!

0 ❤️

917191
2023-03-01 19:45:37 +0330 +0330

Mr.ping
احمق تو هستی که از فهمیدن یه خاطره هم عاجزی
تقصیر خودت نیست
مغز نداری

0 ❤️