مامانم و دوست صمیمیم (۲)

1401/10/22

...قسمت قبل

سلام محمدم سری قبل داستان مامانم با دوست صمیمیم امید گفتم که چیشد و چه سرنوشتی برامون رقم خورد
برای کسایی که داستان قبل نخوندن بگم که
اسم مامانم مژگان چادریه چندین ساله پدرمون از دست دادیم یه داداش کوچک دارم که دانشگاه میره مرکز استان نیس مادرم فرش میبافه و درآمدش از این راهه
۴۲سالشه۱۶۰قدشه ۷۰وزنش چشم سبز لبای قرمز رنگ فوق العاده سفید یکمم چاقه یعنی شکم وپهلو داره چهره جدی و مهربونی داره بگذریم
بعده دیدن رابطش با امید دوستم وبهم زدن رفاقتمون به صورت غیر مستقیم بیشتر رو مامانم زوم شدم که چی میکنه کجا میره چی میکنه؟
گوشیشو چک میکردم جوری که نفهمه اون اولاش همش پیامای امید بود انگار مامانم پشیمون شده بود و کلا بهش محل نمیداد امیدم با تحقیرش اینکه اون جندس زیرش خوابیده حسابی ازخجالتش دراومده بود یه جمله که تو مخم رفته بود این بود که امید به مامانم گفته بود
خاله خودت گفتی از بی کیری حالم خرابه بدنم سست شده دیوونه شدم…
مامانم واقعا رابطه جنسی دوس داشت ولی من حتی موقع دادنشم سیخ نکردم چون بهم برمیخوره از این موضوع که آدم با مامانش اخه…
هفته ها گذشت که دیدم حال مادرم اوکی نیس ناراحته همش تو خودشه همش تو فکره جویا شدم ولی چیزی پیدا نکردم
تااینکه دیدم پیام میاد برا گوشیش سریع میره میبینه و خیلی با ترس و لرز
مامانم میرف تو انبار فرش میبافت یه بار که گوشیشو نبرده بود تو پیامکاش چیزی پیدا نکردم ولی توی تلگرامش دیدم بعله داستان چیه؟!
یه اکانت بود به اسم رضا پروفایلشو که باز کردم دنیا رو سرم خراب شد خواستم برم با مامانم دعوا کنم
رضا پسره ۱۵ساله تو محل ما میشینه پسره حبیب آقاس
یه پسره عشق لاتی که ریشای صورتش در نیومده موهاشو میزنه پایین ولی فقط باد و گوزه
دیدم همش به مامانم پیام داده اونم خاله صداش میکرد
رضا گفته بود خاله چی میشه مگه دوباره اخه اون روزی دیدی چقدر خوب بود یکم راه بیا تو که دوس داری خاله توروخدا
نمیخوام با تهدید بهم بدی خاله وگرنه خودت میدونی چیکار میتونم کنم!
یا خودم گفتم چی میگه این رفتم بالا تر دیدم یه عکسه توی انباری خونس
مامانم شلوارش تا زانو پایینه دستاش رو دیوار دست رضا ام بالا کونشه
دوباره تمام افکار و داستانا تو سرم اومد گفتم خدایا چرا اخه مادره من
چند روز بعد رفتن دوباره گوشیشو دیدم که مامانم اولش تهدیدش کرد بعد دید جواب نداده خواهش کرده بود که جواب نداده بازم اخرم رضا کارشو کرده بود
مامانم گفته بود باشه فقط همین یه بار رضاام قبول کرده بود قرارشون فردا۱۰صبح بود که من دانشگاه باشم
منم فرداش پاشدم رفتم بالا مشت بوم نورگیر خونمون باز کردم دید کامل داشت به تمام خونه
ساعت ۱۰و ربع بود که رضا اومد تو مامانم چادر خونگی سرش بود رضا اومد با خجالت سلام دادن بهم رضا سرش تو گوشیش بود مامانم داشت ظرفا پاک میکرد
رضا گف خاله اون‌روزی مگه بد گذشت؟
مامانم گفتم اصن بحث این چیزا نیس تو بچه ای بعدشم برداشتی عکس گرفتی
رضا گف دست خودم نبود خاله
مامانم گف پاکش کن الان
رضا گف بزار تموم کنم کارو
مامانم سرشو تکون داد به بهونه تاسف بعد گفتش بجنب پس
رضا اومد سمته آشپزخونه که مامانم گف کجاا برو بیام تو حال
رضا واستاد کیرش معلوم بود سیخه
خیلی متعجبم از اینکه مامانم خیلی معمولیه خیلی عادیه چجوری براش سیخ میکنن
رضا اومد سمت مامانم که مامانم چادر گذاشت کنار
یه پیرهن آبی پوشیده بود با شلوار خونگی سبز کم‌رنگ
رضا مامانمو از پشت بغل کرد یکم خودشو مالوند جوری که معلوم بود از شلوار گذاشته لای چاکش
مامانم رف دستشو گذاشت رو اوپن من دقیقا بالای سرشون بودم
رضا به مامانم گف خاله شلوارتو درار
مامانم دستشو برد شلوارشو دراورد یه شرت کرمی رنگ تنش بود که رضاام شلوارشو درآورد کیرش یه کیره جوون بود طوری خیلی ام خوش تراش بود
دوباره گذاشت لای چاک مامانم
مامانم گف بکن توش
رضا گف واستا حالا
مامانم دلا شد کامل رو اوپن
رضا پیرهنشو درآورد سوتین قرمز تنش بود کع اونم درآورد
دوباره چسبید به مامانم از جلو سینه هاشو میمالید مامانم هی به جلو پرت میشد اتقدر که محکم سینه هاشو میمالید
سینه ها مامانم آویزون بود رصا حسابی حالشون آورد
بعد رضا رف عقب
مامانم چرخید رضا از جلو چسبید بهش سینه هاشو گرف دهنش سرپا هی میخورد
مامانم نشست بعداشم وسط حال دراز شد جلو تلویزیون خاموش رضا ام سینه هاشو میخورد
مامانم اهش دراومده بود رضاام بیشتر میخورد
رضا پاشد رف بغل دهنش واستاد مامانم کیرشو گرف با انگشتاش گذاشت تو دهنش
تعجب کردم اخه برای امید اصلاااا نمیخورد ولی برای رضا کامل میکرد تو دهنش
رضا چشاشو بسته بود سرشو برده بود عقب سره مامانمو گرفته بود جلو عقب میکرد
مامانم ولوو شده بود میخورد براش
رضا گف عالیع خاله از دفعه قبل بهتر میخوری
مامانم کیرشو یکم مالید گف بیا حالا تو بخور رضا گف پشم داری اخه
راستم میگف پشم داشت
مامانم گف یکم بخور حالا
رضا رف سرشو برد زبون میزد مامانم چشاشو بسته بود حالش بد شده بود رضا که پاشد کیرشو گذاشت رو کس مامانم
مامانم گف بکن توش دارم میمیرم
رضا کیرشو کرد توش خوابید رو مامانم
گردن مامانمو میخورد میکرد خودشو تکون میداد تو کسش
مامانم اهش دراومده بود دیگه
میگف اههههه بکنننن واااایییی محکم ترررر اههههه کامل تر بکن بیشتر ببر
رضا گف پاشو بچرخ قمبل کن بکنم
مامانم چرخیو قمبل کرد روی ارنجش
رضا تنظیم کرد گذاشت تو کسش
صدای شاپ شاپ تو خونه بلند شده بود
مامانم ممه هاش جلو عقب میشد
رضا موهای کوتاه مامانمو جمع کرد بود تو دستش محکم میگرد توش
مامانم خودش کسشو میمالید
چشاشو بسته بود داد میزد دیگه محکممممممم بیییییشتررررررر اههههههههه
رضاام شاپ شاپ داشت میکردش
بعد گف داره میاد داره میاد
مامانم گف توش نریزی
درآورد مامانمو چرخوند رف نشست رو سینه هاش همه آبشو ریخت رو صورت مامانم
مامانم چشاشو بسته بود ساکت بود
رضا کیرشو برد سمت دهنش گف باز کن دهنو
مامانم باز نمیکرد
رضا گف باز کن میگم دهنشو باز کرد رضا کرد تو دهن مامانم
یکم لیس زد خورد براش رضا پاشد گف هوف چه حالی داد شکم و رون‌ مامانمم میمالید همزمان
مامانم سریع رف سمت سینک صورتشو شست لباساشو پوشید
مامانم گف برو دیگه مراقب باش کسی نبینه
رضا که داشت جلو آیینه موهاشو درست میکرد گف باشه
دفعه بعدی کی بیام
که مامانم گف خودم بهت میگم رضاام گف دمت‌گرم خاله سفید برفی من
رضا که رف مامانم نشست جلو تلویزیون
معلوم بود عذاب وجدان داره ولی حشرش بهش غلبه میکرد
بعده اون چندین بار به رضا دادش که همش تکراریه که فقط یه بارش رفتم قایمکی دیدم که تعریف نداره
ولی یه بار رضا مخ مامانمو زد ۲ تا رفیقاشو اورد خونمون مامانمو عجیب ترین حالت ممکن کردنش اگه خواستید اون میگم براتون

نوشته: محمد


👍 51
👎 23
168301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

910298
2023-01-12 01:33:39 +0330 +0330

ادامه بده جالب بود

2 ❤️

910303
2023-01-12 01:51:10 +0330 +0330

دو چیز این داستان شما جالبه.
۱.خونه شما مثل میدون جنگه و هرجا دلت بخواد میتونی سنگر بگیری و دادن مادرت رو ببینی.
۲.اینجور که معلومه باید اسم داستان رو عوض کنی و بزاری مادرم و کل محله


910305
2023-01-12 01:55:13 +0330 +0330

بگو بببنیم

0 ❤️

910319
2023-01-12 03:01:47 +0330 +0330

حتما ادامه بده و سعی کن یکم طولانی تر باشه

1 ❤️

910331
2023-01-12 05:05:30 +0330 +0330

چند شب نبودی کسکش شاپ شاپ 😂

3 ❤️

910332
2023-01-12 05:46:32 +0330 +0330

منو باش که بعد از خوندن قسمت قبلی داستانت فکر کردم تو آدمی و کلی برات حرف زدم اما با این داستان و سوتی‌هایی که دادی مشخصه فقط یه بی‌غیرت بی‌شرف نمک به حرومی که از بی‌عرضگی به مادرش نظر داره و برای همین باید سرتاپاتو قهوه‌ای کرد.
اول بهت بگم که تو یا اصلاً نورگیر ندیدی یا فکر می‌کنی ما ندیدیم! یه گربه از روی نورگیر رد میشه یا یه پرنده بیاد رو نورگیر بشینه فوراً احساس می‌کنی سایه افتاده و نور کم شده.
بعد توی نره‌خر چطور رفتی نورگیر رو باز کردی که دید کامل داشتی به کل خونه؟!!
بعدش جالبتره :
مامانم نشست بعدشم وسط حال دراز شد!!!
آخه پفیوز مامانت دراز کشیده توی الدنگ دو متری رو ندیده؟! اما تو از اون فاصله چشم‌های دو سانتی‌متری مامانتو دیدی ! تازه اونم در چه شرایطی؟! وقتی که برگشته و سرش به پایین بوده :
« رضا گف پاشو بچرخ قمبل کن بکنم
مامانم چرخیو قمبل کرد روی آرنجش! (یعنی سرش پایینه!)
مامانم خودش …و میمالید
چشاشو بسته بود!!! داد میزد …
پس به جای قصه‌سرایی و بدنام کردن مادر و رفیق و مردم ، بگو خودم بی‌ناموسم و به مادرم نظر دارم.

7 ❤️

910356
2023-01-12 11:36:01 +0330 +0330

نفر سوم هستم

کسی خاس پیام بده

0 ❤️

910357
2023-01-12 11:58:52 +0330 +0330

بیچاره چرا خودت کمکش نکردی؟

0 ❤️

910369
2023-01-12 14:06:49 +0330 +0330

همه که میزنن و می‌بافن تو این سایت تو هم بزن پسر جان فقط هواست باشه که آخر کار بغل دست ننت کون ندی آ گل پسر .
ولی کلا موندم که از همه جای خونه خبر داری از یه نور گیر و باز جالبتر همه چی رو هم شنود داری گل پسر .
اگه میبافی جوری بباف که قابل حضم باشه .

1 ❤️

910372
2023-01-12 14:11:11 +0330 +0330
  • کیر غول توی روستاتون …
1 ❤️

910374
2023-01-12 14:19:13 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

1 ❤️

910435
2023-01-13 03:22:42 +0330 +0330

فقط من موندم مامانت رو بکنم

قسمت آخر هم اینه:
رفتم کوچه دیدم بچه ها جمع شدند
فکر کردم توی کوچه مدرسه باز شده اما نه صف جلوی خونه ما بود
ترسیدم اتفاقی افتاده باشه سریع دویدم سمت خونه دیدم نه بابا صف کوس دادن مادرمه
خیالم راحت شد
رفتم یه دوش گرفتم و بعدش بخوابم اما سر و صدای اونا نمیزاشت
بلند شدم برم تذکر بدم اما متاسفانه من رو هم کردند و از اون روز به بعد با مادرم و برادرم همزمان میدیم
نمیدونید چه لذتی داره سه نفر از اعضای خونه رو با هم بکنند
پیشنهاد میکنم شما هم امتحان کنید
و من ا… التوفیق
#GEM_TV

3 ❤️

910540
2023-01-13 20:49:49 +0330 +0330

نه ترو خدا تو دانشگاهی رضا ۱۵ ساله میترسم غیرتت بزنه بالا جای کردن بکشیش خودتی متوهم الدوله

0 ❤️

910557
2023-01-14 00:11:27 +0330 +0330

بجای اینکه بیای اینجا واز مامانم داد و…‌‌تعریف کنی مردک برو مادرتوجمع کن از زیر پسربچه های محل.یک جو اب رو داری روهم نبره.قضیه روبگوفهمیدی ویا خودت حداقل کارشورابنداز یا یک شوهر سوری وصیغه ایی پیداکن.اخه این چه فازی هست شماداری.والله شما هم اسم مرد یدک میکشید چه بسا که اندازه حیوون هم نیستید واب روی هرچی مرد هست رو بردید وگزاشتین زیرسوال.

1 ❤️

910599
2023-01-14 04:00:06 +0330 +0330

قرم تریت خودتم مثل داستانت از پوچی به زبان عربا منیوچی .قبلا هم مامانت کوسو بوده معلوم نیست تو هم از تخم کی هستی خوش به حال پدرت مرده این روزا رو ندیده .بعدش داستان عقده تاون از یه نفر رو نفرستید که از لجش رفتید تو هپروت ننه طرف رو گاییدید بعد به اسم خود طرف کستان گذاشتید.همون با دوستی شرول ببافید

1 ❤️

911104
2023-01-17 13:25:30 +0330 +0330

هم دم خودت گرم هم مامانت

1 ❤️

912088
2023-01-25 01:21:25 +0330 +0330

ادامه بده خیلی خوب بود

1 ❤️

912106
2023-01-25 02:33:04 +0330 +0330

edame bede

1 ❤️

912853
2023-01-30 09:54:02 +0330 +0330

فیلم میگرفتی بعدشم میذاشتی دوتاشون حال کنن مچشون رو بعد تخلیه کردن میگرفتی دوتاشون رو با هم میکردی خصوصا اون بچه بازم با فیلم گرفتن از کون دادنش تهدیدش میکردی هر وقت تو بخوای بیاد کون بده

1 ❤️

918520
2023-03-12 02:42:41 +0330 +0330

بنویس دیگه منتظریم

0 ❤️

978869
2024-04-08 04:50:54 +0330 +0330

ادامه رو بنویس

0 ❤️

982299
2024-05-04 20:44:20 +0330 +0330

تور خدا ادامه داستان رو بنویس

0 ❤️