مدرسه قدیمی

1402/05/28

سلام من صحرا هستم میخوام یه داستانی رو تعریف کنم (واقعیت)
من با پسری آشنا شدم به اسم هادی . درکل رفیق بودیم و هیچی بین ما نبود فقط دوستای صمیمی . یک روز می‌خواستیم بریم بیرون چون حوصلمون سر رفته بود .هادی بهم پیام داد گفت بیا بریم بیرون گفتم کجا بریم جای نیست اینجا گفتش بریم سمت مدرسه خرابه گفتم باشه فقط حواست باشه یه وقت کسی مارو نبینه باهم گفت خیالت راحت …مدرسه خرابه کلا چند دقیقه راه بود و فاصله داشت پیاده رفتم رسیدم اون از من جلو تر رسیده بود سیگارو و یه مقدار خوراکی هم گرفته بودیم چند تیکه آجر هم بود نشستیم رو اونا و شروع کردیم حرف زدن و سیگار کشیدن و بعد من دستشوییم گرفت بعد ۴۰ دقیقه رفتم یه جای دیگه بشینمو خودمو خالی کنم یه حالت دیوار طور بود رفتم اون ور دیوار و نشستمو داشتم جیش میکردم هادی انگار وسوسه شده بود و اومد اونور دیوار وایساد و از بغله دیوار منو دید میزد لباسامو پوشیدم و اومدم که دوباره برم پیشش اون لباسشو کشیده بود پایین و داشت جق میزد شوکه شدم و خجالت زده سریع رومو اونور کردم اون هم سریع لباسشو بست و یه خورده خندید گفت ببخشید صحرا دست خودم نبود دلم خواست گفتم ببند دهنتو بیشعور حداقل می‌رفتی یه جا دیگه
گفتم من میخوام برم حالمو بهم زدی گفت کجا گفتم میخوام برم خونه گفتم دیگه نبینمت همین که خواستم برم دستمو پیچوند گفتم ولم کن گفت میدونم کاری بدی کردم لطفاً ناراحت نشو (با اصرار شدید) گفتم ولم کن در آخر دستمو برد پشت سرم چسبوندتم به دیوار گفتم بزار برم دهنتو سرویس میکنم بعد با پاهاش پامو قفل کرد تا نتونم اکنون بخورم هرکاری کردم دستامو ول نکرد با یه دستش دکمه های لباسمو باز کرد و سوتینمو در اورد خیلی عصبانی بودم میخواستم از وسط دو تیکش کنم و بعد بهم گفت عجب چیزی هستی تو … ولی هادی هیچ وقت در مورد سکس یا حرفی از علایق به رابطه جنسی نمی‌زد و همیشه پسر خوبی بود و همیشه باهم چت میکردیم نمیدونم چی اونو تحریک کرد… آنقدر دستو پا زدم فایده نداشت خسته شدم سوتینمو باز کرد و سرشو بین سینه هامو فشار داد یه خورده حشری شدم بعد شروع کرد به میک زدن سینه هام منم دیگه جون برای حرکت نداشتم کاری نکردم سینمو با یه لطافتی میخورد که نمی‌دونستم چیکار کنم بعد با اون یکی دستش کسمو از رو شلوار مالید یه ۴ دقیقه همین کارو کرد و من کامل شورتم خیس شد دیگه کاری نکردم خیلی حشری بودم هی با خودم میگفتم کاره اشتباهی دارم انجام میدم یا نه بعد خواست ازم لب بگیره صورتمو به سمت دیوار بردم هی میخواستم لبمو نبوسه هی شروع کرد به بوس کردن لب منم دیگه تحمل نکردم لبشو بوسیدم و اون بعدش یواش لبمو گاز گرفت و بعد لب گرفت باهام خیلی حشریم کرد و شروع کردم به لب گرفتن و مالیدن سینم دیگه کاری انجام ندادم دکمه شلوارمو باز کرد و کل لباسامو در اورد بجز شورتم یه نگاه بهم کرد و گفت خیلی تو جذابی صحرا دیگه تحمل این همه زمانی که باهم بودیم رو نداشتم واقعا میخواستم احساست کنم بعد شلوارشو و شورتشو در اورد … خیلی کیر بزرگی داشت منم هی با خودم خیلی فکر میکردم نکنه اتفاقی بیفته نکنه کسی مرو به ببینه تو این وضع همش میترسیدم و بعد با کیرش به شورتم فشار می‌آورد منم خیلی خیس شده بودم هی عقب جلو میکرد بعد گفت داگی شو منم یکی از پوزیشن های مورد علاقم بود با یکم تردید داگی شدم رو زمین همینطور به فشار دادن ادامه داد و شورتمم کشید پایین و با تف سولاخ کونمو میمالید دیگه آب از در کصم آویزون شده بود بعد سرشو کرد داخل زیادی درد گفت ولی بعدش هی درش آورد هی داخلم کرد بهم گفت آماده ای چیزی نگفتم اونم ادامه نداد آروم آروم داشت میکرد توم اااه نالم در اومد دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم بعد یه چند دقیقه کیرشو تو کونم گذاشت و شروع کرد به بالا پایین کردن منم از صدای نالم فهمید که داره بهم حال میده شروع کرد تند کردنش با دستاش سینه هامو گرفت و تلمبه میزد دیگه از خود بیخود شدم گفتم کصمم بمال گفت ای به چشم بعد همزمان با تلمبه هی مالیدتم بعد ۱۰ دقیقه یا بیشتر کیرشو کرد تو کصم ولی از قبل خودم پردمو زده بودم پس نگران اون نبودم شروع کرد با تندی تو کصم تلمبه زدن خیلی بهم حال میداد کلا دیگه کنترلم دست خودم نبود ۱۰ دقیقه بعد گفت بر عکس شو بخورش بدون هیچ اعتراضی شروع کردم خوردن نزدیک ارضا بود برای همین کلا بعد ۱ دقیقه آبشو ریخت تو دهنم منم خوردمش بعد دوباره بر عکس شدم و با انگشت منو کرد تا آب منم اومد ریخت شروع کرد کصمو خوردن گفت باید تمیزت کنم منم گفتم باشه ادامه بده
بعد یه حس خیلی خوبی بهش پیدا کردم و هر وقت که میبینمش خیلی خجالت زده میشم

امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک فراموش نشه ❤️

نوشته: صحرا


👍 7
👎 5
13701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

943251
2023-08-20 02:50:48 +0330 +0330

اولین کامنت

1 ❤️

943253
2023-08-20 02:53:24 +0330 +0330

تو مدرسع خرابه داگی کردی
زانوهات سالمن
اون چجوری برا ط خورد اونم تو خرابه؟؟؟
کیرم پس کله کیریت با این کستانت

0 ❤️

943272
2023-08-20 05:19:26 +0330 +0330

۱۰۰ درصد نویسنده پسره
من اولین باره کامنت میزارم ولی واقعا ماست مالی طور تمومش کردی یعنی ریدییی😔

1 ❤️

943303
2023-08-20 09:22:01 +0330 +0330

سلام
بعد از این کاری ک باحات کرد تو میدیدش خجالت میکشیدی چ حرفا

0 ❤️

943304
2023-08-20 09:23:56 +0330 +0330

سلام
بعد از این کاری ک باحات کرد تو میدیدش خجالت میکشیدی چ حرفا

0 ❤️

943313
2023-08-20 11:34:07 +0330 +0330

کاری ندارم ولی اخه بی نا موس این گصشرا چیه تفت دادی اخه
میخایید کص بگید یکم بهتر بگید اخه مجبورید مگه
آب از در کصم آویزون شده بود بعد سرشو کرد داخل زیادی درد گفت ولی بعدش هی درش آورد هی داخلم کرد بهم گفت آماده ای چیزی نگفتم
خودت فهمیدی چه گو هی خوردی اینجا؟؟؟؟
بعد هربار که میدیدش خجالت زده میشدی؟
بعد چرا تو همه داستانا قبلا خودشون پرده خودشونو زدند
کیر بچه های شهونی داخل کص ن ن ت که زیادی درد نگفت هی درش بیارن هی داخل کص ن ن ت بکنن

0 ❤️

943360
2023-08-20 17:45:42 +0330 +0330

. یک روز می‌خواستیم بریم بیرون چون حوصلمون سر رفته بود .هادی بهم پیام داد گفت بیا بریم بیرون گفتم کجا بریم جای نیست اینجا گفتش بریم سمت مدرسه خرابه گفتم باشه فقط حواست باشه یه وقت کسی مارو نبینه باهم گفت خیالت راحت
اول میخواستین برین بیرون بعد هادی بهت زنگ زده
میخواستین برین بیرون ولی جایی نبوده
خودت میفهمی چی نوشتی
تا همین جمله رو دیدم فهمیدم کس نوشتی بقیه شو نخوندم

0 ❤️

943384
2023-08-20 21:49:11 +0330 +0330

اولین داستان واقعی که توی این سایت خوندم همین بود …دمت گرم سریع مشکل پرده رو رفع کردی .معمولا اونایی که پرده دارن نمیتونن دسشوییشونو۴۰دقیقه نگهدارن تو خب بی پرده بودی و جای بیشتری داشتی که نگهداری جیش میشتو 🤣 صحرا خانم گل و بلبل دخترخوب .مگه مجبوری بشینی یعالمه جفنگیات سرهم کنی و هم وقت خودتوبگیری هم دوستان را …

0 ❤️

943399
2023-08-20 23:51:27 +0330 +0330

صحرا جان فکر کنم افغانی باشی ولی امیدوارم همیشه آب ازدر کوست آویزون باشه مگه میشه؟ مگه داریم؟

0 ❤️

943400
2023-08-20 23:54:02 +0330 +0330

خداییش کامنت های دوستان ازخود داستان باحال تربوذ 🤣🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

943513
2023-08-21 16:53:39 +0330 +0330

پسره مجلوق کوس ندیده بدبخت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها