مرضیه جدیده

1402/05/17

یکی از کارگرهای ما توی کارخونه بخاطر یه حادثه فوت کرد… یه سالی گذشته بود که یکی از کارگرها بهم گفت زن و بچه فلانی رو صاحب خونه انداخته بیرون… همسایه ماست… زنم زنگ زده باید برم کمک تا اثاثیه شون رو فعلا بذاریم توی حیاط ما… منم گفتم باشه منم باهات میام ببینم چیکار میشه کرد براشون… رفتیم دیدم یه خانم خیلی جوان با دو تا بچه کوچولو… که خانمه کلی گریه کرده بود… گفتم من یه جایی دارم می تونید فعلا برید اونجا مبله هم هست نیازی به اثاث نداره… گفتن نه و اینا من اصرار کردم قبول کردن… من قبلا ازدواج کرده بودم و از وقتی همسرم فوت شده بود رفته بودم خونه پدرم و با اونها زندگی میکردم و خونه از بعد فوت زنم همون شکل مونده بود… خلاصه من و اون خانم جوان و دو تا بچه ها رفتیم خونه خودم… گفت وای چه حیاط بزرگ و قشنگی… گفتم مبارک شما باشه… بچه ها توی ماشین خوابیده بودن اونها رو بغل کردیم و رفتیم داخل خونه… بچه ها رو بردیم توی یکی از اتاقها خوابوندیم… و من همه جای خونه رو بهش نشون دادم و خواستم که برم… گفت میشه بمونید برم حمام و مراقب بچه ها باشید یهو بیدار نشن؟ گفتم چشم… توی حمام که بود گفتم بذار براش لباس آماده کنم… یه شلوار و یه تاپ بردم در حمام رو زدم و یهو در رو باز کرد گفت بله؟ گفتم براتون لباس آوردم گفت ممنون و گرفت و در رو بست… از حموم که اومد بیرون دیدم وااااای چه تیکه ایه… شلوار زنم براش تنگ بود و حسابی همه چیزش برجسته شده بود… اومدم برم گفت بذار یه چای درست کنم حداقل براتون… رفت توی آشپزخونه و داشت چای درست میکرد و داشت ظرفهای کثیف اونجا مونده رو میشست گفت این ظرفها خشک شدن چند وقته اینجا نبودید؟ گفتم حدود یه دوسالی هست… رفتم توی آشپزخونه… اون پشت اش به من بود… وای چی میدیدم… یه کون تپلی تاقچه ای… تازه با شلوار زنم مرضیه… همین طور داشت حرف میزد منم رفته بودم توی خاطرات گذشته و فکر میکردم این الان مرضیه است… رفتم بهش چسبیدم و با دستهام دهنش رو گرفتم و گفتم فقط همین یه بار مرضیه من باش… تو رو خدا… سرش رو تکون داد گفت باشه… شلوارشو دراوردم و شروع کردم بوسیدن کونش و میگفتم جوووون مرضیه فدای کونت بشم…روی میز ناهار خوری توی آشپزخونه دو لاش کردم و لای کونش رو باز کردم… تمیز بود و خوشبو سوراخشو بوسیدم و یه توف بزرگ انداختم روی سوراخش و کیرم رو کردم توی کونش… کیرم کلفت بود یکم دردش اومد اما صداش در نمیومد… منم داشتم لذت میبردم کون تقریبا تنگ زنی که هر چقدر هم محکم توی کونش تلمبه میزدم صداش در نمیومد کیرمو تا ته میکردم توی کونش و تا نصفه در میاوردم و دوباره تا ته میکردم توی کونش و تا نصفه در میاوردم… میگفتم عجب کونی و هر بار با دست میزدم روی کونش… سینه هاشو از پشت گرفته بودم و فشار میدادم تا جیغ بزنه… اما صدای دندوناش که بهم میسابید میومد اما صدای جیغش نه… موهاشو جمع کردم و از پشت می کشیدم و محکمتر توی کونش تلمبه میزدم تا جیغ بزنه اما صداش در نمیومد… گریه میکرد اما جیغ نمیزد…
آبم اومد و خالیش کردم توی کونش… دیدم داره گریه میکنه… نشستم روی صندلی و اون رو نشوندم روی پام… کلی بوسیدمش گفتم درد داشت؟ با سرش گفت اره… گفتم پس چرا جیغ نزدی؟ گفت شوهرم بدش میومد من صدام دربیاد… هر بار که صدام در میومد کتکم میزد… میگفت باید تحمل کنی… گفتم نه من دوست دارم جیغ بزنی… دوست دارم موقع سکس با هم حرف بزنیم… گفت من دوست دارم موقع سکس دردم اومد فحش ناموس بدم گفتم باشه بده… از الان توی سکسمون همه چیز آزاده… جیغ… فحش… گفت پس بریم توی اتاق بکن توی کوسم چون الان تو ارضا شدی اما من دلم میخواد… رفتیم توی اتاق… نشست روی تخت و پاهاشو باز کرد و گفت کون کن اصل کاری اینه باید اینو بخوری… گفتم فدای اون کوس خوشگلت… گفت کوس کش بدو بخورش ببینم… خندم گرفت گفتم گفتی هر وقت دردم گرفت الان که من کاری نکردم گفت مگر نگفتی همه چیز آزاده؟ گفتم بلههه گفت پس بخور کوس لیس من… منم خندیدم و شروع کردم خوردن… میگفت جووون بخورش…شوهر جا کشم میگفت من کوس نجس تو رو بخورم؟… گفتم پس چطور میکنی؟ گفت کوس جای کیره نه دهن… گفتم الان برات یه جور میخورم… تا ابد یادت بمونه… میگفت بخور ببینم… یکم که خوردم میگفت وای چه حالی میده… کوس مرضیه هم اینجوری میخوردی؟ گفتم بله گفت خوش به حالش… از این به بعد مرضیه ات منم… گفتم جووون یهو گفت بسه خارجنده من… عالی خوردیش… نوبت منه… کیرمو گرفت و تا ته کرد توی دهنش… خیلی خوشم اومد… دو لا شدم بوسیدمش گفت خوشت اومد گفتم خیلی… گفت پس یع بار دیگه… گفتم دیگه میخوام کوس مرضیه خودمو جر بدم… گفت زود باش که منم خیلی وقته کیر میخوام… کیرمو کردم توش… گفت اروم باش… اروم آروم تلمبه بزن… حسابی حرف بزنیم و حال کنیم… گفتم باشه… آروم شروع کردم تلمبه زدن… بهم گفت خیلی دوست دارم… اصلا فکرشو نمی کردم امروز قراره سکس کنم… اون روی کمر خوابیده بود… پاهاشو باز کرده بود منم کیرم توی کوسش بود و روش خوابیده بودم و داشتم و تلمبه میزدم و دهن هامون در گوش همدیگه بود و حرف میزدیم… میگفت مرضیه رو بیشتر از کون میکردی درسته؟ گفتم اره… گفت شوهرم خیلی کم از کون میکردم… میگفت کثیفه… بدش میومد گفتم برای همین تنگ بودی؟ گفت اوهوووم… گفتم از الان خودم کونت رو گشاد میکنم… گفت پس کوسم چی؟… گفتم اگر تو کیرمو تا ته بکنی تو دهنت… بعدش کوستم میکنم مثله الان…
گفت مادر قهوه تندترش کن… محکمتر… تندتر… گفتم تو که آروم دوست داشتی… گفت تندش کن تا بیاد… گفتم چی؟ گفت کوس کش نمیدونی یعنی؟ تندترش کردم… جیغ میزد… میگفت جووووون چه خوبه جیغ زدن… هر چی بیشتر جیغ میزد من تندتر میکردمش… تا اینکه دو تایی آبمون اومد…
گفت مرضیه جدیدت بهت حال میده؟ گفتم عالی… گفت کاری میکنم خوشی سکس با من برات هزار برابر مرضیه باشه… گفتم تا الانم عالی بودی… از اون شب به بعد… هر شب میرفتم خونه خودم و به خانوادم میگفتم میرم خونه دوستام… یه روز برای یه سفر کاری رفتم کیش… قرار بود آخر هفته بیام اما زودتر اومدم کلی سوغاتی خریدم تا مرضیه جدید رو سورپرایز کنم… ماشین رو بیرون پارک کردم و اومدم توی خونه… و اروم در رو باز کردم و رفتم داخل خونه و دیدم از توی اتاق صدای حرف میاد… اروم نگاه کردم… دیدم مرضیه جدیده داگی شده و بابام داره توی کونش تلمبه میزنه… اما پشتشون به من بود… مرضیه جدیده بهش میگفت چرا شما پدر و پسر عشق کون کردن دارید؟ چرا واقعا؟ مگر این کوس چشه؟ بابام میزد توی سرش می گفت جنده خفه شو مگه نگفتم صدات در نیاد… زر نزن… خفه شو و همینجور توی سرش میزد و وحشیانه تر تلمبه میزد… میگفت صدات در بیاد از مو آویزونت میکنم… و موهاشو بیشتر می کشید…

نوشته: اصلانی


👍 4
👎 23
35101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941352
2023-08-09 00:28:53 +0330 +0330

فانتزیت قشنگه ولی اگر تهش مامانت رو میدید زیر بایات قشنگ تر میشد داستان
تهش بهتر بسته میشد
ایراد داستانت از نظر من این بود که زنه خیلی زود پا داد یه ۱۰ روز ازش میگذشت و تهش بابا مامانت رو‌میدید جذاب تر بود

0 ❤️

941365
2023-08-09 01:11:40 +0330 +0330

اصلانیییییییییی

رییییییییدی

دیگه ننویس

0 ❤️

941372
2023-08-09 01:29:30 +0330 +0330

تلخ و غم انگیز بود، همین… .

0 ❤️

941383
2023-08-09 02:44:32 +0330 +0330

این فتیش مسخره و داستان کسشعرتو برای خودت نگه دار لطفا

0 ❤️

941388
2023-08-09 02:59:47 +0330 +0330

ازون بابا همین چاقال درمیاد

0 ❤️

941441
2023-08-09 13:33:15 +0330 +0330

یه سوال از تو جاکش توهمی دارم، با اینهمه سروصدا اون دوتا بچه حرومزاده بیدار نشدن کسکش، آخه خر ننه ت گایید چی فکر میکنی پیش خودت، قبلش بگو کوس آوردم خونه نمیدونم فانتزیه، ولی مردم رو خر فرض نکن جاکش…

0 ❤️

941443
2023-08-09 15:11:16 +0330 +0330

خب دیگه خودت فحشهای لازم را به خودت دادی

1 ❤️

941445
2023-08-09 15:20:34 +0330 +0330

مغزت رو گاییدم با این اراجیف

0 ❤️

941459
2023-08-09 18:48:00 +0330 +0330

اسیر آوردی مگه بیناموس

0 ❤️

941467
2023-08-09 22:59:24 +0330 +0330

کسی که بقیه انسان‌هارو نفهم فرض میکنه خودش نفهم‌ترین انسان روی زمینه

0 ❤️

941601
2023-08-10 16:11:02 +0330 +0330

در لاشی بودن و دروغگوییت که شکی نیست
فانتزیاتم مسخره س

0 ❤️