مژگان (۱)

1402/12/14

من اسمم مژگان هست… پوست و صورتم سبزه هست ….شوهرم محسن میگه خیلی نازی
من متولد ۷۲ هستم ….۳۰ سالمه …قدم حدود ۱۷۵ هست … یه خواهر دارم و یه برادر… مژده و رضا… مژده از من ۶ سالی بزرگ‌تره …و رضا ۹ سال … اسم شوهرِ مژده؛ علی هست … اون ها هم؛ مث ما بچه ندارن …
شوهرم خیلی منو میکنه… خیلی زیاد سکس داریم و هی برام طلا میخره … خیلی حرفهای سکسی میزنیم و فیلمهای پورن زیاد میبینیم‌…هر کاری میکنیم که لذت سکسامون بیشتر بشه…، خیلی به سکسهای تری سام و ضربدری هم فک می کردیم همیشه ؛ ولی پارتنر مورد نظرمون هنوز پیدا نکرده بودیم ….

تا اینکه داستان من ازجایی شروع میشه که چند وقت پیش بهش گفتم
من طلا میخوام برام بخر باز …
محسن‌بهم گفت باشه …ولی تو هم باید هوای منو داشته باشی خیلی…. هرچی می گم بگی چشم … منم با خنده گفتم چشم هرچی بگی اطلاعات می کنم
محسن گفت من میخوام بیشتر حشریم کنی… خیلی بیشتر از این ها … ازش پرسیدم محسن جون! چیکار کنم بیشتر حشری بشی آخه؟؟ و منو بیشتر بکنی…
محسن با خنده گفت مژگان! میدونی که من اصلا غیرت و می‌رت؛ حالیم نیست
منم با خنده گفتم بله میدونم …
ادامه داد که حقیقتش خیلی دوست دارم زنمو جلوی افراد دیگه لخت مادرزاد ببینم!! …قطعا اگه طرف مقابل؛ مرد باشه که خیلی بهتره … دوست دارم کیرِ مردا با دیدن بدن لخت تو راست بشه !!……یعنی یه کاری کنی که تحریک بشن خیلی… و من هزار برابر تحریک میشم … چون فعلا موقعیت تری سام فراهم نبود؛ قرار شد فعلا از جمع خانوادگی مون شروع کنیم …… بعد چند روز؛ محسن بهم گفت مژگان! بنظرم علی گزینه ی خیلی مناسبیه …. همونطور که خودتون همیشه گفتی؛ خیلی تو کفِ تو هست؛ منم دقت کردم همیشه . جلوی علی ( باجناق بزرگ‌تر محسن یعنی شوهر خواهرم مژده ) لخت مادرزاد شو!!! یعنی یه جور به شکل اتفاقی بشه که لخت تو رو کامل ببینه و منم اونجا باشم !!! بهش گفتم روانی !!! معلوم هست چی میگی؟ چجوری اتفاقی لخت مادرزاد بشم ؟؟!! محسن گفت حالا باهم یه جوری فک می کنیم… آخه علی خیلی با محسن صمیمی ان…علی؛ چون محلّ کارش دم خونه ی ماست؛ تنهایی؛ خیلی خونه ی ما میاد و با محسن ورق بازی و اینجور بازی ها می کنن… تو خانواده ی ما؛ انواع شراب رو هم میخوریم همگی … محسن بهم گفت؛ می تونیم یه بار که علی تنها اینجا بود؛ سه تایی مست کنیم و یه بازی سه نفره راه بندازیم و بگیم که هرکی باخت لخت بشه کامل … بعد تو قطعا تو بازی میبازی از ما دو نفر !! و لخت میشی کامل … بهش گفتم اولاً من خیلی خجالت می کشم … بعدش هم اگه به مژده بگه چی؟؟ براش تعریف کنه؟ مژده منو زنده زنده سرخ می کنه … سرِ سیخ میزنه منو … محسن گفت چه حرفیه می زنی … معلومه که مژده نمی فهمه … به علی میگیم بهش نگه …تو فک میکنی خود علی؛ دیوانه است؟ دوست داره؛ زنش بفهمه ؟؟… بعدش انقدر که مژده حساسیت داره رو علی و لج تو رو هم که درآورده … درسته؟ … اتفاقاً بزار حالش رو بگیریم….خلاصه منم قبول کردم و علی رو دعوت کردیم … چون معمولاً با محسن‌؛ هفته ای یک بار؛ باهم خونه ی ما قرار دارن ولی محسن تنها خونه ی اونا نمی ره چون خونشون لواسون هست … فقط مواقعی که مژده دعوت کنه با محسن باهم میریم …یعنی فقط علی خونه ی ما میاد …

خلاصه اون روز؛ علی اومد …کلی باهم مسخره بازی و شوخی کردن … و بعد شراب داد به علی و ما هم خوردیم … بعد علی خودش مث خیلی مواقع پیشنهاد ورق بازی سه نفره داد … سرِ پول شرط می بستن همیشه …بعد محسن الکی بهش گفت من اوضاع مالیم خرابه….بیا یه شرط مسخره بزاریم … هرکی باخت باید کامل لخت مادرزاد بشه … علی در عالم مستی خیلی تعجب کرد … منو نگاه کرد …بعد با دست از رو شلوار؛ کیرشو دست کشید… کلی خندید و گفت من که اوکی ام …اما اگه مژگان خانوم باخت چی ؟ محسن سریع گفت اگه زنم باخت؛ مژگان هم حتما باید لخت بشه… خوبه؟ علی همون لحظه دوباره باز تو چشمای من نگاه کرد … چشم تو چشم شدیم… قشنگ برق شهوتو تو چشاش دیدم … یه جوری منو نگاه میکرد انگار لخت مادرزاد منو داره تصور می کنه…یهو خیلی ازش خجالت کشیدم …خلاصه عین آب خوردن؛ من باختم …علی خیلی مست کرده بود … یه حال عجیبی داشت … بلند بلند میخندید …خیلی خنده هیستریکی بود …. انگار که ذوق مرگ شده بود….بهم گفت مژگان خانم باختی … باختی ….باختی … شرطو باختی ……باید لخت شی … مژگان خانم لختش قشنگه!
محسن هم که مستِ مست بود، بهش گفت؛ آره درسته …باشه … الان لخت میشه … بعد رو کرد به من … خنده‌اش گرفته بود که علی رو اسکل کردیم …گفت مژگان تو شرطو باختی …باید لخت بشی … من حقیقتش هم خیلی حشری بودم و هم خجالت می کشیدم … ولی بلند شدم جلوی علی وایسادم … من؛ جلوی علی بدون روسری ام طبیعتاً… ولی با لباس پوشیده …اما نه بخاطر مذهب؛ بلکه بخاطر حساسیتِ مژده رو شوهرش، جلوی علی همیشه خیلی پوشیده ام… لباسِ پوشیده …جلو بسته … حتی همیشه با جوراب !!!… به علی نگاه کردم؛ تو چشماش …پیرهنمو در آوردم با سوتین شدم … علی معلوم بود زیر شلوار کیرش راست شده … همش با خودش از رو شلوار ور میرفت مثلاً شلوارشو درست می کرد … محسن هم همینطور….شلوار لی پام بود… شلوارمو درآوردم … با شورت و سوتین شدم جلوش… جورابمو هم درآوردم … به ناخن های پام لاک سفید زده بودم … علی همش باهام چشم تو چشم بود …کف کرده بود … دهنش باز بود منو نگاه می کرد… خیلی حشری شده بودم … البته مست هم بودم …
به محسن هم نگاه کردم دیدم داره با خنده منو نگاه میکنه … دست انداختم از پشت؛ سوتینمو باز کردم… من سینه هام خیلی گنده است… از بس که محسن می مالهَ تِشون… با خنده تو چشای علی نگاه می کردم … باورم نمیشد دارم لخت مادرزاد میشم …انگار تو حباب هستم… انگار خواب هستم …سریع شرتمو دست انداختم درآوردم از پام … و جلوی علی لخت مادر زاد شدم … چند لحظه سکوت کامل شد … انگار محسن هم مسخ شده بود… علی هم همینطور … علی گفت باورم نمیشه … مژگان خانم…
باز چند لحظه گذشت بی هیچ حرفی …لخت مادرزاد وایساده بودم جلوی علی که رو مبل نشسته بود… علی قشنگ داشت با چشماش منو درسته قورت می داد …چشاش دقیق رو ممه هام و کُسم بود… چون من همیشه شیو کامل می کنم …عین هلو شده بود…کف دستام عرق کرده بود خیلی …محسن رو به من با خنده گفت … مژگان جون! بیا لیموناد درست کنیم برای علی جان … من با خنده گفتم لخت درست کنم؟ علی یهو بهم گفت؛ مژگان جان ببخشین… تو رو خدا همینجوری لخت باشین … بیایین دوباره شرطی بازی کنیم …آخه شرطو باختین دیگه … منم گفتم باشه چشم … اومدم نشستم رو مبل … من همونطور لخت مادرزاد بودم …علی گفت حالا سر چی شرط ببندیم ؟ یهو محسن عجیب ترین حرف عالم رو زد…!!! محسن گفت بیا ما دوتا بازی کنیم … هر کی برد مژگانو بکنه!!! من مونده بودم چی بگم !!!آخه آدم انقدر بی شعور ؟؟!! البته من خیلی شهوتی شده بودم…
علی کف کرده بود…گفت ای ول … من که از خدامه … شروع کردیم ورق بازی … محسن؛ کارت ها رو پخش کرد … من عین آب خوردن دوباره باختم حذف شدم … محسن هم کلی کارت براش مونده بود … علی خیلی راحت برنده شد … مرده بودم از استرس … علی قهقهه می زد … هردوشون به من نگاه می کردن … من لخت مادرزاد بودم … محسن به علی گفت تو شرطو بردی … زنمو بکن!!! …من؛ هم ؛ خیلی حشری بودم و هم؛ خیلی استرس داشتم … قلبم داشت از جا کنده میشد… من برای اینکه حالِ شوهرمو بگیرم و کلاً از استرسم کم بشه به محسن گفتم : محسن! الان علی آقا لخت داره میشه … تو هم لخت شو … با علی آقا … اینجوری من راحت ترم … !! خلاصه هردوشون کامل لخت شدن … عجب کیری داشت علی!! دوبرابر کیرِ محسن بود… هردوشون راست کرده بودن … علی با خنده ی بلند به محسن گفت بیا کیرامونو بگیریم بغل هم ببینیم کدوم گنده تره… !!! هرکی کیرش گنده تر بود … اون یکی رو بکنه !!! من و محسن همزمان گفتیم خب معلومه که مال تو بزرگ‌تره … من برای اینکه حرصِ محسنو در بیارم سریع گفتم علی آقا؛ مال شما خیلی بزرگ تره … باید محسنو بکنی….علی کلی محسنو مسخره کرد … کلی می خندیدن … می گفت کیر تو کیر نیست دودول هست … تخمات؛؟ هسته ی خرما ست … اِنقدر کوچیکه … محسن با خنده به علی گفت مال تو (تخمات ) پفک نمکیه! علی با حالت طنز به محسن گفت: مال من درخت خرماست! بعد علی گفت من؛ جدی جدی زنتو میکنما! بکنمش؟. انگار داشت درمورد یک وسیله حرف میزد…محسن همینطور که زیر چشمی به من نگاه می کرد؛ رو به علی گفت؛ آره دیگه شرطو بردی … جِرِش بده !!! علی گفت؛ یه شرط نه ! دو تا شرطو بردم … اول زنتو می کنم بعد خودتو!!! بعد؛ علی؛ یه مرتبه منو بلند کرد انداخت رو مبل … به محسن گفت کاندوم بیار … کِرِم هم بیار …
محسن رفت کاندوم آورد …کِرِم آورد … شوخی؛ شوخی؛ می خواست منو بکنه!!! باورم نمیشد اصلاً …فک کردم دارم خواب میبینم … چون همش تو سایتها از این داستانا می خوندم … و حال می کردم … انگار که داستان باشه ….علی کاندومو زد سرِ کیرش به من گفت داگی بخواب! باورم نمی شد… شوهر خواهرم !! منو بکنه ! شوهرم هم نگاه کنه ! به هزار تا آدم داشتم همزمان فک می کردم که اگه این صحنه رو ببینن چی میشه ….اگه مژده بفهمه منو منفجر می کنه … آتیشم میزنه … سُرخم می کنه … مادرم …مادرشوهرم …
علی یهو گفت؛ کونتو بده بالا قنبل کن قشنگ!
منم در اوج حسّ خیلی خیلی عجیبی که داشتم کونمو قنبل کردم دادم بالا کامل …هم خیلی خجالت می کشیدم … هم حشری بودم … هم قلبم داشت از جا کنده میشد … هم داشتم میمردم از استرس ….ولی در نتیجه ی همه ی این حس ها… در اوج شهوت بودم …
کاندوم زد سر کیرش ….از پشت کِرِم زد به سوراخ کونم و و هی انگشت می کرد تو کونم از پشت که مثلاٌ آماده بشم …هی انگشت می کرد تو کونم … انگار ناخنش تیز بود؛ داشت کونم پاره میشد ….یه دفعه کیرشو کرد تو کونم … از کیر خر گنده تر بود کیرش … چنان جیغی زدم که فک کنم همسایه هامون هم متوجه شدن …انگار دینامیت تو کونم کار گذاشته باشن … علی هی تلمبه زد از پشت و دوتا لپّ کونمو با دست گرفته بود؛ هی فشار میداد و هی سعی داشت دو لپّ کونمو از هم باز کنه انگار هندونه است … بعدِ یه ربع که گذشت؛ منو طاق باز کرد و اومد بین پاهام … باهام لب داد… ممه هامو کلی مالید … چوچوله ام رو از هم باز می کرد؛ با انگشتاش…و کیرشو کرد تو کُسم …در اوج شهوت بودم…. بلند آه و ناله می کردم … من همزمان که علی منو میکرد؛ جلوی محسن داشتم فک میکردم چجوری بعداً تو چشم علی نگاه کنم ؟؟!! انگار همزمان هزار تا چشم داشتن نگام میکردن …
یهو محسن به من گفت حرفای حشری کننده بزن که علی جان حشری بشه!!! بگو منو بکن!
منم برای اینکه لجِ محسن؛ این شوهر بی غیرت خودمو در بیارم هرچی تونستم گفتم … هم حشری تر میشدم و هم محسنو میخواستم حرصش بدم که اتفاقاً بجای اینکه حرص بخوره؛ بیشتر خوشش اومد!!!
من بلند بلند می گفتم علی جون منو بکن … منو بکن …جِرم بده …
بعد یهو محسن شاید می خواست منو تحقیر کنه یهو ادامه ی حرفتون گفت….علی بکنش …دوست دارم مژگان زنت بشه!! … علی یهو گفت ای ول تو و مژده رو همزمان با هم می کنمتون چی میشه !!!… محسن هم هی ادامه میداد: بکنش جرش بده از وسط خواهر زنتو جر بده … عین کاغذ از وسط جرش بده ….جرواجرش کن… مژگان مال تو هست کونشو جر بده … بعد یهو علی‌ یه داد زد و کیرشو درآورد گرفت رو ممه هام و همه ی آبشو خالی کرد رو ممه ها و گردنم ….
بعدش نوبت محسن شد … من همونجور طاق باز خوابیده بودم اومد وسط پام و کیرشو کرد تو کُسم …و هی تلمبه میزد … حقیقتاً کیر علی خیلی خیلی بهتر بود … برای اینکه محسنو حرص بدم گفتم تو کیرت خیلی کوچیکه … بدرد نمی خوره ….محسن قشنگ عصبانی شده بود ……بعد منو داگی خوابوند و از پشت کرد … تمرکز نداشت …یهو از حرف زدنشون متوجه شدم که علی کیرشو از پشت میخواد بکنه تو کون محسن …من از زیر کیرِ محسن؛ سریع پاشدم اومدم این طرف نشستم … علی کاندوم جدید؛ سرِ کیرش زد و از پشت می خواست محسنو بکنه …محسن جیغ و داد میزد خیلی دردش اومده بود … علی ‌دوباره کِرِم زد و دوباره تلاش کرد….هی زور میزد یهو از پشت کرد تو کون محسن … محسن اولش هی داد میزد ولی بعد که علی هی تلمبه میزد …کم کم محسن آروم شد … علی محکم از پشت تلمبه می زد … محسن آه و ناله می کرد!!!… دیدن محسن در اون حالتِ عجز؛ خیلی خیلی عجیب بود … من برای اینکه بیشتر محسنو عصبانی کنم شروع کردم به حرف زدن که علی جان بکنش… جر بده محسنو … زنت بکن … محسن از این لحظه؛ زن تو هست ….بعد علی یهو مکث کرد …بعد کیرشو کشید بیرون … … به محسن گفت آبمو ریختم تو کونت!.. بعد محسنو خوابوند … براش کیرشو مالید … محسن هم آبش اومد… بعد علی رفت حموم کرد … اومد بیرون … با هم نشستیم … قرار شد هر هفته که علی میاد همین برنامه رو انجام بدیم … و هی تنوعش رو بیشتر کنیم … و مث یه راز بین خودمون بمونه ….با خنده و شوخی باهم عهد بستیم …تا هفته آینده اش… پارتنر مورد علاقه مونو بالاخره پیدا کرده بودیم….

ادامه دارد…

نوشته: مژگان س


👍 18
👎 10
22501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

973764
2024-03-05 01:02:35 +0330 +0330

ت ک راست گفتی ولی لعنت بر کسی ک باور کنه 👎

1 ❤️

973765
2024-03-05 01:03:03 +0330 +0330

کصشر اگه متن بود

0 ❤️

973772
2024-03-05 02:59:41 +0330 +0330

قرار شد دوتایی بازی کنن بعد تو دوباره باختی؟

0 ❤️

973778
2024-03-05 04:05:40 +0330 +0330

نویسنده داستان یه پسر کونیه که فانتزی داره زن بگیره یکی بیاد هم خودشو بکنه هم زنشو

1 ❤️

973820
2024-03-05 15:33:58 +0330 +0330

" منم با خنده گفتم چشم هرچی بگی اطلاعات می کنم " ؟؟؟
این یعنی چی الآن ! تا اونجا که من میدونم اطاعتو میکُنن و یه سری چیزای دیگه رو . مگه نه دوستان ؟!

0 ❤️

973827
2024-03-05 16:56:13 +0330 +0330

دیگه ادامه نده نمی خواد کون دادن شوهرت بنویسی

0 ❤️

973948
2024-03-06 08:15:27 +0330 +0330

خداشانس بده

0 ❤️