سکس ممنوعه (۲)

1402/04/28

...قسمت قبل

خشکم زده بود ، نمیدونستم چی باید بگم ، فقط داشتم نگاش میکردم
چشمای درشتش ، لبای کوچیکش ، موهای مشکی و لختش که صاف تا پایین گردنش اومده بود و یه چتری کوتاه که با مزه ترش کرده بود
-فک کردی الان چون ۴ تا پیک مشروب باهم زدیم و مامان من حمومه مثل داستان سکسیا منو میبری تو اتاقمو ترتیبمو میدی آره ؟
-نه به خدا ، ببین سارا جان اینا به خاطر مشروبه وگرنه من و مادرت …
-نمیخوام هیچی بشنوم ، اگر الانم آبروتو نمیبرم و مثل سگ پرتت نمیکنم بیرون از خونه واسه اینه که مادر خودم داشت باهات همراهی میکرد ، تو که تکلیفت معلومه چه انگلی هستی ، ولی مامانم منو دوست داشت ، تنها دخترشو دوست داشت ، تنها دخترشو …
به نفعته مادرم از این قضیه چیزی نفهمه ، چون مادر و دختریمون بهم میخوره ، انگار نه انگار که چیزی شده ، من به جز مادرم کسی رو ندارم و آخرین نفری که بخوام باهاش قطع رابطه کنم مادرمه
-به خدا چیزی بهش نمیگم ولی مادرت کار بدی نکرده ، مقصرش من بودم که …
-گفتنم دهنتو ببند نمیخوام چیزی بشنوم
رفت سمت اتاقش و من انگار پاهام میخ شده بود به زمین ، نمیتونستم حرکت کنم
-عشقم حوله رو میدی ؟
با صدای عاطفه به خودم اومدم و رفتم پیشش و حوله رو دادم بهش
-چرا یه جوری شدی ؟ چت شده ؟
-چیزیم نیست قربونت بشم من ، به خاطر کارای شرکته یکم فکرم درگیره
گوشیش رو از روی میز برداشت و ی آهنگ پلی کرد
-بازم دلت میخواد ؟
حوله رو از دور کمرش باز کرد و خودشو چسبوند بهم
اون کون گرد و گوشتیش هر زمانی حتی نزدیکم هم باشه راست میکنم چه برسه به این که بعد از حموم بخواد لخت بماله خودشو بهم
-هنوز مستی ؟
-آره عشقم ، حالم خوبه خوبه ، دلم بغلتو میخواد ، اون دستای مردونه ات که بکشی روی تنم
بعد حرفای سارا اصلا حال و حوصله ی عاطفه رو نداشتم ، نمیخواستم بهونه ای دستش بدم ، ولی از طرفی من آدمی نبودم که به سکس نه بگم
-به نفعته مادرم چیزی نفهمه
صداش مثل صدای زنگ ناقوس تیز و گوش خراش بود و مدام توی مغزم پلی میشد
بدون اینکه بخوام واسش بخورم یا واسم بخوره خوابیدم روش ، سر کیرمو گذاشتم لای کصش و فشار دادم توش و شروع کردم تلمبه زدن
کاملا بی حوصله و بدون اینکه بخوام لذت خاصی ببرم ، فقط میخواستم عاطفه رو راضی نگه دارم ، نمیخوام از اینجا بندازه منو بیرون
پدر و مادرم وقتی ۱۳ سالم بود از هم جدا شدن و هر دو ازدواج مجدد کردن ، دوستم دارن ، حالمو میپرسن ولی هر دوشون مشغول زندگی خودشون هستن و منم خونه ی مادربزرگم زندگی میکنم و یه خاله ی مجرد دارم و پدربزرگم از دنیا رفته
اون زندگی و محل زندگیمو اصلا دوست ندارم
عاطفه بهم اهمیت میده ، دوسم داره ، دوسش دارم ، نمیخوام اینجا و این زن رو از دست بدم
-دلت میخواد باز منو ببری تو هال جلو سارا بکنی ؟
چنان خونی از پاهام اومد سمت کیرم و بدنم داغ شد که انگار بهم برق وصل کردن
کاملا معلوم بود کیرم داره بزرگتر و کلفت تر میشه
-خوشت میاد ؟ تا میتونی منو مست کن و بهم مشروب بده ، چون عمرا من راضی بشم تو حالت غیر مستی این حرفا رو بزنم
-عشقم ؟من راضی نیستم به خاطر من کاری کنی که ناراحت بشی ، دیگه مشروب نمیگیرم
-کیرت کاملا باهات مخالفه (با هی خنده ی بلند )
عاطفه ؟ من دوست ندارم ازم ناراحت بشی
-این حرفا مال مستیه ، جنبه داشته باشی و سو استفاده نکنی میدونی که من چقدر عاشقتم و واست هر کاری میکنم ، فقط از اعتمادم سو استفاده نکن
-به خدا منم عاشقتم و بهت قول میدم کاری نکنم که …
-یه لحظه واستا
پاشد همونجوری لخت درو باز کرد ، رفت توی هال
-الان برمیگردم واستا
داشتم از ترس سکته میکردم
-بازم دلم عرق میخواست
با شیشه ی عرق با دو تا پیک و یکم از چیپسا از تو هال برگشت
-نه عشقم واسه بار اول ۴ تا پیک بسته ، زیاد بخوری حالت خراب میشه فدات شم
-دلم میخووووووووووووواد
چی کارش باید میکردم ؟ هان ؟ شماهایی که از توی گوشی هاتون داستان منو میخونید و قضاوتم می کنید ، شما بودید چیکار میکردید ؟ نمی ریختید ؟ به خدا که تک تک تکتون همون کاری رو می کردید که من کردم
-بده من بریزم ولی کم ها ، در حد ۲ تا پیک
چنان ذوق کرد و بوسم کرد که نزدیک بود بریزه روی تخت همه چی
-سلامتی عشقی که بینمون هست
داشت از خودم بدم میومد ، عذاب وجدان توی مستی بد چیزیه ، داشت گریه ام میگرفت ، واقعا دوسم داشت ، عاشقم بود
چرا باید اون حرفو میزدم ؟ چرا باید اسم سارا رو میاوردم ؟
بعد از چند تا پیک که دیگه آمارشم نداشتم چند تا شده ، شیشه رو خالی کرده بودیم
توی چشمام نگاه کرد ، مست مست بود
-یه وقتا خیلی اذیتم میکنه ، یه وقتا بد دهنی میکنه و آزارم میده ایمان ، سخته واسم نگهداری ازش ، هنوز سنی نداره . نمیدونم بزرگتر که بشه چجوری میخوام حرفمو بهش بقبولونم ؟
من یه زن تنهام ، یه زن ضعیفم ، مسئولیت زندگی رو تنها به دوش کشیدن سخته واسم
میشه باهام بمونی ؟ من خیلی تورو دوست دارم
اومد توی بغلم و سرشو گذاشت روی سینه ام و با موهای سینه مشغول شد
پیشونیشو میبوسیدم و ناز میکردم ، دوسش داشتم تو این شکی نبود
ولی بین عذاب وجدان و شهوت نمیتونستم یکی رو انتخاب کنم
-بریم تو هال ؟ فک کنم خوابیده باشه ، ساعت ۱.۵ شده
-فردا مگه نمیری سر کار ؟ خسته نیستی ؟
-چرا میرم ولی دلم میخواد عاطفه
-تو هال ؟
-آره
-به شرطی که آروم بکنی که بیدار نشه
-چشم عشقم
تلو تلو خوران رفتیم سمت هال
یه پتو و یه بالش دستم بود که از رو تخت برداشتم و پهن کردم کف هال
داگی شد و قمبل کرد
کیر کلفتمو میمالیدم لای کص داغ و خیسش
صورتش توی بالش بود که صدای ناله هاش بلند نشه
آروم فشار دادم و رفت توش
همون کس خیس و داغی که همیشه از کردنش نهایت لذت رو میبرم
کون بزرگی که وقتی میکوبم جلو روم عقب جلو میشه و همیشه لپشو تو دستام میگیرم
فشار دادن لپای کونش واسم خیلی لذت بخشه
توی جیبم لرزش حس میکردم ، سایلنت بود گوشیم
پیامی که اومده بودو خوندم
-آوردیش تو هال آره ؟
از طرف سارا بود
مست مست بودم
-آره
-حال میده بهت ؟
-آره دوست دارم
-داری چیکار میکنی ؟ میکنیش ؟
-آره
داشتم دیوونه میشدم و محکم تر تلمبه میزدم
-تنگه ؟
-خیلی
-پشت در بودم وقتی میگفت نگهداری از من واسش سخته
بهت تبریک میگم ، بین دخترش و دوس پسرش تو رو انتخاب کرد
پس حسابی ازش لذت ببر
داغ داغ بودم
-تو چیکار میکنی ؟
-هیچی دراز کشیدم توی جام و دارم فکر میکنم
-هنوز مستی
-آره
-بمالش
-هان ؟ چیو بمالم ؟
-کصتو
دیگه پیامی نداد
عاطفه از حال رفته بود و ولو شده بود روی بالش ، انقدر محکم تلمبه میزدم صدامون خونه رو ورداشته بود
خوابوندمش به شکم و خوابیدم روی کمرش و گذاشتم لای کصش و دوباره کردم تو کس خیسش
-دارم میمالم
وقتی پیامشو باز کردم ، دیدم آخر پیامش ی ایموجی خجالت کشیدن گذاشته
-خیس شدی ؟
-اوهوم
-چوچولتو بمال
-میمالم
-سایزت چنده ؟
-سایز چیم ؟ پاهام ؟ (ایموجی خنده )
-نه سینه هات
-۶۵
-جوووووون دوس دارم بخورمشون
-فقط سینه هامو ؟
معلوم بود حشری شده
دیگه تلمبه نمیزدم ، نمیخواستم آبم بیاد
از رو عاطفه بلند شدم ، تو حال خودش نبود و سرش روی بالش بود
کنارش دراز کشیدم ، پشتش به من بود
-دوست داری کجاهاتو بخورم ؟
-خودت دوست داری کجاهامو بخوری؟
-همه جاتو ولی بیشتر از همه دوست دارم زبونمو ببرم لای پاهات ، از سوراخ کونت لیس بزنم تا روی چوچول کوچولو و داغت
جواب نداد ، آنلاین بود ، سین هم کرده بود ولی جواب نداد تا اینکه دیدم تو پرایوت عکس فرستاده
-کی گفته کوچولوعه ؟
عکسو باز کردم ، ۳۰ ثانیه تایمر گذاشته بود
ی کس سفید و بدون مو با لبه های تپل و گوشتی مثل مال مامانش ، دستمو بردم توی شلوارم و کیرمو گرفتم توی دستم و مالیدم
یهو عکس تایمش تموم شد ، انگار دنیا روی سرم خراب شده باشه
-سارا ، تایمر دار نده دیگه ، میخواستم بیشتر نگاش کنم
-نچ
-اذیت نکن
-نچ نچ
-سارا ؟
-نچ نچ نچ نچ نچ نچ با ی ایموجی زبون درازی و خنده تهش
-ی کار نکن بیام تو اتاقت ها
-خایه شو نداری ، مامانم بیدار شه پاره ات میکنه
-یعنی اگر ترس از مامانت نباشه و بیام تو میذاری ؟ مخالفتی نداری
قلبم داشت تند تند میکوبید
-اون ۱۰ ثانیه واسم ۱۰ روز طول کشید
-نه بیا
یه نگاه به عاطفه کردم ، از هوش رفته بود روی بالش
خیلی آروم از کنارش پاشدم بدون اینکه صدایی ازم بلند شه ، روی نوک پا خیلی بی سر و صدا رفتم سمت اتاق سارا
-عشقم کجا داری میری ؟
قلبم ریخت
-چراغارو خاموش کنم و بیام بریم رو تختمون بخوابیم
-بیا منم بلند کن ، حالم خوش نیس ، گیج گیجم
خود منم یکم گیج بودم
-من خیلی خسته و داغونم ، میخوابم
-شبت بخیر فدات شم
صورتشو بوسیدم و ملافه رو کشید روش و خوابید
حدود ده دقیقه تکون نمیخوردم ، عاطفه رو چک کردم ، خواب خواب بود
گوشیمو برداشتم و پیام دادم بهش
-بیداری ؟
چند دقیقه گذشت و خبری نشد
گوشیمو گذاشتم بالا سرمو خوابیدم
نمیدونم چقدر گذشته بود ، شاید حدود ی ربع
بازم ویبره گوشی از خواب پروند منو
-آره بیدارم
-چرا نخوابیدی ؟
-خودت چرا نخوابیدی ؟
-حالم یه جوریه
-خودت خوابی ولی اون بیداره ؟ (استیکر بادمجون و استیکر لبخند )
-دقیقا
-الهییییییی
میدونستم امشب مستیم و اگر کاری نکنم احتمال داره فردا که مستی پرید دیگه دلش نخواد
-مال تو چی ؟ خیسه ؟ مالیدیش ؟
-ول کن این حرفا رو ، خیلی به حرفا و کارای مامانم فکر کردم ، اون عاشق منه و تحت تاثیر الکل اون حرفا رو زده . عمرا حاضر باشه دخترشو با تو عوض کنه
-شرط میبندی ؟
-آره ، شرط میبندم فردا که مستی از سرش پرید ، اگر یه کلمه از این حرفا بزنی بهش خشتکتو میکشه سرت
-سر چی ؟
-سر هر چی تو بگی
-باشه
-خب سر چی ؟
-بزار اول ببینم تو درست میگی یا خودم
-اسکل ، فیلم سوپر زیاد میبینی ؟ یا داستان سکسی زیاد میخونی ؟
مادرمه و دخترشم ها الاغ
اسم منو جلوش بیاری وسایلت پرت میشه تو کوچه
یه جورایی راست میگفت ، استرس هم داشتم ، اگر چیزی میگفتم که عاطفه جدی میگرفتش یا احساس خطر میکرد تموم بود همه چی
باید جول پلاسمو جمع میکردم و باز همون خونه ی تاریک و پز از وسایل دکوری و دلگیر و شلوغ پلوغ مادر بزرگم که همه جای خونه پر از عکسای مرحوم پدر بزرگم بود ، مامان فهیمه کلا پنج تا غذا بلد بود ، چلو مرغ ، کوکوسبزی ، کوکوسیب زمینی ، خورشت کرفس
از همه بدتر خاله مهری که کوچیکترین خالم بود ، ۵۲ سالش بود ، هیچ وقت ازدواج نکرد ، روحیه اش خراب بود و افسردگی داشت
همش تیکه بارم میکرد که خب نمیخوای پیش پدر و مادرت بری قبوله ، درکت میکنم ولی خب برو واسه خودت یه خونه ی جدا بگیر تا کی میخوای اینجا آویزون ما باشی
همیشه بحثمون تا اونجا میرفت جلو که من بگم تو خودت چرا خونه نمیگیری و آویزون مامان فهیمه ای و اونم فحش میداد و داد و بیداد میکرد ، خلاصه که ترجیحم این بود که خونه عاطفه بمونم ، زخم زبونای سارا واسم قابل تحمل تر بود تا خاله مهری
اون شب دیگه پیامی بهم ندادیم و صبح با حالت بعد از مستی و خسته و داغون رفتم سر کار
توی راه برگشت کل فکرم این بود که باید چیکار کنم
واسه اولین بار تو این مدت آشناییمون با عاطفه رفتم هایپر مارکت
گوشت و مرغ و خلاصه هر چی میتونستم خرید کردم ، نصف کارتمو دادم و زورکی خریدارو آوردم تا دم در
-الهی قربونت بشم من ، چرا تنهایی آوردی اینا رو ؟ همه چی تو یخچال داشتیم قربونت بشم من
ساااااااااارا ، سارااااااااا مامان ؟
-بله
-بیا اینا رو کمک کنیم و جا به جا کنیم ، دیدی ایمان خسیس نیست ، حقوق نگرفته بوده واسه همین نمیتونست چیزی بخره ، دیگه نبینم بهش متلک بگی ها
کاملا نگرانی رو توی چهره ی سارا میشد دید ، منم بودم نگران میشدم ، نگران این که بین من و دوست پسر مادرم نفر دوم باشم
بدون حتی یه کلمه ی اضافه یا غر غر یا حتی یه مزه پرونی کوچیک تمام خرید ها رو جابه جا کرد ، راستش اولین باری بود که میدیدم سارا داره توی کاری کمک میکنه
-ایمان ؟ چش شده این ؟
-به خدا نمیدونم
از خنده روده بر شد و به زور جمله اش رو بهم فهموند
-فک کنم باورش نمیشه تو خرید کرده باشی
-عاطفه ؟ تو هم تیکه میندازی ؟
-نه به قرآن ، فقط خنده داره دیگه
-نمیخوام اصلا
ی حالت ناراحت شدن گرفتم
-لوس نشو دیگه ، بیا بریم تو اتاق خستگیتو در بیارم
پرتم کرد رو تخت ، دکمه ی شلوارمو باز کرد و کیرمو در آورد و شروع کرد زبون کشیدن سرش ، دور تا دورشو خیس کرد و با دستش با تخمام بازی میکرد و زل زده بود توی چشمام ، انقدر خورد و مالید تا حالت ناراحتیم از بین رفت
اومدم کنارش و دامنشو زدم بالا ، دستم لای پاهاش بود و لباشو میخوردم و کس گوشتیشو میمالیدم
خیس بود
اومدم بین پاهاش و میدونستم فقط ی کاری هست که اگر بکنم ، اونقدر حشری میشه که توی حالت غیر مستی هم شاید باهام راه بیاد و راضی بشه
زبونمو کردم داخل کصش ، اینجوری دیوونه میشد ، به قدری این کار براش لذت بخش بود که به خودم جرات دادم و وقتی حسابی زبونمو توی کصش چرخوندم ، با دست چوچولشو تند تند مالیدم
-آخخخخخ عاطفه ، چقدر خیسی
-واییییی دیوونه ام میکنی تو
-آخخخخخخ دوس دارم ببرمت تو هال
-نه ، نه ، نه
دیگه اون حرفا رو نزن
از زیر دستم بلند شد ، چپ چپ نگام کرد
-میخوام برم دستشویی
از این راه نتونسته بودم به هدفم برسم ، پس فقط یه راه بیشتر نمونده بود
-سارا ؟
-چیه ؟
-مامانت رفته دستشویی ، وقتی برگشت تو اتاق بیا پشت در ، ببین میتونم راضیش کنم یا نه
-ریدی عمو ، آبم قطعه
-تو بیا ببین قطعه یا وصله
آفلاین شد
عاطفه برگشت توی اتاق ، ملافه رو کشیده بودم روی سرم و به پهلو خوابیده بودم و حالت قهر کردن داشتم
-الان بل جای اینکه من ناراحت باشم و قهر کنم باهات تو کونتو کردی سمت من ؟ بابا تو دیگه چقدر رو داری
جواب ندادم
-با توام ها ایمان
لباسامو فردا میام جمع میکنم ، فکر کنم بهتره ی مدتی نبینیم همو
-چی داری میگی واسه خودت ؟ تا حالا از من نه شنیده بودی مگه ؟ هر چی خواستی و هر وقت خواستی انجام دادم واست
-به جز اینی که میخوام
-اینی که میخوای نشدنیه
-در حد فانتزی و حرفای توی سکسه واقعی که نیست
-دخترمه ها ، چه توقعی داری ؟
-ولش کن عاطفه بیخیال خوابم میاد
دو دیقه بعد پیام اومد
-ریده شد به سر تا پات اسکل ؟ انقد پورن هاب نرو دوسته من
جوابشو ندادم
کاملا از لحن جمله هاش معلوم بود که چقدر لذت برده از این که عاطفه قبول نکرده
صبح ساعت ۸ بود ، داشتم لباسامو جمع میکردم که ول کنم برم ، این حرکتم کاملا قمار بود ، اگر عاطفه قبول نمی کرد ، خودم به فنا میرفتم
ولی اگر قبول میکرد …
-چی کار داری میکنی ؟
-بخواب تو
-میگم داری چه غلطی میکنی ؟
-دارم لباسا و وسایلمو جمع میکنم
-ایمان ؟
دیگه جوابشو ندادم و هر چی حرف زد و دستامو گرفت و باهام حرف زد فایده نداشت
خوبیش این بود که سارا رفته بود مدرسه و نمیدید ما رو
رفتم شرکت و هر چقدر پیام داد و زنگ زد جواب ندادم
پیاماش اولش اینجوری بود که بچه بازی در نیار ، چه توقعی از من داری ؟ به جهنم اصلا هر کار میخوای بکن
چهار روز گذشته بود و دیگه نه عاطفه بهم زنگ میزد و پیامی میداد نه از سارا خبری بود
رفتم توی واتس اپ و دیدم عکس پروفایلش نیست
بلههههههه ، بلاکم کرده بود
ساعت ده و نیم بود شامو با مامان فهیمه و خاله مهریه عزیز تر از جونم خوردیم و رفتم که بخوابم
این چهار روز واسم خیلی سخت گذشته بود ، بدون آرامش ، بدون سکس ، بدون سارا …
-باشه ، قبوله ولی یه شرط داره
-چه شرطی ؟
-فقط در حد فانتزی و حرف ، اگر احساس کنم نگاهت بهش عوض شده یا بخوای غیر از زمان توی تخت خواب حرفشو بزنی با دستای خودم خفه ات میکنم ، خیلی با خودم کلنجار رفتم و روی خیلی از عقایدم پا گذاشتم ، میفهمی منو توی چه شرایطی گذاشتی آره ؟
-آره میفهمم ، تحمل نه شنیدن ازت رو ندارم
-الان خوشحالی آره ؟
-آره
-دلت چی میخواد ؟
-تورو
-فقط منو ؟
صدای قلبمو و نبضمو میشنیدم توی مغزم
-تو و سارا
-که چی کار کنی ؟
-تو دوست داری چی کار کنم ؟ دلم میخواد تو بگی عاطفه
-بگیریش تو بغلت ، جلوی من
-خب
-لیسش بزنی
-آخخخخخخخخ
دستم رفت توی شلوارمو و کاملا راست راست شده بود
خوشت میاد لیسش بزنی ؟
-آره دوست دارم دستمو ببرم زیر تاپش
-سینه هاشو بگیری تو دستات ؟
-وای آرررره
-ایمان ؟ وسایلتو بردار بیا اینجا ، دلم واست تنگ شده
-الان راه میوفتم
وسایلمو برداشتم و خواستم راه بیوفتم که خاله مهری توی هال نشسته بود روی مبل
-داری میری خونه ی عاطفه ؟
مغزم قفل شده بود ، هیچ کسی نه از عاطفه خبر داشت ، نه از زندگی خصوصی من ، همیشه بهشون میگفتم دارم میرم خونه ی دوستام
-داری میری که نقشه ات رو عملی کنی آره ؟ بری سر وقت سارا ؟
همون موقع ی پیام از سارا اومد روی گوشیم
-وقتی میخوای زندگی کسی رو خراب کنی ، باید انتظار این که زندگیتو خراب کنه رو هم داشته باشی آشغال عوضی
کسی رو که من از همه بیشتر دوسش دارم رو مجبور کردی که راضی به خواسته ات بشه
چون سر شام گفت که ایمان از فردا برمیگرده ، یعنی راضیش کردی
الانم من کسی رو که از همه بیشتر ازش بدش میاد رو میندازم به جونت
-با توام ایمان ، میخوای بری سراغ جفتشون آره ؟
مطمئنم مامان فهیمه و مامان بابات بشنون خیلی خوشحال میشن …
ادامه دارد

نوشته: ایمان


👍 67
👎 1
75001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

938508
2023-07-20 00:11:10 +0330 +0330

قسمت بعدی کی میاد ؟؟؟

0 ❤️

938523
2023-07-20 01:19:02 +0330 +0330

پشمام😨😨😰😰

0 ❤️

938540
2023-07-20 02:13:56 +0330 +0330

کیر فنی خوردی داداچ ولی خوبه ادامه بده

1 ❤️

938570
2023-07-20 06:52:05 +0330 +0330

معلوم عقل درست حسابی نداری و اگه به قول خودت داستان زندگیت آدم بی چشم و رو و نمک به حرومی هستی.
قدیما اگه یه کسی با کسی رفیق میشد خواهر و مادر طرف مثل ناموس خودش بود ، الان طرف رفیق مادره شده میخواد مخ دخترشم بزنه ، البته مرد گفتم شما که دست نامرد و هم بستی ، تو مستی یکم عذاب وجدان گرفتی ولی تو هشیاری ریدی ، معلوم چرا پدره و مادره و خاله جان تو رو گردن نگرفتن ، گفتن نری نصف شبی رو خواهر و مادرت .
آدم کثیف کثیف دیگه وجدان و … کجا بود .

3 ❤️

938607
2023-07-20 10:49:37 +0330 +0330

قسمت بعد رو زودتر بذار

0 ❤️

938608
2023-07-20 10:52:52 +0330 +0330

به به افرین الان خیلی خوشحالی زن بدبخت رو وادار کردی بخاطر این که بهت علاقه داره به بی‌ناموسی مجبور کنی
واقعا حقته هیچکس به هیچی حسابت نمیکنه
از قدیم گفتن خدا خرو شناخت شاخش نداد
درسته که اینجا شهوانی و خط قرمزی وجود شاید نداشته باشه
ولی واقعا حالم از این حجم نامردی بهم خورد
این خیانت به اعتماد هست
فرض هم بگیریم تریسام کرد و ریدی به روابط مادر دختر چقد لذت برات داره
البته میدونم امثال تو با واژه مردی و مردانگی آشنایی ندارن ولی بازم ریدم به هیکلت

3 ❤️

938638
2023-07-20 16:12:09 +0330 +0330

باریکلا به این می گن داستان درست

0 ❤️

938646
2023-07-20 18:03:47 +0330 +0330

خیلی خوب رفتی جلو
عالی نوشتی.
فقط یکم زودتر بزار خیلی فاصله میندازی

0 ❤️

938653
2023-07-20 19:25:01 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده.فقط بپا سارا کیر واست راست نکنه

0 ❤️

940484
2023-08-02 11:04:42 +0330 +0330

واااای

0 ❤️

940485
2023-08-02 11:07:07 +0330 +0330

دوستانی که ناراحت شدن. فازتون چیه خدایی. داستانه ها. اتفاقا خیلی قشنگ پیش رفت. لطفا ادامشو بنویس

0 ❤️

940854
2023-08-05 11:46:35 +0330 +0330

بدک نیسا. ادامش رو کی مینویسی

0 ❤️

942099
2023-08-13 22:30:41 +0330 +0330

پس بقیه شو بزار دیگه. داستانت خیلی گیراس واقعا ادمو درگیر میکنه. افرین 👏👏

0 ❤️

945741
2023-09-04 21:55:47 +0330 +0330

جالب بود

0 ❤️

950985
2023-10-03 18:31:37 +0330 +0330

ادامش وی شد عزیز

0 ❤️

954903
2023-10-28 08:52:09 +0330 +0330

ادامش☹

0 ❤️

967099
2024-01-17 18:29:17 +0330 +0330

ادامه بزار دیگه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها