این داستان برای 22سال پیش هستش.منم تازه ازدواج کرده بودم…منم جوون و خوشتیپ بودم…یک سال بود که زنم توی عقد بود .داشتم واسه عروسی گرفتن کارایی که لازم بود رو انجام میدادم …
اول بگم که من اولین باره که دارم داستان مینویسم.این یکی از خاطراتی هست که داشتم براتون بفرستم .کاملا واقعیه…اون موقع ها تازه موبایل اومده بود قیمتش یک میلیون به بالا بود…یعنی ارتباط گرفتن با جنس مخالف اینقدر راحت نبود.رفتم بنگاه املاک منو معرفی کرد برای یک خونه که برم ببینم.خانمم با من بود.رفتیم در خونه رو زدیم دیدم یک خانم خوشتیپ که سنش حدود چهل سال بود در و باز کرد.
سفید پوست وجذاب …یعنی اصل جنس بود .بعد از این که گفتم واسه چی اومدیم ما رو برد طبقه اول خونش رو نشون داد.خودش با دوتا بچهاش طبقه بالا بودن …بعد از بازدید خانمم از خونه خوشش اومد منم همینطور…ازش سوال کردم که خونه رو چند اجاره میدین…گفت باهات کنار میام.بریم بنگاه املاک واسه قرار داد…
توی املاکی دیدم زیر زیرکی منو داره نگاه میکنه.اهمیت ندادم.
خیلی واسه اجاره باهامون کنار اومد…قرار داد رو نوشتیم و رفتیم چند روز بعد قرار بود عروسی بگیریم.خانمم گفت واسه عروسی صاحبخانه رو هم دعوت کنیم…براش کارت عروسی بردم جلوی خونه…زنگ زدم اومد پایین و خیلی گرم برخورد کرد و کارت رو بهش دادم اومدم …دو روز بعد هم جهاز بردیم و چیدن خانومهای خونواده…
شب عروسی با دخترش که 10 ساله بود اومد خیلی هم خوشتیپ کرده بود یک بدن خیلی خوب وردیف …کلی به خودش رسیده بود.ولی من هنوز شوهرش رو ندیده بودم…چند روز بعد از اینکه رفتیم توی خونه دیدمش.
خلاصه گذشت و ما رفتیم خونه خودمون . زنم توی یک شرکت کار میکرد صبح ساعت 7میرفت تا 2 ظهر میومد خونه.منم یک ماه از محل کارم مرخصی گرفته بودم.
اسم زن صاحبخونه ناهید بود
یه روز که جلوی در خونه بودم منو از پنجره خونه خودش صدا کرد …میدونست که من تا ظهر خونه تنهام و کاری ندارم.گفتم جانم ناهید خانم در خدمتم …
بیا بالا کارت دارم.یک لحظه فکر کردم شاید میخواد براش خرید کنم…رفتم بالا جلوی در آپارتمان دیدم با یک دامن که تا روی زانو بود و یک لباس نیم استین جلوی در منتظر من ایستاده.موهاشم باز روی شونه هاش ریخته بود…تعجب کردم چون تا حالا اینجوری باز ندیده بودمش.
بعد از سلام و احوالپرسی. گفت میخوام برم بیمارستان کار دارم میتونی منو ببری.با تعجب گفتم من موتورسیکلت دارم چطوری میخوای ببرمت …گفت اشکال نداره که با موتور میریم…
هاج و واج مونده بودم که این چرا اینجوری گفت.قبول کردم که بریم…
قبلش گفت فقط باید بری سر کوچه تا من بیام اگه همسایه ها ببینن خوب نیست منم رفتم سر کوچه منتظرش موندم تا بیاد وقتی اومد دیدم کلی به خودش رسیده…
وقتی میخواست سوار بشه کیفش رو گذاشت بین خودمون.
راه افتادم تا رسیدم به مقصد.
رفت داخل کارش رو انجام داد و برگشت
ایندفعه که سوار شد دیگه کیفش رو بینمون نذاشت تو اولین ترمزگرفتن چسبید به پشت من . یکدفعه دیدم دو تا سینه نرم چسبید بهم .چه سینه های نرمی بودن…دلم ریخت پایین.باخودم گفتم الان میره عقب ولی هیچ حرکتی نکرد…منم داشتم یواش یواش حال میکردم.توی مسیر همش از شوهرش بد میگفت…طوری شد که دیگه تمام بدنش به من چسبیده بود…منم خداییش از زمانی که زن گرفته بودم دیگه کلا زید بازی رو گذاشته بودم کنار واسه همین خداییش سعی میکردم نرم توی کارش ولی اون بدجور به من پیله کرده بود . خلاصه رسیدم نزدیک خونه و اونم پیاده شد رفت منم چند دقیقه بعد رفتم خونه .
چند روزی گذشت و منم تازه داماد هر شب برنامه داشتیم دیگه …
روز 16می بود که توی اون خونه بودیم .صبح بعد از اینکه زنم رفت سر کارش بلند شدم رفتم حموم …دیگه اخرای حمام کردنم بود که دیدم آب قطع شد با یه خورده آبی که توی تشت بود خودم آب کشیدم و اومدم بیرون حوله رو بستم دور کمرم اومدم توی پذیرایی دیدم یک صدایی از توی راه پله میاد …رفتم در آپارتمان رو باز کردم یه دفعه دیدم که ناهید روی پله نشسته جلوی در آپارتمان.
تا منو دید زد زیر خنده حالا بخند که بخند …فهمیدم کار خودش بوده که اب رو قطع کرده…گفت خوب حالت رو گرفتم حموم کردنت نیمه کاره موند اره…بهش گفتم من از تو زرنگتر بودم یک تشت آب تمیز کنار گذاشته بودم…حالا من به اون میخندیدم…فقط یک حوله دور کمرم بود بعد از کلی خنده گفت چایی نداری خونه …دیگه فهمیدم که این وقت دادنش به من رسیده…گفتم دارم بیا تو …اومد داخل و منم رفتم براش چایی ریختم و گذاشتم جلوش …اونم چشم از من و بدنم لختم بر نمیداشت شروع کرد به صحبت کردن که من زندگی سختی دارم و از شوهرم رازی نیستم و نالیدن از شوهرش …چند دقیقه ای که گذشت منم زیر حوله راست کرده بودم و اونم متوجه شده بود …وقتی که دیگه خوب حرف زدنش تموم شد و چاییش رو خورد میدونستم که دیگه وقتشه.
بهش گفتم ناهید جون میخوای من تمام این چند سال اخیر رو برات جبران کنم…دیدم چشماش گرد شد انگاری منتظر همین حرف بود و دلش طاقت نیاورد کنارم نشسته بود یکدفعه دست انداخت کیر منو که راستم شده بود گرفت و منو خوابوندم روی کاناپه لباش رو گذاشت روی لبای من بخور که میخوری …منم سریع حوله رو باز کردم و دادم تو دستش…اونم با ولع کرد توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن.
چنان کیرم رو میخورد و میک میزد که مغزم رو میکشید به پایین…
بلندش کردم و لباس رو در آوردم و افتادم روش .
چه بدنی چه سینه های نرمی چه کس خوشگل وچاقی .
اندازه دوتا کف دست کس داشت…
خلاصه شروع کردم به گاییدن ناهید جون اونم فقط از شدت شهوت زیاد و اینکه خیلی وقت بود سکس نکرده بود ناله میکرد…
من اوج جوانی بودم 22ساله اونم اصل جنس جا افتاده…
یک بکن خوب و پر انرژی گیر آورده بود …چنان زیر دلش رو سیراب کردم که تا آخر سکس چندین بار ارضا شد …وقتی میخواست بلند بشه نمیتونست…منم سه بار ارضا شدم سکسمون نزدیک یک ساعت طول کشید…
دیگه از اون به بعد تا دو سال توی اون خونه بودم دو تا زن داشتم یک برای شب یکی برای روز تا چند سال بعد هم با هم رابطه داشتیم…
اگه خوشتون اومد بگین تا از خاطرات جوونیم که خیلی هم زیاده براتون بفرستم
نوشته: بچه باز
فقط اونجا ک نوشتی وقتی تازه مبایل اومده بود یک میلیون بود به بالا.چرا گوه میخوری؟کدوم شرکتی ۷نیم صب تا ۲ ظهر سال ۷۹ بود؟
جان مادرتون ذهنیتو نسبت به مرد ها بد نکنین
بچه باز به همون بچه بازيت برس و كسشعر تخمى اپلود نكن
سر و ته داستانت به هم نمیخورد این نهایت شاید الان اتفاق بیفته تو سطح شهر ولی واسه اون موقع ک تو تعریف کردی نمیشه عین این میمونه بگی مانتو جلو باز تو دهه شصت
اینم چون خودت اصرار داشتی واقعیه گفتم
داشتی خوب پیش میرفتی ولی قسمت اصلی داستان رو خراب کردی
از زنت سوال کن ببین وقتی پست موتور سوهر ناهید سوار میشه برسه به شرکتی که کارش از هفت و نیم صبح شروع میشه چه حالی بهش می داده، کسخل ابن کسخل خانمه تنهایی بدون شوهرش اومد بنگاه قرارداد نوشت؟
برا کرایه راه اومده که شوهرش زن کوسخولت رو بکنه زنت دو تا شوهر داشته مطمئن شب به تو میداده راضی نمیشده صب به شوهر ناهید میداده تا راضی شه تا سالها بعد هم به همه میداده الانم یه بچه داری چشماش شبیه قصاب سر محله دماغش شبیه بقاله سر کوچس موهاش شبیه پیک موتوری رستورانه کونشم شبیه اون خودته غروبا هم تو پارک دانشجو دنبال کیره
چون واسه خودم پیش اومده داستانتو قبول دارم.ضمناً موبایل تو سال ۷۹ بالتر از یک تومن بود.
اخه مومن چرا تو باید یک ماه مرخصی بگیری ولی زنت بره شرکت. اخه لاشی مگه زاییدی ی ماه بهت مرخصی بدن
جهت اطلاع اوندسته از تازه پشم و پیل دراورده ها عرض کنم که … سیم کارت ثبت نامی ۴۶۰ هزار تومن بود. آزاد از یک میلون تومن به بالا میفروختن.
موبایل ارج و قربی داشت . بعدش مثل ویروس همه گیر شد.
این داستان از نظر داستانی چیز قابل تعجب و غیر محتملی نبود. امکان داره برای کسی این موضوع پیش اومده باشه.
اما سه بار در یک ساعت ارضا شدن برای مرد دروغ محضه.
به نحو بی رحمانه ای ادبیات استفاده شده در داستان سخیف بود
چنان کیرت رو میخورد و مک میزد انگار مغز سرت می کشید پایین
اندازه دوتا کف دست کس داشت
همین بسه دیگه از خاطرات کون دادن در جوونیات نگو. مرسی
بابا شما دیگه چه کثافت هایی هستید!
شب عروسیت کوس و کون زن همسایه را دید میزدی و هیکلش برات خیلی جذاب بوده؟!!
یه کوسشعری تفت بدین که آدم بتونه باور کنه!
آقا اصلاً همه داستان قبول .
تو کوس گفتی، راست گفتی.
اما اگر تو اینقدر خوب و بکن بودی ،پس چرا سر دو سال بلند شدی از اون خونه ؟
مادر جندهما ۳۰ سال داریم هنوز یه زن نداریم بکنیم، تو ۲۲ سالته دوتا زن داری…
زناچقدراحت میدن خداییش.زن من بعد۱۳سال هنوز انقدراحت بهم نمیده🤣🤣🤣🤣🤣
توی داستان چیز غیر قابل قبولی نبود ، خب موبایل اولش بالای یک بود و خیلی گرون بود در مقابل ارزش اون زمان و همه چی بود و جنده و لاشی بازی هم کمتر بود ولی بود. مشکل نوع بیان و نگارش ضعیف بود و پر و بال دادنهای الکی داستان ، قسمت سکس توی داستان کم اهمیت ترین قسمت شد . آقا اینجا یک عده منتظر ، دست به … هستن ناامید نکن شون تا بهت از کفر و … بد و بیراه نکن
خدایی. صادقانه نوشته …فقط خواننده در. جریانه مرد بعد عروسی. میره سر کار و زن ی ماه مرخصی میگیره و قطعا ایشون به شوهر صاحبخونه میداده …خخخ
اسمت که بهت نمیاد فقط میره بعد چنان با ذوق گفتی اگه دوست داشتید بگید باقی رو بنویسم انگار خودت هم باور کردی خوسگول
کیرم تو اون شرکت اه ببخشید کوس کش خونه ای که به کوس کشاش یه ماه مرخصی میده
اره تو راس میگی شوهرشم اصلا تو اون دوسال خونه نمی اومد اخه زنتو میبرده بیرون میکرده بدبخت اگه چرندیاتت درست باشه شوهره زن صفر کیلومترتو برا خودش برداشته بوده یه اوراق داده بوده دستت 😂😂😂😂😂😂😂😂
آقا من نه قصد توهین دارم و نه بی ادبی سن و سالمم اونقدر هست که به دوره گرونی موبایل و گوشیهای الکاتل و بعدها نوکیایی که میشد حتی جای گوشکوب ازشون استفاده کنی و اخ نمیگفتن برسه داستانت و اینکه چطوری آشنا شدید به کنار اما اون سالها اکه درست یادم مونده باشه اگه صاحبخونه واسه قرار داد و اجاره و اینها میخواست بیاد بنگاه اکثرا مرد میرفت حالا اینجا تعجب کردم که خانمه اومده بود و باهات هم کنار اومد و بعدش ارضا شدن سه بار اونم تو یکساعت واسه مرد نمیدونم تجربه اینکار را ندارم ولی خیلی کم میدونم امکانش را سه دفعه تو یه ساعت اکه دفعه دومم فرض کنیم کرده باشی و تا تهش رفتی فکر نکنم واسه بار سوم تو یه ساعت بتونی بلندش کنی اونم بقول خودت تازه داماد بودی و چپ و راست رو کار
پست