نزدیک ترین تجربه

1402/03/20

سلام من حسام هستم کنکوریم قدم ۱۸۰ و به خاطر کنکور وضعیت جسمانیم یک مقدار به هم خورده امروز میخوام نزدیک ترین تجربه ام رو به سکس براتون تعریف کنیم.
قضیه‌ از اونجایی شروع شد که تو اوج امتحانات خرداد خاله ما تصمیم گرفت بیاد خونمون این خاله ما یه دختر داره به اسم همتا که قدش ۱۷۰ و بدن پر و پوست سفیدی داره و از من یکسال کوچیک تره من تا اون موقع هیچ نگاهی بدی بهش نداشتم. یعنی چند باری سعی کردم سوژه جق بسازم ازش ولی سریع منصرف شدم و از خودم خجالت کشیدم.
بعد از ناهار من رفتم طبقه بالا که درسم رو بخونم طبق عادت همیشگی موقعی می‌رسیدم تو سوییت خودم شرت و شلوارکمو در آوردم و شورتو گذاشتم تو کشو و شلوارک رو پوشیدم
داشتم درسم‌ رو میخوندم که یه دفعه صدای پایی رو از رو پله ها تشخیص دادم و بیست ثانیه بعد در باز شد و خالم اومد تو و پشت بندش همتا هم اومد
خالم:
حسام دخترم پس فردا امتحان شیمی داره
کتاب شیمی رو نیاورده شیمی یازدهمت رو نداری اینجا؟
-نه… ولی یه جزوه از شیمی یازده دارم خیلی عالیه میخوای همونو بخونه
+اره خوبه پس همونو بده بهش بزار مشغول باشه

بعد به دخترش اشاره کرد گفت تو برو تو اون اتاق بشین بخون مزاحم حسام نشو
حسامم همونجا میخونه دیگه سر صدا نکنین فقط و وقتی جمله اش تموم شد یه دوری تو خونه زد و رفت پایین و منم روند مطالعه رو از سر گرفتم چند دقیقه ایی رد شد و من داشتم تو کلمات زیست حل میشدم و حضور دختر خالمو به کل فراموش کرده بودم و دستمو بردم زیر شلوارکم و با کیر و تخمام بازی میکردم و درسمو میخوندم تا اینکه سنگینی یه نگاه رو روی خودم حس کردم وقتی برگشتم چیزی ندیدم ولی صدای قدم های یکیو شنیدم تازه یادم افتاد دختر خالم هم همین‌جاست صداش زدم
-همتا
+بله؟
-یه لحظه بیا

اومد و گفتم
-من خسته شدم تو خسته نشدی از کتاب؟ ولکن چقدر درس میخونی
+من که خیلی وقته خسته شدم و چند دقیقه ایی میشه نمیخونم
-پس بیا بشین حرف بزنیم بیا
+اوکیه ولی اول تو پاشو برو دستاتو بشور مارو نجس نکنی
-چیشده دستام مگه؟
+پاشو پاشو گمشو خودتو به اون راه نزن
در حالی بلند شدم رفتم سمت سینک
-ولی چشمای تیز بینی داریا
+اره
برگشتم گفتم
-خب تعریف کن چه خبرا
+خبرا پیش توئه من چه خبرایی باید داشته باشم
-شکست لفظی میکنی سعید اگر از احوالات کروموزوم ها و اشرشیا کلای میپرسی که سلام میرسونن
یه لبخند کنترل شده ای زد و گفت
+حوصلم سر رفته پاسوری چیزی نداری بازی کنیم؟
-نه والا از این موارد در دسترس نیست
+ایتس اِ پیتی (یعنی چه حیف)
-بیا جرات حقیقت بازی کنیم مهیج و قوی
+بازی یکنواختیه همش میشه حقیقت دیگه هیچکس جرات رو انتخاب نمیکنه
-نخیرم قانون جدید میگه اگر سری قبلی حقیقت بودی این سری جراتی
+بازم دو نفریم حال نمیده
-چرا از حوصله سر رفتن بهتره بطری هم نمی چرخونیم نوبتی
+اوکیه اولی حقیقت بپرس
-امروز از اول تا الان اصن یه خط درس خوندی؟
+نه…
-جالبه. حقیقت
+موقعی دستت تو شورتت بود به چی فکر میکردی؟
-سوال جنجالی میپرسی منم جنجالی میپرسما…
راستیتش داشتم به فرایند های تنظیم بیان ژنی فکر میکردم
+جنجالی کجا بود بابا…بگو
-خب جراته میترسم سخت بگم تو تلافی کنی
+شک نکن
-بیا دستم رو ببوس
+اوکی بده
دستمو بوسید و احساس کردم لب هاش رو چند لحظه ایی بیشتر روی دستم نگه داشت
+خب خب خب نوبت منه که جرات بگم صدای اه و ناله در بیار انگار دارن بهت تجاوز میکنن ولی تو لذت میبری
-هعییییی این یعنی چی نه بابا عمرا
+جرات دیگه جریمه که یادت نرفته؟
راست میگه واسه جریمه توافق کرده بودیم که برای انجام ندادن هر حقیقت یا جرات باید انگشت های پای اون یکی رو بخوری در اصل اون موقع که توافق میکردم اصلا فکرشو نمیکردم مجبور شم ازش استفاده کنم
فوت فتیش نبودم که از خوردن انگشتها خوشم بیاد و به نوعی برام تهوع آور حساب می شد
-خیلیی نامردی مطمئن باش تلافی میکنم
+زود باش اه و ناله کن
-عمرا اون کارو کنم بده لنگ نجستو
+جدا؟ واقعا که یه اه و ناله چیکار داشت
-ساکت باش
انگشت هاش رو با کراهت خوردم و پاشو گذاشتم زمین رفتم دهنمو شستم و برگشتم
-خب خب حقیقتشو بگو که آیا تا به حال فیلم پورن دیدی؟
+انتقامت این بود؟؟ نکشیمون اَونجر اره کیه که ندیده باشه
-واقعا که … خاله خبر داره؟
+نه خبر نداره ولی جرات داری بگی؟
-حالا تا ببینم چی پیش بیاد
+قشنگ به عواقبش فکر کن نوبت منه راستشو بگو تا حالا با یاد من خود ارضایی کردی؟
وقتی جملش تموم شد قشنگ پشتم عرق سرد نشست احساس میکردم قلبم تو دهنم میتپه و از هیجان یا استرس لثه هام شروع به خاریدن گرده بود
-نه هیچوقت
+عوو حسام پیغمبر
خندیدم و بلند شدم برم دستشویی که مغزم کار کنه انتقاممو بگیرم وقتی برگشتم داشتم میرفتم سمتش که گفتم
-به به به به نوبت انتقامه جرات میگم که باید
لب های منو ده ثانیه بخوری
+یعنی چی؟؟ خیلی گاوی قبول نمیکنم
-میل خودته
تازه یادم اومد واییی رفته بودم دستشویی پاهام خیسه هنوز و ممکنه بدش بیاد بخوره و مجبوره حکم رو اجرا کنه تازه فهمیدم چه گندی زدم ولی دلمم نمیخواست تسلیم شم از طرفیم هم مطمئن بودم اون این کارو نمیکنه ولی در اقدامی نا باورانه تو یه حرکت پرید دو طرف صورتمو گرفت و لباشو گذاشت رو لبام و ده ثانیه ایی تکون نخوردیم وقتی جدا شدیم
+پدرتو در میارم وایسا تماشا کن
-بچرخ تا بچرخیم مادمازل
+فقط بگم ازین ببعد اون راه فراره قبول نیست جرات ها باید انجام بشه
-قبوله
+خب حالا نوبت منه پاشو کیرتو در بیار باهاش بیس ثانیه جق بزن

از اینکه بدون رودربایستی اسم کیرو جلو من میگفتم جا خوردم ولی دیدم عصبانیه
منم با خودم گفتم اگر قراره کسی عقب نشینی کنه اونه و الان باید یجوری جلوه کنم انگار کار راحتیه
-همین؟ بیا
شلوارکمو کشیدم پایین و کیرمو رو که از فرط استرس حتی نیمه شق هم نشده بود دستم گرفتم و عقب جلو میکردم تا اینکه کیرم کامل راست شده بود و آلارم ۲۰ ثانیه تموم شد و سریع گذاشتمش سر جاش
-خیالت راحت شد؟
+نه هنوز جا داره پدرتو دربیارم
-دربیار ببینم خب حقیقت رو بگو از اول تا الان کیر کیا رو دیدی؟
+چقدر بیشعور شدی تو…
-خودت شروع کردی
+اخ لعنت به خودم که به تو رو دادم
-جواب بده
+الان تو
قبلا بچه گیا آمپول بازی میکردم پسر عموم
یبارم تو کودکستان یه پسره درآورد نشونم داد

-خیلیم عالی پرسش کن

+تو بگو آیا تا حالا تو مدرسه با رفیقات اقدامات گی امیزانه داشتی؟
-آره زیاد هرکی حواسش نباشه انگشتش میکنم
+نه بیشتر از اون منظورمه
-آها در اون حد نه

-نوبت منه جرات بگم
دراز بکش یه ماساژ فول بادی بدمت
دیگه خجالت بینمون ریخته بود انگار دراز کشید و گفت
+فقط کامل از رو لباس که اگر یهو صدای پاشونو از رو پله شنیدیم بتونیم سریع واکنش نشون بدیم
-اوکیه
شروع گردم از گردنش و کمرش رو ماساژ دادم رسیدم به کونش یکم مالیدم رفتم پشت رون پاش رو ماساژ دادم و داخل رون هاشو یکم‌ مالیدم ک رفتم سراغ ساق پاش و وقتی اونم تموم شد گفتم حالا برگرد
+هعی چه خبره میخوای بیا بکن خجالت نکش
-گفته بودم فول بادی
+میکشمت تو رو
برگشت به پشت دراز کشید و از ممه هاش شروع کردم یکم مالیدم و رفتم رو شکمش رو یکم ماساژ دادم و از روی کسش رد شدم و بین رون هاشو یکم‌ دست کشیدم که احساس کردم چشماش خمار شده یکم دستمو بردم بالا و دو طرف کسشو عین فیلم ها گرفتم و یکم مالیدم و سریع برداشتم دسمتو و ادامه پاهاشو ماساژ دادم و تموم شد و رفتم نشستم سر جام
مطمئن بودم که الان حالش خراب خرابه و خوشحال بودم که الان است که جا بزنه .ولی بلند شد رفت صورتشو یه آب زد برگشت گفت
+حالا نوبت منه که جرات بگم؟
-اره
خب بیا بزن به فیلم پورن شلوارکتو بکش پایین
-میخوای چیکار کنی؟
+انتقام
با خودم گفتم جون تو فقط انتقام بگیر
زدم یه فیلم و دراز کشیدم و شلوارکو کشیدم پایین
با پیش آبم دستشو خیس کرد و شروع کرد جق زدن
چند دقیقه زد که داشتم ارضا میشدم نمیدونم چجوری فهمید و یه دفعه دستشو برداشت و من موندم یه حال فوق خراب
-چرا ادامه ندادی؟
+واسه چی باید ادامه میدادم؟
-نمیدونم منم میخوام جرات بگم حقیقت ها دیگه مسخره شده
+بگو
-شلوارتو بکش پایین میخوام لاپایی کنم
+حسام این دیگه خیلی بی شرفیه مطمئنی؟
-اره عواقبشم می پذیرم
شلوارو کشید پایین کیرمو گذاشتم لای لمبره های کونش یکم تکون تکون دادم آبم اومد اندازه رود نیل داشت ازم آب میرفت
چند ثانیه بعد با دستمال کونشو تمیز کردن
+خب نوبت من هست
باید سوراخ کونمو بخوری
-نه اون الان اب کیریه کثیفه
+به من چه؟
مجبور شدم به بدبختی خوردم
-خب حالا که اینجوریه توام باید سوراخ منو بخوری
زبونش که به کونم خورد انگار دوباره شارژ شدم برای ارضا شدن
داشت همینجوری کونمو میخورد که یهو در باز شد

نوشته: حسام

ادامه دارد…


👍 20
👎 7
28501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

932489
2023-06-11 01:38:05 +0330 +0330

ننویس کوس کش جلقو

1 ❤️

932500
2023-06-11 02:08:16 +0330 +0330

این داستان جرعت حقیقتِ خانمان براندازِ خانمان سوز

1 ❤️

932502
2023-06-11 02:12:23 +0330 +0330

شکسته لفظی!؟؟ 😂 😂 😂 دهنت حسام قشنگ مشخص شد بچه سالی برو همون جقتو بزن گلکم

3 ❤️

932554
2023-06-11 12:00:37 +0330 +0330

تا شکست لفظی خوندم گفتم ریدم تو اون سوادت. مگه مجبوری چیزی که بلد نیستی را بنویسی؟
اون شکسته نفسی هست جقی! خواستی با دخترخالت بیا براتون کلاس بذارم .

0 ❤️

932580
2023-06-11 16:56:57 +0330 +0330

😂شاید بقیه باور نکنن ولی تو این جرئت حقیقتا داستان زیادت با دخترای فامیل

0 ❤️

932624
2023-06-12 01:56:24 +0330 +0330

اگر امشب حوصله داشتم تمام فحشهایی که که طی چند ده هه زندگی یاد گرفتم رو هر کدوم یک پیام کامل میزاشتم خدمتت
شانس اوردی
گوز شمپوت خان
امضاء:اينجانب

2 ❤️

932904
2023-06-13 15:52:16 +0330 +0330

در باز شد و خالش بود
اونم کرد
بعد مامانش اومد
اوووونم کرد
بعد ک باباش اومد همشونو کرد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها