بهترین شب زندگی مریم

1393/07/27

سلام.داستانی که مینویسم مال ماه پیشه وشب عروسیم.بهترین شب زندگیم بود بخاطر همین نمیخوام ناقص بنویسم یکم طولانیه و جزئیاتش رو هم نوشتم امیدوارم حوصلتون سر نره. اسمم مریمه و24سالمه،قدم169و60کیلوام.سایز سینه هام 75 وپوستم سفیده.یه دختر معمولی با قیافه معمولی تنها تفاوتی که با بقیه دخترها شاید داشته باشم موهای بلند و پرپشتمه که تا زیر کمرمه،موهام رو خیلی دوس دارم.شوهرم اسمش سامانه و28سالشه هیکل میزونی داره و تقریبا میتونم بگم خوشگله.

با سامان یه مدتی دوست بودم و تو دوران نامزدیمون هم کم شیطونی نکرده بودیم اما هنوز دختر بودم سامان همیشه میگفت:این شیطونیارو میکنیم که شب عروسی حسابی حال کنیم ودست و پامون رو گم نکنیم. حالا بریم سراغ اصل قضیه. سامان در رو برام باز کرد و کمکم کرد پایین لباس عروسم رو جمع کنم و برم تو خونمون.در رو بست و چراغ رو روشن کرد.بالاخره از دست مهمونا راحت شده بودیم بعضیاشون رو که اگه ول میکردیم شبو هم پیش ما میموندن.(اقا خدایی تو عروسی زیاد شاخ نشید ملت کار دارن خدا رو خوش نمیاد) سامان یه بطری اب از یخچال برداشت و رفت سمت تی وی،کتش رو در اورد و انداخت رو کاناپه و بطری اب رو سر کشید.صدای تی وی رو میتونستم بشنوم.لباسم رو جمع کردم ورفتم سمت اتاق خواب.از اینه یه نگاه به خودم انداختم قیافم خوشگل تر و جذاب تر ازهمیشه شده بود مخصوصا موهای بلندم که فر شده بودن خیلی به صورت گردم میومد. لباس عروسم رو در اوردم و رفتم سمت کمد لباس سامان عاشق رنگ ابیه یه لباس خواب حریر خوشگل ابی که شورت ابی بندی هم داشت برداشتم و تنم کردم.هنوز از سامان خبری نبود.در اتاق رو باز کردم وسرک کشیدم سامان جلوی تی وی ول شده بود و داشت به بحث اقتصادی که از شبکه چهار پخش میشد نگاه میکرد. یکم منتظر موندم اما دیدم انگار از سامان ابی گرم نمیشه.بلند شدم و رفتم کنارش نشستم.چنان با دقت زل زده بود به تلویزیون که حتی نیم نگاهی هم بهم ننداخت.خودم رو بهش چسبوندم و گفتم:سامان. -بله خانوم -بریم بخوابیم؟ صدای تی وی رو بلند تر کرد وگفت:خوابت میاد؟ دستم رو گذاشتم رو پاش رو گفتم:خب نه…یعنی بریم بخوابیم دیگه.خیرسرمون شب عروسیمو… هنوز کلمه از دهنم کامل بیرون نیومد بود که سامان بلند گفت:بله اقا…مشکل اقتصاد ما همینه دیگه از دستش داشتم کفری میشدم.دوباره صداش زدم:سامان با اخم داشت به حرفای اقتصادی گوش میداد اما تابلو بود که به زور خودشو نگه داشته که نخنده.عصبانی شدم وبلند شدم برم که دستمو گرفت و کشید سمت خودش،جاخورده بودم وصاف افتادم تو بغلش.سریع تلویزیون رو خاموش کرد با لبخند زل زد بهم،لباشو برد نزدیک گوشم و اروم گفت:نبینم حرص بخوری جوجه. هلش دادم وبلند شدم رفتم سمت اتاق خوابمون.حالانوبت من بود که اذیتش کنم.واسه من بحث اقتصادی گوش میده. پشت بودم که در اتاق باز شد وقبل از اینکه بتونم حرکت کنم سامان از پشت بغلم کرد و گردنم رو اروم وطولانی بوسید.بعد منو برگردوند سمت خودش و یه بوسه اروم رو پیشونیم زد،بعد نوک دماغم رو بوسید و بعد لباش رو لبام قفل شد.اروم و با حوصله لبام رو میخورد و میبوسید و من همراهیش میکردم.دستاش که رو کمرم کشیده شد سرم رو کشیدم عغب و یه قدم رفتم عغب.سامان یه قدم اومد جلو و من باز یه قدم رفتم عغب.اخر سر اروم منو هل داد که چسبیدم به دیوار دستاشو گذاشت دو طرفم و دوباره رفت سمت لبام.صدای نفس هاش رو حس میکردم.بدنم رو نوازش میکرد و گهگاهی یه گاز کوچیک از لبام میگرفت.دستم رفت سمت کراواتش و شلش کردم و درش اوردم حالا نوبتمن بود لباش رو گاز بزنم.یه میک کوچیک میزدم وزبونم رو میکشیدم رو لباش ودکمه های پیرهنش رو باز میکردم.پیرهنش رو که در اوردم یه لحظه ازم جدا شد دستا شو گرفتم و گذاشتم رو شونه هام و سریع رکابیش رو هم در اوردم.بالاتنش لخت بود و میتونستم گرمای بدنش رو حس کنم.هیچکدوممون حرف نمیزدیم فقط هر لحظه بیشتر احساس نیاز میکردیم .دستام رو گذاشتم رو شونه هاش و سامان هم کمرم رو گرفت یکم خودم رو بالاکشیدم و پاهای لختم رو دورکمر لخت سامان حلقه کردم. کیرش رو چسبونده بود به لای پاهام از زیر شلوار هم سیخ شدنش رو احساس میکردم.همونطور که تو بغلش بودم رفت سمت تخت و منو گذاشت رو تخت شلوارش رو در اورد و اومد کنارم دراز کشید لباس خوابم رو سریع در اورد و محکم منو چسبوند به خودش.تو بغلش نفس نفس میزدم.چرخید و اومد روم.سرشو برد لای سینه هاموچاک سینم رو لیس زد میخواست نوک سینه هامو بگیره که شیطونی کردم و سینه هام رو یکم لرزوندم.سینه هام رو میمالیدم به صورتش و نوکش رو میکشیدم رو لباش.صداش دورگه و حشری شده بود گفت جووووووون وبعد نوک سینم رو کشید تو دهنش و گاز گاز میکرد اه و نالم تو اتاق پیچیده بود دستش رو سر داد داخل شورتم و مشغول مالیدن کشم شد.باانگشتش باچوچولم ور میرفت و من اههههه میکشیدم. رفت پایین تر رونام رو بوسید وشرتم رو از پام در اورم.پاهام رو باز کرد ولبخند زد:اوووووف چه ابی انداخته. چوچولمو بالباش گرفت و کشید .بازبونش بالبای کسم بازی میکرد و چوچولم رو میک میزد من دیگه از لذت تقریبا داد میزدم.دستموبرده بودم لای موهاش وباموهاش بازی میکردم.تند تندکسم رو لیس میزد و گهگاهی چوچولم رو یه گاز اروم میگرفت.چشمام رو بستم ویک لحظه بدنم لرزید بازوش رو گرفتم و کشیدمش بالا.نوبت من بود.کیرش دیگه داشت شورتش رو جر میداد.چشمای هردوتامون خمار شده بود.اروم گفت:بخورش نفسی که بی تابش کردی. شرتش رو کشیدم پایین و کیر سیخش زد بیرون.با انگشتم سرکیرشو ناز کردم و یکم مالیدمش.همونجور که میمالیدمش لبام رو گذاشتم رو سرکیرش اروم میک زدم.صدای اه های اروم و داغش رو میشنیدم لبام رو میمالیدم به سر کیرش و زبون میزدم.با خایه هاش بازی میکردم و کیرش رو بیشتر میکردم تو دهنم.با صدای شهوتی گفت:تندتر ساک بزن مریم.دیوونم کن. دستام رو تکیه دادم به روناش وکیرشو کشیدم تو دهنم.کیرش میخورد به ته حلقم و عوقم گرفته بود اما تندتندسرم روعغب جلومیکردم و زبونم رو دور کیرشمیچرخوندم.موهام رو گرفته بود وسرم رو عغب جلو میکرد.تندتند میک میزدم وزبونم رو محکم میکشیدم به کیرش.سرم رو کشید عغب و دوباره چرخیدیم و من زیرش بودم پاهام رو گرفت و انداخت رو شونش.دستام یخ زده بود خیلی میترسیدم یکم اومد جلو وازم لب گرفت و دم گوشم زمزمه کرد:اگه دردت اومد گازم بگیر.دستاشو قفل کرده بود تو دستام ومنو چسبونده بودبه تخت چشمام رو بسته بود.سرکیرشو میکشید رو کسم و بااب کسم خیسش میکرد خیلی حال داشت.کیرش رو میکوبید رو کشم وگوشه لبمو میبوسید.یکمبیشتر اومد روم سینه هاش روسینه هام بود.سرکیرشو گذاشت دم کسم وفشار داد.احساس کردم زیر پام خالی شد .درد عجیبی تو کمرم پیچیده بود تخماش رو که چسبیده بودن به کسم رو حس میکردم تا ته توش بود.لبام رو محکم میک میزد ومن فقط میتونستم ناله بکنم.از نفساش که تو صورتم خالی میشدنفس میگرفتم و دوباره ناله میکردم.کیرشو کشید بیرون و بادستمال کاغذی خون کس من و کیرخودش رو پاک کردو دوبارهافتاد روم کمرم تیر میکشید اما اینبار از درد دفعه قبل خبری نبود.دم گوشم زمزمه کرد:خانوم خودم شدی. فرصت حرف زدن بهم نداد و شروع کرد به تلمبه زدن باسنش رو چنگ میزدم و تو مشتم فشارش میدادم و سامان زیر گلوم رو میخورد وتلمبه میزد صدای اه و اوه منم که تو هوا بود.سه چهار تاتلمبه زد که یهو سرعتش بیشتر شد سامان هم اه میکشیدوخیره شده بود به چشمام.یک لحظه وایساد و من از داغی مایعی که تو کسم ریخته میشد چشمام رو بستم.سامان یه بوسه کوچیک رو لبام زد وبیحال کنارم افتاد.ازدستش خیلی شاکی بودم که چرا ریخته تو کسم اما نای حرف زدن نداشتم خزیدم تو بغلش و خودمو براش لوس کردم.احساس میکردم کمرم هنوز تیر میکشه اما صدای نفس های سامان ارومم میکرد. اگه خوشتون اومد داستان های دیگه سکسمون رو هم براتون مینویسم. ببخشید یکم طولانی بود.

نوشته: مریم


👍 1
👎 0
59964 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

441315
2014-10-19 17:28:37 +0330 +0330
NA

قسمت سکسی داستان احساسو به مخاطب منتقل نمیکنه …
در کل بد نبود … ب پای هم پیر شین … pleasantry

0 ❤️

441316
2014-10-20 03:13:35 +0330 +0330

غلط املایی زیاد داشتی،،،یکم رو دیکته تمرین کن بازم بنویس

0 ❤️

441317
2014-10-20 06:16:45 +0330 +0330
NA

خدا براتون بسازه

0 ❤️

441318
2014-10-20 09:13:20 +0330 +0330
NA

از دادنهای قبل ازدواجت بنویس
اینا که خصوصی بود

0 ❤️

441319
2014-10-20 15:53:18 +0330 +0330

پس کس دادی ی ی ! ! !

0 ❤️

441321
2014-10-21 05:19:21 +0330 +0330
NA

برام سواله چـطور ميتونن تا شب عروسي صبر كنن ??? شوهرم 3ماه بعد عقد پردمو زد تازه موقعيت نداشتيم وگـرنه بعد از محضر اينكارو ميكرديم خ خ خ !

0 ❤️

441322
2014-10-21 05:44:22 +0330 +0330

منم تا آخر نوندم… سوریالیسم بود

0 ❤️

441323
2014-10-21 08:07:13 +0330 +0330
NA

در کل بد نبود

0 ❤️

441326
2014-10-24 13:39:24 +0330 +0330
NA

عقب یا عغب؟
ننویس عزیز من زندگی شخصیته مثلا

0 ❤️

441327
2014-10-25 09:19:48 +0330 +0330
NA

یه عمر از‌عقب میدادی کسی نفهمید، حالا یه بار از جلو دادی عالمو آدمو خبردار میکنی؟

0 ❤️




آخرین بازدیدها