نشد که بشه...(۴)

1401/06/25

...قسمت قبل

مرسی از نظرها…باور کنید نظرایه شما باعث میشه که من بهتر بنویسم … امیدوارم تا اینجا لذت برده باشید <3

ساعت ۹ دمه خونشون بودم دیدم اومد دمه در با مامانش یه داداش کوچیکترم از خودش داشت که حدود ۱۰ سالش بود اسمشم ارسلان بود
خلاصه راه افتاد سمت ماشینو هی تو راه میگفت:
+باشه مامان…باشهههه…بس کن … چیزی نیس حالم خوبه…
اومد تو ماشین نشست بغلمو جلو مامانش از لبم بوس کرد…حاجی منو میگی داشتم از خجالت اب میشدم و بخاطر احترام از ماشین پیاده شدمو گفتم:
-سلام مادرجان
+سلام اقا اشکان
یکمی احوال پرسی کردیم بعد گفت:
+اقا اشکان یکم میای پایین تر حرف دارم باهات
-چشم مادر حتما
+ببین اشکان اقا شیدا امروز بعداظهر با پدرش دعواش شده…خیلی بد دعوا کردن… خواهش میکنم امشب زود بیارش خونه نمیخام شر درست شه
منم از همه جا بیخبر گفتم:
چشم مادرجان حتما
خدافظی کردمو اومدم تو ماشین و مامانشو داداشش رفتن خونه…
ازش داستانو پرسیدم دیدم نه گذاشت نه برداشت گفت:
+اشکان میخام از خونمون فرار کنم
-عشقم یه دعوا بوده دیگه …تو همه خانواده ها هست…
+حرفمو زدم من دیگه پامو تو خونه نمیزارم الانم برو از دمه خونمون
-باشه زندگیمممم
با خودم گفتم یکم دور میزنیم ۲ساعت دیگع میارمش دم خونه … بزارم یکم اعصابش اوکی شه… اما نمیدونستم که بدبختی من تازه داشت شروع میشد…
تو همین فکرا بودم که ناخوداگاه برگشتم دیدم داره لباساشو در میاره… زدم ترمز … دیدم ۴تا لباس ۴تا ساپورت روی هم پوشیده بودو …کیفی هم که با خودش اورده بود توش لباس بود…دونه دونه داشت درمیاورد …اونجا فهمیدم که نه مثل اینکه قصدش جدیه واسه فرار …
-عشقم نیازی به این بچه بازیا نیستا
توچشام نگاه کرد بی مقدمه گفت:
+دوسم داری اشکان؟
-با تمام وجودم
+پس اینو بدون اگه منو ببری خونه امشب خودمو میکشم
تو چشاش نگاه کردم دیدم حرفاش اصلا بویه شوخی نمیدادو خون جلو چشاشو گرفته بود…مجبور شدم یعنی باید نگه میداشتمش…
-این داستان میخاد تا کجا پیش بره؟
+بوقتش میفهمی برو یجایی که ارامش داشته باشه
از همون وسط ماشین اومد نشست جلو یه بوسم از لپم کردو گفت:
+خیلی دوست دارم
-منم همینطور

شب اول فرار کردنش:

رفتم یه پارکی که پایین بام تهرانه …اونجا تو ماشین بودیمو حرف میزدیم…سر راه یه خرتو پرتایی گرفته بودم واسه شام…
همینطوری که غذا میخوردیم ساعت از ۱۲ رد شده بود
اون پارکه هم سگ توش پر نمیزد …رفتیم عقب ماشین من رو پاهاش دراز کشیده بودم…که دیدم یهو بطری ابو روم خالی کرد…
-ععع ععع نکن دیوونههه
+دوس دارم (خنده)
حاجی کل لباسامو خیس کردو گفت تشنمه برو دوباره اب بگیر
دیدم بغلمون تو پارک اب سرد کنه رفتم اونجا ابو پر کردم دوباره اومدم تو عقب ماشین …
باز اب ریخت روم… اینبار ابو گرفتم رو کل بدنش بجز صورتش ریختم …بعد ۱۰دقیقه اب بازی تو عقب ماشین جفتمون خیسه خالی شده بودیم…هوا هم گرم بود تو ماشینم شبیه سونا بخار شده بود
یکم شیشرو دادم پایینو تیشرتمو در اوردم تا بندازم رو شیشه خشک شه واسه فردا… اون لباس اضافه اورده بود اما من نداشتم…شلوارمم در اوردمو با شرت تو ماشین نشستم… تکیه دادم به صندلی که دیدم اونم لباسشو در اورد…روشو کرد اونور رو پام دراز کشید تا راحت تر بتونه ساپورتشم در بیاره… دیدم مثل من با شرتو سوتین نشسته…چرا انقد خوشگل بود؟هم صورتش هم بدنش… خدا واسه افریدنش خیلی وقت گذاشته بود…دستمو بردم سمت گردنش روشو کردم سمت خودم… بی اختیار لباشو شروع کردم به خوردن…اونم همراهیم میکرد…اومد نشست رویه پام… حسشووو نمیتونم بگم یه حس فوق العاده ای بود که رویه پام نشسته … همینجوری ک داشتیم لب میگرفتیم دستمو بردم پشتشو خواستم سوتینشو باز کنم که در گوشم گفت:
+از جلو باز میشه عشقم
+خودت بازش کن پس
سوتینشو باز کرد دیگه فقط یه شرت داشت… دستمو گذاشتم رو سینه هاش
جوری محکم فشار میدادم که اهش در اومده بود …
از اونورم اون نامردی نمیکرد محکم کمرو چنگ مینداخت…دستمو از رو سینش برداشتمو بردم زیر کونه خوش فرمشو یکم اوردمش بالا… دقیق گذاشتمش رو کیرم…صبر کردم ببین عکس العملش چیه که دیدم خودش رو کیرم داره بالا پایین میشه …
کیرم قسمتیش از شرت زده بود بیرون …شرت اونم دسته کمی از لامبادا نداشت و سر کیرم به بغل کسش میخورد…اخ چه حرارتی داشت … سرمو بردم بغل گوشش گفتم :
-اجازه هست بانویه من؟
+نمیخام ازم سوع استفاده شه
اینو گفت خیلی ضدحال کیری خوردم معنی دیگش این بود که امشب خبری از سکس نیس
من داغ کرده بودم دیگه هیچی حالیم نبود…
خوابوندمش عقب ماشینو افتادم روش … دستمو گذاشتم رو کسش کاری نکرد اما همینکه اومدم شرتشو بزنم کنار دستمو گرفت…
+اشکان امشب نه… تروخدا…
بی توجه به حرفش اینبار با زور بیشتر دستشو پس زدمو دستمو وارد شرتش کردم… بی مقدمه انگشتمو کردم تو کسش ‌‌…
+اههههه …اههههه … نکنننننن…اهههه
داشتم بهش تجاوز میکردم یجوری
-اشکان نکن توروخدااا…نکن… اهههههه…
اومدم کیرمو در بیارم که یهو گفت :
+این بود دوست داشتنت؟
تو چشاش نگاه کردم دیدم داره اشک میریزه
سریع از روش بلند شدمو دستمو در اوردم از شرتش… پشیمون شدم از کاری که داشتم میکردم… البته میخاستم بکنم اما خب نکردم
دیدم وقتی پاشدم سریع سوتینشو پوشیدو لباسا خشکشو تنش کرد…روشم کرد سمت پنجره…
-عشقمممم ببخشید بخدا دسته خودم نبود
+دستتو نزن بهم
-باور کن ببخشیددد خواهش میکنم
+اگه میخاستم اینکارو کنم امشب ۱۰۰تا جا بهتر از پیش تو هم بود
دیدم راست میگفت … کافی بود بغل خیابون وایسه تا با بدنو صورتی که داره کلی ماشین واسش وایسنو ببرنش…
-قول میدم دیگ تکرار نشههه لعنتی قول میدم
+میشه از اینجا بریم؟
رفت جلو نشستو منم لباسا خیسمو که کمی خشک شده بود پوشیدمو رفتم جلو…
ماشینو روشن کردم رفتم سمته تجریش…
ساعتا ۳صبح بود فک کنم …دستشو گرفتمو گفتم بریم امام زاده… من از سمت مردونه رفتم …اونم رفت از اون سمت … برگشتم که ببینمش دیدم با چادر سفید اومد…هم خودش خندش گرفته بود هم من‌‌… این بشر حتی گونی هم میپوشید بهش میومد… رفتیم نشستیمو حرف میزدیم که بهش گفتم تا نگی اشتی از اینجا بیرون نمیریم… دیدم چه دل پاکی داره که گفت:
+قول میدی دیگه تکرار نشه؟
-قول زندگیم
+پس اشتی
بغلش کردمو بعدش رفتیم اش خوردیمو رفتیم همون پارکی که بودیمو تو بغل هم خابیدیم
صبحش با صدا زنگ گوشیش بیدار شدیم
دیدم گوشیشو خاموش کرد سیم کارتشو دراورد جلو چشام شیکوندش
اون موقع فهمیدم بویه کیرخر واقعی داره میاد
بدیش این بود که جفتمون هیچ مدرکی نداشتیم که حداقل بتونیم یه هتلی چیزی بگیریم…
به ناچار صبح رفتیم پارکو دستو صورتمونو شستیمو رفتم صبحونه گرفتم … نشستیم تو چمنا خوردیم بعد دوباره رفتیم عقب ماشین نشستیم…
ساعت ۱۰ صبح داشتیم لب بازی میکردیم… دستمو گذاشتم رو سینش داشتم میمالوندم بعدش اروم گذاشتم رو کسش که گفت:
+خوشم میاد به حریم شخصی هم دیگه اعتقاد نداری(خنده)
-منو تو حریم شخصی نداریم…
همونجوری ک محکم تر از قبل دستمو وارد شرتش کردم گفتم:
-همه چیت ماله منههه… همه چیتتتت
یه ۱۰ دقیقه ای مالوندم بعدش میدونسم ساعت ۱۰ صبح به جایی نمیشه رسید منظورم سکسه… که دستمو دراوردمو رو پاهاش دراز کشیدم…
تا شب رفتیم با ماشین دور زدیم …بازی کردیم … شام خوردیمو ۱۰۰۰تا کاره دیگه
شب دوم:
شب شده بودو برگشتیم همون جا دیشبیه…رفتیم عقب ماشین من خودمو به خاب زدم البته واقعا خوابم میومد که دیدم شیدا دوباره لباساشو دراوردو با شرت سوتین نشسته بود… سرمو گرفت اومد شروع کرد به لب گرفتن ازم… سرشو جدا کردمو گفتم:
-اگه قراره مثل دیشب شه بهتره همین اولش بیخیال شیم…
+میخام گرما بدنتو امشب حس کنم هرجور که شده
اینو گفت دیگه چراغ سبزو ازش گرفتم
با ی حرکت اوردمش رو پاهامو ازش لب گرفتم
زبونمون دهن هم دیگه بود که شروع کرد بالا پایین کردن خودش رو کیرم…
انقد هات بودیم که قشنگ گرما کسش با گرما کیرم از رو شرت حس میشد… داغه داغ بود… با شدت تمام داشتم سینه هاشو میمالوندم… لعنتی من همیشه با این سوتینش مشکل داشتم گفتم تورو خدا بازش کننن
+چرا که چی شه؟(خنده)
-میخام سینه هاتو بزارم دهنم کبودشون کنم
+فقط همین؟
-کیرمم میزارم لا سینه هاتتتت بازش کننن …
+داره خوشم میاد بازم بگو
دیدم هی داره اذیت میکنه دستمو انداخ جلوشو با زورم سوتینشو جر دادم… یجوری که انگار خوشحال شده باشه گفت:
-افرین حالا شد
با ولع داشتم سینه هاشو میخوردم جفتشونو … سینش نوکش سفت شده بود … خابوندمشو شرتشو کنار زدمو سرمو از کنار شرتش چسبوندم به کسش…
مث وحشیا داشتم کسشو میخوردمو همش میگفت:
+اومممم.‌… بخور ماله خودته شوهرم… اهههههه … اهه…ایییی
سرمو با دستاش فشار میداد منم کم نمیزاشتم واسش … دیگه صبرم تموم شد…ارضاش نکردم… شرتشو سریع دراوردم… اونم شرتمو در اورد اومد جلو کیرمو گذاشت تو دهنش… سرش قشنگ رو به کیرم بودو نمیتونستم ببینمش … با یه دستم سینه هاشو میمالوندم در همون حین…سرشو یکم چرخوندم سمت خودمو کیرمو قشنگ میدیدم که میخوره به گوشه لپشو در میاد… بعداز ۵ دقیقه دیگ خابونومش رو صندلیو یکمم خودمو جمعو جور کردم که جا شیم… قبل اینکه کیرمو بزارم گفتم اماده ای؟
+اره عشقم
تو چشاش نگاه کردم اخه یه دختر چقد میتونس خوشگل باشه… تو خابمم‌نمیدیدم یروزی شیدا لخت زیرم باشه… کیرمو گذاشتم رو کسش که گفت:
+از جلو؟؟
-دیگه زنمییی…

  • بچه دار میشممااا
    -حواسم هست نگران نباش
    بدون اینکه منتظر جوابش باشم… کیرمو اروم اروم فرو کردم داخل… دیدم یه اه بلندی کشیدو وقتی سر کیرمو در اوردم خونشو دیدم رو کیرم…
    -زن شدنت مبارک عشقم
    +زن تو شدنم مبارک
    همیشه از حاظر جوابیاش خوشم میومد… کیرم که تا ته رفت توش بهترین لذت دنیا بود… واسه بار اول کس یه دختر خیلی تنگه… جوری که کیرمو قشنگ تو خودش نگه میداشت… دیواره کسش به کیرم فشار میاوردو دیگه اروم اروم شروع کردم به عقب جلو کردن… قبلش سکس داشتم اما مکش کس این یه چیزه دیگه بود…دستاشو اورده بود پشت سرش منم داشتم با قدرت تو کسش تلمبه میزدم
    +اه اهههههه منو جر بده… بیشتر بیشتر… اقاییم …کسم ماله توعه تا همیشه
    -جون… کس تنگ خودمی خانومم
    دستمو گرفتم زیر کمرشو اوردم بالا تا با قدرت بتونم تو کسش تلبمه بزنم…
    رسما داشت تو ماشین داد میزدو منم هیچی اون موقع واسم بجز کس شیدا مهم نبود
    بعد از یرب ابم داشت میومد … که دراوردمشو با شدت ریختم رو سینه هاش… فشار اولش جوری بود که چند قطرش ریخت رو لباش… دیدم با انگشتش ابمو گذاشت تو دهنش…از کارش راضی بودمو یهو گفت:
    -بالاخره اومددد(با خنده)
    سرمو بردم داشتم ازش لب میگرفتم دستشو دور کیرم حلقه کرد داشت عقب جلو میکرد…
    بعد اون با دستمال کاغدی شکمشو تمیز کردو لباساشو پوشید منم لباسامو پوشیدمو رفتیم جلو ماشین… صندلیارو خابوندم دیگه چیزی نفهمیدم… ساعتا ۳صبح بود که دیدم یه پسره اومده با انگشتاش میزنه به شیشه…
    شیشرو پایین دادم گفتم:
    -جانم
    +خواهر خودتم بود اینکارو میکردی؟!
    بدون هیچ مقدمه ای با قمه زد به شیشه عقب ماشین … من که خواب الودو گیج بودم خواستم برم پایین که دیدم چنتا دیگه از دوستاشم اومدنو مجبور شدم فرار کنم… نمیدونم طرف کس دست بود که نتونست با قمه شیشه ماشینو بشکنه یا اینکاره نبود اصلا… شیدا هم خیلی ترسیده بود… رفتم یجا خلوت بغلش کردم…توذهنم اول فکر کردم فامیلایه شیدا بودن اما بخاطر حرفی که زد یه حسی بهم گفت سکس مارو تو ماشین دیدنو خواستن فردین بازی در بیارن… خلاصه سرم لایه موهای شیدا بودو ازش جدا شدمو گرفتیم خابیدیم…فک کنم ۲ساعت خاب بودم که گوشیم زنگ خوردو بیدار شدم… خواهرم بود گفت:
    اشکان کجایییی؟ مامان رفته بیمارستان…

ادامه دارد…

نوشته: Phantom


👍 9
👎 2
9701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

895537
2022-09-16 03:13:45 +0430 +0430

مطمعني دم پارك جنسي چيزي نزدي؟؟؟
پاركتو حتما عوض كن

3 ❤️

895702
2022-09-17 02:20:12 +0430 +0430

بد نبود من لایک میکنم
ولی دیسلایکم میکنم یجاهای خط داستانیو گم کردی بنظرم

0 ❤️

899794
2022-10-21 19:37:37 +0330 +0330

لطفا ادامه داستان رو بزار سریعتر.
مرسی
در ضمن خوشم اومد به شخصه

0 ❤️

911157
2023-01-17 21:50:54 +0330 +0330

کو بقیش

0 ❤️