واقعیت های سکس

1402/07/04

امین هستم 34 ساله
سحر خانمم 29 ساله
نسترن خواهر خانمم 34 ساله متاهل
صدف دختر خاله خانمم 27 ساله مجرد
نگین دوست خانمم 30 ساله مطلقه
سلام خواهشا میکنم قضاوت نکنید کاملا واقعی ولی خیلی خلاصه مینویسم
همه چیز خوب بود در ماه سحر یه نصف روز دورهمی میرفت معمولا عصر میرفت و تا دوازده شب بر می گشت یکی دوباره هم شده بود مشروب خورده بود البته مست نبود من هم مشکل خاصی نداشتم گاهی بهش گیر میدادم ولی نه زیاد
این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دورهمی های سحر زیاد شد که رسید به هفته ای یک بار یا حتی دوبار خب من با این موضوع مشکل داشتم
یک بار حسابی دعوا کردم تا جایی که پای خواهرش وسط کشیده شد زنگ زدم امد کلی حرف و بحث که خواهرش میگفت با غریبه نمیره که یا من هستم یا صدف خلاصه قانع کننده نبود برام که خواهرش گفت خواست با غریبه بره بهم خبر بده
ده روز بعد
سحر اماده شده بود با دوستش نگین برن مهمونی زنگ زدم خواهرش کلی حرف زدیم گفت بزار بره منم دعوت بودم کار داشتم اصلا میخوام بیام پیش تو حرف بزنیم ولی سحر ندونه
یک ساعت بعد اومد (گفتم وارد جزئیات نمیشم) باهم حرف زدیم شوخی جدی نسترن گفت پاشو حالا شرابی که از دوستت گرفتی تعریف میکردی بیار … نسترن نشسته بود پیشم چسبیده بود بهم که البته بعد از بعضی حرف ها … لب تو لب شدیم و من حسابی لباش رو خوردم دست گذاشتم سینه هاش و رفتم تا کسش و مالیدم اون روز حسابی سکس کردم برام لذت بخش بود نسترن هم دست کمی از سحر نداشته مخصوصا اون وسط ها شوخی های با حالی میکرد حسابی کسش رو گائیدم . نتیجه اینکه گفت گیر نده به زنت خواست بره بگو من بیام پیش خودت
شوهر نسترن به خاطر شغلش در ماه شاید یک هفته خونه بود …
هفته بعد
سحر آماده شده بره دورهمی با نگین من هم گیر ندادم و چون میدونستم شوهر نسترن آمده به اون هم خبر ندادم … دو روز بعد وقتی نگین رو دیدم حسابی بهش گیر دادم چند تا حرف هم بارش کردم … البته نه بی ادبی محترمانه حتی به شوخی .
ماه بعد وقتی سحر آماده میشه بره مهمونی به نسترن زنگ زدم و قرار گذاشتیم آمد خانه لباس سکسی تنش بود بدون مقدمه لبش روخوردم و گفتم بشین و کیرم دراوردم که برام ساک بزن یه نگاهی کرد گفت هولی چرا خندید باز یه سکس خفن کردیم .
یک ماهی خبری نبود تا اینکه دوباره دور همی های سحر شروع شده این دفعه نسترن هم باهاش بود و چون نسترن هم بود گیر نمیدادم تا اینکه بیشتر شد یعنی هفته دو بار باز بحثمون شروع شد البته بگم سحر چیزی برام کم نمیذاشت هم از لحاظ سکس که فوق العاده بود هم خرید های متنوع ولی خب …
تو مهمونی که بودیم چند تا به نگین تیکه انداختم قرار بود فردا برن دورهمی البته نگین نبود منم گفتم عمرا بزارم سحر بیاد
ظهر فردا نگین پیام داد از حرفهات دلگیرم فلان فلان زنگ زدم بهش گفت میام صحبت کنم گفتم بیا ولی سحر هم هست که گفت مگه نمیره گفتم نه نمیزارم بره که گفت سحر رو بیخیال شو من باهات کار دارم پیش سحر نمیتونم حرف بزنم
من و نگین باهم دوست بودیم که از طرف نگین من سحر رو شناختم و ازدواج کردیم البته دوست های معمولی بودیم نگین دوست پسر داشت ولی باهم راحت بودیم خلاصه به اسرار نگین سحر رفت و نگین اومد خونه ما
از گذشته صحبت کردیم یکم گلایه کرد ازم از اتفاقاتی افتاده بود تا شوخی جدی بحث کشید به حرف های سکسی که فهمیدم بله نگین جون هم کسش کیر میخواد و زده به سرش و جرات نمیکردم پیشنهاد بدم که خود نگین گفت بشین چشمان رو ببند … اومد نشست بغلم و و شروع کرد به بوسیدن از لب و گونه گردن تا اینکه منم همراهیش کردم بعد من رو لخت کرد حتی شرتم رو هم درآورد و خودش با عشوه و ناز جلو لخت شد اومد جلوم وایساد نشستم و از پاهاش تا کسش بوسیدم و همانطوری که سر پا بود کسش رو خوردم و بعدش سکس حسابی باهم کردم .
سحر حدودا شش عصر رفته بود و نگین ساعت هفت اومده بود نزدیک ساعت ده زنگ زدم پیتزا اوردن خوردم یکم هم عشقبازی کردیم ساعت یازده بود که رفت اشغال هم هرچی بود دادم نگین بزار بیرون سحر متوجه نشه … سحر هم که اومد زیاد حرف نزدم باهاش نزدیک ساعت یک بود
نزدیک دوماهی گذشته بود سحر هم مشغول دورهمی های خودش بود که یک بار با نگین سکس داشتم یک بار هم با نسترن دو این دو ماه
نمیخوام طول بدم همین ماجرا ادامه داشت که این بار پای صدف وسط کشیده شد که با صدف هم وارد رابطه شدم البته صدف مجرد بود ولی پرده نداشت و خانم بود و من اولش باور نمیکردم و موقع سکس متوجه شدم که بله خانم تشریف دارن صدف خانم و دختر نیست صدف هم دختر حشری بود و وحشی و یکم بد دهن موقع سکسمون چند بار میگفت اخ سحر کجای ببینی شوهرت کسم ر و میکنه …
همه چیز از اولین که نه در واقع دعوای جدی من و سحر شروع شد اول پای نسترن وسط اومد بعد نگین و بعدش صدف هشت نه ماه از اولین سکس من و نسترن میگذشت که تو این مدت من با چهار نفر سکس داشتم زنم سحر . نسترن . نگین و صدف

اتفاقات تقریبا از شهریور ماه شروع شده بود الان رسیدیم به خرداد سال جدید
من دوستم رضا قرار گذاشتیم بریم باغشون بمونیم دو سه روز. قرار بود کارگر بیاد و کارهای خورده ریز باغ رو انجام بده
شب دوم رضا بهم گفت امین کاش دو سه تا کس هم میاوردیم البته بساط قلیون و مشروب بود بهش گفتم چی میشد خندیدم و صحبت کردیم رضا گفت دلت میخواد بهش گفتم نه نمیخوام . گفت واقعا نمیخوای گفتم من کمرش رو ندارم خندید گفت مثل اینکه خانومت از مردانگی انداختت گفتم نخیر چندتایی دستم هست صحبت کردیم و گفتم جریان رو بهش چیزی نگفت سه شب موندیم و صبحش برگشتم تو راه رضا گفت امین اون شب گفتی جدی بود گفتم اره به جان خودم موقع پیاده شدن رضا گفت امین مراقب خانومت باش و خدافظی کردیم
شب حرف رضا یادم افتاد پیام دادم رضا ازت ناراحتم بابت حرفت … پیام داد کدوم حرفم … گفتم اینکه گفتی مراقب زنت باش . گفت منظوری نداشتم دیوانه تموم شد . فرداش خونه مامان سحر مهمون بودیم و من شب برگشتم خونه سحر و نسترن و صدف شب رو میخواستن اونجا باشن
هنوز درگیر حرف رضا بودم . یه کوچولو هم مست کرده بودم زنگ زدم رضا باز ازش گله کردم فلان رضا قسم خورد منظوری نداشت
گفتم رضا تو توضیح بده
گفت ببین با کیا سکس داشتی ؟
براش شمردم
گفت اینا کیا هستند دوست خواهر و فامیل زنت غریبه نیستن که
گفتم رضا اونا به من پیشنهاد دادن نه من به اونا
گفت دیگه بدتر باز تو مخ میزدی یه چیزی
یعنی چی رضا
امین تو حالت خوب نیست فردا عصر بیا دفترم نه نه نه الان بگو
آخرین بار با کی سکس داشتی ؟
با سحر خخخخ خنده
زهرمار نه جدی با کدومشون خوب با صدف
میشه بگی چی شد
خب سحر قرار بود بره دورهمی صدف پیام داد حالم خوب نیست و میام پیشت
کی اومد ؟
یک ساعت بعد سحر
کی رفت یک ساعت قبل اینکه سحر بیاد
از کجا فهمیده سحر نیست ؟
بابا دختر خالش هست
سحر با کی رفته بود با دوستش نگین
خواهرش ؟
اون شوهرش اومده بود
قبل صدف
خب نگین بود
اون چی شد چطوری اومد
خب من و سحر بحث داشتم باز من درو قفل کردم که که نره
خب چی شد راضی شدی راستش خب حوصله بحث نداشتم
همین ؟
اره دیگه
آره جان خودت دقیق بگو چی شد
سحر رفت حموم نگین بهم پیام داد که دلم هوات رو کرده میخوام بیام بغلت کنم
خب تو چیکار کردی
منم گذاشتم سحر بره
امین فکر نمیکنی این اتفاقات غیر عادی هست فکر نمیکنی اینا باهم در ارتباط هستند
من ذهنم به هم ریخت رضا یعنی چی
صدف اونجا بود با کسی هم حرف زد مثلا تلفنی
اره گوشیش زنگ خورد
کی بود ؟
نمیدونم ولی گفت تو آسمونا هستم
داشتم لیسش میزدم
دیگه چی گفت ؟
هیچی گفت باشه عزیزم به تو هم خوش بگذره حواسم هست
امین : رضا یکم تو هم حواست رو جمع کن بعدا حرف میزنیم
من خراب . پریشان و عصبی
چند روز بعد سحر میخواست بره دورهمی نذاشتم بره سحر دید واقعا عصبی هستم گیر نداد قهر کرد رفت نشست رو مبل و با گوشی فقط اس ام اس میداد هفته بعدش هم باز نذاشتم بره … اینبار نسترن زنگ زد گفت میتونی بیایی پیشم تنهام حوصله ندارم پریناز (دختر کوچولوش ) خونه مامان هست گفتم نه نسترن حال ندارم بیخیال بعدش یه نقشه به ذهنم رسید گفتم میام
به سحر هم گفته بودم حق نداری بری نیم ساعت بعد بدون اینکه حرفی بزنه رفت و حاضر شد دوش گرفت و آماده شد بره زنگ زد نگین بیا دنبالم
من هم حاضر شدم که میرم سیگار بخرم بعد رفتنش منم رفتم پایین ماشین رو برداشتم رفتم دنبال نگین ولی گمشون کردم از اونجا رفتم خونه نسترن خیلی به خودش رسیده بود ولی کاری نکردیم برگشتم خونه اعصابم بهم ریخته بود
فرداش سحر با کلی خرید و دسته گل برا اشتی اومد پیشم و گفت شام مهمون من بریم بیرون منم قبول کردم و رفتم در واقع اشتی کردیم
چند روز بعد سحر گفت فردا برم من؟
گفتم کجا گفت مهمونی اول خواستم بگم نه بعدش گفتم باشه برو
نیم ساعت قبل رفتم جلو کوچه وایسادم نگین و صدف اومده بودن دنبالش
منم افتادم پشت سرشون رفتم
یه ده دقیقه بعد سمت پارک … ماشین رو پارک کردن و پیاده شدن رفتن یه گشتی زدن اومدن لب خیابان وایسادن
یه آزرا مشکی اومد جلوشون وایساد سحر جلو سوار شد و نگین صدف پشت
داشتم شاخ در میاوردم تا رفتم ماشین رو بردارم و برم دنبالشون رفته بودن
حالم خوب نبود
برگشتم خونه به خودم رسیدم یکم مشروب خوردم ساعت دوازده بود که سحر اومد خیلی خونگرم باهاش حرف زدم خودش هم تعجب کرده بود
دستش رو گرفتم کشیدم بغلم لبش رو خوردم
سحر. چیکار میکنی
سحر سحر … بله ؟ دست گذاشتم رو کسش گفتم دام کست رو میخواد
سحر . چی میگی خوبی ؟
اره خوبم میخوام کست رو بخورم
یعنی چی
یعنی همین
کشیدم اتاق خواب
خب باشه باشه بذار پس لباسم رو عوض کنم
نه نمیخواد
امین بزار بشورم خودم رو نه نمیخواد
امیننننن
لختش کردم وای چی میدم یه شرت قرمز با توری که از بالاش تا نصفش اومده بود گفتم وای چقدر خوشگله
سحر هان مگه ندیده بودی بابا دیده بودی ها من من البته بگم لباس زیر هاش خوشگل بود کلا
خلاصه اون شب به زور هم شده کس کون دهنش رو گائیدم
معمولا تو حالت داگی کونش میزاشتم همین کار رو هم کردم بعدش برگردوندم
بالش زیر کمر پا بالا گذاشتم کونش افتادم روش
صداش در اومده بود همه ناله میکرد هم فحش میداد هم میگفت ارومتر
پاها باز رو به بالا کیرم تو کونش لبم رو لبش محکم تلمبه میزدم دستهاش رو ی پهلو هام بود و نگه داشته بود که محکم تلمبه نزنم در واقع فشار میداد بالا من رو
ابم رو خالی کردم تو کونش وقتی کیرم رو کشیدم بیرون کونش اندازه یه سکه باز شده بود بلند شد چند تا فحش نه بی ادبی خبر بیشعور نفهم چت هست …
من نمیدونم کی خوابم برد صبح بیدار شدم دیدم سحر حموم هست
هفته بعد سحر با نسترن قرار مهمونی داشتند
زنگ زدم نگین بیاد ولی اوکی نداد زنگ زدم صدف اونم هم اوکی نداد ولی نیم ساعت بعد پیام داد میام عزیزم صدف اومد رسید خونه بغلش کردم و لختش کردم تو حالت داگی توف زدم کردم کونش مخالفت کرد و من اصرار بالاخره رازی شد من از کون بکنمش ولی گفت اروم عقب جلو کن اولش همین کار رو کردم بعدش که جا هم باز کرده بود محکمتر کردمش و چون سرش رو تکیه داده بودم به پشتی تخت نمیتونست در بره من حسابی کردمش چون بد دهن بود فحش هم میداد منم میکردمش بعد اینکه ابم رو خالی کردم تو و کشیدم بیرون . وحشیانه برگشت و میخواست بهم حمله کنه شروع کرد به فحش دستش رو گرفتم و گفتم کس خوشگلا فحش نمیدم خواست دستاش رو ازاد کنه عصبانی شدم و هیچی نگفت یکم آروم شد و بغلش کردم گفتم خب چی میشه هنوز عصبانی بود گفت هیچی همه مثل خودت و زنت کونی نمیشن که خوششون بیاد از این حرف ها منم جدی گفتم بسته تموم کن خودش رو جمع جور کرد حرف نمیزد باهام رفتم براش نوشابه ریختم اوردم ناز میکرد بعدش خورد میخواست بره گفتم زوده کار دارم باهات هنوز کس خوشگلت مونده با تعجب گفت چیه زده به سرت . امین چیزی کشیدی گفتم نه میخوامت برگشت گفت به به خوش به حال سحر گفتم فکر اون رو نکن اون حال خودش رو میکنه یک ساعت بعد از کسش کردم و ولش کردم رفت
شب که سحر اومد باز مثل اون شب کشیدمش رو تخت
سوتین نداشت بهش گفت بدون سوتین رفتی گفت اره اره پیداش نکردم چرت و پرت تحویل داد بهش گفتم میخوام برام ساک بزنی شروع کرد به ساک زدن بهش گفتم با کست بازی کن همین کار رو هم کرد هم ساک میزد و هم با کسش ور میرفت که برش گردونم از کون کردمش ابم ریخت توش اعتراضی هم نکرد اصلا حرف نزد رفت دوش بگیره اون شب از هفت تا یک شب سه بار سکس کرده بودم
فرداش با دوستم رضا قرار گذاشتم رفتم پیشش و همه چیز رو بهش گفتم قرار شد باهم بریم دنبالش همین کار رو هم کردیم
بله سحر و نگین سوار ماشین آزرا سیاه رفتند سمت پاسداران وارد خونه ویلایی شدند
شب سحر برگشت خونه رفتم بوسش کردم بغلش کردم گفت وحشی بازی نداریم ها گفتم باشه گفتم برام ساک بزن وسط ساک زدن گفتم ابم رو باید بخوری
سرش رو به عقب چی؟ ابم رو بخور
برو بابا چی میگی حالت خوب نیست چته
قبلا شده بود آبم رو بریزم صورتش سینه هاش حتی مز مزه کنه ولی نخورده بود
گفتم باید بخوری . هولم داد عقب گفت برو بابا دیوانه عصبانی شدم گفتم چیه من که شوهرتم چطور مال بقیه رو میتونی بخوری
چشاش گنده شده من من عصبانی چی میگی همین که گفتم باید بخوری
بلند شد تو یه احمقی نه روانی هستی
اره هستم چطور کس دادن به این اون خوبه به من نیست
بحثمون بالا گرفت و من گفت جریان رو که آره دیدم فلان فلان
داشت سکته میکرد میلرزید و نمیدونست چیکار کنه
رفت رو مبل نشست دستش رو گذاشت سرش
گفتم خب تعریف کن
گفت خفه شو
دوباره گفتم خب از کس دادن هات بگو
گفت خفه شو خفه شو حرف نزن
گفتم چیه ناراحتی
برگشت گفته به تو که بد نگذشته هم با خواهرم بودی هم دختر خالم هم دوستم
هر غلطی دلت میخواد بکن اصلا ثابت کن من شاهد دارم تو چی داری
من نه که تعجب نکردم ولی کلا شب خوبی نبود
تا صبح هرکی یه گوشه بود خواب بیدار
فرداش زنگ زد نسترن بیاد منم زنگ زدم رضا اومد
رضا گفت اروم و بی سرو صدا داد زدن ممنوع کلی بحث دعوا حرف
قرار شد از هم جدا بشیم در کمال احترام
عکس سه تاییشون رو میزارم براتون ببینید چه اندام های خوشگلی داشتند

نوشته: امین


👍 2
👎 16
22901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949775
2023-09-27 00:08:25 +0330 +0330

مثل میگ میگ نوشته بودی کسشعراتو داستانت فقط رفع تکلیف بود خب خر نمینوشتی و فقط جرق میزدی 😂

1 ❤️

949787
2023-09-27 00:34:22 +0330 +0330

از مامانت بپرس بچه بودی سرت به جایی نخورده 😳

1 ❤️

949810
2023-09-27 01:51:42 +0330 +0330

میتونستی قشنگتر از اینم بنویسی . میتونستی با خانمت توافق کنی هر دفعه یکی جاش بزاره واست بعد بره . اینجوری هم تو هم اون راهتون میرفتین .

1 ❤️

949824
2023-09-27 02:53:17 +0330 +0330

حاجی اگه مارو هم نمیکنی یه کامنت بزاریم.

3 ❤️

949825
2023-09-27 03:02:20 +0330 +0330

همش تو رفت وامد بودن اشغالای حشری مست😂

0 ❤️

949830
2023-09-27 04:22:39 +0330 +0330

وقتی خودشوخواهرش و خالش جنده بودن مامانشم جنده است وقتی مامانشم جنده هست خونواده جنده ازدواج کردی پس خودت اوبی هستی نتیجه اخلاقی

0 ❤️

949852
2023-09-27 08:48:58 +0330 +0330

کسشعر محضضضضض. آنقدر نگین و سحر و نسترن گفتی گهگیجه گرفتم

1 ❤️

949854
2023-09-27 09:00:40 +0330 +0330

کو پس عکس

0 ❤️

949857
2023-09-27 09:33:03 +0330 +0330

دمت گرم خودت هم برو یه کون بده جنستون جور بشه

0 ❤️

949866
2023-09-27 10:29:41 +0330 +0330

خیلی کسخلی سه به یک جلو بودی
ببخشید چهار به یک

0 ❤️

949899
2023-09-27 14:36:57 +0330 +0330

اصل داستان اینه
آقا امین گل گلاب میره خونه خاله جهت کس کردن اونجا عاشق دختر خاله میشه بعدش ازدواج میکنه خالهه بهش میگه تو فقط خونه بمون کاری به دخترا نداشته باش که به کاسبیشون برسن ویرویس به توم میدن که حوصله ت سر نره همین

0 ❤️

949940
2023-09-27 20:31:37 +0330 +0330

کسی که چندبار یه ماشین گم بکنه بعد بتونه با کمک دوستش تعقیب کنه زنشم گم میکنه، اگه فرمون زندگیت هم مثل دست فرمونت بوده که معلوم انتخاب زنتم چی بوده . بعضی زنها به یه کیر هرچی هم بکنه و کوچیک و بزرگ هم نداره کافی نیست واسشون و هرزه هستن ، حالا تو چرا غیرتی شدی خودت حال کردی با چهار زن چرا اون نکنه ؟!
تو اگه نمی‌کردی و بند تنبونت سفت بود می‌تونستی حرف بزنی ، ولی اما ،
الان گوه میخوری حرف مفت بزنی .
داستان راستان شما کلید اسرار شما هم که بدتر دیگه از بس دری وری و … بود .

0 ❤️

949992
2023-09-28 01:50:56 +0330 +0330

پس کو عکس!!@

0 ❤️

950161
2023-09-29 01:28:52 +0330 +0330

آق رضا چقدر اطلاعات دقیقی از زنت و رفت و آمدهاش داشت ولی تو گاگول حتی نمیتونستی زنت را تعقیب کنی. آخرش هم معلوم نشد که تو از کــُس دادن زنت به دیگران ناراحت میشدی یا حشری؟ شاشیدم تو روح پر فتوحت.

هـا کــُـکا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها