پاره شدنم برای یک نمره (۳)

1401/08/28

...قسمت قبل

سلام آرتین هستم.

اول از همه از دوستان عزیز بابت خوندن داستان های قبلی تشکر میکنم و به اون دسته از دوستان هم که داستان های قبلی رو نخوندن توصیه میکنم حتما بخونن تا بهتر متوجه این داستان که نه خاطره بشن . ( پاره شدنم برای یک نمره و پاره شدنم برای یک نمره (۲) )

خب بریم سراغ بقیه خاطراتم با آقا معلم
بعد از اون اتفاق هرو روز خودم دل تو دلم نبود و همش میخواستم ببینمش و بغلم کنه و این حرفها راستش خودم هم از بودن باهاش لذت می‌بردم ولی نمی‌خواستم اینو به رو بیارم با اینکه هنوز کونم درد میکرد و می‌سوخت ولی هر موقع اون صحنه های سکس یادم می افتاد یه جوری میشدم درسته که هنوز به بلوغ نرسیده بودم ولی یه لذتی کل وجودمو می‌گرفت .
گذشت و دوشنبه رسید چون هر هفته دو بار با پرویز درس داشتیم دوشنبه و چهارشنبه . تو کلاس بودم و دل تو دلم نبود که درو باز کرد و اومد تو مبصر برپا گفت و همه مثل میخ پاشدن و اونم با اخم همیشگی اومد نشست رو صندلیش و چشمش به من افتاد چند لحظه روم مکس کرد و بعد گفت بشینین . بعد کیفشو در آورد و گفت اول از همه اون پنج تا ورقه که هفته گذشته اصلاح نکرده بودم رو میدم ورقه ها رو درآورد و یکی یکی اسم هارو خوند . پاکدامن ۱۳ ، رسولی ۳٫۵ ، مجاهد ۱۵ ، طباخ ۹٫۵ و صداقت ۱۸ پا شدم و رفتم ورقه رو بگیرم که ورقه رو گذاشت رو میز گفت بزار امضایش کنم ببر میخواست برم پشت میز رفتم پشت میز دیدم دستشو گذاشته رو کیرش و داره میماله و بهم نشون میده که شیطنتم گل کرد و خودکاری که دستم بود رو انداختم زمین و خم شدم بردارم و همونجا دستمو بردم و کیرشو یه فشاری دادم که به جوری شد و پاشو کوبید زمین و سریع بلند شدم و ورقه رو گرفتم و رفتم نشستم و نگاش کردم دیدم یه جوری شده و همش پاشو به زمین میکوبه و صدای تیک تیک کفشش تو کلاس پیچیده بود که یه دفعه طباخ گفت آقا اجازه ؟ طباخ همونی بود که ۹٫۵ گرفته بود یه پسری بود که از جنوب اومده بودن قیافه سیاه و برنزه ای داشت و اندامش از همه ما ها بزرگ بود معلمممون گفت چیه گفت ببخشید آقا نمیشه به امتحان از من بگیرین تا نمره کلاسیم بالا بیاد و اون نیم نمره جبران بشه تا نیافتم این ترم رو ؟؟ پرویز یه نیشخندی زد و گفت حرف هات تموم شد ؟ طباخ گفت بلع آقا گفت نمیخاد امتحان بگیرم ورقتو بیار نیم نمره بهت ارفاق میکنم همه خشکشون زد چی می‌شنیدم ؟؟ عربی و ارفاق ؟؟ غیر ممکن بود . با خودم هزار تا فحش به پرویز دادم واسه من واسه یه نمره کونمو پاره کرده حالا میخواد واسه این نمی نمره مفت بده طباخ با خوشحالی ورقه رو برداشت دعا کنان رفت جلو وقتی رسید ورقه رو گذاشت جلو پرویز پرویز خودکار رو برداشت و در حالی که آروم می‌گفت تو که انقد راه حل دادنت خوبه چرا نمیای بشینی جای منو معلم بشی و بعد گفت دو نمره ازت کم میکنم و میشه ۷٫۵ تا دیگه به جای غلط اضافی درستو بخونی بعد هم لبخند زد و ورقه رو داد دست طباخ و طباخ هم که میدونست دیگه کاریش نمیشه کرد ناراحت اومد نشست سر جاش .
بعد گفت همه ورقه هارو نگاه کنن و یکی یکی اجازه بگیرن اگه اعتراضی داشتن بیان بگن همه مشغول نگاه کردن شدن و منم یه نگاه بهش انداختم که دیدم با چشم میگه برم جلو که به نگاهی به ورقه انداختم و گفتم آقا اجازه که گفت صداقت نگاه نکرده چه اجازه ای میگیری نکنه میخای مثل طباخ بشی که گفتم نه آقا نگاه کردم که گفت بیا جلو رفتم پشت میز و ورقه رو گذاشتم رو میز و مثلاً داشتم یه چیزی بهش نشون میدادم که دیدم از پشت دستشو گذاشت رو کونم و محکم می‌مالید و الکی توضیح میداد بعد گفتم متوجه نشدم که دوباره شروع کرد توضیح دادن بعد چند دقیقه که حسابی می مالوند دیدم تو برگه ام شروع کرد نوشتن ( میتونی بعد مدرسه یک ساعت باهم بریم بگردیم ؟؟ ) که آروم گفتم نه اصلا نمیشه دو باره نوشت ( دارم میمیرم پس چیکار کنیم ؟ ) که یواش گفتم پنجشنبه که نوشت تا پنجشنبه میمیرم که گفتم نه نمیمیری دوباره میخواست بنویسه که یکی در زد و سریع دستشو برداشت و بهم گفت برو بشین رفتم نشستم که ناظم بود و یکیو میخواست دفتر گذشت و زنگ خورد و جمع کردیم رفتیم من با دوستم میرفتم خونه و بعد اینکه باهم جدا می‌شدیم یه مسیری رو با اتوبوس میرفتم از دوستم که خداحافظی کردم دیدم یه ماشین جلوم ترمز زد سرمو ورخوندم دیدم بله پرویزه گفت بیا بالا عشق من رفتم جلو پنجره و گفتم باید برم خونه که گفت مگه من مردم که تو با اتوبوس بری بیا بالا درو باز کرد و نشستم که حرکت کرد و شروع کرد یواش یواش قربون صدقم رفتن که امروز دیوونه شدم نمیتونم تحمل کنم و این حرفها دستشو میذاشت تو روت ها م و فشار میداد که یه آیییی میگفتم و اونم می‌گفت جوووووون دستمو گرفت گذاشت رو کیرش و گفت نمیخای حال اینو بپرسی گفت چرا منتظری کوچولوم بمال یکم حال کنم خستگی از تنم در بره شروع کردم مالیدن تیم خیز بود فقط قربون صدقم می‌رفت و می‌گفت که از وقتی تورو دیدم دیگه حتی نمیتونم زنم رو بکنم و کیرم واسش راست نمیشه که منم خندیدم و گفت جوووووون خوشت اومد ؟؟ گفتم من باید زود برم خونه مامانم الان نگران میشه که گفت واااای پس چیکار کنم من گفتم هیچ‌کار گفت اگه آبم نیاد میمیرم گفتم خب چیکار کنم گفت بخورش تا آبش بیاد که منم گفتم نه و ناز کردم که گفت اگه نخوری نمیبرمت خونه منم اخم کردم و دستمو برداشتم از کیرش و به پنجره نگاه کردم که تو به جای خیلی خلوت نگهداشت که هیچی از اون جا رد نمیشد بعد صندلیشو داد عقب بغلم کردو به زور از دنده ردم کرد و گذاشت تو بغلش روی کیرش و شروع کرد گردنم رو لیسیدن میدونستم که مامانم خونه نیست و مهمونیه و بابام هم تا دوساعت دیگه سر کار بود فقط میخواستم پرویز رو دیوونه تر کنم گردنم رو میلیسید و لُپ هامو محکم بوس آبدار میکرد منم میگفتم اییشسش که شهوتش بیشتر میشد و باز هم می‌بوسید از پشت کیرش رو احساس میکردم که داشت مثل جک میخواست بلندم کنه ریش هاشو میمالید به گردنم و قلقلکم میومد و با عشوه میگفتم نکککن قلقلکم میاد که اونم می‌گفت جوووووون کلتو میخورم بستنی من بعد کاپشنمو درآورد انداخت صندلی عقب و شروع کرد مالیدن ممه هام گفت آخخخخ ابن ممه ها مال منه باید هر روز بهم شیر بدی منم گفتم مگه مامانتم که گفت بستنی منی تو گفت باید بخورمشون که گفتم اههه اذیت نکن دیرم شد که دیگه مست شده بود و هیچی حالیش نبود گفت تو الان پیش کی هستی گفتم تو گفت من کیم منم گفتم معلمم که گفت نه غیر معلمت کی هستم که ساکت شدم و گفتم نمی‌دونم که گفت من شوهر تو ام که منم خندیدم و گفتم مگه من زنم که یه بوس از گردنم زد و گفت تو کوچولوی منی تو عشق منی دستاشو از زیر بلوزم برد و نوک ممه هامو می‌مالید شیشه های ماشینش دودی بود و چیزی معلوم نبود تو منطقه ای هم بودیم که حتی پرنده هم پر نمیزد بعد یواش یواش دکمه هامو باز کرد که دستاشو گرفتم گفتم چیکار می‌کنی که گفت تا نخورمت ولت نمیکنم شروع کردم به اخم و تخم که مامانم نگران میشه و این حرفا که البته دروغ می‌گفتم که گفت نگران نباش عشقم اون با من منو گذاشت عقب و خودش پیاده شد و اومد عقب دیدم کیرش یه صحنه خنده داری رو ایجاد کرده مخصوصا وقتی با اون معلم قند اخلاق مدرسه مقایسه اش میکردم خندم می‌گرفت اومد عقب و حمله کرد به سینه هامو ممه هامو لیس میزد و میخورد و دستشو برده بود از زیر شلوارم کونمو میمالید بعد حدود ده دقیقه گفتم سیر نشدی که گفت اگه تا فردا هم این ممه هارو بخورم سیر نمیشم ولی چاره ای نیست و باید دل بکنم یه بوس به هر طرف نوک سینه هام زد و کیرشو نشان داد گفت درش بیار کوچولو زیپشو کشیدم پایین کمربندشو نتونستم باز کنم که خودش باز کرد کشید شلوارشو پایین شورتش خیس خیس بود یکم از رو شورت مالیدم و کشیدم پایین بازم با دیدن کیر کلفت و درازش وحشت میکردم کمی مالیدم که آخ و اوخش بلند شد شروع کردم لیس زدن کلش رو از تخم ها تا کله اش لیس میزدم مثل بستنی از دستَش با دو دست حلقه میکردم و فشار میدادم که رگ هاش میزد بیرون و لیسش میزدم کردم دهنم تند تند می‌خوردم و اونم گاهی یه آه بلندی میکشید که میترسیدم حدود یک ربع خوردم که دیدم انگار قرار نیست آبش بیاد گفتم توروخدا زود باش من دیرم شده که خندید و گفت دست من که نیست کوچولو دست توعه بعد گفت پاشو و پاهامو گرفت و کفش هامو در آورد و جوراب هامو هم در آورد یکم پاهام رو خورد و گذاشت رو کیرش پاهامو بهم چسبونده بود و توش تلمبه میزد دیدم دادش رفت رو هوا و می‌گفت لامصب انگار برفه و من این پا هارو با صد تا کوس عوض نمیکنم و این حرفا گفت همینجور که پاهات دور کیرم هستن با دستان هم بالای کیرمو بمال به تف تو دستام انداخت و گذاشت رو کیرش صحنه جالبی بود پاهام با دستام دور کیرش بودن از نصف کمتر کیرش هنوز بیرون بود شروع کردم مالیدن اونم پاهامو عقب جلو میکرد و داد و هوار میکشید و همش می‌گفت کوچولوی می هستی تو که منم با ناز و ادا میگفتم پرویز کیر کلفت که اونم دادش به هوا می‌رفت و قربون صدقم می‌رفت که یهو دیدم نفسش تند شد و گفت بمال بمال آهههههههه بمال بماااااااال که یهو کیرش فوران کرد کل سقف ماشین رو شستشو داد که بی حال افتاد همینجوری که کیرش دستم بود دستشو آورد و از رو دستم فشار میداد و رو کیرش بالا پایین میکرد که باقی مانده آبش ازش میزد بیرون همینطور سست افتاده بود و نگام میکرد و می‌گفت آخرش تو منو میکشی و تا حالا این همه لذت رو تجربه نکرده بودم و این حرفا منم می‌خندیدم که بهش گفتم پس نمیریم من دیرم شده الان مامانم از نگرانی میمیره که گفت باشه عشقم تا تو چند تا لب خوشگل بهم بدی منم شلوارمو میکشم بالا صورتمو بردم لبام رو چسبوندم به لباش که شروع کرد خوردن لب هام و گفت تا دوباره این بلند نشده بریم خندیدم و گفتم ماشالا کیر که نیست موشک بالستیکه که اونم خندید و رفت نشست پشت فرمون و منم رفتم نشستم جلو و حرکت کردیم با اینکه همین الان ارضا شده بود باز هم فکرش همش تو پنجشنبه روبرو بود و همش درباره پنجشنبه حرف میزد اینکه چه لباسی بپوشم و این حرفها که بهم گفت از الان بگردم و یه بهونه خوب پیدا کنم تا بتونم زیاد پیشش بمونم از بس این حرف ها رو زد تا بازم حشری شد و دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش که گفتم دیگه تو رو خدا ولم کن دیره که گفت نه فقط تا برسیم دستت باشه و باهاش بازی کن بعد هم با لحن شهوتی گفت حیف نیست یه بچه کوچولو مثل تو پیش آدم باشه و این کیر تو دستش نباشه یهو گفت آهان یه چیزی داشت یادم می‌رفت دستشو برد از پشت به بسته در آورد و داد بهم دیدم کادو پیچ شده که گفتم چیه گفت یه کادوی ناقابل خواستم باز کنم که گفت باز نکن تو خونه باز میکنی که ازش تشکر کردم و ناخودآگاه پریدم و یه بوسش هم کردم که تعجب کرد و خر کیف شد و گفت اگه بدونم با یه کادو اینطور خوشحال میشی و بوسم میکنی هر روز ده تا کادو واست میخرم کوچولوی من . دیگه رسیدیم سر کوچمون خواستم پیاده شم که دستمو گرفت کشید سمت خودش چند تا از لپ هام و صورتم بوس کرد و محکم یه دونه هم از لبام بوسید و گفت عصر زنگ میزنم و پیاده شدم و رفتم خونه .

رفتم دیدم هنوز بابا ‌‌و مامانم نیومدن و کسی خونه نیست سریع رفتم اتاقم و رفتم سراغ کادو بازش کردم دیدم چند تا لباسه یه شلوارک‌ سرهمی لی کم رنگ یه تیشرت سفید که روش عکس سفیدبرفی بود و یه شورت سفید کارتونی که ست تیشرت بود و روش عکس سفیدبرفی بود سریع تنم کردم دیدم دقیقا اندازمه ، گوشیم زنگ زد دیدم اونه برداشتم گفت کادو رو باز کردی گفتم آره الان تنم کردم که گفت آخخخخ آخخخخخ لامصب دیوونم نکن کاش الان پیشت بودم شهوت از صداش می‌بارید گفت پنجشنبه اونا رو هم بردار که گفتم واسه چی گفت خب می‌خوام واسم بپوشید و نکات کنم و کیف کنم گفتم باشه که گفت زنی پیششه و باید بره و خدافظی کردیم و رفت ‌‌ .
تا پنجشنبه تو مدرسه ما کلاس نداشت و ندیدمش تا اینکه چهارشنبه شب بهم زنگ زد و گفت برنامه فردا رو اوکی کردی که گفتم آره میتونم از ساعت هفت صبح تا دوازده بیرون باشم که گفت آخخخخخ عالیه گفت بعد تو که دوشنبه آبمو آوردی نه به زنم دست زدم و نه جغ زدم به زور خودمو نگهداشتم فردا درسته می‌خورمت کوچولو که با اخم گفتم اینطوری میگی نمیام هااا که گفت آخخخخ فدای اون قدو بالای ریزه میزت برم که انقد واسم ناز میکنی عشقم ناز کن نار کن که پرویزت نازتو خریداره که این چرت و پرتا که خدافظی کردیم و خوابیدم تا صبح پنجشنبه شد …

ببخشید که طولانی شد

ادامه...

نوشته: Artin.bbbb87


👍 19
👎 3
46801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903372
2022-11-19 02:37:04 +0330 +0330

الان ک ۲۰ سالته
چرا کل نوشته ات با غلط املایی بود
فقط عربی رو تجدید نشده بودی بلکه ادبیات هم تجدید شده بود
پرویز روحش خبر نداشته

4 ❤️

903384
2022-11-19 03:41:30 +0330 +0330

داستانه و خاطره نیس
میگی دوشنبه و چارشنبه باهاش کلاس داشتیم
بعد میگی دوشنبه که ابشو اوردم تا پنجشنبه ندیدمش و کلاس نداشتیم پس چارشنبه رو کردی تو کونت؟

0 ❤️

903402
2022-11-19 05:31:25 +0330 +0330

به نظرم ترنس یا فمبوی بشی الان بهت میاد

0 ❤️

903415
2022-11-19 08:35:45 +0330 +0330

بنویس قشنگه

1 ❤️

903430
2022-11-19 12:19:04 +0330 +0330

چرا این داستان اون حس خوب رو نداره و کاملا مصنوعی و بس روح هستش

0 ❤️

903444
2022-11-19 15:53:21 +0330 +0330

ممنون که قشنگ نوشتی،،من میدونم حال کردن با یه پسر نوجوون و لاغر و خوشگل چه لذتی داره،،واقعا با ده تا زن عوضش نمیکنم
ولی افسوس که چند ساله همچین موردی گیرم نیومده

1 ❤️

903454
2022-11-19 18:05:30 +0330 +0330

دیگه ادامه نده

0 ❤️

903463
2022-11-19 21:35:14 +0330 +0330

عزیزم 😘

0 ❤️

903531
2022-11-20 13:05:41 +0330 +0330

اینبار اذیت نمیشی

0 ❤️

903535
2022-11-20 13:59:33 +0330 +0330

خیلی خوب می نویسی ادامه بده گروپ هم کردی خیلی بهتره

0 ❤️

903555
2022-11-20 17:27:36 +0330 +0330

آآآخخخخ کی این پنجشنبه لعنتی میاد با اون لباسا

0 ❤️

903569
2022-11-20 21:25:39 +0330 +0330

کاش معلم عربی بودم

0 ❤️

903582
2022-11-21 00:20:48 +0330 +0330

دمت گرم ادامه بده. دوس داشتم.

0 ❤️

903705
2022-11-22 03:03:11 +0330 +0330

بنویس بازم قشنگ بود حسودیم شد🤣😐
خوشبحالت عشق من گرفتاره همش بفکر همسر و بچه هاشو کارشه بزور یک روز در هفته وقت میکنه باهام قرار بزاره🥺☹!

0 ❤️

908120
2022-12-25 12:50:39 +0330 +0330

جدی جدی کیرم تو معلم ادبیاتت . ببینمش یه تیر تو پاش میزنم که انقدر غلط املایی داری 😂😂😂

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها