سلام
اسم من امیره
من متاسفانه از قاعده امیرا جدا هستم😂
قدم ۱۸۰ و وزنم ۶۵
(لاغر هستم)
اگر غلط املایی داشتم ببخشید
خب
من از بچگی از پای زنا خوشم میومد
البته خوشگلاش
خودمم نمیدونستم چرا و اصلا فوت فتیش چیه
ولی کفش فامیلارو بو میکردم
یا با پاهای زن عمو بازی میکردم
بگزریم
در به در دنبال ارباب بودم که
یه روز یه ارباب از تلگرام پیدا کردم که تو کرج باشه
من خونمون اهریه
خونه رزیتا که ادرس داد
عظیمیه بود
خلاصه اسنپ گرفتم رفتم در خونشون
یه خونه ویلیایی خفن بود
رفتم تو دیدم یه خانم قد بلند خیلی خوشگل
تقریبا هم قد من
با موهای بلند و چشم های قهوه ای
نشسته روی مبل
گفت فک کنم کارتو بلد نیستی؟؟؟
گفتم ببخشید
چهار دست و پا شدم رفتم سمتش
رسیدم به پاش اول یه بوس از پاش کردم و گفتم سلام عرض کردم ارباب سرشو تکون داد و گفت اسمت چیه
گفتم امیر اسم شما چیه
گفت ارباب صدام کن
گفتم چشم
گفت چشم…؟
گفتم چشم ارباب
گفت اها حالا شد
گفتم اجازه هست شروع کنم
سرشو به نشونه تایید تکون داد
شرو کردم اول جورابشو لیس زدم
بعد پنج دیقه گفت با دندون دربیار جورابو
گفتم چشم ارباب
با دندون در اوردم دیدم وااای
لاک مشکی سکسی و یه پای سفید کشیده😍
سریع شرو کردم لیس زدن
از نوک انگشتا تا ساق پا
بهترین لحاظات عمرم بود
تف از روی پاهاش میچکید
رفتم سراغ کف پاهاش
از پاشنه پا لیس میزدم تا نوک انگشتا
سفتی پاشنه و نرمی کف پاش تضاد خوبی داشت
بعد رفتم سراغ انگشتا وای داشتم روانی میشدم
با تمام قدرت یکی یکی انگشت هاش رو میک میزدم
تا رسیدم به شست پاش
کرده بودم تو دهنم و ساک میزدم
خود رزیتا هم بالا پایین میکرد تو دهنم
موهامو گرفت کلمو اورد بالا گفت دهنت وا کن
وا کردم یه تف کرد تو دهنم قورتش دادم
گفت شلوارتو دربیار داگی شو
گفتم اما…
یه لگد زد تو سینم که نفسم بند اومد
تف کرد تو صورتم گفت بجنب توله سگ
انقدر حشری بودم که گوش کردم
یهو دیدم رفت و با یه دیلدو اومد سراغم
چربش کرد گفتم ارباب لطفا…
حرفم تموم نشده بود که زد تو تخمم با لگ
از درد ولو شده بودم داشتم میمردم
بعد دودیقه یکم بهتر شدم
گفت داگی شو زود تا تخمت له نکردم
اشکم داشت در میومد
دیلدو چرب کرد تا ته کرد تو کونم
دادم رفت هوا شرو کرد تلمبه زدن منم داشتم داد میزدم
انگار کونم و با موشک ترکونده بودن
اونم وحشیانه با تمام زورش تلمبه میزد
بعد ده دیقه یکم عادت کردم اما هنوز درد و سوزش داشت
چون کونم پاره شده بود
یه رب که گذشت دیلدو رو در اورد کرد تو دهنم
بعد شورتش در اورد گفت بجنب بیا توله
کلمو با تمام زور فشار میداد رو کسش منم عین وحشیا میخوردم
تا اینکه ابش اومد ریخت تو دهنم
خواستم تف کنم گف تف کردی با تخمات خدافظی کن
مجبوری قورتش دادم اما زیاد بد نبود
بعدشم پاشد رفتو گفت توهم خودتو جم کن برو
مستخدم میاد جمع میکنه اینجارو
گفتم ممنون ارباب بزور خودمو جم کردم و شلوار پوشیدم
پا واز پا واز تا خونه رفتم
پایان
نوشته: امیر
کاشکی منهم دوتا می زدن توی تخم. تخمیت که دیگه ننویسی. از قاعده امیرها هم جدا نیستی. چون باید گفت. امیر اول اینو بخور. بعدش بمیر
اساسا انقدر کوتاه بود که داستانی شکل نمیگرد. هبچ کدوم از دو شخصیت اصلا معرفی نشده بودن.
من هیج کاری به واقعی و فیک بودن داستانا ندارم.
لذت بخش بودن مهمه که نداشت.
و خواهشا و لطفا این فرهنگ تخطی از لیمیتها که هی به عنوان یه چیز سکسی و جذاب دارین جا میندازین رو تموم کنید. به عنوان یه ارباب فقط وجههی ما داره خراب میشه و بردهها بیشتر زندگیشون سختتر و نگران کننده میشه.
تمومش کنید یه مدل دیگه هیجان انگیز باشید.
همچین از کونی بودن خودش داستان سرلیی میکنه انگار فرضیه نسبیت خاص انیشتن را درک کرده . آخه چونکش فرق تو و ارشمیدس فقط اینه که اون عالیجناب خیلی چیزا تو سرش بود اما تو خیلی سرا تو چیزته .
منیوچ افندی
نمیدونم واقعی بود یا نه؟اما اگه واقعیت باشه خوش به حالت که یه دونه پیدا کردی.من در به در محتاج یه میس یا حتی یه خانم که پاهاشو فقط لیس بزنم هستم.
این لگدهایی که شما نوشتی زدن تو تخمت اگه تو تخم اسب آبی یا شتر دو کوهانه میزدن کلا اخته میشد چه برسه به ادم مشدی اگه یکیش هم میزد هزار بار بدتراز آغا محمد خان خواجه میشدی عزیزم
سلام به واقعیت نزدیک بود جزئیاتت کم بود لطفا خصوصی پیام بده به من پیشنهادی دارم برات