پرستش قصر دومیترسک (قسمت ۵ و پایانی)

1401/12/12

...قسمت قبل

سلام خدمت دوستان ببخشید منتظرتون گذاشتم.

بخش پانزدهم: جایی که همه چیز جدا میشود.
این یک ماهی که اینجا بودم خیلی چیزا دیدم. خیلی چیزای جدید که حتی اسمشونم نشنیده بودم خوردم. برعکس انتظار که فکر میکردم همش قراره آدمای پولدار ببینم و به اونا چایی ببرم یا کتشونو دم در بگیرم یا فکر میکردم قراره که نگهبانی چیزی بشم حتی از گوشه فکرمم نمیگذشت که قراره بیام تو حرمسرای خانوم دومیترسک و یه زندگی خوابگاهی داشته باشم. یه خوابگاه دخترانه. تنها پسر بودن تو یه خوابگاه دخترانه که دختراش کیر دارن خیلی چیز جالبی نیست. اتفاقایی که افتاده، جشن کریسمس، تنبیه های متعدد دخترای خانوم دومیترسک، سوده، لیلو! همشون منجر شدن که من یه کونی بشم… من از کون دادن لذت میبرم. و نمیتونم با کردن شهوتمو تخلیه کنم. شاید به خاطر اینه که رابطمون با لیلو خوب پیش نرفت.
-پس رابطتون تموم شده؟ با لیلو؟
-راجبش صحبت نکردیم اما هم اون نسبت به من سرد شده هم من نسبت به اون.
-لیلو آدم خودخواهیه… اون باید احساسات تو رو هم در نظر بگیره.
-نه. فکر کنم اون نمیخواد من کونی باشم. همش میگه مردانگیت رو حفظ کن.
-عزیزم اینا همش یه تعداد خذعبلاته که به خورد تو داده تا لذت از کون ارضا شدن رو همش مال خودش بکنه.
-نمیدونم… اما این یه هفته ای که باهاش نخوابیدم…خیلی حشریم.
-دلت میخواد برگردی پیشش؟
-میخواستم اونو بگم…یه لحظه هم به رابطه باهاش فکر نکردم همش به تنبیه های دخترای خانوم دومیترسک و جشن کریسمس فکر میکنم.
-خیلی جالبه…من همیشه فکر میکردم لیلو مثل سوده فاعله و از کون دادن خوشش نمیاد.
-نه اون یه دختره که به قدرت علاقه داره برا همین فاعل بودن رو انتخاب میکنه و اگرنه از لحاظ سکس ترجیح میده مفعول باشه.
-صدای ساعت بزرگ حال اصلی تو سالن پیچید. بعدش آلیس از کنارم بلند شد و دستمو کشید تا منم باهاش بلند بشم.
-میخوای امشب بیای اتاق ما کنار من بخوابی؟
آلیس از هیچ فرصتی دریغ نمیکنه که منو بکنه.:« نه ممنون همون یه باری که خوابیدم برام کافیه »
آلیس با شنیدن حرفم از ته دل خندید. جوری که ممه های بزرگش تکون میخوردن.:« من باید چیکار بکنم که مختو بزنم آخه پسر خوشگل»

بخش شانزدهم: هر شب، هر بار، همینجا.
تو تختم دراز کشیدم. دارم به کیر فکر میکنم. چی میشد لیلو هم منو از کون میکرد. واقعا آدم خودخواهیه. همه لذت هارو برا خودش میخواد. حالا که فکر میکنم همیشه منم که قدم اول رو برا سکس برمیدارم. اون هیچوقت تو این رابطه تلاش نمیکنه. این منم که برا رابطمون تلاش میکنم. آره…یادمه یه بار که نوبت من بود لباسهارو بشورم اومد پیشم بدون هیچ حرفی منو از پشت بغل کرد بعد منو نشوند زمین نشست رو کیرم اینقدر بالا پایین کرد که آبش اومد اون موقع بود که ازم پرسید:«چرا آبت نمیاد؟ » منم گفتم: «نمیدونم شاید دلم میخواد کیرتو بکنی تو کونم.» بی اعتنا در حالی که لباساشو میپوشید گفت: «الان برگرد سر کارت شب برات ساک میزنم.» بعد ازم لب گرفت: «ببخشید که مزاحمت شدم خیلی دلم کیرتو میخواست.» و بعدش رفت.
صدای خنده های کونکو و آلوکا زیر پتو منو از این فکرا خارج کرد. کورا هم خوابیده بود. آره…امروز نوبت اون بود که آشپزخونه رو تمیز بکنه طفلک خیلی خستست. تو این خونه دو کار آدم رو از پا در میاره یکیش شستن لباسهاست و یکیش هم شستن ظرفاست. دوقلو ها از این فرصت که کورا خوابه استفاده میکردن چون اگه بیدار بود الان دعوا میکردن. کورا همیشه به انگلیسی چنتا فحش بارشون میکنه بعد میگه بزارید بخوابیم بابا خسته شدیم از دستتون…حقم داشت… الان پتو رو کشیدن سرشون زیر پتو دارن یه کارایی انجام میدن. عادتشون اینه، فک کنم چون خجالتی هستن… از زیر پتو فقط صدای نفس نفس زدن آلوکا و خنده های ریز کونکو شنیده میشه و این صدا ها معمولا اینقدر ادامه پیدا میکنه که دیگه خسته بشن و بخوابن. سوده و آنا هم باهم میخوابن ولی شبها دیگه مزاحم بقیه نمیشن…راستی، سوده و آنا کجان؟ الان یه ربعه که از وقت خواب گذشته. دلم نیومد کورا رو از خواب بیدار کنم. از دوقلو ها میپرسم.
کونکو
دوقلو ها تو کار خودشونن. صدام رو یکم بالا بردم:« کونکووو، آلوکاااا» صداشون یکم کم شد ولی جوابی بهم ندادن: با شمام کونکوووو!
آلوکا سرش رو از زیر پتو در آورد. صورتش قرمز بود و خیس عرق با عصبانیت گفت:«هان؟!» گفتم:« آنا و سوده نیومدن میدونین کجان؟» صدای پوف کلافه کونکو رو از زیر پتو شنیدم آلوکا درجا با لحن زننده ای جواب داد:«خییییر!» بعد پتو رو کشیدن سرشون با صدای فریاد ریز آلوکا همراه با یه خنده کوتاه دوباره زیر پتو کارشون رو شروع کردن. کورا در حالی که میچرخید یه صدای عجیب غریبی درآورد بعد با صدای خسته و کلافه داد زد:
God damn Japanese FUCKING twins!
کورا بالشتکشو به سمت دوقلوها پرتاب کرد دوقلوها خندیدن انگار خوششون میومد که کورا رو اذیت کنن:« تو هم اینقدر نگرانشونی بلند شو برو دنبالشون دیگه.» از تختم بلند شدم رو به کورا گفتم.
معذرت میخوام بیدارت کردم.
Fuck off!

بخش هفدهم: گرگ و فیل
از اتاقم خارج شدم با نهایت احتیاط بدون سر و صدا تو سالن راه رفتم و به حال اصلی رسیدم رخت شویی تو سمت چپ کنار راه پله قرار داشت در رو باز کردم. سوده و آنا هر دوشون شلوارک پوشیده بودن و یدونه هم بالا تنه ورزشی مشکی پوشیده بود اما آنا بلوز کرمیشو پوشیده بود. تا من وارد رختشویی شدم سوده با لحن ترسان و در حالی که خشکش زده بود به ترکی گفت:
Aman Tanrim!
آنا با دیدن من نفس حبس شده شو بیرون داد و گفت: لیدیا تویی… یه دیقه فکر کردم خانوم اومد.
سوده در حالی که گردنشو کج کرده بود و یه لبخند خسته داشت گفت: خدا رو شکر تویی.
گفتم: چرا هنوز کارتون تموم نشده؟
سوده در حالی که موهاشو میبست به آنا خیره شده بود شاید عصبانی بود شایدم خندشو سعی میکرد کنترل کنه نمیدونم. آنا دستاشو به پشتش برده بود و با خنده ریز نگران همیشگیش چشماشو به زمین دوخته بود. من من کنان گفت: اشتباهی…ینی منظورم…کنترل نکردم خودمو…و…
سوده: وقتی داشتم میکردمش ارضا شد آبشو پاشید رو ملافه هایی که تازه شسته بودیم.
من: اوووف…خوشبحالت از کون ارضا شدن خیلی میچسبه.
سوده در حالی که چشماشو بسته با لحن کنایه آمیز: آره مخصوصا شستن اینا خیلی بیشتر میچس…
سوده یه دفعه برگشت به سمت من چشماشو باز کرد با تعجب: وایسا وایسا… چیزی شده مگه نه؟…ببینم از لیلو چخبر؟
قبلا هم در مورد مشکلمون با لیلو باهاشون حرف زده بودم میدونستن مشکل چیه: خب…فکر نکنم لیلو…اونی باشه که…در واقع…چطور بگم…
آنا: که فکر میکردی هست…آره؟
من: آره…مثل اینکه براش مهم نیست.
آنا: فکر کنم لیلو داره یه کارایی میکنه.
سوده: بسه دیگه آنا تو هم آتیش بیار معرکه نباش.
آنا: ینی من الان شدم آدم بده؟ لیلو خوبه من بدم؟!
سوده: داری شب کریسمسو میگی مگه نه؟ باید ولش کنی دیگه شب کریسمس تو شب کریسمس موند.
آنا صورتش قرمز شد انقدر خجالت کشید که تن صداش رو برد بالا: اصلنم اونطور نیست من منظورم اصلا کریسمس نبود!
من: بچههاا!..یه دیقه آروم باشین. چخبرتونه؟ در مورد لیلو بگم که من و اون دیگه تموم شده. دیگه مایی وجود نداره. نگران شما بودم. اومدم ببینم اگه لازم شد کمکتون کنم.
سوده: لطف کردی ممنون…این دیگه آخریشه.
پس من رفتم دیگه شب بخیر.
در رو باز کردم و آنا و سوده باهم دیگه صحبت میکردن و ملافه هارو پامال میکردن.
آنا: من نمیتونم درک بکنم قصر به این بزرگی، این همه پول، میمیرن یدونه لباس شویی بخرن.
سوده: چون جون کندن خدمتکارا به تخمشونم نیست.
در رو بستم. و درست در این موقع صدای کیساندرا و لیلو رو شنیدم که داشتن از راه پله ها پایین میومدن. خشکم زد. الان از ساعت خواب گذشته. دستشویی اون طرف سالنه نمیتونم دستشویی رو بهونه کنم اگه منو این طرف سالن ببینه قطعا تنبیه میکنه. فاااااک. چیکار کنم؟ همونجا ایستادم. اگه برن اونطرف منو نمیبینن.
کیساندرا:…همچین چیزی خواستم…چون تو قوانینو میدونی… میفهمی ما چی میخوایم. تا حالا که راجبش صحبت نکردین؟ منظورم قضیه مفعول شدنشه؟
لیلو: نه…هر بار که قضیه پیش اومده بحث و عوض کردم.
کیساندرا: میدونم خوشت نمیاد مفعول باشی برا همین میخوام بدونی بعد اینکه لیدیا آماده شد. میتونی بری پیشش و همه چیو براش توضیح بدی مطمئنم درک میکنه.
لیلو: کی رابطه رو باهاش تموم کنم؟
کیساندرا: هیچوقت. میخوام خودش بیاد ازت جدا بشه اگر هم گفت که میخواد…
صدای باز بسته شدن در اومد و دیگه صداشون رو نشنیدم.
حالا فهمیدم قضیه چیه؟ ینی قضیه من و لیلو همش یه تست بود…آره خانوم بلا تو ماشین گفته بود که یه تست دیگه باقی مونده. باید بهشون ثابت بشه که من کون دادن و به کردن ترجیح میدم. دیگه میدونم باید چیکار بکنم!

بخش هجدهم: کشتی کج
صبح باید نیم ساعت زودتر بیدار میشدم. امروز صبحونه به عهده من و لیلو بود. تو آشپزخونه اصلا فرصت نشد باهاش در مورد دیشب حرف بزنم. من غذای بلا و کیساندرا رو بردم تو اتاق خودشون بخورن خانوم دومیترسک و دنیلا هم از قرار معلوم امروز باید میرفتن شرکت و صبحونه نخوردن. در این حین هم لیلو میز غذای دخترا رو میچید. بالاخره نشستیم سر میز تا دهنمو باز کرده بودم که حرف بزنیم آلیس و دوقلوهای ژاپنی اومدن سر میز نشستن صبح بخیر گفتن مشغول صبحونه شدن. کنار بقیه نمیتونم در مورد دیشب حرف بزنم. منصرف شدم…
صبحونه تموم شد و سریع از فرصت استفاده کردم و دست لیلو رو گرفتم از سر میز بلندش کردم. لیلو در حالی که میخندید گفت: مثل اینکه یه نفر امروز پر انرژیه!
همه خندیدن. ولی آنا با تعجب نگاه میکرد و آلیس هم با کنایه گفت: داره میاد!
درِ اتاق خوابی که لیلو توش میخوابید رو باز کردم و لیلو رو بردم تو. تا در رو بستم لیلو منو چسبوند به دیوار لبامون قفل شد رو هم. یه هفته بدون سکس و شدیدا هم کونم کیر میخواست. از شدت حشریت نتونستم اونو از خودم جدا کنم و همون طور لب گرفتم ازش. شلوارمو یکم پایید داد کیرشقم از کنار شورت زنونه بیرون زده بود. در حالی که ازم لب میگرفت برا کیرم جق میزد. منم سینه هاشو میمالیدم. لباشو جدا کرد با اون چشمای آبی و خمار در حالی که به چشمام خیره شده بود گفت “این یه هفته فکر میکردم دیگه دوستم نداری.” حالا که قضیه رو میدونم و فیس تو فیس دقت میکنم لحنش اصلا حالت مفعول نداره میتونم از ته چشماش بخونم که دوست داره منو چهار دست و پا بندازه زمین یه پاشو بزاره رو سرم و با تمام توان سوراخ کونمو داغون کنه اما بهش دستور دادن که اینطوری رفتار بکنه. میخواست زانو بزنه تا به کیرم ساک بزنه. پیشدستی کردم و سریع تر از اون زانو زدم و سرمو به زیر دامنش بردم و کیرشو از رو شورت بوسیدم. خندید و یکم عقب رفت و نشست رو تخت پاهاشو برد بالا و شورتشو کنار زد. میخواست مثل دفعه پیش در حالی که سوراخشو انگشت میکنم براش ساک بزنم. اما من سوراخشو دوست نداشتم من کیرشو میخواستم. اون داره نقش بازی میکنه. منم به جای سوراخش با خایه هاش بازی کردم و کیرشو تا ته میکردم تو دهنم. از پاهاش گرفتم جفت کردم و خیلی سیع رفتم روش تو پوزیشنی که کیرش به سوراخم برخورد میکرد و لباشو محکم بوسیدم. دستاشو گذاشت رو کونم و یکم مالیدشون درست تو اونموقع خود واقعیش رو یه لحظه بهم نشون داد اما سریع منو برگردوند و نشست رو زمین و کیرمو کرد تو دهنش. از دستاش گرفتم کشیدم به سمت خودم.
-نه!
-آره!
نشست روم و دوباره ازم لب گرفت. از شانه هاش گرفتم ولی مقاومت کرد. در حالی که همینطور حرکات کشتی رو روی همدیگه اجرا میکردیم مکالمه ای بین ما رد و بدل شد.
من: چیکار داری میکنی؟
لیلو: تو داری چیکار میکنی؟!
من: من…دارم…سکس میکنم.
لیلو: بنظر من که داری…کشتی میگیری!
من: میگم چطوره امروز رول پلی بازی کنیم تو نقش مریض تو کما رو بازی کن من نقش پرستار رو.
لیلو: از کی تاحالا آقایون پرستار شدن؟
من: از وقتی که مریضای تو کما با ادم کشتی میگیرن!
لیلو: میدونم داری چیکار میکنی…نه!
در این حین دیگه این کشمکش خیلی جدی تر شد. لعنتی عجب زوری داره. هر دومون نفس نفس میزدیم. یه دقیقه فکر کردم چقدر جالب میشه اگه یه نفر همین الان وارد اتاق بشه مارو اینطوری ببینه.
من: بزار کیرتو بکنم تو…کووونم!
پاش رو روی گردنم حلقه کرده بود برا همین نتونستم جملرو واضح بگم. اونم از عمد فشار پاش رو بیشتر کرد.
لیلو: نمیفهمم چی میگی؟
یه ناله کوتاهی کردم.
لیلو: ببین چقدر مظلومانه مثل یه توله سگ سکسی داری دست و پا میزنی.
آره! همینه!..لیلو داره صورت واقعیش رو نشون میده همون لیلویی که سلطه گر بود همون لیلویی که دوست داشت فاعل بشه. چرا خفه شدن تو دست و بال لیلو باعث میشه تحریک بشم.
پاشو ول کرد! خواستم برگردم بگیرمش که با یه حرکت سوپر حرفه ای پاهاشو از پشت رو کمرم قفل کرد با دستاشم گردنمو گرفت بعد با زبونش گردنمو لیسید و در گوشم به روسی چیزایی گفت. به لطف خودش یه چیزایی از زبان روسی یاد گرفته بودم. این کلمات رو فهمیدم
…بچه گی…کشتی…من برترم…(یه جمله سوالی که توش “مرد” داشت شاید میپرسید “تو مردی؟”)…ناتوان…برده من!
داره منو تحقیر میکنه. سوراخ کونم نبض میزد. کیرم مثل چی شق شده. کونم رو به کیرش مالیدم. اوووف. من همینو میخواستم ای کاش تو همین حالت بمونیم فقط کیرشو بکنه تو کونم عین وحشیا تلمبه بزنه بعد آبشو بریزه داخل. سر کیرش به سوراخ کونم برخورد میکرد.
لیلو: داری چیکار میکنی؟! منحرف بدبخت!
منو ول کرد با پاش یدونه لگد زد در کونم از تخت افتادم پایین.
من: فکر میکردم داریم سکس میکنیم.
لیلوهیچی نگفت لبخندش رفته رفته با نفس نفس زدناش محو شد.
من: ببین میدونم تو هم اینو میخوای.
لیلو: بسه دیگه لباساتو بپوش باید بریم میز رو جمع کنیم.
از تخت بلند شد سریع دستشو گرفتم. داری نقش بازی میکنی!..دیشب حرفاتنو با خانوم کیساندرا شنیدم.
یه دفعه با حرفم عصبانی شد:
ты сумасшедшая
اینو فهمیدم گفت “تی سوماشدشیه” ینی تو دیوونه ای. سریع به سمت در رفت و در رو باز کرد.
من: کنار پله ها ایستاده بودم…همه حرفاتونو…
соблюдайте тишинуلیلو:
یکم فهمیدم گفت: “سابلیودایته تیشینو” شاید میگفت ساکت باشم.
یکم به اطراف نگاه کرد بعد در رو بست اومد از شانه هام منو گرفت.
لیلو: میدونی اگه بفهمه چیکارت میکنه؟
-من…
-خره الان باید مثلا با من کات میکردی! نه که بیای خودتو برا من لو بدی.
-من…من دیگه نمیدونم باید چیکار کنم.
لیلو پف کلافه زد و نشست رو تخت. دستاشو گذاشت رو سرش بعد یه چند ثانیه بدون هیچ حرفی لباساشو پوشید منم لباسامو پوشیدم.
لیلو: به خانوم کیساندرا و بقیه دخترا میگم که اینجا تو این اتاق با هم دیگه صحبت کردیم بعد من و تو با هم کات کردیم. در مورد دیشب که با هیشکی حرف نزدی؟
من: نه.
لیلو: من رازتو نگه میدارم. واقعا یه کصخلی که اینو بهم گفتی. کیساندرا از در گوش وایسادن خوشش نمیاد.
من: من بهت اعتماد دارم.
لیلو: اینجوری مظلوم نمیایی میکنی کیرم شق میشه میکنمت هر دومون به دردسر میافتیم هااا!
بعد خندید. اما جلوی در ایستاد یه چند ثانیه سرشو پایین آورد چشماشو بست. انگار میخواست وقتی از اتاق بیرون میاد غمگین بنظر برسه بعد در رو باز کرد با قدم های سریع دور شد.

بخش نوزدهم: بهشت یا جهنم
بالاخره شب شد و یک ساعت به وقت خواب مونده بود ولی همه کارای خونه تموم شده و بیشتر دخترا برگشتن به اتاقاشون. سوده و آنا قطعا دارن تو یه جایی از خونه سکس میکنن ولی دو قلوها مثل همیشه تختشون رو انتخاب کردن و دوبار مثل دیشب زیر پتو دارن کارشون رو میکنن و بله…دوباره مثل دیشب دارن رو اعصاب کورا راه میرن. اما دیشب کورا خسته بود و نمیتوسنت باهاشون دعوا اما امشب کورا قراره دوباره الم شنگه به پا کنه. دو قلو ها گاها پتو رو میزدن کنار تا عکسالعمل کورا رو ببینن بعد دوباره پتو رو می کشیدن سرشون. واقعا این دوقلو ها اعصاب خورد کنن. کورا با چهره کلافه به من نگاه میکرد شاید داشت تو دلش میگفت " میبینی گیر چه پفیوزایی افتادیم" واقعا مشتاقم بدونم چی میشه آخرشون.
من: چرا بهشون اهمیت میدی؟
کورا: مگه نمیبینی دارن به خاطر من اینکارارو میکنن؟
من: نه باو فقط انرژیشون بیشتره دارن خودشون رو اینجوری تخلیه میکنن.
کورا: برن یه گوه دیگه بخورن انرژیشون تخلیه بشه…چرا سر ما دارن تخلیش میکنن!
آلوکا از زیر پتو داد زد: صداتونو میشنوم هااا
کونکو یه آه شهوت انگیز بلند کشید. واقعا دارن زیر پتو سکس میکنن یا یه چیز دیگست؟
کورا: لیدیا! باید یه کاری کنیم دیگه بس بکنن هر شب نمیتونیم تحمل کنیم این وضعیتو.
من نمیخوام وارد این قضیه بشم اما کورا داره منو قاطی دعواشون میکنه. چیکار باید بکنم ای خداااا
داشتم فکر میکردم چه جوابی بدم که کورا ناراحت نشه ولی از این دعوا دور بمونم که در باز شد. آلیس اومد داخل.
-لیدیا…
-بله؟
-خانوم کیساندرا تو رو صدا میزنه برو به اتاق لباسها.
آخخ… بهترین زمان بندی! سریع از تخت بلند شدم.: حله الان میرم.
کورا بالشتکو به سمت دوقلو ها پرت کرد: کوتوله های ژاپنی!
من از در خارج میشم…آلیس خودشو یه وری کرد خم شد به سمت داخل: هووی…با دخترام کاری نداشته باش!
داشتم از در دور میشدم. آلوکا و کونکو هر دوشون یکصدا داد زدن: ما دخترای تو نیستیم!
صدای خنده های غش مانند کورا رو از دور شنیدم.
تق تق تق
-بیا تو.
-سلام خانوم.
کیسندرا روی مبل ال شکل دمر دراز کشیده لخت مادرزاد. اونطرف هم بلا روی صندلی نشسته با لباسهای سیاه و چسبانی که همیشه به تن داره.
کیساندرا: سلام لیدیا!..دیروز در مورد قضیه تو و لیلو یه چیزایی شنیدم. از کص پسرونه لیلو خسته شدی مگه نه؟
هیچی نگفتم.
بلا: شاید دلش یه کص واقعی میخواد؟
کیساندرا: آره منم دلم یه کیر مردونه میخواد…
در این حین چرخید و پاهاشو باز کرد جوری که کصش درست مقابلم قرار بگیره.
بلا: لخت شو!
سریع لباسامو در آوردم سوتین و شورت زنونه رو هم در آوردم.
بلا خندید: تو آخه ممه نداری که سوتین میپوشی!
کیساندرا انگشتاشو لیس زد بعد کرد تو کصش. با یه آه شهوتناک انگشتاشو حرکت داد. اما کیر من راست نشد…خودمم تعجب کردم…ینی دیگه من با کص حال نمیکنم. آره واقعیتش دلم کیر میخواست نه کص!
کیساندرا: ما باید هوای خدمتکارامونو داشته باشیم. اگه با همدیگه حال نمیکنن باید ما نیاز جنسیشونو برآورده کنیم. دوس داری بهشتمو؟
بلا: لیدیا نکنه دوست داری پاهای منو بلیسی؟ خیلی وقته کسی منو پرستش نکرده.
سریع تعظیم کردم (اصلا تعظیم کردن تو این خونه وجود نداره نمیدونم چرا این کار رو کردم): من خدمتکار شمام و هر کاری میکنم که شما خوشحال بشید.
بلا بلند شد اومد رو تخت کنار کیساندرا نشست کیساندرا هم پاهاشو جمع کرد.
کیساندرا: حالا که اینطوریه زانو بزن…در مقابل اربابت زانو بزن و نشون بده که حقیری.
رو زانوهام نشستم کیرم یواش یواش داشت به سرحال میومد.
بلا: لیدیا پاهامو دوست داری؟
بله خانوم
میخوای با زبونت تمیزشون کنی؟
بله خانوم.
کیساندرا کف پاهای لختشو به صورتم مالید بعد انگشت شست پاشو کرد تو دهنم.
تو این لحظه کیرم مثل چی شق شده بود.
بلا : فکر کنم دیگه کافیه…کیرشو ببین.
کیساندرا : مامی خیلی خوشحال میشه که یه همچین خدمتکاری براش تربیت کردیم.
کیساندرا بلند شد اومد جلوم وایساد: بلند شو!
سریع بلند شدم در این لحظه یدونه لگد آروم به تخمام زد. آروم بود ولی خیلی درد داشت.
این مجازات شق نشدن کیرت در مقابل کصمه!
از درد یکم به خودم پیچیدم کیساندرا رفت طرف کمد لباس هاش بعد بلا بهم نزدیک شد. یدونه چستیتی درآورد زد به کیرم: کلیدش پیش لیدی دومیترسکه فردا شب خودتو برای ایشون آماده میکنی…لحظه موعود نزدیکه!
کیساندرا یدونه لباس سفید در آورد شبیه لباس عروس بود اما اصلا نمیشد گفت لباس عروسه. انداخت روم: اینم بپوش وقتی میری خدمتشون.
-چشم.
برگشتم به اتاقم. تو راه سالن یه صداهایی شنیدم…فریادهای کورا…ینی دارن با هم دیگه دعوای فیزیکی میکنن؟ دیگه داره زیاده روی میشه!..سریع رفتم به سمت در میخواستم در رو باز کنم که آلیس در رو باز کرد. لخت مادر زاد بود و لباس هاش رو به دست داشت.
-کورا هر وقت لازم شد بازم بگو بیام…تعارف نکنیا!
-آلیس؟…چه اتفاقی افتاد؟
-اووه…سلام لیدیا. دیگه باید برم معذرت میخوام که دیگه وقت نشد تو رو هم بکنم.
رفتم داخل آلوکا بی حال رو تختش افتاده یکم هم میلرزید. هم کیرش هم کونش آب کیر بود. معلومه که خیلی خوب ارضا شده. خوشبحالش…کورا هم داگ استایل کونکو رو گذاشته لب تخت و سوپر وحشیانه تلمبه میزد. که تا من اومدم اتاق با یه فریاد بلند ارضا شد. کونکو فریادش معلوم نبود از روی شهوت و لذته یا درد…شاید هردوش بود. کورا سریع کیرشو در آورد همشون خیس عرق بودن اتاق رو بوی منی و عرق خفه کرده بود. کورا رفت رو تختش دراز کشید.
-هوووف…این یکی رو اسطوره ای کردم.
-میشه بپرسم دقیقا چه اتفاقی داره میافته؟!
-اِاِاِااِاِ…خودت گفتی دیگه انرژیشون زیاده.
کونکو و آلوکا در حالی که میلرزیدن آه و ناله های خفیفی هم میکردن. کونکو خودشو تو تخت میکشید به سمت آلوکا.
-خب؟ منظورم این نبود که بهشون تجاوز کنین؟!
-چی؟!..تجاوز؟!..لیدیا قضیه رو نمیدونی همه اینا پیشنهاد آلیس بود…دوقلوها هم مخالفت نکردن!..مگه تو نبودی که گفتی انرژیشون باید تخلیه بشه!؟
-آهان یه دیقه فکر کردم زوری گرفتین کردینشون…
-خب درواقع تو یه جاهایی که گفتن بسه…در واقع چطور بگم…ما بس نکردیم.
کورا داشت با خجالت میخندید.
-فکر کنم تا یه حدی حقشونه.
طفلک دوقلو ها اینقدر خستن که حتی خودشون رو هم نشستن. فقط پتو رو نصف و نیمه کشیدن رو سرشون. یاد شب کریسمس افتادم.
-لیدیا من رفتم دستشویی…بنظرت دوقلو ها رم ببرم؟
-نه…معلومه انرژیشونو یکم بیش از حد تخلیه کردین!
صدای باز و بسته شدن در…

بخش بیستم: غسل آتش
با امروز میشه نه روز که ارضا نشدم…این یک ماهم که اینجا بودم اصلا با لیدی دومیترسک حرف نزدم. ما طرف حسابمون با دخترای خانوم دومیترسکه که از قرار معلوم اونام دخترای واقعیش نیستن. شایدم واقعن دختراش هستن و اون داره دخترای خودشو میکنه! نه فک نکنم اینطوری باشه…لیدی دومیترسک زن قد بلند و بزرگیه باید دختراشم مثل خودش بزرگ باشن. نه امکان نداره دخترای لیدی دومیترسک دخترای واقعیش باشن. اصلا چرا به این چیزا فکر میکنم. تو آیینه که به خودم نگاه میکنم. موهای بلوند آرایش زنونه لباس سفید. جوراب شلواری سفید. سوتین یکم سینه هامو برجسته کرده. وقتی کونمو میدم عقب شبیه یه دختر واقعی میشم. مثل بقیه دخترا که کیر دارن. ولی خیلی فاصله دارم تا مثل اونا بشم. اونا صداشون زنونه هست ممه دارن کونشون بزرگه اما من یه پسرم که شبیه دخترا لباس پوشیده.
در باز شد لیلو اومد داخل: سلاااااااام!
بدون این که بهم نگاه کنه رفت به سمت کمد لباسا دامنشو در آورد: آلیس دامنم روخیس کرد. لعنتی نمیتونه مثل آدم…
نگاهش بهم افتاد…
لیدیا تویی!
حقیقتش یکم خجالت کشیدم. تاحالا تا این حد لباس زنونه نپوشیده بودم. همه چی داشتم. جوراب شلواری، کفش پاشنه بلند، دستکش سفید و رو بند توری سفید. لباسم جلوش کوتاه بود و تا سر زانو اومده بود از پشت هم دنباله داشت اونم تا زیر زانو اومده بود. جلوی لباسم هم پوشیده بود تا گردن. علاوه بر اونا باتپلاگ و چستیتی هم داشتم.
-وااای چه کردنی شدی پسر!..خوش بحال لیدی دومیترسک که یه سیسی خوشگلی مثل تو قراره زیرش بخوابه.
-میخوای مثلا بهم اعتماد بنفس بدی؟
-نه نه نه عزیزم!..جدی میگم خوشگل شدی.
-مسخرست…شبیه اوعجبه ها شدم. اصلا موهامو ببین تا گوشم پایین اومده حتی نمیشه دم اسبی بست اینقدر که کوتاهن.
-تو یه ماه به زور اینقدر بلند میشه دیگه. اصلا کی گفته تو باید موی بلند داشته باشی؟
-همه دارن دیگه.
-مثل این که متوجه نیستی تو قرار نیست مثل ما بشی…ما شیمیل هستیم تو سیسی!..برا همینه که به تو میگن خدمتکار مخصوص.
-سیسی؟…ینی قرار نیست سینه هام رو عمل کنن؟ دختر بشم؟
-لیلو از ته دل خندید: فکر نکنم همچین اتفاقی بیافته.
راه رفتن با کفشای پاشنه بلند باعث میشد کونم برجسته تر بشه خودمم یکم از عمد کونم رو قمبل کرده بودم که سکسی بشم. یاد اون روزی افتادم که تو خونه اون زن و شوهر، لباس عروس زنه رو پوشیده بودم. به طبقه سوم رسیدم جلوی اتاق لیدی دومیترسک، این اولین بارمه که میخوام اتاق لیدی دومیترسک رو ببینم، دیوار روبه رویی اتاق کلا آیینه بود. به خودم نگاه کردم. اینقدر سکسی شدم که حتی خودمم با دیدن خودم تحریک میشدم و کیرم تو چستیتی فشار میاورد سوراخم نبض میزد. بلا در اتاق رو زد.
تق تق تق
لیدی دومیترسک با یه صدای محکم جواب داد: بیا تو…
وارد اتاق شدیم. لیدی دومیترسک توی بالکن سیگار میکشید. و یه لباس مجلسی کرمی سفید و بلندی به تن داشت. با یه کلاه سیاه ایتالیایی. رفتم کنار ورودی بالکن ایستادم. چه بوی خوبی داشت اتاق.
بلا با لحن آرامی گفت: سلام مادر… لیدیا آماده مراسمه.
دومیترسک: تو و خواهرات خیلی با من مهربان هستین بلا…خب…لیدیا میتونی بشینی رو صندلی.

بخش بیست و یکم: پرستش لیدی دومیترسک
بلا رفت و از روی صندلی بطری شراب قرمز رو برداشت و توی گیلاس خالی کرد. و به آرامی رفت کنار لیدی دومیترسک و گیلاس شراب رو به سمتش گرفت.
بلا: بفرمایین
لیدی دومیترسک بدون اینکه سرشو از حیاط برگردونه دستشو دراز کرد و گیلاس رو گرفت. بلا در حالی که پوزخند دخترای با ادب رو داشت به من نگاه کرد و از اتاق خارج شد.
دومیترسک: در مورد من چی فکر میکنی؟
من: شما…زن قدرتمندی هستین.
دومیترسک: فکر میکنی زنم؟ زنا که کیر ندارن…شاید بگی نه زنم نه مردم…اما من قدرت و اراده مردا رو دارم در عین حال فریبندگی و زیبایی زنا رو هم دارم.
لیدی دومیترسک سکوت کرد انگار منتظر بود چیزی بگم. ولی هیچی نگفتم.
لیدی دومیترسک: پدرم بهم گفته بود که باید از کارام دست بردارم. اما الان به جایی رسیدم که هیچ مردی نمیتونست برسه. هیچ زنی هم نمیتونست برسه…پدر و مادرم منو از خانواده طرد کردن فکر میکردن قراره یکی از کارتن خوابای تهران بشم. ولی الان اونان که دارن خونشون رو از دست میدن و کم مونده کارتن خواب بشن…اما با این حال کمکم رو نمیپزیرن…پدرم گفت که من شیطانم…خود خودش. بنظرت من چی ام؟
من: شما شیطان نیستین…شما خیلی مهربون هستین.
دومیترسک: اشتباه میکنی…من خود شیطانم. (گیلاس شراب را به سر میکشد)…اما درست میگی من مهربونم. من نسبت به خدمتکارام خیلی بخشنده و مهربونم!
مغذم داشت منفجر میشد…ینی چی شیطان؟ اما درست میگه با این وضعیتی که الان دارم محاله خدا منو به بهشت راه بده.
دومیترسک: بگو ببینم لیدیا… تو شیطان رو ترجیح میدی یا خدارو؟
من: من شمارو ترجیح میدم.
لیدی دومیترسک برگشت. چشمای زردش میدرخشیدن. گیلاس رو روی میز گذاشت و دستشو به من دراز کرد. بلند شدم و دستمو گذاشتم تو دستش.
دومیترسک منو کشید تو بغلش سرم بین ممه هاش قرار گرفت. با دست دیگش از چانم گرفت بلند کرد یکم خم شد و از هم دیگه لب گرفتیم. چشماش چقدر عجیبن.
لیدی دومیترسک: لباستو در بیار.
من و دومیترسک هر دومون لباسهامون رو در آوردیم دومیترسک سوتین و شورت سیاه پوشیده بود منم شورت و سوتین سفید با دستکش و جوراب بلند سفید. دومیترسک منو حل داد و افتادم تو تخت. دستشو گذاشت رو سرم و کیرشو آورد جلو. منم روی تخت رو زانوهام ایستادم و سر کیرشو کردم دهنم. کیرش بزرگ بود ولی نه خیلی بزرگ. شروع به ساک زدن کردم. لیدی دومیترسک خیلی جزئی کیرشو عقب جلو میکرد آب دهنم سرازیر شد ریخت روی زمین. با یه دستم ته کیرشو گرفته بودم و با دست دیگم خایه هاشو ماساژ میدادم. کیرش چه بوی خوبیم میده.
لیدی دومیترسک با دو دستش سرمو گرفت متوجه شدم که میخواد تا ته بکنه تو. دستامو گذاشتم روی روناش. اونم آروم همه کیرشو کرد داخل یکم نگه داشت که قق کردم و آروم کشید بیرون. کیرشو به صورتم زد که باعث شد کل صورتم آب بزاق بشه. بعد یکم ساک زدن دوباره کرد داخل و نگه داشت منم قق نکردم ولی اینقدر نگه داشت که دوباره قق کردم و کشید بیرون. یکم به همین منوال گذشت و من دیگه قق نمیکردم. چشمام قرمز شده بودن و اشکم در اومده بود. ولی چه حس خوبی میداد بعد مدت طولانی به یه کیر ساک زدن.
-به پشت دراز بکش سرتو از کنار تخت آویزون کن.
سر کیرشو کرد تو دهنم بعد یکم خم شد و درحالی که من خودم سرمو عقب جلو میکردم چستیتی رو از رو کیرم باز کرد.
-کیرت اینقدر کوچیکه که فرقی نمیکنه چستیتی داشته باشه یا نه.
دوباره مثل همیشه با تحقیر شدن تحریک میشدم.
چستیتی رو میزنن تا خدمتکار به کیرش دست نزنه. تا خدمتکار عادت بکنه که کیرش مهم نیست. تنها فقط کیر میسترس مهمه اما تو که اصلا به کیرت اهمیت نمیدی!..برای تو فقط خوشحال کردن من و لذت دادن به یه کیر دیگه مهمه. مگه نه؟
درحالی که سر کیرش تو دهنم بود گفتم: بغه همینگوغه میخگغخ (بله همینطوره میسترس)
-میتونی بیشتر از اینو تحمل کنی.
کیرشو کرد تو حلقم بدون قق زدن یکم خودمو نگه داشتم و بیرون کشید دوباره و دوباره دیگه قق نمیزنم دومیترسک هم تو حلقم تلمبه میزد و گاها میکشید بیرون تا نفسم رو تازه بکنم و دوباره تلمبه میزد. کیرم مثل چی شق شده بود واقعا لذت دادن به یه کیر باعث میشد لذت ببرم. تلمبه هاشو سریعتر کرد اما من قق نمیکردم. با دو دستش از پهلوم گرفتم بود ازم مثل یک وسیله استفاده میکرد.
کیرشو خیلی نگه داشت بالاخره کشید بیرون و در حالی که نفس نفس میزدم و کلا تو خودم نبودم با کیر خیسش به صورتم ضربه میزد چشمامو بسته بودم و صورتم خیس خیس بود. دوباره کیرشو کرد داخل و و تلمبه زد. خایه هاش به بینیم برخورد میکردن و مطمئنم حرکت کیرش تو گلوم معلوم بود. بعد تلمبه های وحشیانه، سریع کیرشو کشید بیرون: برگرد! سریع!
برگشتم و نشستم دهنمو مثل پورن استارا باز کردم. سر کیرشو کرد داخل آبشو ریخت تو دهنم. آب اولیم به مقدار خیلی زیاد از کیرم بیرون ریخته بود. و از شدت حشریت داشتم به خودم میلرزیدم شاید اگه یکم بیشتر ساک میزدم منم ارضا میشدم. کیرشو کشید بیرون.
-کیرمو با دهنت تمیز کن!
آبشو قورت دادم و با ساک زدن کیرشو تمیز کردم.
-آفرین دختر خوب. تو جنده حرف گوش کنی هستی. اما کیرت مثل این که حرف گوش کن نیست.
یدونه طناب از کنار کشوی میز کوچیک کنار تخت بیرون آورد. نخ رو به کیر و خایه هام بست و یه سر نخ رو گرفت دستش.
-سوتینت رو دربیا.
در حالی که سوتینم رو در میاوردم نخ رو کشید و به سمت صندلی اون طرف اتاق حرکت کرد. منم افتادم دنبالش.
نشست روی صندلی پاهاشو باز کرد: آب دهنت ریخته رو خایه هام و رونام. یادت رفت اونجارو تمیز کنی.
جلوش زانو زدم و دستامو گذاشتم رو زانوهاش و شروع به تمیز کاری کردم. نخ رو از پشت و لای کونم آورد و کشید به سمت خودش جوری که قمبل کنم. و در حالی که من تمیزش میکردم اون بیشتر و بیشتر میکشید.
-پاهاتو جفت کن بزار کیرت پشت رونات بمونه.
پاهامو جفت کردم. اینقدر نخ رو کشید که کیر و خایه هام رفته بود پشت رونام. کیر لیدی دومیترسک هم خوابیده بود.
-آفرین پسر کونی!..حالا به کیرم ساک بزن تا دوباره بلند شه.
شروع کردم به ساک زدن.
-با ممه هات بازی کن در عین حال که ساک میزنی نوک ممه هاتو فشار بده.
بعد یکم ساک زدن کیرش بلند شد و داشت نبض میزد.
-بلند شو دختر خوب.
بلند شدم کیرم مثل چی سیخ شده بود آب اولیم سرازیر شده بود. دومیترسک نخ رو باز کرد و به یه طرف انداخت. یه ضربه سیلی مانند به خایه هام زد: آآییی!
مثل اینکه کیرت حرف گوش کن نیستا! با این اوضاع دیگه محاله بخوابه.
منو کشید به سمت خودش بغلمم کرد و بشروع کرد به مالیدن کونم. اسپنک میزد.
یکم منو خم کرد منم کونمو قمبل کردم. باتپلاگ رو از کونم در آورد یه آه ناخودآگاهی کشیدم. بعد دو تا انگشتشو کرد تو سوراخم. یکم دیگه خمم کرد و من دراز کشیدم رو پاهاش مثل اون فیلمایی که معلم نشسته رو صندلی و بچه های بد رو تنبیه میکنه. دو تا انگشت یه دستشو کرده بود دهنم و با دست دیگش هم با کونم ور میرفت.
یکم بعد منو هل داد افتادم رو زمین از کمرم گرفت بلند کرد. کونم رو هوا بود سرم و شانه هام رو زمین پاهامم رو شکمم بسته شدن.
-باید کیرتو یه کاریش کنیم.
یکم خم شد به سمت من سر کیرشو آروم کرد تو کونم. کیرش خیلی بزرگ بود. درش آورد رو سوراخم تف کرد بعد دوباره سر کیرشو کرد داخل. چند دقیقه همونطور گذشت.
-یه خدمتکار خوب فقط به فکر خوشحال کردن میسترسشه…اون کیر کوچولوت باعث میشه نتونی تمرکز کنی.
بعد کیرشو یه دفعه کرد توم. از درد آه و ناله کردم. کونم تیر کشید. با اینکه باتپلاگ گذاشته بودم ولی بازم سوراخم برا کیرش تنگ محسوب میشد.
-میبینی؟ کیرت تا یه کیر بزرگتر از خودشو احساس کرد. خوابید.
بعد خیلی آروم تلمبه هاشو شروع کرد.
-از این به بعد اونو کلیتوروس صدا میزنی…فقط برای سیسیگاسم شدن وجود داره…اونم فقط زمانی که میسترس اجازه بده.
سرعت تلمبه هاشو یکم افزایش داد.
-حس میکنی کیرم رو که به پروستاتت میخوره؟
-بله میسترسس
سرعت تلمبه رو یکم دیگه افزایش داد و الان داشت با سرعت معمولی کونمو میگایید. با هر بار تلمبه که کیرش تو کونم به پروستاتم برخورد میکرد امواج لذت تو بدنم پخش میشد. لذت و درد رو هم زمان حس میکردم.
-تو از اول عاشق کون دادن بودی مگه نه؟ دوست داشتی که یه کیر بزرگتر از خودت کنترلتو به دستش بگیره و تو جندش باشی.
رو آسمون بودم و خودمو تو لذت له شدن بین کیر دومیترسک و کف اتاق محو کرده بودم. لیدی دومیترسک همون تلمبه های معمولی رو میزد و کیرم دوباره شق شد.
-وقتی من دارم کص پسرونتو میکنم کلیتوروستو بمال…مثل یه دختر عاشق کیر.
مثل جنده ها ناله میکردم و ناله کردن باعث میشد بیشتر تحریک بشم.
-تا من نگفتم حق نداری ارضا بشی. و اگر نه باید تا آخر عمرت چستیتی بزنی…رو لبه ارضا شدن قرار بگیر.
با این حرفش دستمو از کیرم کشیدم. چون میدونم با این حد حشر همین الانشم رو لبه ارضا شدنم. لیدی دومیترسک از مچ پاهام گرفت به کف اتاق چسبوند خم شد و تلمبه های آرام ولی شدیدی رو شروع کرد با هر بار تلمبه طول کیرشو از ابتدا تا انتها حرکت میداد و من زیرش حس میکردم که دارم له میشم.
-جق بزن…همه آبتو بریز تو دهنت.
شروع کردم به جق زدن با تمام سرعت.
-سریع باید آبت بیاد. سریع با تمام توانت به اون کیر بی ارزشت جق بزن.
با منقبض کردن کونم لیدی دومیترسک پاهامو ول کرد و ایستاد ولی هنوز تو اون پوزیشن قرار داشتیم و کیرش تو کونم بود.
-آبت داره میاد مگه نه؟ تو لبه ارضا شدنی؟
-بله میسترس…
در این لحظه که عین وحشیا جق میزدم یه سیلیه خیلی محکم به خایه هام زد. و از درد به خودم پیچیدمو کیرش از کونم در اومد. یکم آبم اومد ولی نمیدونم چرا خیلی کم بود و اصلا حس ارضا شدن بهم نداد…یه حس خیلی بد مثل اینکه بخوای عطسه کنی ولی دقیقه آخر نیاد.
-آخخ…اورگاسمت خراب شد؟…لحظه آخر تصمیم گرفتم ارضا نشی.
رفت دراز کشید رو تخت بالشت رو گذاشت به پشتش بعد پاهاشو باز کرد.
-هنوز کارمون تموم نشده…بیا کیرمو تمیز کن…میدونم که دوسش داری.
چهار دست و پا رفتم پیشش و روی تخت چهار دست و پا به کیرش ساک زدم. بعد خایه هاشو لیسیدم و به کیرش جق زدم. و دوباره کیرشو کردم تو دهنم. بدون اینکه بهم توجه کنه گوشیشو برداشت…فکر کنم داشت اس ام اس میزد یا هر کاری…منم که داشتم ساک میزدم.
-بیشتر از اینو میتونی تحمل کنی.
پاشو از پشت گذاشت رو گردنم و فشار داد. کیرش تا خایه رفت تو دهنم. قق کردم و پاشو یکم شل کرد سرمو کشیدم بالا یه نفسی کشیدم ولی هنوز سر کیرش داخل بود و دوباره با پاش فشار داد و تا ته رفت تو حلقم. بی حرکت اونجوری موندم و اینبار خودمو کنترل کردم و قق نکردم. اونم بیشتر نگه داشت راحت سه دقیقه نگه داشت. از چشمام اشک سرازیر میشد ولی دومیترسک به تخمشم نبود دیگه داشتم خفه میشدم و شروع به تقلا کردم نا خودآگاه قق کردم ولی نگه داشت با فشار و زور و قق های متوالی بالاخره رضایت داد. اینبار خودمو کشیدم گوشه تخت. نمیدونستم گریه کنم یا سرفه کنم یا نفس بکشم. تا به خودم اومدم لیدی دومیترسک لباشو رو لبام قفل کرد. از گردنم گرفته بود و با دست دیگش کونمو انگشت میکرد.
-وقتی یه کیر بی مصرف داشته باشی این میشه دیگه.
منو هل داد دراز کشیدم. اومد بین پاهام یه پامو بلند کرد گذشت رو شانه اش و کیرش رو به سوراخ کونم مالید. از شدت حشریت به خودم میلرزیدم. دلم میخواست هر چه زودتر کیرشو بکنه تو کونمو جرم بده.
-دلت کیرمو میخواد؟
-بله میسترس
-باید اول التماس بکنی.
-خواهش میکنم میسترس منو بکنین.
یکم صداش رو برد بالا شاید کیف میکرد: تو چی هستی؟
-من یه جنده بی ارزشم که باید میسترسو خوشحال کنم.
با خنده های سکسی ولی در عین حال شیطنت آمیز کیرشو کرد تو کونم و تلمبه ها شروع شدن. تلمبه های معمولی.
-میتونی با ممه هات بازی کنی…خجالت نکش!
نمیدونم چرا این وسط صدای تخت منو بیشتر تحریک میکرد. این منم و صدایی که این تخت میده به خاطر اینه که لیدی دومیترسک داره منو میکنه و به کونم تلمبه میزنه…تلمبه های بیرحمانه.
بعد یه چند دقیقه لیدی دومیترسک تلبمه هاشو سریعتر کرد. تلمبه های محکمشو با کل وجودم احساس میکردم. در این حین بود که آبم از کیرم سرازیر شد. مایع سفید غلیظ همیشه گی. یا به قول دخترا سیسیگاسم شدم. لیدی دومیترسک سریع کیرشو کشید بیرون. و این باعث شد آبم بیشتر بریزه.
-جنده من سیسیگاسم شد؟
لحنش سوالی نبود پس جواب ندادم.
-اما میدونی که مهم نیست مگه نه؟…برات فقط ارضا کردن کیر من مهمه!
-بله میسترس.
-تو اینقدر دختر جنده ای هستی که با اینکه ارضا شدی ولی بازم دلت کیر میخواد.
-آبتونو بریزید تو کونم میسترس.
به کونم اسپنک زد.
-“خواهش میکنم” رو شیطون دزدید؟
-خواهش میکنم میسترس.
-خواهش میکنم چی؟
-خواهش میکنم آبتونو بریزید تو کونم.
منو برگردوند داگ استایل چهار دست و پا رو تخت نشستم.
با یه اسپنک کیرشو کرد تو کونم و تلمبهای معمولی رو شروع کرد.
-میخوای منو ارضا کنی؟
-بله میسترس
-فقط خوشحال کردن من برات مهمه مگه نه؟…دیگه فکر ارضا شدن و کیرت از سرت پریده…فقط میخوای یه کیر واقعیو ارضا بکنی.
من صورتمو گذاشته بودم رو تخت و لیدی دومیترسک هم سرعتشو بیشتر کرده بود. به کونم اسپنک میزد و با یه دستشم دستامو از پشت گرفته بود. در حالی که دستامو از پشت گرفته بود با اونیکی دستش هم از موهام گرفت و کشید به سمت خودش و تلمبه های فوق سرعتی و وحشیانش رو شروع کرد. دوباره کیرم راست شد و امواج لذت رو دوباره تو کل بدنم حس کردم. خایه هاش به کیرم برخورد میکردن و صدای شلپ شولوپ زیادی کل اتاق رو گرفته بود. منم که داشتم نا خودآگاه ناله میکردم و زیر کیرش تسلیم شده بودم. چون لیدی دومیترسک یه بار ارضا شده بود این دفعه خیلی طول کشید. راحت سه چهار دقیقه فقط سرعتی تلمبه زد و بعدش با یه تلمبه محکم دستام و موهام رو ول کرد و از کمرم گرفت وآبشو تو کونم خالی کرد. هنوز وقتی بهش فکر میکنم صدای فریادهای شهوتناکش رو تو گوشم حس میکنم. با یه اسپنک کیرشو یواش یواش بیرون کشید و من سریع دراز کشیدم رو تخت. خیلی بیحال بودم. لیدی دومیترسک خیلی زودتر از من به خودش اومد و باتپلاگی رو که در آورده بود رو دوباره کرد تو کونم.
-اینقدر برای پاداشت تلاش کردی نباید بزاری حیف بشه.
آب لیدی دومیترسک تو کونم باقی موند و نمیدونم هدف از این کار چی میتونست باشه؟ من که پسرم نمیشه از کون حامله بشم. نمیدونم شاید یه نوع تسلط یا فتیش یا قدرت نمایی باشه…نمیدونم…

بخش بیست و سوم: دفتر هشتاد برگ
از اون روز اینطوری یاد میکنم… روزی که شیرین ترین، شهوتناک ترین، سخت ترین و مهمترین سکس زندگیم رو داشتم. روزی که داستان زندگیه من شروع شد. داستان زندگیه یکی از خدمتکارهای قصر دومیترسک…یا به قول دخترا…داستان زندگیه یکی از پرستش کنندگان معبد دومیترسک!
یک شیطان پرست…چیزی که هرگز نمیتونستم قبولش کنم. اما دیگه چاره ای جز قبول کردنش ندارم.
متاسفانه نمیتونم بیشتر از این بنویسم چون این آخرین صفحه دفتر خاطراتمه و وقتی از خانوم بلا خواهش کردم برام یه دفتر جدید بگیره اول با نگاه های خاص دخترای دومیترسک بهم خیره شد یکم ترسیدم ولی یه دفعه پوگی زد زیر خنده و رفت. قطعا میخواست بگه قرار نیست یه دفتر جدید بخره برام.
از این به بعد دیگه من یه خدمتکار مخصوص شدم همه شیمیلن اما من یه سیسی! یه خدمتکار مخصوص!
طبق روال عادی کارای خونه رو انجام میدیم هر موقع هم لیدی دومیترسک یا دختراش از ما کاری خواستن انجام میدیم…هر کاری!..هر!..کاری!
زموناییم که حشری هستم و لیدی دومیترسک و دختراش با من کاری نداشتن با لیلو سکس میکنم ولی اینبار برعکس دفعه های قبلی لیلو منو میکنه نه من لیلو رو.
مشکل اساسی که هست اینه که دخترا از قصر سالی یه بار هم بیرون نمیان… نمیدونم… هنوز نمیتونم تصمیم بگیرم که اینجا جهنمه یا بهشت؟
ای کاش به جای این دفتر کوچیک هشتاد برگ یدونه دفتر دویست برگ میخریدم.
پایان!

موخره
دوستان بالاخره بعد از سه ماه نوشتن این رمان اروتیک از رزیدنت اویل هم تموم شد. در آخر کار میخوام از همتون تشکر کنم که همراهم بودین پیگیری کردین و با لایک و کامنتاتون امید و انگیزه دادین این داستان رو برای شما نوشتم و اگه شما نبودین نمیتونستم بنویسمش. به خاطر تاخیر های زیاد هم از تک تکتون معذرت میخوام. راستش میخواستم در آخر داستان که لیدیا بالاخره قضیه قصر دومیترسک رو میفمه خودکشی بکنه و لیلو این دفتر خاطرات رو بخونه و در حالی که گریه میکنه دفتر رو میخونه و به آغوش میکشه ولی به خاطر تاخیر های ایجاد شده دیگه نخواستم آخر داستان ناراحتتون بکنم. پس اگه آخرش بازه بدونین که به خاطر شما اینکار رو کردم تا داستان هر چند من ولش کردم ولی ادامه داشته باشه. و آخرین حرف هم اینکه اگه رزیدنت اویل هشت رو بازی نکردین حتما بازی کنین خیلی بازیه خوبیه.
کپکام منو حلال کن…

نوشته: HTFN


👍 27
👎 3
16701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

917388
2023-03-03 02:17:02 +0330 +0330

عالی بود ❤️

0 ❤️

917399
2023-03-03 02:57:18 +0330 +0330

قضیه قصر دومیتریسک چیه خوووو؟؟؟

1 ❤️

917427
2023-03-03 09:31:22 +0330 +0330

خیلی عالی بود ، منتظر کارای بعدیت هستیم ♥️🌹🌹

0 ❤️

917436
2023-03-03 10:40:03 +0330 +0330

در تموم ثانیه های داستان کاش من جای لیدیا بودم

0 ❤️