پرستش قصر دومیترسک (۳)

1401/10/13

...قسمت قبل

بخش ششم: قرار داد بازاریان ارواح
داشتم کف سالن رو تمیز میکردم و تو افکارم بودم…امروز دقیقا یه هفته میشه که به اینجا اومدم و روز اولمه که کلا شورت نپوشیدم…چون دیگه غیر قابل پوشش بود. کیرمم که دو روزه شق نمیشه…از یه طرف چستیتی دیگه اذیت نمیکنه و راحتم اما از طرف دیگه نگرانم…اگه دیگه شق نشه چی؟ نکنه به خاطر همین اینو زدن که دیگه شق نشه و هوس سکس با خدمتکارا به سرم نزنه…هر چی باشه تو کل خونه تنها پسر منم. اما مشکل اینجاست که من هنوز بعضی مواقع با دیدن دخترا حشری میشم مخصوصا سوده. اون بیشتر تو آشپزخونه کار میکنه برا همین زیاد نمیبینمش… اینجوری بهتره…هم برا من هم برا سوده و دوستش آنا. هر موقع که دخترای خانوم دومیتریس منو میدیدن دستمالیم میکردن همه خدمتکارا هم باید از ابرو به پایین شیو میشدن منم استثناع نبودم. انگار خوششون میومد تحریک بشم اما کاری از دستم برنیاد. اینجا به هیچوجه بهشت نیست اینجا قعر جهنمه عمیقترین نقطش… تو روستا درسته دوسدختر نداشتم اما دیگه اینطوری نبود بزارن جلوم بگن هیچ غلطی نکن…هعی دلم به خونه تنگ شده. اینجا خیلی با خونه فرق داره یه هفتهای که اینجا بودم فهمیدم همه شیمیلن، بجز دخترای خانوم دومیترسک. خود خانوم دومیترسک هم که معلوم نیست…درسته خیلی بزرگ و قد بلنده اما کون و ممه های خیلی بزرگ و گوشتی داره، به شیمیل ها نمیخوره… درمورد دختراش هم بگم که کیساندرا همش تو خونه ست. بلا همیشه با خانوم دومیترسک میره و میاد. و دنیلا رو هم تو این یه هفته فقط یه بار دیدم. میگن اون کارهای خارج از قصر رو انجام میده الان هم کارهای کریسمس رو تو تولیدی های خانوم اون انجام میده. یه حرفای ایتالیایی گفتن اصلا نفهمیدم تولیدی چی هست. همه مشغول کارن منم باید کف سالن رو تا شب تموم کنم.
-لیدیا!
بلند شدم برگشتم به سمت صدا…این بلا نیست… کیساندرا!
+بله خانوم کیساندرا؟
چشماشو ریز کرد به سمت من خم شد: از کجا فهمیدی کیساندرام؟
+شما…چیزه…شما سینتون یکم…یکم نسبت به بلا بزرگه…ببخشید خانوم بلا…
یکم خندید: پسر تو چقدر خجالتی هستی… فک کنم بهتر بود همه خدمتکارارو از روستا ها میاوردیم.
این کصکشا یه لباس معمولی ندارن؟ چرا همه اینجا عین جندهها لباس پوشیدن؟ کیرم شق نمیشد برا همین چستیتی اذیت نمیکرد اما نمیدونم چرا بازم تحریک میشدم و بدنم مور مور میشد. فقط به فکر ارضا شدنم مهم نیست چطور فقط میخوام یه بار دیگه ارضا بشم.
-هر چی لازم داشتی بهم بگو باشه؟ من مسئول خدمتکارام. خجالت نکش راحت بگو.
+من لباس زیر ندارم.
-پس الان چی پوشیدی؟…آهان…
خندید.
هم خجالت میکشیدم هم تحریک میشدم با خنده هاش…سرمو پایین انداخته بودم…یکم بعدش سنگینی نگاهشو روم احساس کردم. ناخونشو گذاشته بود تو دهنش با قیافه متفکرانهای به من زل زده بود.
-چستیتی اذیت نمیکنه؟
+چرا…میخواستم اونم بگم.
-میدونی یه راه داره که کلیدشو بهت بدم…میدونی چطور؟
+نه، چطور؟
-باید بهم ثابت کنی که خدمتکار حرف گوش کنی هستی و میتونی اون کیر کوچولوتو کنترل کنی.
بعد با دست راستش صورتمو گرفت لبمو لوچه کرد.
-مثل یه جنده حرف گوش کن باشی… برو به دستشویی طبقه پایین همونطور که بهت آموزش دادن دوش آنال بگیر بیا اتاقم.
یدونه چشمک زد لبخند شیطانیش رفته رفته شیطانیتر و ترسناکتر میشد. هیچی نگفتم. ناراحت بودم. اونم فهمید.
چککک
یدونه سیلی زد.
-ناراحتی؟… تو حق نداری ناراحت باشی!..تنها چیزی که باید بهش فکر کنی فقط خوشحال کردن میسترسته…فهمیدی؟…بگو چشم خانوم.
اینقدر تو این هفته تحریک شده بودم مغذم کار نمیکرد…داشتم با تحقیر شدن تحریک میشدم.
+چشم خانوم.
-آفرین… قراره بهترین جنده این قصر بشی… و خیلی هم خوشحال میشی که میسترس باهات بازی میکنه…مگه نه؟…جواب بده!
+بله خانوم.
چچککک
-تکرارش بکن…جملمو کامل بگو!
+بله خانوم خیلی خوشحالم که میسترس داره باهام بازی میکنه.
-حالا برو دوشش آنال بگیر.
رفتم دستشویی…آلیس هم اونجا بود یه خدمتکار دیگه که از برزیل اومده بود با بدن سبزه ممه های بزرگ کون خوش فرم، قد بلند و یه کیر خیلی بزرگ و سیاه. قشنگ وقتی تحریک میشد از رو شلوار معلوم بود. خلاصه اون بهم کمک کرد دوش آنال بگیرم.
-قراره کونت پاره بشه…
+واقعا ممنون…خیلی ممنون(!)
-چرا ناراحت شدی؟ باید خوشحال باشی
+چون قراره از کون منو بکنه؟
-تاحالا آنال نداشتی مگه نه؟
+من قبل از وارد شدنم به اینجا اصلا سکس نداشتم که…
-وااای عزیزم… هر جوری فکرشو بکنی تو قراره بهترین خدمتکار قصر بشی!
+حداقل قراره یه کاری رو درست انجام بدم. نه درسمو درست حسابی خوندم نه کار درست وحسابی یاد گرفتم. فکر کنم واقعا یه موجود منزجر کننده هستم.
یه خنده ریزی کرد با دستش چانمو گرفت بلند کرد: یه موجود منزجر کننده خوشگل موشگل… بهترین جنده قصر دومیترسک.
بعد چونمو ول کرد یدونه اسپنک رو کونم زد: بیخیال عزیزم… مثلا میخوای چیکار بکنی؟ چیکار میتونی بکنی؟ اینجا خود بهشته یه جایی مثل اینجا شاید تو کل دنیا فقط یدونه هست…قدرشو بدون… خیلی ها هستن که الان دلشون میخواد جای ما باشن…باور کن وقتی خانوم اومده بود برزیل و منو از بین اونهمه شیمیل انتخاب کرد از نگاه بقیه ترنس های حسود میشد فهمید که حاظر بودن منو بکشن.
من که شیمیل نیستم.
ببین چون تو بدن پسرانه داری همه دلشون میخواد باهات سکس بکنن…وقتی میگم بهترین خدمتکار، یه چیزی میدونم که میگم. حالا برو. شب کلی حرف میزنیم.
آره امروز کریسمسه. شماها فکر کنم امشب رو جشن میگیرین.
اونم چه جشنی!

بخش هفتم: پرستش برای رستگاری
تق تق تق
-بیا تو لیدیا…
رفتم داخل، یه اتاق بزرگ با پرده های قرمز و دکوراسیون سیاه. عجب سلیقه ترسناکی… یدونه تخت بزرگ وسط اتاق قرار داشت. خانوم کیساندرا هم اونجا داشت یه چیزایی روی تخت میچید.
-لباساتو در بیار.
از روی تخت ست لباس زیر زنونه برداشت. به سمت من گرفت: بیا… میگفتی لباس زیر نداری از این به بعد اینارو میپوشی. اینجا لباس زیر دیگه ای نمیتونی پیدا کنی.
همه اونارو پوشیدم یه شورت سیاه با زنجیر های طلایی و یه سوتین سیاه که اونم زنجیر های طلایی روش داشت.
-الان وواقعا شبیه جنده ها شدی…برگرد کونتو بهم نشون بده…تکونش بده…آفرین جنده خوب… با اون کیر بی مصرفت نمیتونی منو خوشحال بکنی… حتی اگه چستیتی نداشتی هم اون کیر کوچیکت هیچ غلطی نمیتونست بکنه… اما خوشبختانه میتونی از یه راه دیگه منو خوشحال بکنی… بگو که میخوای منو خوشحال بکنی.
+میخوام شمارو خوشحال بکنم.
-بگو من جنده شما هستم.
+من جنده شما هستم.
دیگه بعد از این همه مدت حشر خالص، حتی با تحقیر شدن هم تحریک میشدم. خانوم کیساندرا از روی تخت دستبند رو برداشت.
-اگه میخوای چستیتی رو باز کنم اول باید مطمئن بشم که به کیرت دست نمیزنی… بیا دستبند رو از پشت به دستات ببند.
بعدش یدونه قلاده برداشت به گردنم بست. نشست روی صندلی.
-کفشامو ببوس.
نشستم رو زمین خیلی سخت بود که خم بشم پاهاشو ببوسم. خانوم کیساندرا قلاده رو کشید با صورت افتادم رو پاهاش. با صدای بلند خندید.
-نمیتونی یدونه کار معمولی رو انجام بدی…اون وقت انتظار داری چستیتی رو باز کنم؟ کفشامو ببوس لیس بزن.
همونطور که با صورت رو زمین بودم سرمو چرخونم کفشاشو بوس کردم بعد زبونمو در آوردم از پاشنه هاش تا ساق پاش لیس زدم.
-اون کیر کوچیکت داره توی اون چستیتی منفجر میشه… واقعا از خوردن پاهام لذت میبری مگه نه؟ باور نمیکنم یه هفته چستیتی چقدر تورو منحرف کرده…دارم فکر میکنم اگه یه ماه تو چستیتی بمونی به چه روزی میافتی… حتما اونوقت اگه یکی انگشتت کنه سریع آبت میاد. واقعا که چقدر منحرف و بدبخت هستی! در حالی پاهامو میخوری خودتو انگشت کن! برا کاری که میخوام باهات بکنم باید جا باز کنی.
قلاده رو کشید سرمو بلند کرد جلوی زانوهاش بعد پای چپشو بلند کرد پاشنش رو گذاشت تو دهنم.
-ساک بزن… یه جوری ساک بزن انگار داری به یه کیر ساک میزنی…
-جنده کی هستی تو؟
در حالی که پاشنه تو دهنم بود و ساک میزدم گفتم: دنده سمام.
-بلند تر بگو.
+دنده سمااام!
دستشو از رو بادی سیاه رنگش گذاشت رو کصش و آروم آروم مالید. بعد پاشو جمع کرد رو شکمش و اونیکی پاشو آورد بالا و پاشنش رو گذاشت تو دهنم.
-اینطوری بیدفاع و مظلوم مثل یه جنده بدبخت نشستی جلوم و پاهامو میخوری… خیلی حشریم کردی…دوست داری منو حشری کنی؟
+آره.
-بگو عاشق پاهاتونم.
+عاشق پاهاتونم بانو.
-بلندتر!..بگو من عاشق خوردن پاهای میسترس هستم.
+من عاشق خوردن پاهای میسترس هستم.
-جوری داد بزن همه صداتو بشنون!
محکم تر داد زدم. پاشنشو برداشت صورتمو گرفت خم شد جلو تو دهنم تف کرد.
-زبونتو در بیار تف رو نشونم بده.
عین سگا زبونمو بیرون آوردم.
-حالا قورتش بده.
قورتش دادم بعد طناب قلاده رو گذاشت دهنم باتپلاگ رو برداشت کرد تو کصش باتپلاگ خیس شد. بعد اومد پشتم: پاهاتو باز کن. اگه خودتو قشنگ انگشت نکرده باشی قراره خیلی درد بکنه. بعد باتپلاگ آغشته به آب کص رو یواش یواش با چند بار امتحان تو کونم کرد. همزمان هم داشت با تخمام ور میرفت و فششارشون میداد. اما بالاخره باتپلاک رو کرد توم خیلی درد داشت. اومد جلو طناب قلاده رو از دهنم گرفت بعد قلاده رو کشید تا دهنمو به کصش فشار بده همینطور ایستاده منم لای پاهاش…
-بخورش کونی من.
منم شروع کردم به لیس زدن و خوردن کصش زبونمو به داخل کصکش میکردم. در میاوردم. یهو باتپلاگ شروع کرد به ویبره… منم یکم لرزیدم. با لرزیدن من گفت: داری یواش یواش به سیسیگاسم نزدیک میشی… بعد سیسیگاسم چستیتی رو باز میکنم. اما اول باید من ارضا بشم. اگه جرئت کنی قبل من ارضا بشی باید تا آخر عمرت با چستیتی زندگی بکنی، البته برای کسی مثل تو که یه کیر کوچیک بی ارزش داره زیاد فرقی نمیکنه…
مگه اومدن آب آدم دست خودشه؟ ینی اگه آبم بیاد دیگه سیکتیر شدم. یکم لرزش ویبره باتپلاک رو کم کرد. فک کنم باید خیلی سریع کصشو بخورم تا قبل من ارضا بشه واگر نه…
تق تق تق
-کیه؟
من وایسادم.
صدای در: خانوم دومیترسک با شما کار دارن.
کیساندرا به من نگاه کرد یدفعه لرزش ویبره به آخرین حد خودش رسید از شوکش یه ثانیه به خودم لرزیدم: تو حواست به کار خودت باشه!
-بیا تو.
+لیدی دومیترسک گفتن امشب با شما میخوابن.
ویبره رو قطع کرد. قلاده رو کشید و منو از خودش جدا کرد.
-ممنون کورا میتونی بری.
کورا رو میشناسم اون تنها کسیه که از آمریکا اومده. کورا بدون اعتنا به من رفت. بعد کیساندرا دستامو باز کرد. اما همچنان قلاده رو گردنم بود.
-خب…لیدیا امروز مثل اینکه روز شانست نبوده. هر چند تونستی خودتو کنترل کنی اما نتونستی منو خوشحال بکنی… تنبیهت اینه که چستیتی روت میمونه تشویقت هم اینه که بهت یه جوراب و کفش شیک برازنده جنده قصر دومیترسک میدم و به عنوان جاکیری دخترای قصر امشب تو حال اصلی، اسپرم سار میشی!..میدونم که خیلی به کیر دخترا علاقه داری.
بعد یه خنده نازی کرد و یه ضربه آروم به چستیتیم زد. منم تو فکر بودم…جاکیری؟! اسپرسار؟! اینا دیگه چه اصطلاحات کصشعریه؟ حشر زده به سرم. همه چی تحریک کننده بنظر میاد.

بخش هشتم: سایه رقاص کریسمس، هدیه مامانوئل
کیساندرا ویبره خفیف باتپلاگ رو زد و با قلاده منو چهار دست و پا کشوند به سمت کمد لباساش و یه جوراب بلند لاتکس با دستکش و یه کفش پاشنه بلند داد بهم. تا حاظر شدن من وقت داری که اینا رو بپوشی. سریع دست به کار شدم اینقدر حشری بودم که دستام میلرزیدن… بعد یه چند دقیقه جوراب ها و کفشارو پوشیدم بعدش دستکش هارو پوشیدم که تا بالای آرنج میومد و همشون سیاه و لاتکس بودن. سرمو بلند کردم دیدم کیساندرا یدونه کاستوم قرمز کریسمس پوشیده با خز های سفید و پرپشت. از قلادم گرفت منو کشوند و از اتاق بیرون رفتیم. راه رفتن با کفشای پاشنه دار خیلی سخت بود برا همین تو راه پله ترجیح دادم چهاردست و پا ادامه بدم.
-قربون سگ جندم بشم که در همه حال میخواد میسترشو خوشحال کنه.
داشتم کنار پاهاش میرفتم و واقعا نگاه کردن به پاهاش منو تحریک میکرد دلم میخواست در حالی که باتپلاگ داره کونمو داغون میکنه پاهاشو ستایش کنم.
بالاخری رسیدیم به کنار شومینه که سه تا مجسمه هم اطرافش داشت…آره…اینجا حال اصلیه…یدونه میله وسط حال وجود داشت که از همون روز اول بهش فکر میکردم که چرا اینجاست. دستامو از بالای سرم به همون میله بست. بعد دو تا روبان قرمز از جیبش برداشت یدونه شو به دهنم بست و یدونه شو هم از پشت باتپلاگ کشید و از کنار چستیتی رد کرد و گرهش زد. مثل اینکه هم کونم هم دهنم یه هدیست و منم اصلا آدم نیستم.
-تا یه ربع دیگه شب کریسمس شروع میشه دخترا اینجا جمع میشن. جنده خوبی باش و همشون رو خوشحال بکن.
پیشونیمو بوس کرد و بعدش از پله ها رفت بالا. هنوز صدای تق تق پاهاش تموم نشده بود که آنا نمیدونم از کجا اومد بیرون. همونطور داشتم نگاهش میکردم. الان فرصت انتقام داره. باهام چیکار میکنه؟ نزدیک تر شد. نزدیکتر و نزدیکتر…بعدش نشست جلوم بین پاهام. جسه و بدن کوچیکی داشت تقریبا از نصف جسه من یکم بزرگ بود.
-معذرت میخوام!
خیلی تعجب کردم. برا چی معذرت میخواد؟ برا کاری که قراره بکنه؟
-معذرت میخوام که رو سرت داد کشیدم. باید به حرفات گوش میکردم و زود قضاوتت نمیکردم.
+الان اومدی که اینارو بگی؟ میشه یه زمان دیگه درموردش صحبت کنیم؟
-چند روزی بود که میخواستم باهات حرف بزنم اما روم نمیشد.
سرشو انداخت پایین و با دست راستش صورتشو لمس کرد.
-بعد اینکه با سوده حرف زدم فهمیدم که اون خودش اومده پیشت و ثانیا اصلا تو چستیتی داری.
+رابطه تو با سوده یکم عجیبه. نه؟ نکنه خواهرشی؟
-نه! من فقط نمیخوام کسی با سوده سکس کنه…به غیر از من.
+بنظرم باید بری پیش سوده با سوده قضیه رو حل بکنی.
-منم دقیقا همین کار رو کردم… ولش کن امروز میخوام باهات اینجا بشینم کیرای بزرگی مثل مال آلیس یا لیلو رو که تحمل نکنی من جاکیریشون بشم.
+داری بهم کمک میکنی؟ مثلا باید تشکر کنم؟
-هشت نفرن… فک نکنم تحملشو داشته باشی… خواهش میکنم اجازه بده تلافی بکنم.
سرشو پایین انداخته بود. خیلی دختره حساسیه آدم فکر میکنه که الاناس گریه کنه.
+من بخشیدمت اما نیاز نیست اینجا بشینی.
-من قبلا هم اینجا جاکیری شدم دو نفری خیلی خوش میگذره بهم اعتماد کن. تک نفری آنچنان لذت بخش نیست.
منتظر جوابم نموند لخت شد و پشت سرم نشست بعد دستاشو مثل من به میله ها بست. کیرش اندازه کیر سوده بود که بنظرم به نسبت جسسش خیلی بزرگ محسوب میشه.
آنا تازه دستاشو بسته بود که ساعت توی حال مثل همیشه صداش در اومد و در عرض یه دیقه همه دخترا جمع شدن تو حال. شب کریسمس شروع شده و مامانوئل من و آنا رو به عنوان هدیه فرستاده…

ادامه...


برای ارتباط گیری با داستان برای هر یک از کرکتر ها عبارت داخل پارانتز رو گوگل کنین (اصلاح شده)

1-خانوم دومیترسک (Lady Dimitrescu)
2-دخترای خانوم دومیترسک: بلا دنیلا کیساندرا ( bella daniela cassandra )
دخترای ژاپنی قسمت قبل
3-کونکو (koneko toujou) یا (Koneko Highschool DXD)
4-آلوکا (Alluka Zoldyck) یا (Alluka HXH)
کرکتر های جدید این قسمت
5-کورا (Korra Del Rio shemale)
6-لیلو (lilu mae shemale)


سلام دوستان.
من واقعا معذرت میخوام که بین قسمت ها اینقدر فاصله افتاده نمیخوام خودمو توجیح کنم ولی باور کنین تو این روزا با این همه خبر بد واقعا آدم دلش به نوشتن داستان های اروتیک نمیره اما امروز با خوندن کامنتاتون انگیزه گرفتم و سه بخش نوشتم. مرسی به خاطر کامنتاتون.


نوشته: HTFN


👍 26
👎 0
23501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

909217
2023-01-03 02:02:15 +0330 +0330

کم نوشتی اصلا خوب نبود

0 ❤️

909220
2023-01-03 02:12:40 +0330 +0330

بخش سکسشو زیاد تر کن ولی در کل خوب بود

0 ❤️

909222
2023-01-03 02:21:45 +0330 +0330

امیدوارم شب کریسمس یه دست قشنگ بکننش

0 ❤️

909278
2023-01-03 16:07:26 +0330 +0330

بیشتر بنویس

این قسمت کم بود
یا حد اقل تند تند قسمت ها رو بزار

0 ❤️

909306
2023-01-03 23:43:13 +0330 +0330

فکر نمیکنم بتونی داستانتو‌ تا آخر بنویسی تمومش کنی معمولا ۹۰ درصد کسایی که دیر به دیر داستانشونو میذارن آخرش به پایان نمیرسه موضوعت جذابه اما عملا هیچ اتفاقی نمیوفته بهتره یکم حجم هر قسمتو ببری بالاتر طولانی باشه اما خوب باشه اگر هم بهونت اینه که تو ۵ تا جمع نمیشه قسمت هاتو اگه حجمشو بیشتر کنی جمع میشه و هیچ قانونی ام نداره ک داستانت طولانی نباشه اولش هم با همین ریتم کند شروع کردی

1 ❤️

909313
2023-01-04 01:05:02 +0330 +0330

چرا اینقدر کوتاه ؟

0 ❤️

909316
2023-01-04 01:29:59 +0330 +0330

عالی بود ❤️

0 ❤️

909338
2023-01-04 03:05:19 +0330 +0330

ببین همینجوری ادامه بده و خوبه که برای قسمتای سکسی داستانو آماده سازی میکنی

0 ❤️