پسر روستایی (۲)

1400/10/06

...قسمت قبل

باز هم سلام.
ممنون بابت بازدیدتون از خاطره ی اولم که با شما دوستان عزیزم در میان گذاشتم.شاید واقعا لازمه جایی باشه که آدم بتونه بعضی از اسرار مگوش رو با آدمایی که اصلا نمیشناسدشون و اونام تو رو نمیشناسن در میون بزاره از اون روزی که خاطرم رو تو سایت نوشتم واقعا احساس خوبی دارم انگار یه بار منفی رو از بدنم خارج کرده باشم.حالا دوست دارم دومین خاطرم رو باهاتون در میون بذارم و خیلی خوشحال میشم که نظرتون رو بدونم چه مثبت وچه منفی.
اون شب بعد سکس با شاهین تا چند دقیقه ای با هم در مورد تجربمون صحبت کردیم و اینکه چقدر بهمون خوش گذشته.شاهین یه خورده از منو زندگیم پرسید منم از اونو زندگیش.فهمیدم بابای شاهین مالک اون باشگاهیه که سهراب توش مربیه.و اینکه پدر شاهین یه مهندس سابق شهرداریه که الان تو کار ساخت و سازه و بنگاهی املاک داره و شاهینم خودش لیسانس شهرسازیه و با باباش کار میکنه.بعدا رفتیم که تو اتاق خواب کیان بخوابیم.خیلی از شاهین خوشم اومده بود تا صبح تو بغل هم خوابیدیم.البته دیگه با هم سکس نکردیم.یه جورایی همینکه شاهین پیگیر نبود باعث شده بود ازش خوشم بیاد برعکس بچه های روستای خودمون که هر وقت منو میدیدن فکر میکردن باید حتما بکننم که البته هیچوقتم نتونستن😏😏
فرداش که داشتم میرفتم دانشگاه همش تو فکر دیشب بودم کل اون حس خوبی که بعد رابطه با شاهین تو ذهنم نقش بسته بود جاش رو داده بود به یه حس عذاب وجدان دیوونه کننده یه کسی تو ذهنم میگفت خاک تو سرت بابا و مامانت با یه امید آرزو تو رو فرستادن اینجا که خیر سرت درس بخونی اما تو بجاش اومدی…
یه لحظه فکر اینکه اگه کسی چیزی بفهمه اگه خبر به روستا برسه و هزار تا فکر دیوونه کننده ی دیگه که داشت داغونم میکرد.وقتی رسیدم دانشگاه احساس کردم همه دارن یه جوری نگام میکنن انگار همه میدونستن دیشب چه خبر بوده.با دو رفتم خوابگاه داشتم دیوونه میشدم.بچه های اتاق همه رفته بودن سر کلاس منم کلاس داشتم اما مگه میتونستم برم.رفتم رو تخت دراز کشیدم و شروع کردم به گریه کردن.با دست محکم سرم رو گرفته بودم سرم داشت منفجر میشد پا شدم رفتم سر یخچال یکی از دوستام بخاطر مشکل حمله تشنج همیشه قرص کلونازپام میخورد همیشه هم یه بستش رو تو یخچال میذاشت دو تا قرص خوردم شاید چون هیچ وقت تو زندگیم اینجور قرصا رو نخورده بودم خیلی زود روم اثر گذاشت.
گوشیم داشت زنگ میخورد همین جور که رو تخت تو حس خواب و بیداری بودم گوشی رو قطع کردم دوباره دوباره دوباره…
یه وقت حس کردم یکی بالای سرم نشسته کیان بود،خواب از سرم پرید،اومدم بهش فحش بدم دیدم بچه های دیگم تو اتاقن ساعت ۴ بعد از ظهر بود.کیان گفت آرش من از ساعت ۲ اینجام دلم نیومد بیدارت کنم بچه هام که هیچکدوم جرات نکردن و شروع کرد به خندیدن.دیگه داشتم جر میخوردم به کیان گفتم بریم بیرون؟کیان گفت بریم،از اونورم میریم خونه ما.اوف که این حرفش چقدر عصبیم کرد.چیزی نگفتم پا شدم صورتم رو شستم خودمو مرتب کردم و زدم بیرون.بیرون دانشگاه که رسیدم دیدم کیانم با دو خودش رو بهم رسوند.
کیان:بابا صبر کن کفش بپوشم چته؟
من:چمه بیشعور؟چمه نامرد؟چمه…؟
کیان:صبر کن صبرکن تنها نرو بذار با هم بریم.
اولا مگه چی شده اینقدر عصبانی هستی؟
دوما من که مجبورت نکردم با شاهین بخوابی؟
سوما صدای خنده های دیشبت وقتی با شاهین حال میکردی هنوز از تو گوشم در نرفته؟
من:کثافت من دیشب مست بودم اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم
کیان:اتفاقا ذات آدما رو باید وقتی مستن دید
دستمو بردم بالا بزنم تو گوشش ولی وقتی چشماشو دیدم و یاد اون همه خاطرات خوبمون افتادم دستم آوردم پایین و سرم اندختم زیر و دوباره رفتم که برم داخل دانشگاه
کیان:از صبح تا حالا ده بار بهت زنگ زده چرا جوابشو ندادی بدبخت نگرانه.
من:کی؟
کیان:شاهین
برگشتم سمت کیان بهش گفتم چرا شمارمو دیگه بهش دادی؟آخه مگه من باهات چیکار کردم که اینقدر اذیتم میکنی؟
کیان:اتفاقا چون دوست دارم شمارتو بهش دادم.از صبح تا حالا صد بار بهم زنگ زده احوال تو رو پرسیده اتفاقا اون بهم گفت شاید مستی دیشب که از سرش بپره بریزه بهم.دیوونه شاهین خیلی دوست داره این اولین باره که دیدم شاهین از یه پسر خوشش اومده اونشبم کلی سهراب رو مخش کار کرده بود که باهاش بیاد فکر میکنی بهتر از تو گیرش نیومده خود من کیسایی براش بردم که خودم دوست داشتم بخورمشون ولی اون پا نمیداد.
من:از اون شب که داشت منو میخورد معلوم بود که چقدر جنتلمنه!
کیان:منم اگه یکی چند دقیقه رو زانوهام بشینه تکون نخوره فکر میکنم میخواد بده
(وای چقدر اونشب مست بودم من فکر میکردم همین که کیان گذاشتم رو زانوهای شاهین شروع به خوردنم کرد ولی تو اون لحظه یادم اومد که وقتی رو زانوهاش بودم هر چی به شاهین نگاه میکردم اون چشمش رو زمین بود تازه کسی که اول برا لب گرفتن پیش قدم شده بود من بودم نه اون(میخواستم از کیان کم نیارم).
یه حس شرمندگی بدجور تو وجودم شعله ور شد برگشتم رفتم سمت خوابگاه کیانم گفت بای و رفت.
تا شب تو فکر بود کیانم هر چی زنگ زد جوابش رو ندادم.
ساعت حدودای ۱۱ شب بود که دیدم یه شماره غریبه داره باهام تماس میگیره همون شماره صبح بود شاهین.بی اختیار بدنم شروع کرد به لرزیدن.جواب ندادم دوباره زنگ زد رد تماس دادم دوباره،رد کردم.پیام داد؛
شاهین:سلام خوبی آرش تو رو خدا جواب بده خیلی نگرانم چرا جواب نمیدی خواهش میکنم جواب بده🙏🙏🙏🙏
من:خوبم تو اتاقم نمیتونم جواب بدم شب بخیر.
شاهین:باشه تا بعد
هر کار کردم نتونستم بهش بگم دیگه نمیخوام ببینمت نمیدونم چرا شاید کیان راست میگفت تو مستی ذات آدم معلوم میشه.
یه جورایی بعد اون عذاب وجدان صبح ،حرفای کیان و پیام شاهینو پیگیریاش که حالم رو بدونه الان یه حس غریب نسبت به شاهین بهم دست داده بود.
فرداش کلاسام رو رفتم نزدیکای ظهر کیان اومد اتاق باهاش خوب برخورد کردم بغلش کردم و ازش عذرخواهی کردم.
کیان بهم گفت از همون روزی که باهم رفتیم باغ فهمیدم که تو هم مثل من گی هستی.از طرز نگاهت به من به دخترا حرف زدنت و قیافه گرفتنت و یه لبخند رو لباش نقش بست.منم بهترین کیسی رو که میشناختم بهت معرفی کردم.
من چیزی نگفتم فقط بحث رو عوض کردم و کیانم با یه خنده ریز منظورم رو فهمید و در اون رابطه دیگه بهم چیزی نگفت.وقتی داشت میرفت بهم گفت امشب نمیای؟منم گفتم نه فردا امتحان دارم(بیخودی)باید بخونم.خندید و رفت.طرفای بعد از ظهر دوباره شاهین زنگ زد دیگه آخرای تماس بود که گوشی رو برداشتم؛
شاهین:سلام
من:سلام
شاهین:خوبی
من:مرسی
شاهین:دیوونه چرا جواب نمیدی کلی ناراحت شدم کلی دلم شور زد کلی با خودم فکر کردم که چی شده
من:شرمنده یه خورده دپرس بودم.حالم خوب نبود با خودم درگیر بودم
شاهین:آره منم اون شب فهمیدم خیلی مستی به کیانم اشاره کردم ولی اون گفت اوکیه و باهات صحبت کرده
من:بیخیال مهم نیست.امشبم خونه کیانی؟
شاهین:نه من الان تهرانم یه چند تا سند بود که مشکل داشت با بابام اومدیم کارای اونا رو انجام بدیم.
من:خب به سلامتی کی میای؟
شاهین:یه خورده کارمون گیر کرده احتمالا تا آخر هفته نتونم بیام.ولی هر موقع اومدم حتما میام دنبالت یه شب بریم بیرون.
من:خب سالم باشی حالا ببینیم تا آخر هفته.
شاهین:باشه فعلا بای
من:بای
تا آخر هفته هر روز باهاش تلفنی حرف میزدم شبام میرفتم خونه کیان البته به جز شب آخر که قرار بود سهراب بیاد اونجا که من نرفتم.در مورد رابطه جنسیم با کیانم باید اینو بگم که تو اون چند شب که اونجا بودم با اینکه همیشه بجز یه شرت چیز دیگه ای تنمون نبود ولی به غیر از یه بغل و گاهیم لب گرفتن دیگه با هم هیچ رابطه ای نداشتم.
آخر هفته شد شاهین از تهران اومده بود شب بهم زنگ زد با ماشین اومد دنبالم رفتیم چمران یه کافی شاپ باحال اونجا بود رفتیم یه چیزی خوردیم کلی گپ زدیم(از همه چی به غیر سکس) کلی خندیدیم بعدشم رفتیم تو شهر دور دور.تا چند وقتی کارمون همین بود تو همین رفت و آمدها بود که فهمیدم شاهینم مثل من خیلی تنهاست درسته با همه سلام و علیک داشت و روابط اجتماعی خوبی داشت اما در اصل مثل من تنها بود.
عاشقش شده بودم از طرفیم میدونستم که هم من هم اون برا اینکه رابطمون محکم تر بشه باید بتونیم نیازای جنسی همو برطرف کنیم.به هر حال این هم یک رکن خیلی مهم رابطست.یه شب که با هم بیرون بودیم بعد از غذا خوردن و دور دور شاهین داشت میبردم سمت خوابگاه نزدیکای دانشگاه بالاخره سکوت رو شکستم بهش گفتم شاهین کاش امشب یه جایی داشتیم میرفتیم اصلا دلم نمیخواد برم خوابگاه فردام که جمعست.شاهین گفت خونه پاسداران هست میخوای بریم اونجا گفتم آره اگه بشه که عالیه.
وقتی رسیدیم شاهین بهم گفت میخوای اگه راحت نیستی من دیگه نیام خودت بری بیا اینم کلید.گفتم نه بابا من تنها میترسم تو هم باید بیای. گفت ای به چشم و خندید.
رفتیم داخل یه دوش گرفتم ازون جاییکه لباس نداشتم دوباره با همون لباسا که یه تیشرت سفید و یه شلوار لی دوباره پاره پوره(ببخشید بعضی از دوستان که به تیپم ایراد گرفتین خوب اینجوری بودم دیگه چیکار کنم)اومدم بیرون شاهین نشسته بود رو مبل و داشت تلوزیون میدید رفتم بغلش نشستم یه کم که گذشت به شاهین گفتم شاهین شلوار نداری این شلواره دیگه داره حالمو بد میکنه گفت نه به خدا لباسای خودم هست که اندازه تونمیشه.گفتم پس با اجازت من شلوارمو در بیارم.گفت بابا راحت باش.شلوارمو درآوردم یه شرت قرمز چسبون پام بود(اون موقع این شرتا رو که بالاش مارک دار بود پاشون میکردن با یه شلوار فاق کوتاه جوری که همیشه مارک شرت پیدا بود😂😂😂😂)
نشستم کنارش خودم چسبوندم بهش شاهین فهمیده بود نیاز جنسی بهش دارم دستش رو گذاشت رو رونم یکم مالید هم زمان دوباره من رفتم رو لباش شروع کردیم به لب گرفتن بهش گفتم پیرهنت رو در بیار شروع کردم به خوردن سینه ها و شکم سیکس پک فوق العادش.یکم که گذشت شاهینم پیرهن منو در آورد.بهش گفتم شاهین اون شب برات ساک نزدم امشب جبران میکنم.شروع کردم به خوردن کیرش اونم همین جور که نشسته بود دستش رو از پشت از تو شرتم برد داخل در سوراخم و شروع کرد به مالیدن سوراخم.شرتم رو تا نصفه داده بود پایین و لپای کونم رو نیشخون میگرفت و سوارخم رو میمالید. بعد از چند دقیقه کیرش عین سنگ شده بود کیر منم کامل پا شده بود.شاهین گفت آرش پاشو بریم سراغ مرحله بعد من الان آبم میاد.شروع کرد به خوردن سینه هام شکمم رونام بعد شروع کرد به ساک زدن واقعا حشریم کرده بود بهش گفتم شاهین الان آبم میاد شبمون خراب میشه. گفت نگران نباش امشب میخوام به اوج برسونمت.پاشد گفت یه پات رو بزار رو مبل(پیشنهاد میکنم این تیکه رو حتما حتما حتما با پارتنرتون تجربه کنین برا من بهترین قسمت سکسه ) شاهین اول یکم لپای کونم بعدم سوراخم رو خورد بعد با لباش شروع کرد به مکیدن خایه هام اوف چه حسی داشتم از شهوت میمردم بعدش شروع کرد به زبون زدن لای پام درست بین سوراخمو تخمام.هنوز تو زندگیم یه همچین حس غریبی نداشتم عالی که نه فوق العاده بود فوق العاده.
چند دقیقه که گذشت گفتم شاهین اگه ادامه بدی راحت آبم میاد اونوقت دیگه نمیذارم بکونیم من دیگه کامل حال کردم دیگه نوبت توئه.پا شد شروع کردم براش ساک زدن گفت میخوای اول انگشتت کنم گفتم نمیدونم اول بذارش در سوراخم اگه دردم اومد بهت میگم داگی نشستم گفت حالا هیچی ندارم چربش کنم کاش سر شب گفته بودی گفتم اون روغنه رو نداری دیگه عالی بود گفت نه بابا اون مال سهراب بود(اونوقت منه احمق فکر میکردم از توجیب خودش برداشته امان از مستی)گفتم خوب تف بنداز خشک خشک که نمیشه گفت شرمنده باشه یه تف کرد سر کیرش رو گذاشت دم سوراخم خیلی آروم شروع کرد به فشار دادن سرش که رفت داخل خیلی دردم اومد خواستم بهش بگم اول انگشت کنه که دیدم خیلی داره حال میکنه دوست نداشتم بهش ضد حال بزنم تا نصفه هاش خیلی درد میکشیدم ولی در دهنم رو گذاشتم که صدام در نیاد شاهین گفت آرش درش بیارم گفتم نه فقط زودی تا تهش برو با یه فشار ریز تا تهش رفت.اوف خیلی درد کشیده بودم(چقد اون روغنه خوب بود)گفتم شاهین فقط یواش شاهین شروع کرد خیلی آروم کیرش رو تا نصفه در و تو کردن حال میداد ولی با درد کم کم داشت لذته به درده سر میشد هی میگفتم شاهین بکنم شاهین بکنم شاهین بکنم.اونم فقط نفس نفس میزد یه کم که گذشت گفت آرش پاشو پاتو بذار رو لبه مبل اینم امتحان کنیم یه پامو دادم بالا رو دسته مبل دوباره شروع کرد به کردنم اوف چقد خوب بود (همین الان دوباره شرتم خیس شد).یخورده که کرد گفت حالا چه جوری بریم من دیگه داره آبم میاد دیگه آخراشه.گفتم بشین رو مبل رخ به رخ نشستم رو کیرش.کیرش که تا ته نشست تو کونم شروع کردیم به لب گرفتن یه خورده همینجوری رو کیرش تکون خوردم بعد شاهین شروع کرد به تقه زدن(حتما این پوزیشن رو امتحان کنین)شاهین گفت داره آبم میاد گفتم بریز توم عشقم.

تقدیم به همه هم حسای عزیزم😊😊😊😊😊

ادامه...

نوشته: فروید


👍 25
👎 2
23501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

849947
2021-12-27 01:01:15 +0330 +0330

👍 👌 🙏

0 ❤️

849962
2021-12-27 01:45:07 +0330 +0330

نمیدونم چرا هیچ جور نمیتونم خودمو راضی کنم که اینو یه پسر گی نوشته …بیشتر به داستان عاشقی یه دختر شباهت داره تا گی…انگاری نویسنده داستان رو قاطی کرده …در ضمن مگه در قشر کون جماعت جنتلمن هم پیدا میشه؟ جیندا گوت ورن

0 ❤️

849993
2021-12-27 04:37:22 +0330 +0330

چ بکن بکنیه،این بکن اون بکن این بده اون بده،دمتون گرم

0 ❤️

850020
2021-12-27 09:20:37 +0330 +0330

داستانت خوب و دس به قلمت عالی
هر وقت عملی رو انجام دادی به پیامدشم فکر و تحلیل عقلانی کن تا بدونی که پیامد و نتایج این عملت چیه و گزینه صحیح رو انتخاب کنی تا دیگه دچار عذاب و وجدان نشی و نری قرص خطرناک و اعتیاد آور کلونازپام مصرف کنی 🙏

0 ❤️

850101
2021-12-27 22:01:12 +0330 +0330

جالب بود… با متن کاری ندارم با مخاطبا حرف دارم دوست عزیز کص خل پلشت اگه میبینی گی دوست نداریو گی هم نیستی نخون
مازو خیسم داری به خودت سختی میدی اینارو بخونی اخه؟
بکشین بیرون که ندومبه این داستانه یه دختره ندومبه این داستان عنه گوهه… یکی فحش مینویسه بابا خارکصده ها فحش ندید

2 ❤️

850110
2021-12-27 22:48:13 +0330 +0330

مرسی ک نوشتی.عالی بود

0 ❤️

855754
2022-01-27 03:51:57 +0330 +0330

دوباره از خاطراتت بنویس

0 ❤️