پشیمانی

1389/07/03

توضيح:اين داستان رو يكي از دوستان برام تعريف كرده و اين عليرضاي قصه مون من نيستم…

سلام عليرضا هستم.17 سالمه.ميخوام ماجراي خودمو كه با ژينوس اتفاق افتاده تعريف كنم. از 8،7 سال پيش كه اونا طبقه بالا رو از بابا خريدند،ما با هم همسايه شديم و كم كم رفت و آمدمون شروع شد.به طوري كه الآن ليلا خانوم(مامانش) دوست جون جوني مامانم و علي آقا رفيق فاب بابام شده.طبيعيه كه من و ژينوس كه هر دو تنها فرزند خانواده بوديم (آخه من با هزارجور دوا و درمون بدنيا اومدم) با هم صميمي شديم.از همون بچگي من و ژينوس خيلي به هم عادت كرديم طوري كه حتي مشقامونو هم با هم مي نوشتيم(همسن هستيم).خلاصه ارتباط ما روز به روز محكم تر ميشد تا اينكه يه اتفاق در 7 ماه پيش،همه چيز رو عوض كرد…

ساعت 8 بعد از ظهر_عليرضا در خيابان_ در راه خانه_ با خودش زمزمه ميكنه:

  • آخ آخ امروز چقدر سنگين كار كردم.پسر مگه مجبوري؟دوباره يه هفته همه بدنت درد ميگيره…
    درحالي كه محكم و سنگين قدم برميداشت يك نگاه توي شيشه مغازه اي كه از جلوش رد ميشد انداخت و هيكلش رو برانداز كرد.پيش خودش كلي حال كرد كه در عرض 4 ماه اينقدر بدنش فرق كرده.تا اينكه رسيد دم مجتمع.كليد انداخت و در رو باز كرد و رفت بالا.مثل اسب سرشو انداخت پايين و رفت تو خونه…
  • …من اومدم.
  • سلام آقا عليرضا.خوبي؟
  • ا…سلام ليلا خانوم…ممنون.حال شما خوبه؟
    • مرسي پسرم.ژينوس تو اتاقته.حوصله اش سر رفته بود نشسته پاي كامپيوتر.
  • اشكالي نداره…مامان كجاست؟
  • خانوما معمولا كجا ان؟؟؟ (تو دلم گفتم : اگه امثال تو باشن،جنده خونه…)
  • آشپزخونه؟
  • بعله…

داد زدم:- ننه سلام عرض شد.
مامان:- سلامو كوفت…صد دفعه نگفتم منو ننه صدا نكن؟

  • حالا بيخيال…
  • چيزي ميخوري ؟
  • نه مرسي…
    رفت سمت اتاقش ودر رو باز كرد.يك دفعه ژينوش مونيتور رو خاموش كرد.
  • ا…چرا همچين ميكني؟
    ژينوس سيستم رو " ري استارت " كرد و گفت:
  • هيچي…هنگ كرد.
  • جديدا سيستم هنگ ميكنه مونيتور رو خاموش ميكنن؟
  • گير نده ديگه…
  • Ok
    فرياد ليلا خانم: - ژينوس بيا كمك. داريم سفره ميندازيم.الانه كه بابات اينا بيان…
    ژينوس يك مشت محكم به بازوي عليرضا زد و با لب خندون از اتاق رفت بيرون…
    عليرضا پريد پشت سيستم و يكي دو دقيقه بعد وقتي My Recent Documents رو ديد با مشت كوبيد رو ميز كامپيوتر…
  • Shit…،دختره نفهم بيشعور…
    My Recent Documents پر شده بود از عكسهاي سكسي كه عليرضا تازه از كيوان(همكلاس و رفيقش) گرفته بود…
    رفت سمت حموم و سريع يه دوش گرفت و حسابي حال اومد.
    زمزمه هاي عليرضا با خودش: - حالا چي كار كنم؟چي كار ميخواي بكني؟اصلا ديده كه ديده…خوب كرد ديد…
    اصلا چرا اينو نميزني زمين؟؟؟به قول يه بنده خدايي سولاخ باشه ديفال باشه…ديگه اينكه خودش يه پا مانكنه…
    آره …ميزنم زمين…ميگي نه؟حالا ببين…

بعد از شام عليرضا پاي كامپيوتر منتظر ژينوس بود…تا اينكه اومد…
ژينوس: - عليرضا اين آهنگه كه"ميگه ميخواستمت ميخواستمت "رو نداري؟
عليرضا: - تو كه همه سوراخ سمبه هاي سيستمو چك كردي…پيدا نكرديش؟
ژينوس سرخ شد…
عليرضا: - خوب نيست كه آدم فضولي كنه…وقتي hidden كردمشون يعني دوست ندارم كسي ببينتشون…

  • ببخشيد…(سرشو انداخت پايين)
  • عيب نداره خوشگل بابا…
  • مرض…هر چي دوست داري بار آدم ميكني بعد ميگي عيب نداره؟
  • ا…خب پس عيب داره…بخواب اومدم…
  • بي تربيت (مشت محكم به بازوي عليرضا)
  • اه…تو هم ما رو گاييدي با اين مشت زدنات…
  • گفتم بي ادب نشو…
  • كي گفتي؟
  • حالا بيخيال…همين چند تا رو داري؟؟؟
  • چي؟
  • عكس عقل كل…
  • عكس؟چه عكسي؟
  • مسخره نشو ديگه از همون عكسا. همين چند تا رو داري؟؟؟
  • “همين چند تا”؟؟؟تو به 500تا ميگي چند تا؟
  • آخه 5 دقيقه اي تموم شد…
  • ماشاءالله كمر…خدا قوتتان دهد انشاءالله حق تعالي…
  • گفتم بي ادب نشو…بازم داري؟؟؟
  • عكس نه ولي فيلم آره…
  • ميدي ؟
  • شرط داره شرطشم (با ديدن چهره ژينوس حرفشو تغيير داد)…شرطشم يه بوسه…
  • آفرين پسر خوب…رد كن بياد…
  • اول بوس…
  • باشه بابا فرار كه نميكنم…
    و با كمال تعجب عليرضا لبشو محكم و به قول يه بنده خدايي" با قدرت" بوسيد.
    عليرضا: - كوفتت بشه…الهي كمر درد بگيري…( و سي دي رو داد بهش…)
    ژينوس: - بي تربيت… (مشت محكم به بازوي عليرضا)

يك هفته بعد:
عليرضا تلفن رو برداشت وبه ژينوس زنگ زد…

  • الو…سلام ژينوس…مرسي…ژينوس من تنهام …آره…حوصلم سر رفته…پاشو بيا با هم يه فيلم ببينيم…آره…منتظرم…
    تلفن رو گذاشت سر جاش و رفت تو اتاقش…
    5 دقيقه بعد با ژينوش پشت كامپيوتر نشسته بود و فيلم سكسي رو كه آماده كرده بود پلي كرد.
    ژينوس: - جديده؟
  • آره
    فيلم به اوج خودش رسيده بود.عليرضا دستشو آروم به سينه ژينوس زد…
  • نكن عوضي…
  • هنوز نكردم كه…
  • نخير بيا بكن.
  • بكنم؟آخ جون…
  • عليرضا اگه يه دفعه ديگه به جايي دست بزني ميرم.
    عليرضا حالت جدي به خودش گرفت و با عصبانيت ساختگي گفت:- باشه، همين الان برو…ولي ديگه اسم منو نيار.
    ژينوس در حالي كه ناراحت شده بود گفت: - فكر كردي من از سكس بدم مياد؟نه بدم نمياد . ولي دوست ندارم با تو اينكارو انجام بدم.
  • مگه من چمه؟
  • تو چيزيت نيست.ولي من نميخوام با تو سكس كنم.دوست ندارم حرمت بينمون بشكنه…
  • حرف الكي نزن…
  • باشه …ولي يادت باشه تو حرمت بينمونو شكستي…
    عليرضا دوباره دستشو به سينه ژينوس زد و اينبار ژينوس چيزي نگفت…
    عليرضا لبشو برد جلو و شروع كرد به خوردن لبهاي ژينوس…كم كم ژينوس هم همكاري كرد.همچنان كه لبهاي ژينوس رو ميخورد تاپشو از تنش در آورد.سوتين ژينوس سفيد بود.هر كاري كرد نتونست سوتينشو باز كنه و خود ژينوس اين كارو انجام داد.
  • عليرضا بيا همين الان تمومش كنيم…
  • گفتم گير نده…
    ژينوس دوباره ساكت شد.عليرضا شروع كرد به خوردن سينه هاي كوچيك ژينوس.بعد از چند لحظه لبشو به گردن ژينوس رسوند.ژينوس آه بلندي كشيد…
  • پاشو.ميخوام شلوارتو در بيارم…
    ژينوس: - عليرضا بسه…تو رو خدا بيخيال…
  • ژينوس يه دفعه ديگه بگي بسه ميزنم لهت ميكنم.
    ژينوس با تأسف سرشو تكون داد و عليرضا دكمه هاي شلوارشو باز كرد.بعد شلوارشو كشيد پايين.
    شرت صورتي ژينوس حال عليرضا رو از قبل خرابتر كرد.شروع كرد به ماليدن كون ژينوس…
  • لباساتو در بيار…
    عليرضا تند تند لباساشو در آورد . شرتش رو هم درآورد.يك لحضه كنج كاوي ژينوس بر حسش نسبت به عليرضا
    غلبه كرد.جلو اومد و كير عليرضا رو سانت به سانت از تخمها تا سر كير بررسي كرد.
    ژينوس:- چه باحاله…
    وقتي به چشمهاي عليرضا نگاه كرد، يك دفعه بغض كرد.
  • عليرضا بسه…
  • خفه…بخواب رو تخت ببينم.
    ژينوس روي تخت عليرضا خوابيد.عليرضا خواست با دندونش شرت رو دربياره كه وقتي ديد نميشه منصرف شد.
    شرت رو با دستاش درآورد و پرتش كرد كنار تخت.دستي به كس دست نخورده ژينوس كشيد كه باعث شد ژينوس ناله اي بكنه…
  • حيف بدم مياد…وگرنه برات ميخوردمش…
  • لازم نكرده…خودمم بدم مياد.
  • خب حالا برگرد به شكم بخواب.
    ژينوس در حالي كه بر ميگشت گفت: - ميخواي كجا بكني؟نكني به جلو؟
  • نه بابا…ميكنم تو پشتت.
  • نه…عليرضا…تورو خدا…درد داره.
  • به جهنم. ميكنم لاپا…
    كيرشو خيس كرد و گذاشت بين پاهاي ژينوس…ژينوس از سر لذت ناله اي كرد…
    عليرضا: - اي جان…داري حال مياي خانومي؟
    ژينوس: - خفه شو و كارتو بكن.
    بعد از چند دقيقه عليرضا كه از اين حالت خوشش نيومده بود، در حالي كه شهوت جلوي چشاشو گرفته بود،ژينوس رو محكم گرفت و كرد توي كونش.
  • آي…آِي…عليرضا تو رو خدا نكن اونجا…آي …جون ژينوس…آييييي…
    اما ژينوس از شدت درد بيحال شده بود و ديگه صدايي ازش در نمي اومد.
    يك لحظه وجدان عليرضا بهش نهيب زد كه اينكارو ادامه نده…ولي ديو شهوت عليرضا رو ترغيب ميكرد كه با قدرت تلمبه بزنه…در حالي كه ديگه هيچي نمي فهميد محكم و بسيار سريع كيرشو تو كون ژينوس عقب و جلو ميكرد.بعد از چند ثانيه آبش اومد و همه اونو تو كون ژينوس خالي كرد.عرق از سر و روش ميچكيد…خودشو از بدن بي حس ژينوس كنار كشيد.
  • پاشو ژينوس…ژينوس با تو ام…پاشو…ژينوس؟…ژينوس؟
    اما ژينوس بيهوش شده بود.با عجله به سمت آشپزخونه رفت و يك ليوان آب آورد. وقتي وارد اتاق شد ديد
    ژينوس داره لباساشو ميپوشه و خيلي آروم گريه ميكنه.
    عليرضا: - كجا ميخواي بري؟ببخشيد ديگه گريه نكن…يه لحظه وحشي شدم…ميدونم…ببخشيد.
    ژينوس در حالي روسريشو سرش ميكرد گفت: - خيلي پستي…من تو رو مثل داداشم ميدونستم كثافت…
    ژينوس ديگه مرد…اينو بدون.
    و لنگان لنگان از اتاق بيرون رفت.اتاقي كه ديگه پاشو توش نگذاشت.

5 ماه بعد خانواده ژينوس محل زندگيشونو تغيير دادند.توي اين 5 ماه ژينوس حتي يك كلمه با عليرضا صحبت نكرد . اونا از اونجا رفتند و يه حس جديد به احساسات عليرضا اضافه شد.حسي كه تا قبل از اون اتفاق دركش نميكرد: پشيموني اي كه انگار قابل جبران نيست و هميشه با آدم ميمونه… چرامن بايد قرباني خيانت شوم؟؟؟؟چراااااا؟؟؟؟؟؟

فرستنده: aminagha


👍 0
👎 0
27432 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

267230
2010-09-25 19:03:31 +0330 +0330
NA

قابل خوندن بود!!!

8 ❤️

267231
2010-09-25 20:39:25 +0330 +0330
NA

نشستی داستان غمناک نوشتی ؟؟؟
خسته نباشی

8 ❤️

267232
2010-09-26 01:19:47 +0330 +0330
NA

kiram tu kalat,koskesh

9 ❤️

267233
2010-09-26 09:19:52 +0330 +0330
NA

کیر تو اون روحت !

9 ❤️

267234
2010-09-26 11:00:23 +0330 +0330
NA

fun bud

5 ❤️

267235
2010-09-26 17:48:06 +0330 +0330
NA

تخمت هم نباشه
برو یکی دیگه رو بکن

10 ❤️

267236
2010-09-28 08:35:01 +0330 +0330
NA

dadash chizi ke ziyade kose abdare. bokon tokhmetam banashe

10 ❤️