چراغ سبز از طرف نهال

1401/09/22

توی فروشگاه آرایشی بهداشتی کار میکردم که جزع بهترین های شهرمون بود و بغیر از من ۳ نفر دیگه هم کار میکردن که هرسه دختر بودن من مسئول فروش عطر بودم یکی مشاور پوست یکی هم صندوق و دیگری هم مسئول فروشه وسایل ارایشی بود صاحب کارمونم یه زنگ ۴۱ ساله ی بلوند و میلف به تمام معنا بود که یه مدت هرروز بهمون سر میزد و یه مدتم دود میشد میرفت تو هوا خلاصه که خیلی چش مارو گرفته بود و ماهم توی اون سن حشرمون چسبیده بود زیر گلومون . بعد چن وقت که سر کلش پیدا شد و میومد مغازه به همه گیر میداد و کلا اعصاب درس حسابی نداشت و معلوم بود یچیزیش هست تا اینکه وقتی با دخترا داشتن باهام صحبت میکردن متوجه شدن که با شوهرش به مشکل خورده و اوضاع خرتوخره و منم به ظاهر ناراحت و از درون مث چی خوشحال بودم و صاحب کارم که از اینجا به بعد نهال صداش میکنم بخاطر اینکه سر خودشو گرم کنه و زیاد به اون مساعل فکر نکنه خودشم میومد مغازه و به ما کمک میکرد و مسلما وقتی وقت بیشتری رو با یه نفر بگذرونی رابطه صمیمی تر میشه و ن تنها من بلکه کل کارکنا باهاش راحتتر شده بودیم
بعد از یه مدت وقتی داشتم میرفتم تو انباری دیدم اونجاس و داره گریه میکنه و تا صدای پای منو شنیده خودشو جمو جور کرد ولی من متوجهش شده بودم و فاز دلداری ورداشتم و اونم شروع کرد
به تعریف کردن که شوهرش خیلی ا م گوهیه و بخاطری که نهال نمیتونسته بچه داره شه داره ولش میکنه و هی این عیب نهال رو ب روش میاره و منم بهش حق میدادم تا اینکه دیگه با من خیلی درد دل میکرد که به مرور زمان درد دل ها به مجازیم راه یافت و جدا از درد دل طوری شده بود ک زمانی رو ک پیش هم نبودیم رو کلا باهم چت میکردیم و راجب زمین و زمان حرف میزدیم و کم کم کار داشت به جاهای باریک میکشید و بحث چت یکم رو به سوالای جنسی میرفت که طوری که معلوم بود اون خیلی شیطون تر از من بود و خلاصه که دوباره نهال جون یه مدت شده بود ک مغازه نمیومد و من کل تایمی ک تو مغازه بودم با اون چت میکردم و طوری ک دخترا هم بهم شک کرده بودن و کل روز از شق درد پشت ویترین نابود شده بودم و تقریبا باهم سکس چت میکردیم گذشت تا این اینکه ی روز خودش بهم مرخصی داد و دعوتم کرد خونش برای صرف شام و منم داشتم اماده میشدم که برم بخاطری که از صب تا ظهر مغازه بودم یکم خسته بودم و رفتم یه دوش گرفتم و اماده شدم راستی من مهرادم قدم ۱۸۶ چشم ابرو مشکی و با یه ته ریشم و اونم نهال پوست سفید قد حدود ۱۶۸.۹ موی بلوند رنگ شده و اندامی عالی چون با دوستاش مرتب باشگاه میرفتن و همینطورم من وقتی رسیدم شروع کردیم سلام و احوال پرسی و کلا جو سنگین و خشک بود حدود یه ساعت گذشت و کم کم داشت شام در میورد شامو خوردیم و بعد شام کم کم خودش شروع کرد به اشاره کردن به بحثای ک تو چت میکردیم و منم کمکم داشت یخ باز میشد و تا جای پیش رفتیم شلوار من داشت میترکید که نمیدونم چرا مغز کیریم دستور داد که بلند شم و خدافظی کنم و فردای اون روز کل تو فکرش بودم چن روز گذشت و من کلا تو این حالا هوا ها بودم که و ساعت حدود ۸ شب بود ک بهم زنگ زد و گفت سلام چطوری مهراد مغازه ی؟ گفتم اره چطور؟ گف میتونی یه سر بیای خونه منم گفتم چیزی شده گف اتفاقی ک نیوفتاده بیا فقط کارت دارم و منم مغازه رو سپردم ب دخترا و رفتم خونه ش وقتی درو واسم باز کرد اب دهنم خشک شد یه تاپ ابی ورزشی تا بالای ناف و استین حلقهی و چسبون با شلوارک لگش که باهاش ست بود پوشیده بود قبلش واسم خیلی ازین مدل عکسا فرستاده بود ولی از رو در رو یچیز دیگس سلام کرد گفت ببخشید امروز نتونستم برم باشگاه داشتم تو خونه تمرین میکردم و منم گفتم خسته نباشید باید میزاشتم یه خستگی در کنید و یه دوش بگیرین و بعد میومدم و گفت ن بابا این چه حرفیه
داشتیم صحبت میکردیم که گفتم نهال جون کاری داشتین که گفت نه فقط بیکار بودم خواستم بیای پیشم قشنگ توی چشاش معلوم بود که میخواست بده فقط غرورش نمیزاشت روی مبل نشستیم و حرف میزدیم بحثمون به مساعل جنسی کشیده شد و منم شق کردم داشتیم راجب ارضاع شدن صحبت میکردیم و میگفت شوهرم شاید تاحالا یبارم درست ارضام نکرده به یه نگاهی به من انداخت و با نگاهی شیطانی گفت توچی مهراد جون تو میتونی ارضام کنی ؟ من ماتم زده بود ک وقتی دستشو از رو شلوار رو کیرم کشید به خودم اومدم و به من من افتادم گفت داشتم مثلا یکم مخالفت میکردم که دسشتمو ناد رو پاش و گفت نگو که تو دلت نمیخواد و منم دیگه ساکت شده بودم یکم همینطوری طوری پیش رفتیم که یهو دستشو برد زیر شلوارم و کیرمو که مثه سنگ شده بود گرفت چون دمای دستش با کیرم یکسان نبود یه لرزی تو بدنم افتاد و بعدش عادی شد همونطوری که رو مبل نشسته بودیم شلوارمو تا زانو کشیدم پایین و اونم با کیرم ور میرفت ک گفت همه ی کارا منم باید بکنم که بهم یه تلنگری زد و بهم فهموند منم باید یه حرکتی بزنم منم یه دستمو انداختم دور گردنش و ممه ش رو میمالیدم و یه دست دیکم رو روی کصش که مثل کوره بود و یواش یواش شروع کردم از کردن بوسش کردن که بوس ها دیگه تبدیل شده بود به مکیدن و کبود کردن و رفتم سراغ لاله ی گوشش و گذاشتمش توی دهنم کل فضا پر شده بود از صدای نفس نفس ، داشتیم پیش میرفتیم که بلندم کرد و تو همین حالت که داشتیم لب میگرفتیم تلو تلو رفتیم به سمت اتاق خواب من داشتم عقب عقب میرفتم که منو هل داد رو تخت و پرید روم و اول من تیشرتمو در اوردم اونم تاپشو فحشیانه در اورد و شلوار منم از پام در اورد و باز شروع کرد لب گرفتم و بعدش اونم یکم با زبونش با لاله ی گوشم ور رفتم که داشتم امپر میچسبوندم
و هنوز شروع نکرده داشت ابم میومد که یه ندا بش دادم و سریع یه اسپری تاخیری اورد و واسم زد منم تقریبا یکم داشتم خجالت میکشیدم اما کصخوار خجالت تو اون لحظه و این دفعه از زیر کردنم شروع کرد و همینطور اومد پایین و ۵ سانت بالای کیرم ک رسید بلند شد و منم شهوتم به اوج رسیده بود و گفت حالا نوبت توعه جامونو عوض کردیم و من شروع کردم گردنشو کبود کرد و اومدم سمت ترقوش و رسیدم به ممه هاس واای ممه هایی سفید با نکی ریز و صورتی ک سفت شده بود واقعا خوردنی بود توری که میخواستم همشو بخورم و حدود چن دقیقه اسیر ممه هاش بودم و طاقت دل کندن ازشونو نداشتم و میخواستم به جاهای بهتر هم برسم پس شروع کردم رفتم پایین تر روی شکمش و رسیدم به کش لگش ، لگشو تا یکم بالای کصش کشیدم پایین و اونجاهارو هم داشتم میخوردم و یهو اومدم پایین تر و لنگشو با تمام قدرت از پاش در اوردم و دوباره از رو شکمش شروع کردم و اومدم پایین تر فقط چن سانت تا بهشت فاصله داشتم که اونم موهامو گرفته بود و هر طوری شده میخواست ک اونجارو واسش بخورم و منم از بالای کصش رفتم به سمت بغل رونش از نزدیکای زانوش کم کم داشتم میرسیدم و کصش که دیگه هم اون و هم من داشتیم دیوونه میشدیم و اون تنها چیزی ک میخواست این بود که من همینطور تا رو کصش پیش بیام و میخواست گرمی زبونمو رو کصش حس کنه اما جایی ک فقط یک درصد مونده بود تا به ارزوش برسه بلند شدم درحالی که صداش کل اتاق رو گرفته بود سرش بلند کرد و با تعجب برای اینکه توی بهترین جای کار یهو بلند شدم نگام کردم و منم کیرمو از زیر کصش تا بالای کصش که هم به اب دهن خودم و مایه ی کص اون اغشته میشکیدم که نه من نه اون دیگه طاقت نیووردیم و خودش کیرمو به داخل خودش فرستاد و منم با اولین ضربه تا اخر کیر گندمو فرستادم تا ته کصش که یه اه ریز از ته قلبش کشید و در حالی که اون به کمر طوری که کصش لبه ی تخت بود و پاهاش رو یکم باز کرده بود و دور کمر من حلقه کرده بود و منم پایین تخت ایستاده بودم داشتم تلنبه میزدم و وقتیم که کیرم واردش شد انگار روحم ارضا شد از بس داخلش داغ بود ؟ همینطور که تلنبه میزدم خم شدم و هم ازش لب میگرفتم و هم ممه ش رو میخوردم و اونم فقط یه صدای یه نواخت تولید میکرد که با تلنبه های من ریتمش بالا پایین میشد
دوباره به حالت ایستاده برگشتم و داشتم کیرمو میفرستادم تهش که یهو پاهاش بالا اورد سمت صورتم و ازم خواست که انگشتای پاشو بخورم و منم تو اون حالتی که سگ صاحبشو نمیشناخت قبول کردم و انگشتای ظریف و باحالاشو میخوردم و انچنان هم ک فک میکردم بد نبود بلکه یکم حالم داد و وقتی که انگشتو گذاستم دهنم دیگه چشاش سفیده شده بود و با یه دستش تشک رو چنگ میزد و با اون یکی دست بالای کصشو تند تند تکون تکون میداد
اینو بگم که من همیشه تو سکس میترسیدم که خیلی زود ارضا شم و خیلی ضایعه بازی بشه اما به لطف تاخیری همینطور که داشتیم پیش میرفتیم و سرعت تلنبه های من تند شده بود و سرعت دست اون روی کصش قابل دیدن نبود یه اهی کشید و ازم خواست اروم تلنبه بزنم و سرعت دست خودشم اروم شد و متوجه شدم ارضا شده و خیالم راحت شد و منم ابم داشت میومد که بهش فهموندم و چن لحظه سرعت تلبنه رو دوباره بردم بالا و کیرمو کشیدم بیرون و ابو با تمام قدرت طوری که ابم از رو شکمش تا رو سینه هاش رفت و بعدش انگار ریشمو کشیدن و شل شدم تا حدود ۱ دیقه بیحرکت بودیم و هنوز تند تند نفس میزدیم و کیرمم باز کوچیک شده بود و از این پشیمون بودم که وقتی اون حامله نمیشه چرا ابمو توش خالی نکردم و بعدش رفتمو دسمال اوردم و کیر خودم و شکم و سینه ی اونو تمیز کردم و اون هنوز در حالتی سرش روبه سقف بود و داشت سقفو نگاه میکرد بی حال افتاده بود دیگه کم کم بند بساتمو جم کردم و لباسامو پوشیدم و چون هنوز خونه ی پدرم زندگی میکردم باید میرفتم خونه و وقتی منو دیده که دارم میرم تو همون بیحالی سرشو بلند کرد گفت کجا ؟ گفتم باید برم خونه گفت تازه داشتیم حال میکردیم که خندیدمو گفتم حالا باشه واسه بعد و اونم گفت پس باشه یه حموم دونفره رو از دست دادی و منم در حالی ک مثه سگ پشیمون بودم و خیلیم ضایعه و هول بازی بود که دوباره بکنم برم باش حموم راه افتادم سمت خونه و خر کیف بودم .

سلام دوستان شرمنده که داستان طولانی شد این داستان ساخته ی ذهنه بنده بود و تقریبا یکم از فانتزیامو توش پیاده کردم و سعی کردم که خیلی تخیلی نشه هرچند که یکمم شد
و ارزو میکنم شمام به فانتزیتون برسین

نوشته: @ssss.ss7035


👍 4
👎 7
30901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906484
2022-12-13 02:26:05 +0330 +0330

یعنی اینقد تابلو یود داری خالی میبندی که تا وسطش خوندم و دیگه نخوندم

1 ❤️

906513
2022-12-13 06:46:50 +0330 +0330

قشنگ بود
اسمش هم همراهشه… داستان
بازم ادامه بده

0 ❤️

906535
2022-12-13 10:05:34 +0330 +0330

کسکل

جای این کسشعرا برو زندگیت برس

زنگ ۴۱ ساله🙄

0 ❤️

906547
2022-12-13 12:09:48 +0330 +0330

اگه اخرش نمینوشتی فانتزی بود ک الان فحش بد داده بودم

0 ❤️

906579
2022-12-13 20:15:16 +0330 +0330

یه سوال دارم : شماها داستان یا خاطره یا هرچیزی که می‌نویسید مگه برای این نیست که مردم بخونن و لذت ببرن؟!
به نظر خودت کسی می‌تونه از خوندن این چیزی که نوشتی لذت ببره؟!
پره از غلط املایی ، اشتباه نگارشی ، انشای درب و داغون!!!
والا نمی‌دونم! اگه منظورتون اینه که بگید من اینقدر خوش‌تیپم که یه زن در حد سوفیا لورن گفت بیا منو بکن و بعدم گفت مال تو دو برابر مال شوهرمه و … از این قبیل حرفها ، خب ننویسید! ما خواننده ها قبول داریم همه تون چیز 25 سانتی ، خارج‌برو! و تیپ همه تون دختر کش!
اما اگه می‌خواید به خودتون و خواننده احترام بذارید فقط کافیه دوتا خط کمتر بنویسید و زمان نوشتن اون دو خط رو صرف یکبار مرور نوشته هاتون بکنید.

1 ❤️

906671
2022-12-14 11:18:53 +0330 +0330

نوشته بودی : “کم کم داشت شام در میورد”
نگفتی دقیقا شام رو از کجاش در میاورد؟ 😂 😂 😂 😂

1 ❤️