کنج دنج (۴)

1402/02/28

In for a penny, In for a pound
تا یک هفته ای خبری از بانو نبود، راستش منم نمیخواستم پیام بدم، یه جوری حس میکردم کارو خراب میکنه، اینه که منتظر بودم و کم کم داشتم میرفتم که یه چیزی بفرستم براش. سوژه اصلی (خانم پا) دیگه نبود اصلا، میزش بود و گاهی یه لپتاپ میذاشت روش ولی خیلی نه. تا یه روز صبح ساعت حدودای هشت و نیم لاتینو بانو پیام داد که شغلت چیه و کجا کار میکنی؟
یکم سوالش بی مقدمه بود، ولی خب، باز پیام داده بود و این خودش خبر خوبی بود بهش گفتم و پرسیدم برای چی؟ ولی سین کرد و جواب نداد.
تا حدودای نه و نیم اینا پیام داد دوباره. اینجور که گفت خانم پا لی آف شده (به جورایی اخراج محترمانه، یه سری مزایا داری، ولی خب در نهایت اخراج شدی) و بعد از اینکه چند بار با هم رفتن سر صبح دویدن، حالا نسبتا رفیق شدن و بهش گفته.
گفتم خب چه ربطی به شغلم داشت؟ گفت که خوب ببین میتونی ریفر (معرفی؟) کنی که بیاد برای شرکت شما یا به دوستی آشنایی معرفیش کنی؟
متاسفانه، همه شرکتهای قبلیم یا خودشون داشتن لی آف میکردن (حتی یکیشون رسما اعلام ورشکستگی کرده بعد از کرونا و جنگ اوکراین) و شرکت خودمم رفته تو هایرینگ فریز (استخدام نمیکنه، خواستم یکم خارجی حرف بزنم! که باکلاس به نظر بیام) خودمم تازه دوره آزمایشیم تموم شده (همون موقع که بودجه میز و صندلی رو دادن یه هفته بعدش تموم شد دوره آزمایشیم) و خب هیچ کمکی نمیتونم بکنم تو این زمینه.
گفت که حیف شد، فرصت خوبی بود. یهو به ذهنم رسید که خب من یه دستی بر درست کردن و سر و سامون دادن رزومه دارم، گفتم اگه دنبالشه شاید بتونم کمکش کنم. گفت چند جا اپلای کرده ولی رد شده تو همون مصاحبه اول. شعلش تو زمینه کاری من نبود، (من برنامه نویسم، اون دیتا ساینتیسته، فرق دارن تا حد زیادی. من پایتون بلدم و خب استفاده میکنم ولی نه شبیه اونا، استفاده من فرق داره کلا)
گفت باهاش صحبت میکنه و یه مدت بعد پیام داد که ایمیلتو بده برات بفرسته. گفتم همینجا چرا نه، گفت فعلا نمیخوام بفهمه همسایه ای (اینجا میدید گروه ساختمونو مشترک داریم). گفتم اگه بعدا فهمید؟ گفت من بهش دروغ نگفتم، راه ارتباطی خواسته نه آدرس خونتو. (این مکالمه چندین رفت و برگشت داشت که خلاصه میکنم، تا یکی دو ساعتی هم طول کشید)
ایمیلو که دادم یهو پرسید تا الان خیانت کردی؟ کلا همینجوری بود، همیشه مکالممون از یه جای بی ربطی سر درمیاورد. فکر کردم داره پا میده. تصمیم گرفتم رو راست باشم، گفتم آره. تو چی؟ گفت آره.
میخواستم که ادامه بدم، ولی نمیدونستم چی بپرسم. پرسید کی (چه زمانی) بوده؟ گفتم بگی نگی ادامه داره. تو کی بوده؟ جوابش رو نداد. پرسید عذاب وجدان نداری؟ گفتم چرا، گاهی آره، گاهی نه.همچنان ادامه دادم تو چی؟
گفت خیلی سمجی (stubborn) و بعد گفت کی بوده آخرین بار گفتم چند ماه پیش، دیگه شرایط پیش نیومده بعدش. گفت دوستش داری؟ گفتم آدم خوبیه.
پرسید میاریش خونه؟ که خب راستش نه. قبلا داستانشو تعریف کردم همینجا، خیلی اتفاقی پیش اومد، دنبالش نبودم رفته بودم آرایشگاه و نمیدونم چی شد که تهش سکس داشتیم. بعدش باهاش ارتباط داشتم، یه اتاق هتل میگرفتیم، میرفتیم یه صبح تا عصری با هم بودیم و تموم تا دفعه بعد، شوهر داشت و یه بچه که هیچوقت دربارشون حرف نمیزدیم، فحش دادنای حین سکس رو حساب نکنی، سکسمون خیلی معمولی بود. منتها شرکت جدید دفتر تو شهر ما نداشت، نمیتونستم به بهونه سر کار رفتن برم بیرون (بازم میشد، پارتنرم ده صبح میرفت تا ده یازده شب) خیلی هم پیگیرش نشده بودم، گاهی پیام میداد که من یه چیزی بگم، که اون پیشنهاد نده، ولی منم پیچونده بودم.
تقریبا برای بانو تعریف کردم داستانو (همین جا هست اگه دوست دارید بخونیدش)، یکم انگلیسی سختمه داستان تعریف کردن، راستش اولش این اتفاقات رو میخواستم به انگلیسی بنویسم که توی ردیت پست کنم، که همون اول سر داستان توصیف خونه دیدم فارسی هم نمیتونم، چه برسه انگلیسی و بیخیالش شدم.این شد که خیلی طول کشید و تهش کلی سوال پرسید که حوصلتونو سر نمیبرم باهاش.
نمیخوای معرفیش کنی؟ سوال بعدیش این بود، گفتم راستش نه، فکر نکنم خیلی خوشحال بشه. پرسید میتونم ببینم؟ گفتم چجوری؟ (میدونستم منظورش دیدن سکسه، یعنی میدونستم هدفش همینه) گفت بگو بیاد خونه، ولی خب مشکل این بود که خونه ما هیچ جوره از خونه اونها دید نداشت. گفت میتونی بیاریش خونه ما. اولش فکر کردم شوخی میکنه، ولی خیلی جدی بود.
یخ کردم، گفتم تو چکار میکنی؟ گفت میرم تو کمد. خیلی احمقانه بود و گفتم بهش. دوربین و فیلم هم کلا گزینه منطقی ای نبود، چون هیچ جوره نمیتونستم قبول کنم کسی فیلممو بگیره، برای اینکه مطمئن شم میدونه گفتم و اونم گفت که با فیلم و عکس دیگران ارتباط نمیگیره.
قضیه کمد خیلی مسخره بود، نه کمدی که توش جا بشه داشتن و نه اینکه قرار بود پنج دقیقه باشه (خروس که نیستم) من پیشنهاد دادم که اون بیاد خونه ما. ولی خب داستان خیلی مسخره بود کلا. به طرف چی بگم؟ بگم خونه خودمه بعد مثلا بگه میخوام برم دستشویی بلد نیستم کجاست،‌یا یه لیوان آب بخورم مثلا و نمیدونم لیوان کو. تازه اگه احتمال اومدن خان رو درنظر نگیری.
کلی چت کردیم تهش قرار شد که بگم خونه همسایست که رفته مسافرت و من برای گربه (گربه داشتن ظاهرا با اینکه من ندیده بودمش اصلا) کلید دارم که سر بزنم بهش و غذا بدم بهش. اونم بیاد خونه ما، و قول بده نه عکس میگیره و نه کار احمقانه‌ای میکنه. بدیش این بود که اگه چراغ اتاق من خاموش باشه چیز خاصی از اتاقم معلوم نیست از بیرون توی روز. ولی اگه روشن باشه میشه توی اتاق من رو دید. نمیدونستم بهش بگم چراغو روشن کن چون میلفی هم ممکن بود ببینه، اگه خودمم نبینم ترسناک بود برام.
حس ترس بدی داشتم. واقعا نمیدونم چرا قبول کردم. امیدوار بودم میلفی قبول نکنه، ولی حتی مکث هم نکرد و اوکی رو داد. یه مدت بود پیچونده بودمش، و اینکه یهو رفتم سراغش فکر کنم باعث تعجبش شد ولی هیچی نگفت.
مثل سگ پشیمون بودم ولی کرمم گرفته بود. میدونید یه وقتایی هست که میدونی کاری که میکنی اشتباهه، حتی شک هم نداری، ولی هیجانش، اینکه قراره یه کار احمقانه تا این حد انجام بدی باعث میشه که انجامش بدی.
این فکر که قرار بود یه زن دیگه، که پارتنرم نیست رو ببرم یه خونه غریبه، و یه زن دیگه که اونم پارتنرم نیست بره خونه من که ما رو تماشا کنه واقعا یه حسی داشت که نمیتونم توصیفش کنم، تمرکز نداشتم، فکرش باعث میشد ضربان قلبم بره بالا، البته امید داشتم این کارا تهش منو برسونه به کون بانو، و بتونم واقعا یه دستی به اونم برسونم، اینم باعث شده بود که یکم مشتاقتر بشم.
روزش که شد انقدر هیجان داشتم که پارتنرم پرسید حالت خوبه؟ داشتم خودمو لو میدادم ولی خب رد کردم. قرار بود کلیدو بندازم توی صندوق پستشون و برم دنبال طرف. (محال بود خونه ما رو پیدا کنه تو این ساختمون) اونم همین کارو بکنه و کلید رو بندازه توی صندوق پست ما. تو دقیقه آخر داشتم سوتی میدادم چون کلید صندوق پست هم توی دسته کلیدم بود که به موقع دوزاریم افتاد که درش بیارم، براش نوشتم و اونم خندید و گفت که یادش نبوده.
میلفی رو تو ایستگاه قطار دیدم، قرارمون بود محض احتیاط باهم راه نریم -بالاخره اطراف خونم بود-. یه لحظه به خودم گفتم که کلیدو ننداخته باشه تو صندوق چی؟ که خب با دیدن دسته کلید آروم شدم. تازه بعد اینکه کلید رو برداشتم یادم اومد که تا الان تو ساختمونشون نرفتم حتی(با خدای برنامه ریزی های دراز مدت دارید صحبت میکنید، منو بذارن برم بانک بزنم، اسم بانک رو تو روز عملیات گوگل میکنم تازه). ساختمونها شبیه هم نبودن متاسفانه چون تو دوره های مختلف ساخته شده بودن، ولی چون طبقه رو میدونستم چندان سخت نبود پیدا کردنش. میلفی رو توی ورودی ساختمون دیدم، خیلی مودب دست دادیم و رفتیم بالا. خوشبختانه پیدا کردن در سخت نبود و اینکه اسمشون روی زنگ بود هم کمک کرد. میلفی رفت تو و منم پشت سرش، درو که بستم پرید تو بغلم.
هنوز تو حالت ترس و وحشت بودم، یه لحظه جداش کردم (خودش فهمید و ساکت شد) یه سرکی تو همه جا کشیدم، بوی خوبی میومد، حدس میزدم اتاق خواب کدوم باشه از طرفی میخواستم حتما بریم تو اتاق خواب، رفتم تو اتاق خواب، پرده باز بود، یه نگاه کردم بانو رو میشد دید، یه جورایی مشخص بود کسی پشت پنجرست ولی فقط اگه دقت میکردی، چراغ خاموش بود.
یه قرار نانوشته بین من و میلفی این بود که تا جایی که میتونم فحش بدم بهش، یکم صدا رو بلند کردم (نه خیلی زیاد) و یه چیزی گفتم تو مایه های «جنده خانم بیا اینجا میخوام بکنمت» بی هیچ حرفی اومد، میخواستم یه شوی درست حسابی برای بانو راه بندازم.
اومد طرفم گفتم جنده رو چه به لب گرفتن، برو پایین (بعدا که فکر کردم دیدم این حرکتم خیلی ضایع بوده و خب اون لحظه به نظرم منطقی بود). حرفی نزد، میدونستم کاملا اوکیه اگه با فشار و ضربه و این چیزا همراه نباشه، تا زمانی که کلامی باشه کلی هم خوشش میاد، ولی اسپنک یا فشار دادن سرش در حال خوردن به پایین؟ سریع ختم میشد به یه نگاه خشمگین و یه don’t با اون لهجه بریتیش. مشکلی که سرش رو با دستم آروم بالا پایین کنم و بهش بگم جنده نداشت، ولی هر چیزی بیشتر، خط قرمز بود.
نشست جلوم زیپ شلوارمو کشید پایین و کیرمو (که کلی آب داده بود و تقریبا راست بود) درآورد و یهو کرد توی دهنش. میدونستم که اینجا کاملا توی دیده از اتاق من. میخواستم مطمئن بشم که طول میکشه، دلم نمیخواست که خیلی سریع باشه، یکم که ادامه داد و حسابی خون جمع شد تو کیرم و استرسی که تا چند دقیقه پیش سر به زیرش کرده بود فراموش شد.
قبلا هم گفتم، سکس ما خیلی حاوی خوردن نیست (ممه استثناست طبیعتا)، ولی اینبار تصمیم داشتم بخورم. بیشتر به خاطر اینکه فکر میکردم بانو خوشش میاد. با میلفی زیاد مشکلی نداشتم، تا زمانی که خشونتی در کار نبود پایه همه چی بود. حتی یه بار هم انال رفته بودیم و کونش هم گذاشته بودم، گرچه تهش کاندوم پاره شد و جز اون کلی هم غر زد، و هیچ جوره نمیذاشت بی کاندوم بکنم توش.
تقریبا بهش دستور دادم لخت شه، بی حرف درحالی که هنوز کیرم تو دهنش بود که شروع کرد دکمه های کتشو باز کردن.
کت و شلوار نسبتا رسمی پوشیده بود، معمولا تیپش همین بود. موهاش کوتاه مردونه بود، بلندتر از اولین باری که دیده بودمش، ولی همچنان کوتاه، معمولا سینه‌بند یه تیکه (از این ورزشیا) میپوشید زیر یه پیرهن. ایندفعه هم همون بود، شورتش هم از این شورتهایی بود که ساق نداشت ولی شبیه همونا بود. سینه بند رو درآورد ولی شرت رو نه. میخواستم ببینمش چون قصد داشتم بخورم، خدا خدا میکردم مو نداشته باشه، دوباره با تحکم گفتم «لخت» گرفت چی میگم و شورتشم درآورد. خوشبختانه مو نداشت.
یه چیزی که درباره میلفی بود این بود که هیچی به تخمشم نبود. یعنی هیچوقت تیپ نمیزد، آرایش خاصی نمیکرد، با اینکه میومد برای سکس ولی هیچوقت برای سکس لباس نپوشیده بود تا الان، معمولا شورت و سینه بند ورزشی پاش بود و رنگ کرمی. حتی خیلی وقتا کسش مو داشت، نه خیلی، ولی خب داشت معمولا. ایندفعه ولی نداشت.
وقتی لخت شد دوباره نشست و شروع کرد به خوردن، یکم که خورد (و بازم باید بگم بهترین نبوده تا الان، و آره من جز این قبلا هم از این کارا کردم) ولی دیدم که خیلی وضع درستی ندارم، گفتم بلند شو و دراز بکش.
فکر کرد میخوام بکنم و کاندوم رو از تو کیفش در آورد، کون خوبی داشت، بهتر از پارتنرم، ولی نه در حد بانو، ممه هاش برعکس بود، بسیار بهتر از بانو، ولی نه در حد پارتنرم.
میخواست کاندوم رو بکشه که گفتم فعلا نمیکنم، یه نگاهی از رو تعجب کرد ولی چیزی نگفت، گفتم بخواب رو تخت. یادم اومد بانو اونجاست چک کردم و سایش بود هنوز.
دراز کشید روی تخت، ولی تو جهتی که تخت بود، من میخواستم عمود باشه. اروم رفتم و از لبش شروع کردم، یکم خوردم، اومدم رو ممه و بیشتر مکث کردم، چپ، راست و با دست مالیدمش، شاید برای دو سه دقیقه (معمولا وقت بازی قبل سکس، ادم فکر میکنه پنج دقیقه وقت گذاشته ولی مثلا سی ثانیه بوده کلش، من به حساب ساعت ذهنیم میگم، شاید کمتر و شایدم بیشتر؟ کی میدونه؟) یکم شکمشو خوردم که خودشو جمع کرد، رفتم پایین و به کسش که رسیدم یه آهی کشید، فکر کنم بیشتر از روی تعجب بود تا لذت. کشیدمش به طرف خودم که تقریبا عمود باشه روی تخت که من از کنار برم روی کسش.
کسش یه خط ازش معلوم بود، کس پارتنرم انگار زبون داشته باشه و یه چیزی ازش بیرون بود ولی این فقط یه خط صاف بود، و زبونش توش بود. خیلی مدعی کس شناسی و کس خور بودن نیستم ولی سعی خودمو کردم. یکم که گذشت دستش رو روی سرم گذاشت و فشارم داد پایین، دلم میخواست اداشو دربیارم و با اون لهجه سکسی لعنتیش بگم don’t ولی کس تمام دهنمو پر کرده بود. یه جورایی شبیه جارو برقی بودم تا لیسنده، ولی فکر کنم قلق میلفی رو پیدا کردم، یکم تلاش کردم و شروع کرد به کم کم کمرشو بالا و پایین کردن و به خودش پیچیدن. دوست داشتم بگم اومد تو دهنم و چقدر کف کرد و این چیزا ولی فکر کنم خودشم فهمید دارم به ترکستان میرم و گفت بسه بیا جنده رو بکن.
نکته جالبش اینه که کلمه جنده رو فارسی گفت. البته خب، معلمش خودم بودم و یکی دو تا کلمه فارسی یادش داده بودم، و حدسش سخت نیست فقط کلماتی مثل کون و کس و بکن و جنده و این چیزا تو مدرسه ای که من معلمش باشم تدریس میشه. تا الان نگفته بود تو سکس و اولین بارش بود. اومدم بالا و یادم رفت برم برای کاندوم که کنارش بود. خوابیدم روش و زرت رفت تو، تا رفت تو یادم اومد کاندوم ندارم اومدم برش دارم که گفت لازم نیست، بکن.
یه نکته کیری درباره میلفی این بود که خیلی سخت میومد. شاید پنج شش دفعه اول که باهاش بودم اصلا نیومد، و اولین بار قشنگ یک ساعت با دست و جق زدن و کلی فحشای ناجور موفق شدم ارگاسمش کنم، عرق جبین ریختم تا اومد. یکی از دلایلی که خیلی دوست نداشتم باهاش برم و میپیچوندمش همین بود حس اینو داشتم که خب کافی نیستم، ولی این بار، یک دقیقه هم نشد (بازم یک دقیقه سکسی ممکنه کمتر بوده باشه) و اومد، چه اومدنی. شانس آوردم تیشرتم تنم بود هنوز، و گرنه کل پشتم رو زخم و زیلی میکرد تیشرتو گرفت و کشید. سرش زیر سینم بود، عادت ندارم به یه نفر به این کوچولویی زیرم. تیشرتمو از سرم کشید بیرون و انداخت اونطرف یهو متوجه شدم داره لیس میزنه خیلی حس خوبی بود، یادم اومد کاندوم ندارم، اومدم بچرخم کاندوم بذارم که محکم بغلم کرد، گفتم کاندوم، گفت آبتو میخوام. اینجا من تعجب کردم. دوباره یادم اومد که بانو داره نگاه میکنه، دلم نمیخواست زود بیام، و با این شرایط قطعا کمتر از یک دقیقه فاصله داشتم به اومدن.
سرم رو آوردم پایین و گفتم اگه ابمو میخوای، باید براش تلاش کنی (همه میدونن من چقدر خفنم و اصلا آبم از تخمم بخواد برسه به کیرم و بیاد بیرون دو تا ایستگاه باید عوض کنه که برسه).
گفت
In for a penny, in for a pound
راستش نفهمیدم منظورشو، ولی بعدا سرچ کردم، این یه اصطلاحه و میشه گفت یعنی اوکیه و هزینش هر چی باشه میدم که بدستش بیارم. (مهم نیست قیمتش یه پنی باشه یا یه پوند، من هستم یا من میخوامش. ترجمه تقریبی)
بلند شدم از روش پاشد و نشست. گفت انال میخوای؟ انگار برق سه فاز وصل کرده باشن بهم. گفتم که از کون کردمش قبلا ولی اول من گفتم و اونم بعد اینکه نیم ساعت باهاش ور رفتم و کلی منت سرم گذاشت بهم داد و تهش گفت خیلی اذیت شده.
راستش بدم نمیومد ولی یکم اینکه بانو داشت نگاه میکرد قلقلکم میداد میخواستم خفن به نظر بیام و مثلا خیلی اهمیت میدم به طرف و خب اون لحظه کون کردن یکم زیاده روی اومد به نظرم. توی تجربیات من اگه بخوابم و طرف بیاد روم و اصطلاحا cowgirl بشه خیلی بیشتر میتونم دووم بیارم. دراز کشیدم گفتم بیا روش. نمیدونم چرا کونشو داد به طرف من و برعکس نشست، فرق خاصی نداشت البته. اول جلو عقب کرد بعد بالا و پایین، حرفی هم از کاندوم نزد کلا. بعد شروع کرد به فحش دادن، من جنده رو بکن و این حرفا، بعد یهو گفت که اسپنکم کن. اول فکر کردم که یه بخشی از فحش دادنشه که برگشت و گفت منتظر چی هستی، اسپنک کن کون گندمو. (نمیدونم به نظر من خیلی گنده نبود راستش) محض احتیاط آروم زدم. گفت محکمتر. کلا یه چیزیش شده بود و من یکم محکمتر زدم باز گفت محکمتر. دوباره زدم، همش نگران این بودم که بانو خوشش نیاد. کلا سکس الان بیشتر از اینکه خودش مهم باشه برام یه نمایش بود. سرم رو به بالای تخت بود و یه نگاه انداختم و بانو هنوز داشت نگاه میکرد. (یه لحظه فکر کردم مثلا تموم شه و برگردم ببینم پارتنرم بوده کل مدت، اسپویلر آلرت: نبود. بانو کل مدت اونجا بود)
یکم با سوراخ کونش ور رفتم ولی هوس ممه کردم و گفتم برگرده. درش نیاورد و رو کیرم چرخید، به خاطر هیکل کوچیکش خیلی راحت نبود براش و مجبور شد پاشو بلند کنه و از روم رد کنه. وقتی برگشت دولا شد، شروع کرد به لبمو خوردن، ممه‌هاشو به هر زحمتی بود گرفتم و میمالیدم، تو این شرایط دیگه نشد و دیدم دارم میام، گفتم که دارم میام، سرعتشو بیشتر کرد و خالی کردم توی کسش. انقدر زیاد بود که گفتم الان پرتش میکنه هوا. وقتی داشتم میومدم آرومش کرد و صورتشو نزدیک صورتم نگه داشت و در حالی که گرمای نفسشو حس میکردم آروم شروع کرد به گفتن جملاتی که توش baby و honey و اینا داشت و خیلی مهربونانه بود، اینم جدید بود.
یه مقدار تو همون حالت موندیم تا اینکه چرخید و دراز کشید کنارم. خیلی نگذشت که گفت دستمال میخواد، کنار تخت روی یه پاتختی طوری دستمال بود، دادم بهش. انقدر آبم اومده بود که دستمال جواب نداد، پرسید دستشویی کجاست که نمیدونستم بلند شد و درحالی که دستش زیر کسش بود رفت که پیداش کنه، صدای یه دری اومد و یکی دو دقیقه بعد صدام کرد و شورتش رو خواست که بردم براش.
مدتی که تو دستشویی توی شیشه چک کردم و بانو هنوز بود یه دستی تکون دادم. میلفی که برگشت پرسیدم که چی شده بود؟ خیلی سخت نگرفتی :)
در حالی که داشت لباس میپوشید توضیح داد. متوجه شده بود که دارم میپیچونمش و فکر کرده بود تمومه ولی اینکه خورده بودم براش هر چند که به گفته خودش needs some practice (تمرین لازم داره) ولی خیلی خوشحالش کرده بود. حسش این بود که کسی نمیخوادش هیچوقت و اینکه الان من دوباره نشون دادم که میخوامش خیلی براش دوست داشتنیه.
منم جوگیر شدم و بهش گفتم که مشکلم اینه که خیلی گرازه و دیرمیاد، و اینکه من خیلی وقته میخوام بخورم براش ولی همیشه مو داره، و کلی چیز دیگه که مثلا سکسی نمیپوشی و این کسشرا.
یه لبی گرفت و با یه لحن مهربونی گفت که اصلا نگران اومدنش نباشم هیچوقت و اینکه مطمئن میشه دفعه بعدم بی مو باشه و همیشه پایه منه برای هر چیزی ( هر چیزی رو محکم گفت اینبار). خواستم بانو تحت تاثیر قرار بگیره، این به خودش گرفت. منم بدم نمیومد، مشکلش چی بود؟ هر چی بیشتر بهتر یه لب خیلی تر و تمیز گرفتیم و یه دستی تو موهام کشید و به همشون ریخت و گفت موهات نیاز داره به کوتاه شدن، یه سر بیا پیشم و رفت.
گربشونم ندیدم کلا، یه گوشه‌ای آب و دونش بود، ولی خودش رو ندیدم. میخواستم بمونم تا بیاد که دیدم حتی اگه الان بیاد بخوابه بگه بیا منو بکن، نمیتونم. پاشدم رفتم پایین کلید رو انداختم تو صندوقشون ولی کلیدمن تو صندوق نبود پس هنوز تو خونمون بود. رفتم به سمت پله‌ها (آسانسور هست ولی طبقه دوم نمیصرفه، خصوصا اینکه آسانسور بعدا اضافه شده و میره تو پاگرد و باید بازم یه چند تا پله بری) بالای پله بود که دیدمش وایسادم تا بیاد پایین خیلی سرخوشانه تقریبا با قر دادن از پله‌ها اومد پایین، یه خنده ملیحی کرد، بغلم کرد (نه سکسی، خیلی احوال پرسی طور) کلیدمو داد، و رفت. اولین بار بود اینقدر نزدیکش میشدم، از میلفی بلندتر بود، ولی بازم کوتاه بود.
رفت به سمت در خروجی که بره تو راهروی عمومی (جایی که صندوقها بودن) یه هی گفت، نگاهش کردم، مثل همون باری که توی اتاقش بود دامنشو زد بالا و کون لختش رو نشون داد. با اینکه تازه خالی کرده بودم راست کردم. دامنو انداخت دست تکون داد و رفت.
شورتش روی صندلیم بود، نم داشت و جای لکه روش مشخص بود، پیام دادم شورتت جا مونده، گفت اون رو برای تو گذاشتم، پاداشته.

-خیلی وقت پیش داستان آرایشگر میلف رو تعریف کردم، همون اوایل راستش. تو هشتگ میلف بگردید پیداش میکنید.

ادامه...

نوشته: thebigcatlover


👍 9
👎 1
15601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

928574
2023-05-18 04:43:01 +0330 +0330

من نتونستم با این داستان ارتباط برقرار کنم بنظرم به جزئیات به اندازه پرداخته نشده

1 ❤️

928577
2023-05-18 04:54:43 +0330 +0330

دیر به دیر میای لعنتی

0 ❤️

928616
2023-05-18 11:05:23 +0330 +0330

بد نبود ولی با قسمت های قبلی بیشتر حال کردم

1 ❤️

928667
2023-05-18 18:43:45 +0330 +0330

سو فار، سومی از همه بهتر بود ولی اینم خوب بود.

1 ❤️

928698
2023-05-19 00:25:35 +0330 +0330

ادامه بده قشنگه

0 ❤️