سلام
این داستان رو که میگم خیلی با حال هستش
من حمید 28 سال دارم و زن دارم من تو فامیل زنم پسر خوبی هستم / ی شب بود که تو شرکت سرکار بودم که به ذهنم رسید به مهسا اس بدم مهسا خواهر زاده خانمم هستش دختر بانمکی استیل استخونی داره ولی شهوت رو از چشماش میشه خوندش /شروع کردم اس دادن اونم جواب میدادش وقت اس های عاشقانه ردوبدر میشدش که بهش پیشنهاد دوستی دادم اول مهسا فکر کردش دارم شوخی باهش میکنم بعداز چند ساعت بهش فهموندم که واقعی گفتم بهش تعجب کرده بودش مهسا بهم گفتش از نترس بودن من خوشش آمده من سریع رفتم سر اس ام اس های سکسی اونم پاه بودش ولی از سکس چیزی بلد نبودش چند هفته ای بهش تلفنی آموزش سکسی میدادم حتی تلفنی سکس میکردیم تا یک روز به خونه ما امدن مهمونی که بهش آمار دادم باهم سکس کنیم اولش میترسید به بدبختی قبول کردش اون به هوای درس خوندن به پشت بام خونه رفت درس بخونه منم چند دقیقه دیگه به هوای ماهواره رفتم مهسا موقعی که منو دید رنگش پریده بودش میترسید من روفتم سمتش دستهام رو دور کمرش انداختم چسبوندمش به خودم وشروع به بوسیدن لباش کردم اولش مقاومت میکردش ولی مهسا خوشش امد اونم شروع به خوردن لبهای من کرد بد جوری تو فضا رفته بودیم که کیرم داشت شلوارم رو پاره میکردش که سرکیرم به سر کوس مهسا میخوردش اونم خودش رو نزدیکتر میکردش ومیگفت میخوام بخورمش منم سریع کیرم رو بیرون اوردم ومهسا شروع به ساک زدن کرد حرفه ای نمیخوردش ولی بدم نبودش من با دستم کوس وکونش رو میمالیدم که به مهسا گفتم بکنم تو کونت اونم رازی بوش قنبل کرد منم اول سوراخ کونش رو زبون میزدم اه اه اه اه اوخ اوخ مهسا بلند شده بودش منم آروم سر کیرم رو فرو کردم تو کون مهسا که ی جیغ کوچیک کشیدش من که خودم تو فضا بودم چون کون مهشا خیلی داغ بودش که خوده مهسا عقب جلو میکردش منم با دستم کوس مهسا رو میمالیدم که اه اه اه او او میکرد داشت ارضاع میشدش ومیگفت جون بکن حممیدم من با این حرفاش تحریک میشدم و تند تند تلنبه میزدم که مهسا گفت آبت رو بریز تو کونم منم که آرزوم بودش کیرم را تا دسته جا کردم تو کون مهسا ی اه بلند کشیدم وآبم رو خالی کردم تو کونش پنج دقیقه ای کیرم تو کونش بودش درآوردم بیرون مهسا شروع به ساک زدن کردش من از خستگی پاهم میلرزیدش بعدش مهسا از سکس با من رازی بودش کلی بهش حال داده بود …امید وارم شما هم حالش رو برده باشید بای تا سکس بعدی
نوشته: حمید
البته بر ما واضح و مبرهن است كه : داستانت تخماتيك بود.
ليكن ؛ اگه حرف ( ش ) رو از تو بگيرن ؛ به احتمال زياد مادرت گائيده ميشه !
حتي اگه در صحبت كردن روزانه هم اينگونه هستي ؛ پيشنهاد ميكنم زبان گفتاري خود را تصحيح كني.
ساني بلا
قربونت برم سعيد ايروني نسترن بانو از شهرك غرب لطف داري به من خوشگله
پس شما هم كه به اسم دختر ايروني و نسترن تنها اومدي هم مي توني جيگر كه زن بشي . چه دختريييييييي هم ازت در مياد اوووووووووووف. سوراخ سنبه هاي شهرك و هم كه خوب بلدي كه كجا مي شه داد و دستگير نشد نفس .
مي گن از تجارب بقيه مي شه درس گرفت . ايننننننننننه
ايشون خواست دختر شه شد ، از در جلو منتها ، به من هم اميد ميده كه مي تونم معلم شم از در عقب . از قضاي روزگار خيلي من دوست دارم معلم شم از در عقب كه محتويات كونم رو سر يه عده خالي كنم . خيلي متشكرم عزيز دلم سكسسسي .
معلم بشم شاگردم مي شي ؟؟؟؟؟؟ جوووووووووووووون
مرتيكه گه نخور ديگه ننويس بي سواد
ساني جونم پس كو؟ چرا كامنت نذاشته ؟ اي بابا
ریدی ابله
(اونم رازی بوش ) ارتباط رازی کاشف الکل با پرزیدنت بوش!!!
جون مادرت نرین ! ببخشید ننویس
کیری بود، دیگه ننویسش . . . . . . . . . . . . . . . .
مهسا رفته بودش بالای پشت بوم بودش و تو هم واسه ماهواره رفته بودیش بالای پشت بوم بودیش و یک ساعت همونجا بودینش و مهسا رو از کون میکرده بودیش و خانواده و مهموناتون هم که تو خونه تمرگیده بودندش و کسی هم شک نکرده بودش که ممکنه حمید، مهسا رو کرده بودش. من هم که این وسط شاشیده بودمش تو گوشش و حلقش و بینیش، دیگه ننویسش. داستانت کلا کیری بودش و خیلی باحال بودش. دیگه ادامه ندش.
اگر خالی میبدین،،،،ببندین…ولی قشنگ ببندین…لطفا…
این دیگه واقعا کونش میخاریدش فحش ندین تا دیگه داستان ننویسه
عمويى بده تا ما دختر زاده زنتو بكنيم تا فش نديم بى غيرت
کیر خر پدربزرگ خدا بیامرزم تو کونت
کیر خدا بیامرز شارح صحیح بخاری تو کونت
بعضیا دروغ میگن شاخ دار
د آخه مردیکه الدنگ ننه گدای کیر لیس کونی اینا چی بود نوشتی
کیرم توی هفت نسل عقب و جلوت مردیکه تخمسگ.
حالم از داستان خوندن بهم خورد.
یه بار دیگه بنویسی کیرم میکنم تو مماغت :-D
برو بمیر دروغگوی احمق
یه پاراگراف رو هم کامل نخوندم
میمون درختی مگه مجبور شدی داستان بنویسی؟ اسلحه رو سرت بوده؟ گمشوووو
ببین دادا یا کیر تو خیلی کوچیک بوده یا کون مهسا جون خیلی گشاد ببخشید کون میکردیا نه کوس ازش پرسیدی چقدر درد داره
بچها منکه ميگم اه اه و اوه اوهى که نوشته واقعى بود اخه اين مجلق داشته ميجلقيده و مينوشته. کير اسامه بن لادن و ايمن الزواهرى و ملا محمد عمر تو کون خودت و داستانات اما بصورت همزمان…
خیی داستان تخمی تخیلی بود اما دوستان خدمت داستانت میرسن اما کلی با اون اه اه اه اه اوخ اوخ خندیدم :P