کیر کلفت آقا فرهاد (۱)

1402/03/12

سلام رامین هستم الان ۱۸ سالمه داستانی که واستون تعریف می کنم برمیگرده به وقتی که ۱۳ سالم بود اون موقع کلاس نهم بودم و امتحانات تمام شده بود و بابام همش دنبال جایی بود که من برم کار کنم تا به قول خودش یکم از حالت دخترانه و بچگانه در بیام و با اجتماع آشنا بشم آخه توی خانواده هامون هیچ پسری نبود و هم بازی من همیشه دختر خاله ها و دخترعمو هام بودند و رفتارهای دخترانه خیلی ازم سر میزد ، چون مادرم از بچگی خیلی ناز منو میکشید به قول بابام خیلی لوس بار اومده بودم و بابام همیشه با این قضیه مشکل داشت و همیشه سر این قضیه با مامانم دعوا میکردند و به مامانم همیشه سرکوفت میزد که تو اینو انقدر لوس و بچه ننه بارآوردی من هم اصلا دوست نداشتم توی جمع های مردونه حضور داشته باشم ولی بالاخره به اصرار بابام مخالفت های مادرم هم کارساز نشد و یه روز بابا از بیرون اومد خیلی خوشحال منو صدا زد و گفت که با دوستم حرف زدم و قراره از فردا رامین بره و توی مغازه اش ۳ ماه تابستون رو کار کنه این حرف بابام رو که شنیدم انگار روی سرم آب داغ ریختن چون تا حالا سنگین ترین چیزی که برداشته بودم خودکار و کتاب هام بودن و مردونه ترین جمعی که رفته بودم جمع عموها و دایی هام بودن . مغازه ای که بابام راجع بهش حرف میزد مغازه دوستش بود که کابینت سازی می کردند خلاصه فردا صبحش به همراه بابام راهی شدیم و به مغازه که چه عرض کنم یه سوله بزرگ رسیدیم بابام در رو زد و یک پسر تقریبا ۱۸ ساله در رو باز کرد رفتیم داخل که دیدم یه پسر تقریبا ۱۸ ساله دیگه هم به همراه یک پسر تقریباً ۲۵ ۲۶ ساله داخل هستند بابا ازشون پرسید که آقا فرهاد هنوز نیومدن که این پسر ۲۵ ساله گفت نه الانا میرسه، به همراه بابام منتظر موندیم تا بیاد اونا هم که سه نفر بودند داشتند کار میکردن و الوار هارو توی دستگاه برش می دادند یکم که منتظر موندیم زنگ در زده شد و یکی از پسرا با عجله به سمت در رفت و گفت که اوستا اومد و در رو باز کرد، یه مرده قد بلند چهارشونه هیکلی تقریباً ۴۵ ساله با ریش مشکی اومد تو بابام رو که دید به گرمی باهاش سلام و احوالپرسی کرد و بابام گفت پسرم رو که میگفتم قراره بیارم اینجا کار کنه اینه و اسمش رامینه، اون هم باهام دست داد و گفت خوش اومدی عمو جون و به بابام گفت تو میتونی بری و من حواسم بهش هست بابام که رفت کم مونده بود گریه کنم تا اینکه آقا فرهاد اومد جلو و یکی یکی بچه ها را بهم معرفی کرد اون پسر بزرگ اسمش رضا بود و کوچیک ها یکیش محمد و یکیش حامد بودند بعدش بهم گفت رامین جون برو لباساتو عوض کن تا کار رو شروع کنیم که من گفتم ببخشید آقا فرهاد من لباس نیاوردم و با همین ها می خوام کار کنم که بچه ها همشون خندیدن و آقا فرهاد هم گفت عیبی نداره حالا واسه امروز لازم نیست زیاد کار کنی. آقا فرهاد رفت به اتاقی که گوشه سالن به شکل دو طبقه بود که بعدها فهمیدم طبقه پایین آشپزخانه و طبقه بالا اتاق آقا فرهاد هست لباس هاشو عوض کنه لباس هاشو عوض کرد و برگشت و کار را شروع کردند. چند روز از کار کردن من توی مغازه آقا فرهاد میگذشت و هر روز نگاه های شاگرد بزرگ آقا فرهاد که اسمش رضا بود رو روی خودم حس میکردم همش دنبال فرصتی بود که خودشو از پشت به من بماله من هم خیلی میترسیدم ولی جرات نمیکردم به آقا فرهاد چیزی بگم اون دوتا شاگرد دیگه هم کاملا مطیع رضا بودن و همش با هم پچ پچ می کردند و می خندیدند . از خودم بگم من اون زمان یه پسر بچه خوشگل ۱۳ ساله با پوستی بسیار سفید و موهای تقریباً خرمایی با جثه ی کوچولو موچولو بودم . یه روز که توی مغازه بودیم و آقا فرهاد تو مغازه نبود داشتم مغازه را جارو می زدم که دیدم رضا به همراه محمد و حامد توی گوشی دارند یه فیلمی را می بینند و نگاهم که به جلوی رضا افتاد یهو تعجب کردم چون انگار زیره شلوارش یه خیار قایم کرده بود و همش بهش دست میزد که منو صدا زد و گفت رامین بیا تو هم نگاه کن من هم رفتم و دیدم تو گوشیه حامد که داشتن نگاه می کردند یه فیلمی که یک مرد و زن با هم لب می گیرند ، من تا اون روز از اینجور فیلم ها ندیده بودم و سریع رفتم آن طرف و گفتم من از این فیلم‌ها خوشم نمی آید که همشون خندیدن و گفتند بچه سوسول …
یه روز هم که توی آشپزخونه داشتم ظرف ها را میشستم آقا رضا اومد داخل اصلا حواسم نبود که یهو دیدم انگار از پشت یکی بغلم کرده سریع خودمو کشیدم این ور که دیدم آقا رضاست که محکم بغلم کرد و نزاشت برم اون طرف بهش گفتم آقا رضا چیکار میکنین ولم کنین که خم شد و از لب هام یه بوس کرد و گفت بچه خوشگل الان یه ماهه داری میکشی منو دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم و شلوغ نکن تا یه حالی با هم بکنیم و بذارم بری منم شروع کردم به گریه کردن هر چقدر التماس می کردم اصلاً گوشش بدهکار نبود و مشغول خوردن گردنم شده بود گاهی هم یه چنگی از روی شلوار به کونم میزد و میگفت چه سفیدی تو و کسی که تو رو بکنه بیست سال جوان میشه منم فقط گریه میکردم و می خواستم فرار کنم که برم گردوند و یه سیلی محکم کوبید به در گوشم و گفت ببین بچه خوشگل اگه شلوغ کاری کنی کاری می کنم که آبروت تو این شهر بره و پدرتو میسوزونم با گریه بهش گفتم آقا رضا تورو خدا ولم کنید الان محمد و حامد می فهمند و آبروم میره که گفت نترس اونا اینجا نمیان و شروع کرد زیپ شلوارش رو باز کردن و کیرشو در آورد . داشتم شاخ در می آوردم یه کیر بلند که من تا حالا که از نزدیک کیر ندیده بودم واسم خیلی بزرگ بود دوباره شروع کردم به گریه کردن که با دستش از سرم فشار داد و گفت زانو بزن و به زور کیرشو کرد داخل دهانم همینجور که داشتم با گریه و التماس کارهایی رو که اون میگفت انجام میدادم یهو در آشپزخانه باز شد و رضا سری کیرشو از دهنم کشید و زیپشو بست سریع پاشدم و سرمو که برگردوندم مغزم سوت کشید آقا فرهاد بود رضا زبونش بند اومده بود و نمی تونست حرف بزنه اومد جلو یه سیلی محکم در گوش رضا زد که رضا پرت شد و افتاد زمین بعد با لگد افتاد جونش و حسابی با لگد حسابشو رسید بعدش بلندش کرد و محکم هولش داد به طرف در و گفت وسایلتو جمع کن از اینجا گمشو بیرون رضا هم که لباس هاش پاره شده بود چیزی نگفت و صریع از اونجا رفت بیرون حامد و محمد که از آن طرف نگاه می کردند آقا فرهاد به طرفشون نگاه کرد و داد زد گم شین برین سر کارتون اونا هم رفتن و من موندم ، آقا فرهاد اومد جلو و گفت چه غلطی میکردین منم که گریه امونم نمیداد گفتم به خدا آقا فرهاد من بی تقصیرم آقا رضا به زور میخواست با من کار های بد بکنه این حرفو که زدم نگاه آقا فرهاد یه جوری شد و به من گفت بیا بالا کارت دارم و خودش رفت بالا منم پشت سرش راه افتادم بالا که رسیدم یه اتاق تقریباً ۱۵ متری بود که تخت میز کامپیوتر کمد و یه تلویزیون هم بود که به دوربین مدار بسته سالن وصل بود یه در هم گوشه اتاق بود که بعدا فهمیدم اون جا حمومه آقا فرهاد روی تخت نشست و من جلوش ایستادم گفت اگه به بابات بگم که رضا باهات چیکار میکرد میدونی بابات چیکار میکنه ؟ منم که بچه بودم و نادون و این چیزا رو نمی فهمیدم شروع کردم به گریه و التماس که تورو خدا آقا فرهاد چیزی به بابام نگین بابام منو میکشه که با دستش دستمو گرفت و نشوند کنار خودش روی تخت و دستشو روی گردنم انداخت و با دست اشکامو پاک کرد و بهم گفت به یک شرط به پدرت هیچی نمیگم و من اجازه نمیدم حرف از اینجا بیرون بره منم که گریه ام هنوز نیومده بود گفتم چه شرطی ؟؟! که گفت باید بزاری لختت کنم و بدنتو بخورم … با این حرف آقا فرهاد دوباره ترس تمام وجودم را گرفت و گریه هام بیشتر شد و گفتم آقا رضا تو رو خدا اگه بابام بفهمه سرمو میبره که حرفمو قطع کرد و گفت قرار نیست کسی بفهمه اگه قبول کنی خیلی بیشتر از چیزی که بابات حرف زدم بهت پول میدم و اینجا هم نمیذارم دست به سیاه و سفید بزنی و نمیزارم کسی بهت چپ نگاه کنه تو فقط گاهی یه حالی به من میدی تا من عوض تو هم کار کنم و خندید منم همش گریه میکردم و میگفتم آقا فرهاد به خدا من اینجور آدمی نیستم که اونم گفت میدونم منم که قرار نیست باهات کاری بکنم فقط هر کاری که تو بخوای می کنیم و فقط می خوام یکم لیست بزنم و همینطور که داشت حرف میزد و من گریه میکردم برم داشت و گذاشت روی پاش و یه بوس محکم و آبدار از صورتم کرد و همینطور که گریه می کردم بهم گفت دیگه گریه نکن کوچولو به خدا من اذیتت نمیکنم و بهت قول میدم به تو هم خیلی خوش بگذره تو فقط بله رو به من بگو ببین چه کارها واست می کنم منم که یه بچه ۱۳ ساله بودم با سرم گفتم باشه فقط تورو خدا به بابام و بقیه چیزی نگین که اونم یه بوس محکم دیگه از صورتم کرد و با دستش از روی پیراهن سینه هام رو فشار میداد و گوش هام رو می خورد که ریش هاش که به صورتم میخوردن یک گل گلکی بهم میداد که صورتمو میکشیدم که محکم صورتمو گرفت و کل صورتمو با زبونش لیس میزد و میگفت آخ چه بچه ای هستی تو . تقریباً یک ربع همینطور تو بغلش بودم و داشت صورت و گردنم رو لیس میزد و سینه هام رو با دستاش می مالید و دم گوشم می‌گفت چه خوشمزه ای تو توله سگ آدم از خوردنت سیر نمیشه و این حرف ها که منم فقط یواش و آروم اشک میزیختم و چیزی نمیگفتم که یهو منو از بغلش گذاشت زمین که ته دلم خوشحال شدم و فک کردم ولم کرد که دیدم رفت سمت در که خواستم منم بلند شدم دیدم در رو قفل کرد و برگشت که دید من بلند شدم گفت کجا ملوسک در رو قفل کردم که راحت و با خیال راحت یک دل سیر بخورمت جلو که اومد چشمم افتاد به جلوی شلوارش که رنگم پرید انگار با یه لوله پلیکا زیر شلوارش قایم کرده بود که اومد روبروم وایساد تقریبا قد من از زیر سینه اش بود خم شد و یه لب ازم گرفت و برم داشت دوباره نشست رو تخت و منو هم گذاشت روی کیرش و یه آه بلند کشید که من از جام پریدم که با شهوت خندید و گفت نترس توله سگ تو منو کشتی و دوباره شروع کرد به خوردن صورت و گردنم و بعد تقریبا ده دقیقه منو گذاشت رو تخت و خودش جلوم وایساد و دستم رو گرفت و گذاشت روی کیرش که یهو رنگم پرید و دستم رو کشیدم که گفت بچه کوچولو چرا ترسیدی که گفتم خیلی بزرگه که خندید و گفت حالا کامل راست نشده یه دستی روش بکشی شلوار رو جرش میده و دوباره دستمو گرفت و گذاشت روش …

اگه دوست داشتین ادامشو می‌نویسم …

نوشته: Ramin05

ادامه...


👍 25
👎 14
57901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

931225
2023-06-03 02:09:19 +0330 +0330

حتما ادامه بده خوب بود

1 ❤️

931233
2023-06-03 03:03:26 +0330 +0330

حتما ادامه بده تا الانت

1 ❤️

931242
2023-06-03 03:35:31 +0330 +0330

من نمیفهمم چرا باید رو اعصاب خواننده راه بری با این داستان ننویس برادر من ننویس

1 ❤️

931252
2023-06-03 03:53:33 +0330 +0330

بلاخره رضا بوده یا فرهاد خواسته تو را جر بده
تمام نوجوانان ما باید کون دادن را از سن ۱۲ سالگی تجربه کنند تا مرد بشن
ادامه بده
چجوری جرت دارد
راستی بهم پیام بده خیلی دوس دارم باهات حال کنم

1 ❤️

931260
2023-06-03 06:59:19 +0330 +0330

ننویس‌ممنم از لطفت

0 ❤️

931276
2023-06-03 08:54:22 +0330 +0330

۱۳سالگی میشه کلاس ۶یا ۷

1 ❤️

931278
2023-06-03 09:36:23 +0330 +0330

اره قشنگه بنویس

1 ❤️

931285
2023-06-03 10:28:04 +0330 +0330

سیزده سالگی بهترین سن واسه کردنه. اینایی که میگن تجاوز من سر در نمیارم. طرف خودش راضیه و دلش میخواد و فاعل هم از خداخواسته کون سفیدبرفی میکنه. کجای داستان بوی تجاوز میداد؟
مخشو تونسته زده و کون کرده. حکایت دخترهاییه که میرن تو خونه طرف و کس میدن بعد داد و بیداد راه میندازن به من تجاوز شده. جمع کنید این کسشعرهای تجاوز و پدوفیلی را. نود درصد اینایی که معترض میشن دختر ده ساله و پسر دوازده ساله گیرشون بیاد جلو و عقبشو یکی میکنن و اینجا فریاد وای کون بچه نکنید راه انداختن.
بچه های الان از من و شما بهتر میدونن کون چیه و کس چکار میکنه. پس کسشعر تفت ندین.

3 ❤️

931305
2023-06-03 12:43:03 +0330 +0330

ادامشو بنویس دوست داشتیم

0 ❤️

931315
2023-06-03 14:16:23 +0330 +0330

ولی با بجه زیر ۱۶ ۱۷ سال سکس کردن خیلی تاثیر بدی روش میذاره فقط بخاطر لذت جنسی نباید زندگی آدما رو داغون کرد

1 ❤️

931335
2023-06-03 17:18:08 +0330 +0330

نه ننویس

0 ❤️

931336
2023-06-03 17:27:19 +0330 +0330

خوبه بنویس

0 ❤️

931427
2023-06-04 09:31:56 +0330 +0330

بی ناموس تر از اون ادمی که به بچه تجاوز میکنه بازم پدر جاکششه حرام لقمه هااینده ی بچه رو خراب میکنن

0 ❤️

931476
2023-06-04 16:32:36 +0330 +0330

من ی پسر ۱۴ ساله خودش میاد برام ساک میزنه میگع دوس دارم بعد این میشه تجاوز اینم کونش میخارید

2 ❤️

931486
2023-06-04 18:20:24 +0330 +0330

همین بس که فهمیدیم کونی هستی
لطفاً ادامه نده 🙏 🙏

0 ❤️

931565
2023-06-05 03:15:21 +0330 +0330

تو تنهایم راست کردم

0 ❤️

931962
2023-06-07 13:39:34 +0330 +0330

ننویس خیلی خیلی بیشرفی هست

0 ❤️

935429
2023-06-30 04:16:50 +0330 +0330

https://shahvani.com/profile/boofoof ایشالا در آینده با بچه خودت اینکارو خواهند کرد و بعد طرف بهت میگه ۶ودش خواست اخه بیشعور بچه چه میفهمه که خودش خواست الدنگ حالا که دلت میخواد

0 ❤️