کیوتیسم (۴)

1399/12/08

...قسمت قبل

انگشتامو به آرومی بین موهای فرفریش میکشیدم، صورتشو نوازش میکردم و زیرچشمی با چشمای مظلومش به من نگاه میکرد، توی بغل هم لش کرده بودیم و به چشم انداز تهران از روف گاردن بزرگ خونشون خیره شده بودیم، غروب آفتاب و نور قرمز ملایم آسمون صحنه احساسی مونو رمانتیک تر از همیشه میکرد. بعد از مدت ها بالاخره به آرامشی که بهش نیاز داشتم رسیده بودم، احساس غرور میکردم، از به دست آوردنش، از داشتنش توی آغوشم، از بو کشیدن موهاش، از بوصیدن دستای ظریفش، از نوازش بدن لطیف و خوش تراشش، همه چیز رویایی بود، رویایی تر از ظرفیتمون…


زمان سپری شده بود و نمیدونم چقدر تو بغل هم به خواب رفته بودیم، با صدای زنگ عذاب آور گوشی کیانا از خواب پریدیم و خودمونو جمع و جور کردیم.
گوشیشو جواب داد و گفت : سلام دریا جونم چطوری؟!
نفس عمیقی کشیدم و ازش خواستم تلفن رو روی اسپیکر بزاره تا منم درجریان کارای اداری مسافرتش قرار بگیرم.

  • سلام کیانام، زیاد وقت ندارم عزیزدلم فقط زود برات توضیح میدم و میرم سر کارم.
  • باشه دریاجونم بگو گوشمون باهاته.
  • گوشمون؟! با کی گوش میدی؟!
    خندمون گرفت و با لحن شیطنت آمیزی گفت: دوست پسرم، بخدا صدات جلوی بابا دربیاد جفتمونو دار میزنه.
    خندید و گفت: نه نه نترس، خودمم از این مخفی کاریا زیاد کردم، به شماها و سنتون حق میدم دلتون یه جنس مخالف و همدم بخواد. حالا اسم آقا دوماد چی هس؟!
    صدامو صاف کردم و گفتم: سلام دریا خانوم پارسا هستم.
    گفت : اسم قشنگی داری، وقتی 13 سالم بود دلم میخواست اسم همسر آیندم پارسا یا حامد باشه
    جفتی خندیدن و منم با اینکه نمیدونستم قضیه چیه با خنده باهاشون همراه شدم.
    دریا صداشو صاف کرد و گفت: خب بریم سر اصل مطلب، ببین کیانا، کارای اداریت از سفارت و اینا که انجام شده با مامان رفتین حلش کردین، بلیطتم گرفتم و امروز فایلشو برات میفرستم، تنها موردی که میمونه توضیح پروازته، پروازت اینطوریه که اول توی لندن فرود میاین و پروازتونو به سمت ونکور تغییر میدید، فقط حواست باشه توی تغییر مسیر چیزیتو ندزدن، ایرانی جماعت دستش کج شده.
  • خب، همین؟
  • آره دیگه، بهت گفتم حلش میکنم عزیزدلم، میای یه ماه میمونی برمیگردی، دلم برای پارسا میسوزه، چطوری 1 ماه ازت دور بمونه.
  • پسرم بچه قوی ایه، خداروشکر ویدیوکالم هنوز وجود داره، چیزیمون نمیشه مگه نه عزیزم؟!
    نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خیالت تخت عزیزدلم، چشم بهم بزنیم یه ماهم سپری شده و بقیه سالو پیش همیم.
    بوصه ای به پیشونیش زدم و دستشو بین دستام فشار دادم. از دور موندنمون میترسیدم اما چاره ای نداشتم، قبل از رابطه ما با خواهرش هماهنگ شده بود و حالا کاری از دستم برنمیومد جز انتظار کشیدن، خداحافظی گرمی کردن و تلفنو قطع کرد. دستم کمی میلرزید و کیانا احساسش کرد اما بروم نیاورد، دستمو کشید و گفت: بیا بریم پایین، مامانم الان پیش مامانی ایناس تا 11 نمیاد، یه چیزی بخوریم فیلم ببینیم یکم پیش هم باشیم، 2 روز دیگه دارم میرما.
    مودم عوض شد و دنبالش راه افتادم، به طبقه پایین رسیدیم و با ترس و لرز وارد واحد شدیم، خودمو روی مبل جلوی تلویزیون پرت کردم و دستامو از هم باز کردم، سرمو به پشتی مبل تکیه دادم و چشمامو بستم، سردرد خفیفی داشتم اما ذهنم مشغول بود، توی حال خودم بودم که با صدای خنده کیانا و وزنی که روی خودم احساس کردم چشمامو ازهم باز کردم، روی پاهام نشسته بود و ظرف پفیلا توی دستش بود و با کنترل از نت دنبال یه فیلم خوب میگشت، به موهای فرفری بلندش خیره شدم و دستمو بینشون کشیدم، به آرومی دستامو روی گودی کمرش گذاشتم و به سمت جلو هل دادم، ظرف پفیلارو روی میز گذاشت و دستامو بین دستاش گرفت، دستام کاملا روی بدن کیانا حلقه شده بود و به آرومی تنشو نوازش میکردم، صدای نفساش به وضوح شنیده میشد، کمی به سمت عقب کشیدمش و کونش کاملا روی کیرم قرار گرفت، گردنشو عقب کشید و نفسش کمی تند تر شد، بلندش کردم و اسپنک محکمی به کونش زدم و با خنده گفتم: مثکه هنوز منو نشناختی کیکی جان، من به این راحتیا تحریک نمیشم عزیزم، بشین فیلمتو انتخاب کن تا به التماس نندازمت بیخیالت نمیشم، با خنده های عصبی طوری گفت: باشه عوضی، یه روزی میرسه توئم بزنی بالا دیگه.
    به سمت دستشویی رفتم و عطر کوچیکمو از جیب پیرهنم در آوردم به خودم زدم، میدونستم این طعم تند رو روی گردنم دوست داره.
    به سمت کاناپه برگشتم و کنارش نشستم، به گوشه مبل تکیه دادم و به سمت خودم کشیدمشو توی بغلم جاش دادم، سرمو به سمت تلویزیون بردم و فیلم افتر 2 بود، خنده شیطنت آمیزی کردم و با لحن کش داری گفتم: پس امشب عزمتو جذب کردی که منو دیوونه کنی، باشه، میدونم چیکارت کنم.
    خستگیشو در کرد و خودشو توی بغلم کشید و گفت: هرکاری از دستت برمیاد بکن، امشب من مال توئم.
    فیلم جلو میرفت و با پیش رفتنش صحنه ها بیشتر میشد، میدونستم که داره از نیاز تو بغلم جون میده اما از عذاب و التماسش لذت میبردم، دوست داشتم به حدی برسونمش که التماسم کنه، ازم بخواد.
    هاردن تسا رو روی میز کارش گذاشت، لباشونو بهم چسبودن و دستشو روی گردن تسا حرکت میداد، دست دیگش روی گودی کمر و کون تسا حرکت میکرد و بدنشو نوازش میکرد، صدای نفسای تسا کل خونرو پر کرده بود، دستمو به آرومی روی کمر کیانا کشیدم و آه کوتاهی کشید، هاردن با دو دستش و به آرومی شورت صورتی رنگ تسارو از پاهاش درآورد و اونو کنار زد، دستمو به آرومی به سمت شلوار جین کیانا بردم و دکمشو باز کردم، لبامو روی گردنش گذاشتم و دست چپمو به روی سینه چپش رسوندم، آروم از روی لباس فشار میدادم و لبامو محکم روی گردنش میکشیدم، دست چپشو روی دستم گذاشت و دستمو محکم تر به سینه هاش فشار داد، دست دیگشو به سمت شلوارش حرکت داد و دکمه های پایین تر شلوارش رو باز کرد، کمرشو بالا دادو شلوارشو دو دستی پایین کشید، رونای سفید و و توپرش و ریتم نامنظم نفس های تندش چشممو گرفته بود و دستمو بی اختیار روش شکمش میکشیدم، خودمو به سمت جلو هل دادم و دستمو به روی رون پاهاش رسوندم، انگشتامو آروم روی رون پاهاش کشیدم و با ناخون نوازشش میکردم، نفساش تند تر میشد و دستشو روی پاهام میکشید و نمیتونست مقاومت کنه، ناله های ریزش کنار گوشم زمزمه شهوتش شده بود، دستمو کاملا زیر شورتش رسوندم و همونجا نگه داشتم، کف دستم کاملا روی کصش بود و خیسی شورتش پشت دستمو خیس کرده بود، بدون لحظه ای مکث دستشو روی دستم گذاشت و به خودش فشار داد و آه و ناله هاش بلند شد، انگشتامو به آرومی بین شیار کصش حرکت میدادم و با دست دیگم سینه هاشو محکم بین دستام له میکردم، دستشو بالا آورد و تیشرتشو درآورد و خودشو کاملا در اختیارم گذاشت، لباشو روی گردنم چسبوند و میک میزد، نفسام تند شده بود و به ناله های خفیفی افتاده بودم، حرکت دستم بین پاهاش و روی سینه های نسبتا بزرگش رو تند تر میکردم و جفتمون خیس عرق بودیم، خیسی دستم هرلحظه بیشتر میشد و تندی های نفسا و حرکت کردنای بی اختیار کیانا بیشتر. احساس لرزش شدیدی رو توی بغلم احساس کردم و دستم خیس تر از قبل شد، کمرشو به سمت پایین برگردوند و چشمای مظلوم و پرالتماسش سیاهی رفت، دست خیسمو به سمت لباش آوردم و شستمو روی لباش گذاشتم، با حشریت بی حدو مرز لباشو روی انگشتم چسبوند و محکم شروع به ساک زدن کرد، شستمو کامل بین لباش میبرد و با حرکت تندش بیرون میاورد، دستشو گرفتم و روی پاهام رسوندم، به آروم دستشو به سمت کیرم حرکت داد و دکمه های شلوارمو باز کرد، از توی بغلم بیرون اومد و کنارم روی مبل نشست و پاهاشو جمع کرد توی شکمش، کیرمو از زیر شورتم بیرون آورد و دستاش خیس خیس شد، آروم و با ظرافت بین انگشتاش بالا و پایین میکرد و تماشا میکرد، دستمو به موهاش رسوندم و اونارو بین دستام جمع کردم، فشار کوچیکی به سرش دادم و متوجه شد و با ولع به سمت پایین رفت، موهاشو محکم گرفتم و نزاشتم لباش به سر کیرم برسه، زبونشو درآورد و به آرومی روی سرش کشید، سعی داشت به زور به سمتش بره و اونو بین لباش بزاره، موهاشو شل کردم و لباشو روی سر کیرم رسوند، گرمای لباش و تف زیاد دهنش و حرکت های به شدت تندی که روی کیرم داشت منو به شدت تحریک میکرد و موهاشو بی اراده بین انگشتام له میکردم و میکشیدم، بعضی اوقات سرشو محکم به خودم فشار میدادم و کیرمو تا سانت آخر توی دهنش فرو میکردم، تحمل میکرد و میدونستم داره خفه میشه، اما لذت میبردم، به خاطر دیرارضا بودن من نزدیک به 10 دقیقه با سرعت نسبتا زیادی برام ساک زد تا ارضا شدم، تموم آبمو روی لباش خالی کردم و از روی میز کوچیک کنارم دستمالی برداشتم تا اگه میخواد خودشو تمیز کنه، اما وقتی سرمو برگردوندم دیدم با زبونش کل آبمو از دور لباش پاک کرد و با ولع و گرسنگی کلشو قورت داد، خندیدم و گفتم: چقدر تشنت بود و نمیدونستیم.
    پاشد و لگد محکمی بهم زد و گفت: خفه شو عوضی، آره داشتم برای ساک زدن میمردم ولی نه درحدی که خفم کنی بیناموس، گلوم درد گرفت لاشی.
    پوزخندی از سر رضایت زدم و گفتم: گفته بودم وحشیم، باور نکردی، اینم نتیجش.
    خودمونو نوبتی و سریع شستیم و بغلش کردم و بوصیدمش، با خداحافظی گرمی منو به سمت خونه روونه کرد و خودش رفت تا دوش بگیره، توی مسیر خونه بازم به 2 روز آینده و لحظه سخت خداحافظی ازش فکر میکردم، تحمل دوریش با اتفاق امشب حتی از قبل هم برام سخت تر شده بود…

چشمامو باز کردم و با کلی ذوق و شوق از تختم پریدم،سمت دستشویی رفتم و صورتمو شستم و مسواک زدم و مسواکمو توی چمدون گذاشتم، جلوی آینه نشستم و مشغول کشیدن خط چشمم شدم، بعد از آرایش موهامو درست کردم و لباس پوشیدم، سر میز صبحونه نشستم و فقط کمی بیسکوئیت با چای خوردم، پارسا پایین منتظر من و مامانم بود تا به فرودگاه بریم، سوار ماشین مامانم شدیم و به سمت فرودگاه راه افتادیم، توی کل مسیر سرم روی شونه و دستام توی دستای گرمش قفل شده بودن، اما از طرفی دل توی دلم نبود تا برسم به فرودگاه و برم پیش خواهرم، بعد از این همه مدت بالاخره میخواستم ببینمش و کلی ذوق و شوق توی وجودم موج میزد.
موقع خداحافظی رسید، مامانمو بوصیدم و بغلش کردم و خواستم مراقب خودش و خونه باشه تا برگردم، به پارسا رسیدم، نفس عمیقی کشید و شونه هاشو بالا انداخت و زیر چشمی بهم خیره شده بود، احساس میکردم خیلی غم داره و ناراحته، محکم توی بغلم گرفتمش و دستامو لای موهاش کشیدم و کنار گوشش زمزمه کردم : زود برمیگردم بچم، 1 ماهه همش، چشم بهم بزنی گذشته، چطوری 2 ماه از رابطمون گذشت؟! همونطوریم این یه ماه میگذره و برمیگردم، بد به دلت راه نده پارسام، خب؟! سرشو آورد روبروم و بهم زل زدو صورتمو گرفت توی دستش و گفت: برو ولی اینو بدون که خیلی دوستت دارم و دلم خیلی برات تنگ میشه کیکیه من…
سوار هواپیما شدم و جامو بین ردیف های بزرگ صندلی ها پیدا کردم، هواپیمای بزرگی بود و 2 ردیف دوتایی دو طرفو یه ردیف 4 تایی در وسط هواپیما بود، نشستم کنار پنجره و هندزفریمو گوشم کردم، کمی گذشت و احساس کردم صدایی بالای سرم میاد، سرمو برگردوندم و دیدم یه پسر قد بلند داره کیفشو توی بارای بالا جا میده، لباسش بخاطر دستاش کمی بالا رفته بود و پوست برنزه و بدن ورزیدش معلوم شده بود، آب دهنمو قورت دادم و رومو اونور کردم و به حال خودم برگشتم…

ادامه...

نوشته: پارسا


👍 8
👎 2
6001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

793917
2021-02-26 18:00:51 +0330 +0330

بله بله

1 ❤️

793921
2021-02-26 18:45:26 +0330 +0330
+A

مطلب خاصی نداشت!

1 ❤️

796999
2021-03-13 14:02:37 +0330 +0330

به شدت درگیر مسائل کنکور هستم تا اول عید سعی میکنم چند قسمت پشت هم ادامه بدم، 2-3 قسمت احتمالا… ❤️

0 ❤️