شاش سگ

1402/08/24

همچین که پام رو از لابی ساختمون بیرون میزارم سرمای ۲۰-مونترال تا مغز استخوانم نفوذ میکنه. شال گردن رو بیشتر جلوی صورتم کیپ میکنم و با احتیاط میون برفها قدم میزنم. ایستگاه اتوبوس تنها ۲۰۰ متر اونورتره ولی این فاصله در این سرما خیلی طولانی به نظر میرسه. اما با قدمهای مصمم میرم، هیچ تردیدی ندارم.
تو ایستگاه چند نفر منتظر اتوبوس هستند، پیرزن کبکی سگ کوچک نژاد شیتزو خودش رو بیرون آورده. سگ نزدیک پاهای من شروع به شاشیدن روی برفها میکند و از شاشش رد زرد رنگی روی برفها میماند. مردد هستم که رد شاشش به بوت سیاه رنگم میرسه یا نه. شاش سگ بوتم رو کثیف میکنه. به خودم فحش میدم که چقدر بدشانسم که موقع مهمترین قرار زندگیم سگ به بوتم شاشیده. پیرزن با لهجه غلیظ کبکی کس شعر بلغور میکند و از رفتار سگش معذرت خواهی میکند، با بی حوصلگی جواب میدم:«پا پخوبلم» که به فرانسه یعنی اشکالی نداره، سعی میکنم زودتر شرش رو کم کنم. اتوبوس ۱۰۵که اومد به سعید پیام میدم:«دارم سوار اتوبوس میشم».
در اتوبوس اگرچه جای خالی هست اما ترجیح میدم وایسم. فکر میکنم ایستاده تمرکز بیشتری دارم. از خودم میپرسم : مطمئنی که میخوای انجامش بدی؟ و به خودم جواب میدم اگه الان نه پس کی؟ سی و چهار سالته، کیه که از به دختر سی و چهار ساله ساکن کانادا توقع باکرگی داشته باشه، تو اصلا همینکه تا الان باکره موندی خودش یعنی عرضه نداشتی با کسی سکس کنی. یکهو صدای دینگ گوشی رشته افکارم رو پاره میکنه. سعید پیام داده: «من اطراف ایستگاه کوت وقتو یه گوشه پارک کردم و منتظرتم»
اتوبوس به ایستگاه مترو وندوم رسید. سوار مترو میشم. هرچقدر نزدیکتر میشم هیجانم بیشتر میشه. یعنی همون لحظه که وارد آپارتمان شدیم لبهاش رو میزاره رو لبهام و بعد میکنیم؟ یا اول غذا میخوریم و بعد میکنیم؟ اصلا اگه پیشنهاد نداد چی؟ اگه خیلی درد داشت چی؟ اگه خونریزی زیاد بود چی؟
بالاخره به ایستگاه کوت وقتو میرسم. پیام میدم:«بیا جلو در مترو» سعید بعد از چند دقیقه با تویوتا کرولا نوک مدادیش جلو پام ترمز میکنه. مطابق معمول با پیراهن سفید بسیار تمیز اتو خورده، کراوات خاکستری و کت و شلوار مشکی اتو خورده پشت رل نشسته، ماشین هم بسیار تمیز هست. موهاش رو کاملا یه ور شانه کرده و بسیار مرتب و آراسته نشسته تو ماشین. همدیگرو میبوسیم. چقدر از این مرتب و منظم و خوش لباس بودنش خوشم میاد. مطمئنم که امشب بهش کس میدم. حتی اگه ازدواج هم نکردیم مهم نیست، من باید اولین سکسم رو با سعید تجربه کنم. تو ماشین در مورد اینکه راحت رسیدم و هوا سرد مونترال تو فوریه حرف میزنیم.
برای اولین بار بعد از یکسال دوستی سعید منو به آپارتمانش دعوت کرده. همونجور که انتظار داشتم در آپارتمانش همه چیز مرتب و منظم چیده شده. بر خلاف انتظارم سعید در بدو ورود شروع نکرد از من اب گرفتن، تعارف میکنه بشینم و با یه آبجوی مولسن ازم پذیرایی میکنه و شروع میکنه به صحبت. من شیفته همین صحبت کردن آرام و موقرش هستم. در مورد تلسکوپ جیمز وب صحبت میکنیم و در مورد وسعت ۹۳ میلیارد سال نوری کیهان، بحثمون یکهو کشیده میشه به ادبیات معاصر ایران و نقش ابراهیم گلستان در ادبیات معاصر.
ناهار باقالی پلو با ماهیچه درست کرده ، چقدر خوشمزه و چقدر حرفه ای. همچنان بحث هامون ادامه پیدا میکنه در مورد فیلمهای مارتین اسکورسیزی و نقش هنری هشتم در گسترش امپراتوری بریتانیا. به خودم میام میبینم ساعت ۳:۳۰ ظهره و میخوام ساعت ۵ برگردم. وقتی نمونده بود. اون اصلا انگار علاقه ای به سکس نداره یا حداقل اینقدر محترمه که به خودش اجازه طرح موضوع رو نمیده.
میخواد این بار از نقش ادوارد مونه در گسترش سبک امپرسیونیسم در نقاشی بگه که میرم جلو، انگشت اشاره ام رو روی لباش به علامت سکوت میزارم و بی هیچ مقدمه ای ازش لب میگیرم. منو از خودش دور میکنه و میگه:«مطمئنی که میخوای این کار رو انجام بدی؟ من هیچ اصراری ندارم» میگم:«مطمئنم. میخوام پرده بکارتم رو تو پاره کنی. تو مرد دلخواه منی. خوش لباس، جنتلمن، محترم، باسواد، خوش صحبت و متخصص در هر زمینه ای. مرد دلخواه من تویی و حتی اگه بهت نرسم هم مهم نیست.» من و من میکنه و میگه:«باشه»
لبهامون تو هم قفل میشه و شروع میکنیم به لخت کردن یکدیگر و کاویدن بدنهای همدیگر. اندام سعید ورزشکاری نبود. تقریبا لاغر و کم مو. بدن من برعکس اندکی چاق بود. برای اولین بار یک کیر رو از نزدیک میبینم. خوشبختانه سالها پورن دیده بودم و خود ارضایی کرده بودم. میدونم الان باید ساک بزنم. کیرش اندکی شوره. اون هم بصورت شصت و نه قرار میگیره و برای اولین بار در عمرم چیزی غیر از دست خودم کصم رو لمس میکنه. اون پیشنهاد میده حالا امروز فقط برای هم بخوریم. دفعه های بعد سکس کامل داشته باشیم. کصم رو بسیار خوب میخوره. برای اولین بار یک نفر دیگه ارضام میکنه. من هم اینقدر میخورم کیرش تا آبش بیاد و اونو تو یه دستمال میریزم.
ازم میپرسه که نمیخوام حموم برم؟ میگم که نه لباس ندارم و تو آپارتمان خودم حموم میرم. اما وسواسش اجازه نمیده که اول منو برسونه بعد بره حموم. تو حموم که هست در میزنند. در رو باز میکنم. مردی دم در هست. با فرانسه کبکی توضیح میده که این نامه مربوط به واحد ۶۰۷ هست که اشتباهی به واحد ۹۰۷ که مال اونه رفته. نامه رو ازش میگیرم. روش نوشته شده به فرانسه:
به آقای سعید دلیلی و خانم مهشید رضایی.

مهشید رضایی کیه؟ نامه رو با کنجکاوی و استرس باز میکنم. از طرف کمیسیون اسکولق(آموزش و پرورش) هست در مورد رایان دلیلی کلاس سوم که خطاب به پدر و مادرش نوشته شده.
نامه رو روی میز میزارم و آروم و بیصدا میام بیرون. یه اوبر میگیرم به سمت خونه. خوشبختانه آدرس خونه ام رو بلد نیست و دیگه نمیتونه پیدام کنه. فقط باید شماره ام رو عوض کنم. هنوز به خونه نرسیده ام که پیام میده رو گوشیم.
«متاسفم از اتفاقی که افتاده، هدف من فقط دوستی با تو بود، نمیخواستم کارمون به سکس برسه، وقتی هم که رسید دیدی که با یه ساک سرو تهش رو هم آوردم. من از آغاز اشتباه کردم ولی بی شرف نبودم ازت سواستفاده کنم.»
به خودم میگم که واقعا چقدر من خوش شانس هستم. یاد شاش سگ میفتم.

نوشته: همشهری کین


👍 5
👎 0
11501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

958335
2023-11-16 16:02:11 +0330 +0330

وسعت ۹۳ میلیارد سال نوری کیهان یک عدد تخمینی و اصطلاحا میگن جهان قابل مشاهده،ابراهیم گلستان کسی بود که فروغ فرخزاد را در یک رابطه بسیار رنجید و یک چپول واقعی بود که موضع گیری اخیر دخترش چقدر فوش نثارش کرد و اما پرده بکارت باید گفت که فقط از لذت های بیشماری که از هیجده سالگی تا الان می تونستی با روابط سالم داشته باشی خودتو محروم کردی و در واقع کلاه سرت رفته چرا که یک خانم دقیقا مثل یک گل آپارتمانی میمونه و نیاز به مراقبت دائم توسط یک گلبان ماهر(مردی خوب)داره در غیر اینصورت خیلی زود پژمرده میشه

1 ❤️

958357
2023-11-16 22:40:16 +0330 +0330

خوشم آمد. دلنشین روان و ساده. نحوه نگارش هم شیوا و قابل درک… بعد از مدتها داستانی در شهوانی از یک نویسنده خوب خواندم. ولی ایکاش قسمت های بعدی را هم داشت

0 ❤️

959207
2023-11-23 09:29:06 +0330 +0330

باید بهت بگم که پرده بکارت کصشره و اینهمه سال کلاه سرت رفته چون زندگی نکردی😂
امیدوارم موفق باشی ولی اولین سکس خاص نیست ک هیچ خیلیم تخمیه پس فک نکن قراره تورو وارد یه بعد دیگه بکنه
اگه داستانت واقعیه ریدی به زندگیت دوست عزیز

0 ❤️