پانزده سالگی فاطیما (۱)

1402/07/14

سلام من فاطیمام 18 سالمه این خاطره مال 3 سال پیشه که تازه 15 سالم شده بود اون موقع من خیلی با خودم ور میرفتم و خیلی حشری بودم تازه پورن دیدنو شروع کرده بودم و خیلی هیجان داشتم واسه مسائل سکسی از خودم بگم قدم 160 و لاغرم سینه هام اون زمان سایزشون 65 بود و باسن رو فرمی داشتم، موهام خرماییه و چشمام درشت با لبای خوشگل که همرو دیوونه میکرد . پوستمم سبزس. یه روز وسط مهمونی فامیلی بودیم ک متوجه شدم شوهر خالم (45 سالش بود اون زمان) داره بهم چشمک میزنه و همش به هر بهانه ای خودشو بهم میمالوند منم بدم نمیومد و یکمی کرم ریختم من با دختر خالم رابطم خیلی خوبه و اون شب به اصرار خاله ام و دختر خالم رفتم خونه خالم اینا، یکمی با دختر خالم بازی کردم و اونم واسه شوخی یدونه تخم مرغ تو سرم شکست، منم رفتم حموم و فکر میکردم شوهر خالم بیرون خونست. حمومم حدود نیم ساعتی طول کشید وقتی اومدم بیرون مستقیم رفتم توی آشپزخونه آب بخورم هیکل من و خالم شبیه همه یدفعه دیدم یکی از پشت بغلم کرد و شروع کرد به مالوندن سینه هام، سریع پشتمو نگاه کردم و دیدم شوهر خالم حسین بود تا منو دید جا خورد و جیغی کشیدم و فرار کردم به اتاق دختر خالم که داشت درس میخوند لباسامو پوشیدمو شام خوردیم، شوهر خالمم روی نگاه کردن به مو نداشت، آخر شب یه پیامک واسم اومد که حسین شوهر خالم ازم معذرت خواهی کرد و گفت تو رو با خالت اشتباه گرفتم و از قصد نبوده، منم داغ بودم و تو پیامک واسش نوشتم عمو میشه یه سوالی بپرسم ناراحت نمیشید؟ اونم نوشت نه دخترم سوالتو بپرس نوشتم اگه خاله بودم چیکار میکردی؟ اونم که گرفته بود نوشت فردا بیا تا بهت بگم
صبح شد صبحونه خوردیم خالم گفت دختر خالمو باید برسونه کلاسش تو نمیای، میخوای خونه تنها بمونی منم پریود رو بهونه کردم و ایستادم شوهر خالمم قرار بود بره مغازش که نرفت و ایستاد خونه، بهم گفت میخوای بدونی اگه به جای خالت بودی چیکار میکردم. منم گفتم آره حتما، اونم اومد نشست کنارم دستشو گذاشت روی پام و سریع گوشه لپمو بوس کرد و سینه هامو گرفت تو دستش منم کمی خودمو کشیدم عقب گفتم عمو میتونستی بگی دیگه چرا اینکارو کردی، گفت خواستم دوباره بهشون دست بزنم، میدونم خودت میخوای، منم گفتم الان وقتش نیست، اونم که پررو شده بود دستشو گزاشت رو کصم مالوند و ازم لب گرفت منم دستاشو برداشتم و روی پاهاش دراز کشیدم و خودمو دادم عقب که راحت بغلم کنه، بلند شد و گفت باید بره سر کار و رفت منم خونه تنها موندم و خالم برگشت و منو رسوند خونمون. از اون روز پیامکای من و حسین شروع شد. اوایل یکمی یخم باز نشده بود ولی کم کم استیکر های سکسی میفرستاد واسم و یک بار سکس چت کردیم، تا آبان ماه که خالم و دختر خالم رفتن مشهد و تا یک هفته بر نمیگشتن. حسین انقد بهم اصرار کرد که راضی شدم برم خونه شون و قرار شد از در مدرسه برم داره، روز قبلش با مامانم هماهنگ کردم که میرم خونه دوستم ثنا و تا شب برنمیگردم و با ثنا هم هماهنگ کردم که سوتی نده و شب قبلش رفتم حموم حسابی به خودم رسیدم و بهترین ست شورت و سوتینمو گذاشتم کنار تا صبح بپوشمو شب با ذوق زیاد بزور خوابم برد
ادامه داستان در قسمت بعدی

نوشته: فاطیما


👍 14
👎 5
25101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

951774
2023-10-08 09:03:29 +0330 +0330

حسین جان امیدوارم قلعه های فاطیمارو فتح کنی😂 معلومه بدجور تو کف فاطیما هستی😂

0 ❤️

951846
2023-10-08 23:29:06 +0330 +0330

خدا شانس بده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها