پسرعمم منو از کون کرد (۳)

1400/11/07

...قسمت قبل

امیدوارم داستانای قبلی رو خونده باشید وخوشتون اومده باشه
از اونایی که اخرش طبق عادتشون میخوان چرت بگن خواهش میکنم نخونن که حرفی بزنن بعد دوستان و خواننده های عزیز داستانهای بنده از خجالتشون زیر کامنتا در بیان
ممنون
خوب اگر یادتون باشه بهتون گفتم که چجوری فامیلمون که پسر خالم بود و اسمش حسین بودو واسه علی جور کردم و اونم اوردم تو گروهمون
حسین از اینکه اولین بار طعم دادن از سوراخ کونو چشیده بود اولش نارحت بود ولی چندروز بعدش دوباره بهم زنگ زد، دقیقا مثل من شده بود وخارش انگاری افتاده بود بجونش مخصوصا هرکی کیر علی میرفت داخلش چه دختر چه پسر محال بود از فکرش بیاد بیرون کی بهتر از علی پیدا میشد که هم مطمئن باشه هم خوشتیپ و خوش استایل هم دهنش چفت وبست داشته باشه و هرزگاهی به جیبمونم وقتی نیاز داشتیم خودش یک حالی بده نه اینکه ما بگیم،
دو روز بعد اون برنامه حسین با خانوادش اومدن خونمون و دیدم داداش کوچیکشم خبر دار شده البته مستقیما نگفت و از حرفاش فهمیدم چون همش حرفای کیری میزد نگو این حسین دهن لقی کرده و یک بچه رو هم پاشو باز کرده که سنش فقط 12 ساله و تازه داره میره تو 13 سال و اگر علی میفهمید همچیز تمام بود چون خط قرمزش دهن لقی بود نه اینکه از سن کم بدش بیاد
خلاصه اون شب حسینینا رفتن خونشون و فرداش دوباره پسر خالم حسین زنگ زد بهم و یک جوری سر حرفو باز کرد اما پشت تلفن نتونست بگه و گفت بریم واتس اپ چون فکر کنم خجالت میکشید اما نمیدونم از چی، تو چت بهم گفت دوباره میخواد امتحانش کنه ولی چون اون قبلا زیاد خونمون نمیومد تابلو میشد بازم بلند میشد میومد خونمون بهش گفتم که خبرش میکنم ساعت طرفای یک ونیم ظهر بود
برای نهار رفتم خونه مادربزرگم که علی رو ببینم چون بهتون گفته بودم طبقه پایین زندگی میکرد علی با مادربزرگمو خالم
علی نهار خورد مثل همیشه رفت تو اتاقش منم رفتم و بعد یکم تاب دادن حرف قضیه رو بهش گفتم اونم گفت که نمیشه بیاد اینجا چون اینجا هم تابلو ولی اگر میخواد بهش بگو بیاد بریم رو پشت بوم
پشت بوم ساختمون دربست دست علی بود وقلیونش ویک تخت اونجا بود که با دوسه تا از دوستاش بعضی شبا مینشستن اونجا وکسی نمیرفت بالا حتی برای درست کردن دیش بعضی از همسایه ها از علی اجازه میگرفتن بعد میرفتن خلاصه ساعت 8 به پسر خالم گفتم بیاد وقتی اومد دیدم دست داداشش که اسم اونم علی بود تو دستشه گفتم اینو کجا اوردی گفت همینجوری
علی اومد تو حیاطو بخاطر اینکه خبر نداشت داداش حسین فهمیده به حسین گفت بیا حسین باهم بریم دیش ماهواره رو درست کنیم تا امیر و علی که بهش الان برای داستان میگم علی 2 تا قاطی نشن باهم برن چندتا بستنی بخرن
اونا رفتن بالا و ماهم اومدیم بریم که داداش حسین گفت من که میدونم اینا رفتن… بریم نگاشون کنیم هرچی گفتم گفت نه بریم مگرنه به همه میگم منم چاره ای نداشتم بردمش بالا و پشت حصیر بعد از درب پشت بوم نشستیم وقایمکی نگاه میکردیم که علی حسینو نشونده بود کنارش و یک فیلم گذاشته بود با موبایل براس و داشت بدنشو دست مالی میکرد بدن حسین لامصب انگار برنزه بود مادرزادی و یک چربی خاصی داشت وقتی علی دستشو کرد تو شلوار حسین، حسین از جاش بلند شد یکدفعه بخاطر اینکه علی انگشتش کرد و دردش گرفت بعد بهش گفت بخواب رو تخت و شلوارشو تا زیر زانوهاش کشید پایین، اول بدون اینکه شوار گرم خودشو در بیاره شروع کرد با کیرش کون حسینو مالوندن حسینم دستاشو گذاشته بود زیر بالشت بعد انگشتشو با وازلینی که ازقبل اورده بود وازلینی کرد و سوراخ حسینو با تبهر خاص خودش تا سه تا انگشت کرد اینو میگم چون همیشه اینکارش بود اول بعد میکرد
بعد کیرشو در اورد گذاشت رو چاک کون حسین و بین خطش بالا پایین میکرد و اروم سر کیرشو حس کردم فرستاد داخل چون حسین بالشتو چنگ زد و نوک انگشتا پاشو جمع کرد اول نگه داشت وکم کم فرستاد بیشتر داخلش تا جایی که حسین میخواست در بره از زیرش ولی علی بهش گفت تکون نخور یکم جا باز کنه الان خوب میشه بعد چنددقیقه شروع کرد عقب جلو کردن اولش اروم میکرد بعد تا دسته میکردو میکشید بیرون، حسینو به یک طرف خوابوند و دوباره از پشت گذاشت تو کون حسین اون لحظه کیر حسین شق شق بود و با اون کوچیکی کیرش ولی به چشم میومد و علی تو کونش تلمبه میزد و اروم با کیر حسین بازی میکرد تا چنددقیقه ای انواع پوزیشنا کرد حسینو ابشو ریخت تو سوراخ حسین و یادمه کیرشو در نیاورد از تو حسین و همون حالت اخر که حسین رو کیر علی بود نشونده بودش تا کیرش کوچیک شد و از تو کون حسین در اومد
و حسین زود شلوارشو پاش کرد و علی هم شلوارگرمشو کشید بالا
و منو علی داداش حسین بعد یک دقیقه رفتیم پیششون
علی نگاه بمن کرد گفت بستنیا کو که دید من هیچی نمیگم دوزاریش افتاد که علی داداش حسین همچیزو دیده و اون لحظه منم داشتم به همون چیزی فکر میکردم که علی فکر میکرد و تنها راه بستن دهن علی داداش حسینو یک راه بود و علی هم برگشت روشو کرد سمت علی2 گفت نظرتون چیه دکتر بازی کنیم من دکتر شما 3 تا مریض میخواست علی 2 خجالت نکشه وگفت اولین مریضم علی 2 و امیر و حسین برن بستنی بخرن بیان
این حرفارو از دهن علی 2 شنیدم چون خودم ندیدم گفت بهم بعد اینکه شما رفتین گفت کجات درد میکنه گفتم شکمم اونم از شکمم معایته کرد تا سمت کیرمو وقتی دستشو گذاشت رو شلوارم کیرم شق بود وبهم نگاه کرد اروم شلوارمو کشید پایین گفت شما حالتون خوب نیست من یک امپول بهتون میزنم تا خوب بشین
خوابوندم رو شکم و لا کونمو و لا رونامو وازلین زد وبعد اب دهنشو یکم زد وکیرشو در اورد گذاشت لا پاهام وهیچ حرفی نه اون زد ونه من
خیلی حس خوبی بود وقتی کیرش میخورد به تخمام
همینجور
لاپایی از عقب کرد منو و بعدش زیر کیرم یک بالشت گذاشت و اخرش گفت زانو بزنم رو زمین شکممو بزارم رو تخت و کونمو بدم عقب منم همین کارو کردم وپاهامو گذاشت بین پاهاش دوباره لاپایی منو کرد و دستشو میکشید به کیرمو بدنم تا یک حس خوبی اول برام اومد بعد تبدیل شد به پشیمونی اونموقع بود که یک مایعی رو حس کردم بین رونامو سوراخ کونم که وقتی دست زدم دیدم علی گفت وقتی مرد شدی مال توام میاد اما دفعه بعد بیا از سوراخ بکنمت که کیر توهم مثل مال داداشت و امیر بزرگ بشه هم سن من که شدی و وقتی اینو گفت ابو از سوراخم پاک کرد شلوارمو کشید بالا و گفت به کسی نگو منم سرمو انداختم پایین و شما اومدین بستنی خوردیم اونشب بعد اینکه حسین و علی 2 رفتن منم دوست داشتم بهش بدم که دیدم حال نداره اما فرداش چنان تو حمام منو کرد که تا یک هفته نمیتونستم بشینم و هنوز یادش میفتم سوراخم میسوزه
میدونم این داستان زیاد جالب نشد تعریفش چون خیلی طولانی بود ومحبور شدم خلاصش کنم اما بقیشو تیکه تیکه میگم که لذت ببرین البته اگر باز مورد لطف خودتون قرارم بدین با لایکاتون
وامیدوارم هرچند لذت برده باشین

ادامه...

نوشته: امیرحسین


👍 29
👎 4
37001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

855721
2022-01-27 02:07:21 +0330 +0330

تمام ائمه رو تو داستان تخیلیت گنجوندی کیرم دندونت

4 ❤️

855766
2022-01-27 04:38:04 +0330 +0330

والا منم هاج و واج موندم …صبر کن اول منم به نوبه خودم بگم کیرم لای دندونت…مگه اینها ائمه بودن؟ شفاف سازی کن امیر حسین گوت ورن

3 ❤️

855794
2022-01-27 07:50:19 +0330 +0330

ننویس کیرم تو مخت

1 ❤️

855827
2022-01-27 12:11:05 +0330 +0330

خوب بود بنویس بازم

1 ❤️

855855
2022-01-27 17:28:35 +0330 +0330

داستان خوبی داری.فقط زود تر ادامشو بزار

1 ❤️

855862
2022-01-27 18:43:38 +0330 +0330

دوست عزیز من برام مهم نیست که این داستان واقعی هست یا نه،اما تقریبا همین داستان برای من پیش اومده، هفده هجده سال پیش اما به نظرم اینجور داستان ها رو باید با جزئیات کامل و روندِ مرحله به مرحله تعریف کنی تا هم زیبا باشه هم باور پذیر

2 ❤️

855885
2022-01-27 21:51:14 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه بده

1 ❤️

855923
2022-01-28 01:14:43 +0330 +0330

نظرم روی عنوان داستانت اینه که
پسر عمه ات خیلی کار خوبی کرد …دستش درد نکنه …گوارای وجود کیرش …نوش جونش.

1 ❤️

856320
2022-01-29 21:19:42 +0330 +0330

خوش بحال علی که این همه نعمت دورش ریخته

1 ❤️

856404
2022-01-30 07:09:44 +0330 +0330

عالی بود. اگه از شیراز مفعول تا 20 ساله هست خصوصی پیام بده

0 ❤️

857346
2022-02-04 04:34:52 +0330 +0330

با خود کستان کاری ندارم. در واقعا اصلا نفهمیدم چی شد.
یاد گیری علائم سجاوندی، از اصول اولیه نگارش هر کوفتی است.
با بکار بردن سجاوندی‌ها، کستان خود را مفهوم کنیم.

دوما، سه تا داستان، آخر املای تبحر رو یاد نگرفتی؟ بکش بیرون دیگه از این غلط غولوط‌ها!؟

1 ❤️

858052
2022-02-08 03:16:40 +0330 +0330

هی بد نبود
ببینیم تا بعد چی پیش میاد

0 ❤️