...قسمت قبل

از خونه که زدم بیرون سریع رفتم یه بوتیک لباس زیر زنانه و براش یه ست فانتزی خریدم و دادم یه خرازی که کنار بوتیک بود کادوش کرد
در همون حال از ادکلنم که همیشه همراهم بود به ست زدم
دختر فروشنده لبخندی زد اما چیزی نگفت
کارش که تموم شد به سمت خونه عموم به راه افتادم
وقتی رسیدم و بالا رفتم راحله جلوی در منتظرم بود ، آرایش کرده بود و یه سارافن به تن کرده بود
سارافونش کمی نازک بود و شورت و کرستی پوشیده بود معلوم بود
شورت و کرستش سفید بود ، با دیدنش کیرم راست شد , بغلش کردم وشروع کردم به لب گرفتن
همونجوری که داشتم ازش لب میگرفتم رو کردم به مالیدن پستونش
سایز راحله با اینکه ٣ تا شکم زاییده بود ٨٠ بود فقط سفت بود
نشستیم روی کاناپه ، راحله خندش گرفته بود ، علت خنده رو که ازش پرسیدم گفت تمام صورتت ماتیکی شده
با دستمال کاغذی صورتمو پاک کردم ، نمیدونم چرا اما دهانم خشک شده بود راحله برام چایی آورد ، کمی خوردم ، راحله نشست کنارمو گوشیشو آورد و گفت از دیشب هنگ میکنه ( بچه هایی که مدام گوشیشون هنگ میکنه اگر گوشیشون سامسونگه کد : #9900#* را بزنن و گزینه دیلیت را بزنند و بعدشم یه ریست کنید گوشیتون از هنگی در میاد )
موقعی که داشتم گوشیشو با کد بالا درست میکردم راحله کنارم نشسته بود بوی عطرش دیوونم کرده بود
گوشیش درست شد ، از راحله خواستم بشینه رو پام
اومد و نشست رو پام ، از تو کیفم ستی که براش خریده بودمو بهش دادم
راحله با لبخند پرسید این چیه ، چرا زحمت کشیدی ؟
-همونه که برات قبلأ خریده بودم
تشکری کرد و بازش کرد ، از دیدن ست فانتزی خندیدو گفت :
-آخه من تو این سن و سال باید اینو بپوشم ؟
-مگه چند سالته ؟ تو که سنی نداری !!
راحله از رو پام بلند شد و سمت اتاق خوابش رفت ، ته چاییمو خوردم و گوشیمم سایلنت کردم و بلند شدم و رفتم دنبالش
راحله سارافون و کرستشو در آورده بود و میخواست کرست فانتزی رو ببنده
چه پستانهای قشنگی داشت ، نوک پستانهاش به قرمزی میزد ، با اینکه سن و سالی ازش گذشته بود ولی پستانهاش همچنان سفت بودند و برخلاف زنهای دیگه آویزون نبود
از پشت بغلش کردم دستمو گذاشتم رو پستونشو نک پستونشو گرفتم و در همون حال با زبانم گردنشو کمی لیس و میک زدم
با اعتراض گفت :
-بذار اینو ببندم دیگه
ازش جدا شدم و سریع شلوار و تیشرتمو در آوردم
کیرم مثل سنگ شده بود
راحله ازم خواست سگک کورستو براش ببندم براش بستم سریع شورتشو در آورد و بی انکه برگرده سمتم و کوصشو نشون بده شورت ست رو پوشید
چقدر خوشگل و ناز شده بود
-بهم میاد
-مثل ماه شدی ، انگار ایگو دوختن برا تو!!
نشستم پایین تختش ، راحله نشست رو پام
-میدونی هیچ کسی تا حالا از اینا بهم نداده بود ، دستت درد نکنه
بدون اینکه منتظر جوابم باشه لبشو گذاشت رو لبمو دوباره مشغول شدیم
سگک کورستشو باز کردم و و لبمو جدا کردم و نوک پستونشو میک زدم
آه راحله در اومده بود بلند شدیم و رو تخت دراز کشیدیم
راحله خودش شورتشو در آورد
چه کس خوشگلی داشت سفید و البته کمی حالت چروکیده داشت معلوم بود که تازه اصلاحش کرده
انداختمش رو تخت و افتادم به جون کصش
بوی خوبی میداد ، همون که زبونمو گذاشتم رو کصش دادش در اومد و مثل مار شروع کرد به پیچ و تاپ خوردن
انگشت اشارمو کردم تو کصش ، معلوم بود که کصش حسابی تنگه
همونطور که داشتم انگشتمو تو کصش میچرخوندمو لیسش میزم راحله با یه داد ارضاء شد ، کصش حسابی آب آورده بود
راحله به نفس نفس افتاده بود و مثل سگ داشت زوزه میکشید
خندم گرفته بود ، سریع شورتمو در آوردم ، کیرم حسابی باد کرده بود و مثل سنگ سفت شده بود دست راحله رو گرفتمو گذاشتم رو کیرم
راحله با دستش کیرمو فشار میداد
-خوب بود عزیزم ، فکر کنم حسابی ارضا شدیا
چیزی نگفت دراز کشیدم رو راحله و کیرمو گذاشتم لای پاهای داغش
با یه چرخی از روش غلت زدم کنارش و دوباره کنارش دراز کشیدم
-باورت میشه تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم
دهنمو گذاشتم کنار گوشش و گفتم :
-برام ساک میزنی ؟
با بیحالی بلند شد و تا کیرمو دید ناخواسته گاف شو داد :
-واااااا تو هم که کیرت مثل باباته!!
-یعنی بابامم تو رو کرده ؟
بجای جواب خندید و شروع کرد برام ساک زدن
چهره بابام اومد جلوی چشمم ، برام باور کردنی نبود ، چون بابای من یا آدم خشکه مذهبی بود و اینکه ریش میذاشت اینکه بخواد زن شوهر دار ، اونم زن داداششو بکنه واقعأ بعید بود
تو این فکرها بودم که گرمای دهن راحله و میک زدنش منو به خودم آورد
چقدر خوب و حرفه ای ساک میزد ، آه و ناله خودمم در اومده بود دستامو گذاشتم روسرش و به سمت کیرم فشار میدادم
بعد چند دقیقه راحله کیرمو از دهنش در آورد و اومد روم و حالت نشسته گرفت و کیرمو روی سوراخ کصش تنظیم کرد و آروم آروم نشست روی کیرم که بره توی کصش
تنگی کصش واقعأ مشخص بود ، بازم آه و نالش دراومده بود
وقتی کیرم تا ته تو کصش جا گرفت کمی صبر کرد و شروع کرد بالا پایین کردن
راحله با اینکه ٦٥ سالش بود ولی کصش مثل یه دختر ٢٠ ساله بود
رو ابرا بودیم که یهو صدای زنگ در بلند شد
جفتمون وحشت کردیم
یعنی کی بود اون موقع…

ادامه دارد…

نوشته: سعید