آدم معتادی که به زور شوهرم شد (۲)

1402/04/31

...قسمت قبل

اون شب تا صبح خوابم نبرد
عذاب وجدان داشتم
جلوی یه معتاد تحقیر شده بودم
برای اولین بار یه نفر بهم تجاوز کرده بود
تهدید شده بودم که دوباره این اتفاق برام میفته
از طرفی آدرس خونه رو هم داشت
از شدت نگرانی و دردی که تو باسنم بود نفهمیدم کی خوابم برد
یکی دو هفته از اون اتفاق گذشت و تقریبا رسیده بودیم به خرداد
خوشحال بودم که خبری از اون معتاده نیست غافل از اینکه نمیدونستم چه چیزی در انتظارمه
روز اول خرداد یکی از دوستام جشن تولد گرفته بود
اینبار با ماشین شخصی رفتم که دوباره اون اتفاق برام نیفته
مثه همیشه لباس مخصوص پوشیدم
لباس‌های زیرم یه شرت و سوتین مشکی بود
یه شلوار کتونی کوتاه ، تیشرت آستین کوتاه قرمز ، گردنبندم که شکل لوزی داشت ، ساعتم که صفحه طلایی داشت با بند نقره‌ای ، مانتوی آبی نفتی با کفش پاشنه بلند که جلوی انگشتاش باز بود ، جوراب هم نپوشیده بودم ، لاک قرمز زده بودم به ناخن پام ، دستم رو هم لاک مشکی زده بودم ، رژ لب اناری هم زده بودم
خیلی به خودم رسیده بودم
خونه دوستم که رسیدم در ماشینو قفل کردم و رفتم داخل
تا موقع خروج همه چی عادی سپری شد و مشکلی نداشت
وقتی مهمونی تموم شد حسابی خسته بودم ، اینقدر خسته بودم که وقتی در ماشینو باز کردم متوجه نشدم که قفل نیست و یکی بازش کرده
نشستم داخل ماشین ، به محض اینکه استارت زدم یه دست از پشت اومد جلوی صورتم ، وقتی بوی مواد به دماغم خورد احساس کردم یه معتاد تو ماشینه
یهو شروع کرد به صحبت و گفت واسه من شماره عوض میکنی ، یه جوری حالتو جا بیارم که تا عمر داری فراموش نکنی
از رو صداش فهمیدم همون معتاده هست که اون شب بهم تجاوز کرد
یه چاقو گذاشت رو شکمم ، گوشم رو لیس زد و بعدش گفت اگه میخوای امشب زنده بمونی باید به حرف من گوش بدی
از ترس اشک تو چشمام جمع شده بود ، سرمو تکون دادم
به راحتی کشیدم عقب
دستامو از پشت بست ، کلید رو ماشین بود چون میخواستم ماشین رو روشن کنم
یه پارچه سیاه کشید رو سرم
ماشین شروع به حرکت کرد
توی راه مدام با خودم فکر میکردم کجا داریم میریم و اصلا قرار چه اتفاقی قراره برام بیفته
از تکونهای ماشین فهمیدم جای خیلی دوری رفتیم
وقتی ماشینو نگه داشت اول اومد در عقب و باز کرد
مثل دفعه قبل دهنمو با شالم بست
موهامو گفت کشید و به زور از ماشین آوردم بیرون
یه منطقه نسبتا متروکه بود که گنجشک توش پر نمیزد
به یه خونه قدیمی اشاره کرد
گفت من طبقه پائین اینجام ، ارث مادر و پدرم بوده ، شغلم مکانیکیه
در خونه رو باز کرد
بوی سیگار بود که از توی خونه میومد
هلم داد که برم جلو
وقتی رفتیم دستامو باز کرد و همینطور که محکم گرفته بود مانتومو رو در آورد
از اونجایی که جلسه ریزی داشتم و میدونستم زورم بهش نمیرسه مقاومت شدیدی نکردم
بعدش دوباره دستامو بست محکم بست و پرتم کرد روی مبل قدیمی خونه
به پشت روی مبل خوابیده بودم
کفشامو در آورد
دوتا لیس آبدار کف پاهام زد
بعدش از جاش بلند شد
خودشو انداخت روم ، با خودم گفتم شبنم امشبم اومده که پاره‌ات کنه
دوباره گوشمو لیس زد ، آروم در گوشم گفت امشب میخوام از خجالت کف پاهات در بیام
با خودم گفت لابد میخواد فوتجاب کنه
حدسم تا حدودی درست بود
در یک لحظه شرت و شلوارش رو در آورد
مچ پاهامو محکم بست و کیرشو از بین پاهام رد کرد
تقلا کردن هیچ فایده نداشت چون فقط اونو حشری می‌کرد
کیرشو از بین پاهام رد کرد و شروع کرد عقب و جلو کردن
از کنار دستش یه مقدار روغن مایع برداشت که به نظر می‌رسید انگار ده ساله مونده
روغن رو خوب کف پاهام مالید و به کیرش هم زد
با سرعت بیشتری کیرشو عقب و جلو می‌کرد
صدای خوردن پاهام به تخماش به گوشم می‌رسید
وسطای کار شلوارمو با شرتم آروم کشید پائین و هر از چندگاهی یکی میزد به باسنم
هر چقدر کیرشو عقب و جلو می‌کرد ارضا نمیشد
انگار یه میله گذاشتن بین کف پاهام و دارن عقب و جلو میکنن
زمان ارضا نشدنش طولانی شده بود و اونم مرتب داشت اوه اوه می‌کرد و با انگشت به سوراخ کونم ور میرفت
یهو دیدم کیرشو از بین پاهام کشید بیرون
کف پاهامو صاف کرد و آبشو رو پاهام خالی کرد
یه حالت خیلی بدی به کف پاهام دست داده بود
اومد جلوم ، دهنمو باز کرد
اول یه لب ازم گرفت ، بعدش هم گفت باید برام ساک بزنی و اگر در حین ساک زدن یه قطره از کف پات بریزه رو صندلی عواقب بدی در انتظارته
کف پاهامو به هم می‌مالیدم و سعی می‌کردم اتفاقی نیفته
اولش مقاومت کردم و کیرشو به زور کرد تو دهنم
شروع کرد تلمبه زدن
داشتم خفه میشدم
یه میله ۳۵ سانتی تا ته رفته بود تو دهنم
بديش این بود که این میله ارضا نمی شد و منم دیگه حواسم به کف پاهام نبود
تنها کاری که میکردم تقلا واسه خفه نشدن بود
تو همون لحظه از خدا فقط مرگ میخواستم
با خودم میگفتم آخه چرا بین این همه دختر خوشگل من
تو همین فکر بودم که یهو آبش اومد و همشو خالی کرد تو دهنم ، مزه خوبی نداشت
زورکی آبشو قورت دادم
دیدم داره با خوشحالی عجیبی که آخرش فتنه خوابیده به پاهام نگاه میکنه
یه خنده شیطانی کرد و گفت امشب تا صبح باهات کاری میکنم که آرزوی مرگ کنی شبنم خانم
دوباره دهنمو بست
شلوارمو تا زانو کشید پائین و زانو هامو به هم بست
کف پاهامو تمیز کرد
از خونه رفت بیرون
منم با دست و پای بسته رو یه صندلی کثیف بودم
یه ذره تقلا کردم ولی فایده نداشت
چند دقیقه گذشت تا اینکه دیدم برگشت تو خونه

از ترس رنگم پریده بود
نمیدونستم میخواد چه بلایی سرم بیاره
از خدا تو اون لحظه فقط مرگ میخواستم
یه دختر که چند وقت دیگه میشه ۲۵ سالش و تو اون چیزی که علاقه داشته داره موفق میشه حالا افتاده دست یه معتاد که معلوم نیست چند سالشه
اونجایی که توش زندگی می‌کرد یه اتاق داشت
در اتاقشو باز کرد
منو برداشت و همون شکلی که دست و پامو بسته بود انداختم رو میز اتو قدیمی و کهنه داخل اتاق
اول منو محکم به میز اتو بست
یه ضربه به باسنم که اندازه‌اش نسبت به بدنم درشت بود و شرت و شلوارمو از روش کشیده بود پایین زد و بعد دوباره اومد گوشمو لیس زد و گفت امشب یکاری با کونت میکنم که تا یک ماه نتونی بشینی
بعد اتو رو برداشت و زد تو برق ، ناخودآگاه شروع کردم به تقلا کردن که خودمو نجات بدم
با دهن بسته شروع کردم داد سر و صدا کردن
میدونستم فایده نداره ولی داشتم تلاشمو میکردم
درجه اتو رو گذاشت رو آخرین حالت ممکن
یه چند دقیقه صبر کرد
اتو رو برداشت و بی مقدمه گذاشت رو کونم
داد با دهن بسته تبدیل میشه به ناله ، ناله منم اونو حشری کرده بود
دوباره شرت و شلوارشو در آورد بود و داشت با کیرش که شق شده بود و دراز بود بازی می‌کرد
اوتو رو روی کون من تکون میداد و با کیرش بازی می‌کرد
منم اینقدر ناله کرده بودم که داشتم از حال میرفتم
ضمنا اینکه سوختگی عجیبی تو کونم درست شده بود
یه ذره که گذشت احساس کردم کونم خیس شده
حدس زدم خون اومده باشه ، هم تقلا میکردم هم ناله‌
انرژی واسم نمونده بود
اتو رو خیلی طولانی رو کونم نذاشت اما اینقدر ازم سواستفاده کرده بود که بدنم توان نداشت
کم کم دنیا جلوش چشمام سیاه شد و از هوش رفتم
وقتی به هوش اومدم دیدم تو ماشین خودم روبروی در خونه‌ام نشستم
خبری از معتاده نبود
سوزش شدیدی توی کونم احساس کردم و به سختی خودمو جا به جا کردم که اذیت نشم
یه کاغذ جلوی ماشین بود
روش نوشته بود دفعه بعدی دیگه بهت رحم نمیکنم
یه کاری میکنم که دیدن دنیای بیرون و بازیگری واست بشه حسرت
حدس زدم کار معتاده باشه
به سختی از جام بلند شدم
رفتم تو خونه
لباسامو در آوردم
رفتم تو حموم
دیدم شرتم خونی شده که خب مال باسنم بود
سوختگی عجیبی رو هم تو باسنم حس میکردم
یک ساعتی تو حموم بودم و داشتم گریه میکردم
از حموم اومدم بیرون و دوباره یه شب عجیب با فکر و خیال رو پشت سر گذاشتم
صبح روز بعد یه پیام رو گوشیم دیدم
فهمیدم از همون معتاده‌اس
گفته بود امشب ساعت ۲۳ میام دنبالت و وای به حالت اگه بپیچونی یا بخوای نیای
انواع تفکر اومد سراغم
بهترین راهش مسافرت بود ولی کجا
باید میرفتم سر خاک پدر و مادرم
بهش پیام دادم که میخوام برم سر خاک پدر و مادرم و نمیتونم بیام
جواب اومد اگه امشب نباشی تهدیدم رو عملی میکنم
بهش توجه نکردم
همون روز راه افتادم
با اتوبوس رفتم
یکی دو روزی تو اون شهری بودم که پدر و مادرم توش دفن بودن
روز آخر تو هتل زنگ زدم که برام نهار بیارن
مثل همیشه منتظر خدماتی هتل موندم
زنگ اتاق زده شد
دیدم همون معتاده پشت دره
به زور هلم داد تو اتاق و پرتم کرد رو تخت
خودشو انداخت روم و دوتا زد تو گوشم
گفت بهت گفتم یه کاری میکنم دیدن دنیای بیرون واست بشه حسرت ، حالا هم میخوام همون کارو باهات بکنم
به زور برم گردوند
لباسامو از تنم در آورد
دست و پاهامو به محکم ترین شکل ممکن بست
یه دستمال بیهوشی گذاشت جلوی صورتم و دیگه هیچی نفهمیدم
وقتی به هوش اومدم دیدم اطرافم تاریکه
گفتم یا داخل کیسه خواب زندانی شدم ، یا تو صندوق عقب ماشین هستم
دست و پام بسته بود و هنوز لخت بودم
از تکون‌هایی که می‌خوردیم فهمیدم که تو ماشین هستم
متوجه گذر زمان توی اون تاریکی نمی‌شدم
فقط فهمیدم که بعد از یه مدت طولانی و هزاران چیز مختلف که خورد تو سرم ماشین یه جا نگه داشت
از چیزایی که می‌خورد تو سرم متوجه شدم که داخل کیسه خواب هستم
وقتی ماشین نگه داشت صدای باز شدن در صندوق رو شنیدم
زیپ کیسه خواب کشیده شد
صورتم داشت نور بیرون رو میدید که یهو یکی ازم لب گرفت
فهمیدم معتاده‌است
با ترس و لرز پرسیدم کجاییم؟؟
گفت نزدیک تهرانیم جنده ، بعدش هم گفت تو کدوم واحد زندگی میکنی
اولش چیزی نگفتم ولی وقتی شروع کرد زیپ کیسه خواب رو باز کنه و از ماشین بیارتم بیرون از ترس اینکه جلوی مردم بی آبرو بشم بهش گفتم
چمدونم گذاشت تو صندوق کنارم
کیف دستی‌ام رو هم همینطور
کیسه خواب رو بست
در صندوق رو هم بست و دوباره راه افتادیم
با توجه به اینکه بازم متوجه زمان نمی‌شدم صبر کردم تا دوباره بیاد و در رو باز کنه
توقف بعدی که بعد از گذشت یه زمان طولانی بود ، خیلی طولانی شد
دوباره در صندوق باز شد
احساس کردم یه چمدون دیگه اومد تو صندوق کنارم
حدس زدم بقیه لباسام باشه
فکر کردم میخواد منو بسوزونه یا مثلا سر به نیستم کنه
ماشین دوباره شروع به حرکت کرد
محل بعدی که توقف کرد متوجه برداشته شدن چمدون یا چمدون‌ها شدم
بعدش کیسه خوابی که توش بودم برداشته شد
مشخص بود که به صورت افقی منو رو خودش انداخته و داره میبره
از صدای باز شدن در و افتادن رو یه محل صاف فهمیدم داخل یه خونه هستیم
کیسه خواب باز شد
منو به زور از تو کیسه خواب آورد بیرون
دیدم تو خونه خودم هستیم
اول یه لب ازم گرفت
بعدش گفت دیدم خونه خودم واسه زندگی مشترک خوب نیست گفتم با خودم گفتم بیایم اینجا
همینطور که سعی می‌کردم بدن لختم رو از دیدش پنهان کنم بی حرکت موندم
چشمام چهارتا شد
هم ترسیدم هم میخواستم زمین دهن باز کنه و منو بخوره

نوشته: …


👍 3
👎 8
20001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

938956
2023-07-22 23:43:09 +0330 +0330

واقعا ضربان قلب و برد بالا
ب راست دروغش کار ندارم بنویس ادامشو لعنتی فقط گند نزن

1 ❤️

939020
2023-07-23 05:07:05 +0330 +0330

از قبلی بهتر بود
کمتر کص شعر بود
زیاد میله میله کردی کیری میله ای شد فقط

0 ❤️

939027
2023-07-23 07:28:39 +0330 +0330

واقعا اگه براتون مهم باشه که یه داستان رو درست روایت کنید باید چند بار خط و ربط داستان رو چک کنید اینکه فقط بخش سکسی رو پرنگ کنید و بقیه مسائل رو سر سری بگید اول به خودتون ظلم کردین و بعد به شعور مخاطب
تو این داستان این خانم چرا بعد از رهایی و شکنجه توسط اتو حتی اقدام به شکایت یا گزارش به پلیس نکرد نا سلامتی هنرپیشه و معروف هم هست اینها رو باید دقت کنید در آخرچرا فکر می‌کنیم کسانی که وارد این سایت و مانندش میشن منحرف جنسی هستن و سطح کارو پایین میاریم شما که وقت میزاری و کلی تایپ میکنی کمی دقت کنی هم خودت از کارت راضی میشی و هم مخاطب داستان واقعی هم اگر ربط و خط نداشته ارزش خوندن نداره تمام

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها