اتفاقی که خواهر کوچیکمو جنده کرد(۵ و پایانی)

1402/05/02

…قسمت قبل

مامانم یواشکی اومد خونه … تقریبا ساعت یک بود …حتی نیومد مارو ببینه …یه راست رفت تو اتاقش لباسشو عوض کرد و رفت تو تختش و خوابید … لحظه به لحظه به امیر آقا پیام میدادم و اونم بهم گفت واقعا مامانت حرف نداره و دیگه ولش نمیکنم …اونم خیلی خوشحاله که با منه… اگه باهام بمونه یه کادوی خوب بهش میدم …
حس خوبی بهم میداد وقتی مامانمو از بودن با امیر آقا خوشحال می دیدم اما دوست داشتم اینو از زبون خودش بشنوم…
باید نقشه دوممون رو پیش می بردم … تو این یکی دوروز مامانم بات پلاگ رو در میاورد و جا میزد … وقتی دستشویی می رفت گاهی آخ و اوخ میکرد … یبار زدم به دستشویی و گفتم خوبی … مامانم گفت آره لیز خوردم …خوبم …
امیر آقا هم مدام عکس از کون مامانم میخواست و واسه ما میفرستند … و بالاخره روز موعود فرا رسید و امیر آقا گفت امروز برید واسه نقشه بعدی … موقع برگشت از سرکارش منو آیدا رو تخت خوابیدیم و خودمونو به خواب زدیم … من با شرت بودم و آیدا هم با تاپ و شلوارک تو بغلم بود …
مامانم وقتی اومد تو با دیدن صحنه… به ما خیره شد و برگشت و رفت تو پذیرایی یکم صبر کرد و شروع کرد سروصدا کردن و رفت دستشویی …وقتی برگشت ما بیدار شده بودیم و تو اتاق خودمون بودیم … مامانم لباسشو عوض کرد و به امیر آقا پیام داد خیلی حالم بده نمیدونم چیکار کنم … امیر آقا گفته بود چته … چی شده ؟
مامانم چیزی که دیده بود رو تعریف کرده بود و امیر آقا گفته بود به روشون نیار … فردا سر زده برو تو خونه ببین اوضاع چقدر خرابه …
مامانم اون روز چیزی به رومون نیاورد و ما هم با لباس پوشیده جلوش میگشتیم ولی با ما حرف نمیزد و کلا تو فکر بود …
معمولا نقشه های امیر اقا مو لا درزشون نمیرفت ولی استرس کاری که فردا می خواستیم بکنیم ضربان قلبمو بالا میبرد… آیدا هم می گفت نکنه فردا اوضاع خراب بشه و به بابا بگه … منم بهش گفتم نترس آخرش اینه که ما از مامان آتو داریم …
فردا رسید و قرار شد مامانم ساعت یازده سرزده بیاد خونه …
استرس و هیجان مون به طرز وحشتناکی بالا رفته بود…آیدا یه دامن تا زیر کونش پوشید با یه شرت صورتی و یه تاپ…منم با شورت خالی بودم …
بخاطر اینکه یهو مامانم دیر یا زود نیاد ما نیم ساعت زودتر شروع کرده بودیم… رو کاناپه تو پذیرایی آیدا خوابید و منم روش خوابیدم … کیرم از روی شرت قشنگ روی کصش بود و شروع کردیم به لب گرفتن … آیدا گفت میترسم …بیا انجامش ندیم … منم لبمو گذاشتم رو لبشو گفتم بخاطر عشقمون باید همه کاری کنیم … لبمو گذاشتم رو لبشو حسابی مشغول خوردن بودم چند دقیقه ای همینطوری پیش رفت که یباره صدای بسته شدن در اومد …
آیدا چشماش گرد شد و زل زد بهم … سرمو بالا آوردم و هم من و هم مامانم از دیدن هم شوکه شدیم … مامانم با دست سرشو گرفت و با صدای بلند گفت اینجا چه خبره اشکان … دارید چه غلطی میکنید و یه دمپایی برداشت و حمله ور شد سمت ما…
آیدا یه چندتا دمپایی خورد و از زیر دستش فرار کرد و رفت تو اتاقش و درو قفل کرد اما من گیر افتادم و با دمپایی افتاد به جونم و مدام می گفت بیشرف حتی به خواهر خودتم رحم نمیکنی و گریه میکرد…میگفت آشغال … خواهرته میفهمی …و فحش میداد و کتک میزد … نمیدونم چرا این وسط گفتم من آیدا رو دوس دارم …مامانم نذاشت حرفم تموم شه و با دمپایی زد تو دهنم … دهنم خون اومده بود و حسابی عصبانی شدم … زدم به سیم آخر و گفتم فک کردی نمیدونم با امیر آقا ریختی روهم و باهاش رابطه داری …
مامانم کتک زدنش شل شد و گفت تو غلط کردی که اینجوری فکر میکنی وزد زیر گریه … بهش گفتم من همه چی رو میدونم …یباره دمپایی رو زد صورتم و گفت تو گه خوردی و هر کی بهت گفته ،زر زده… گوشی رو از رو میز برداشتم و فیلمی که گرفته بودم رو نشونش دادم … دقیقا همونجایی بود که داشت جیغ میزد و التماس میکرد ترو خدا کصمو بکن …
کلا رفت تو شک و همونجا نشست و ساکت شد … منم گوشی رو از دستش گرفتم و رفتم تو اتاقم و نشستم رو تخت ده دقیقه ای فکر کردم وبا دستمال خون دهنمو تمیز کردم… به امیر آقا پیام دادم …گفت مامانت داره بهم پیام میده و اسکرین از چت مامانم واسم فرستاد …
نوشته بودامیر بدبخت شدم …بچه هام با هم رابطه دارن …و بدتر ازهمه اشکان میدونه منو تو رابطه داریم و اونشب رو کامل فیلم گرفته و مامانم حسابی شاکی بود و به امیرآقا غر میزد که چرا مواظب نبوده… امیر اقا هم بهش گفته بود برو بپرس چجوری فهمیده و بپرس تا چه حد با آیدا ارتباط داره …یکمی گذشت ومامانم اومد تو اتاق و نشست رو صندلی روبروی تخت یکم نگام کرد و دوباره زد زیر گریه و هیچی نمیتونست بگه … اولین حرفی که زد این بود چند وقته ؟… گفتم خیلی وقته … گفت پس چرا من تا حالا نفهمیدم … گفتم چون من نمیخواستم الانم که فهمیدی فقط بخاطر اینه که دیدم با امیر آقا رابطه داری و حالت خوبه منم تصمیم گرفتم رابطمونو بفهمی… اما فکر نمیکردم به این زودی بفهمی…هق هق میکرد و گفت بابات بهم خیانت کرد … نزاشتم حرف بزنه گفتم من همه چی رو میدونم … گوشی بابا رو بارها یواشکی دیدم و میدونم … الانم واسه همین کاری با تو ندارم و میخوام راحت باشی و لذتشو ببری ولی به شرط اینکه توهم کاری به منو آیدا نداشته باشی …گفت اشکان میفهمی چی میگی … خواهرته … گفتم ما عاشق همیم و پای همه چیش میایستیم … آیدا بالاخره یه روز میره تو خیابون و یکی مخشو میزنه ومیبره میکنتش… الان من میکنم و کسی هم نمیفهمه و آبرومونم نمیره و اگه تو چیزی نگی هیشکی نمیفهمه ،اگر چه الان مطمعنم به امیر آقا گفتی …آدم واسه کسی که دوستش داره همه کاری میکنه … مامانم سکوت کرده بود و بلند شد که بره… دستمو بردم به سمت سوراخ کونش و دست به بات پلاگ زدم و گفتم مگه تو اینکارو به خاطر امیر آقا نکردی … رفت دم در و یکم ایستاد و گفت آیدا هنوز پردشو داره ؟… گفتم آره ولی اونم بالاخره میزنم … تو هم با امیر آقا راحت باش …حتی میتونی بیاریش اینجا تا موقعی که بابا بیاد … بعد با خنده گفتم البته باید یکم رو سرو صداتون کار کنید …مامان رفت بیرون و چند دقیقه بعد صدای در اومد … رفتم بیرون نگاه کردم … مامانم رفته بود …به امیر آقا زنگ زدم و همه چیز رو فشرده بهش گفتم و قطع کردم … بعد یکساعت بهم پیام داد من پیش مامانتم … نگران نباش …
آیدا هم حسابی تو شوک بود و ترسیده بود ولی با پیام امیراقا یکم خیالش راحت تر شد…گفت فک کنم زیاده روی کردیم …الکی الکی خودمونو بدبخت کردیم … بهش گفتم حداقل میدونه ما همو دوست داریم و باید باهاش کنار بیاد …
دو روزی گذشته بود و مامانم کلا خونه نمیومد و میرفت پیش امیر آقا ولی ما از امیر آقا کلا خبرشو میگرفتیم … گفت قراره حسابی فکر کنه و امیر آقا هم قرار شد با من حرف بزنه …
روز سوم بود که امیر آقا هماهنگ کرد بریم بیرون و مثلا حرف بزنیم … اگر چه امیر آقا اومدخونه و کون منو آیدا رو حسابی جر داد و هیچ حرف خاصی هم نزدیم اما قرار شد یه کاری کنه که بتونیم هممون کنار هم سکس کنیم
امیر آقا رفته بود ویلا و به مامانم گفته بود اشکان از حرفش بر نمیگرده و میگه اگه مجبورمون کنید از هم جدا شیم فرار میکنیم … و به مامانم پیشنهاد داد که بچه ها بالاخره کار خودشونو میکنن پس بزار زیر نظر خودمون باشن نه اینکه برن بیرون و بگا برن … هم ما میدونیم اونا چیکار میکنن هم اونا ما رو کامل دیدن پس چیزی واسه ازدست دادن نیست …قرار شد فردا هم بیان اینجا و کنار هم باشیم … تو هم سعی کن با این موضوع کنار بیای چون اونا هم از من و تو آتو دارن …
فردا عصر ما اسنپ گرفتیم و رفتیم ویلا … مامانم تو یکی از اتاقای ویلا بود … ما هم رفتیم و لباس عوض کردیم و اومدیم تو پذیرایی نشستیم … آیدا با یه تاپ صورتی تا بالای نافش و یه دامن کوتاه تا زیر باسن …یه شرت صورتی هم زیر دامنش بود که وقتی می نشست میشد دیدش… نیم ساعتی بودیم و حرف میزدیم تا امیر آقا مامانمو صدا زد و مامانم اومد … چیزی که میدیدم دود از کلم بلند میکرد … مامانم یه سوتین چرم با یه شرتک چرم پوشیده بود و یه گردنبند چرم که بیشتر شکل قلاده بود پوشیده بود … چشمام داشت از حدقه میزد بیرون …اومد ما هم سلام کردیم …جوابمونو داد و اومد بشینه که امیر آقا دستشو گرفت ونشوندش رو پاش و گفت مامانتون از این به بعد مال منه و ما اینو توافق کردیم … من مالکش هستم مثل شما دوتا که مال هم هستید …از اونجایی هم که میدونید من تو سکس خیلی خشنم و این نباید تو رفتار شما تغییری ایجاد کنه چون مامانتون واقعا لذت میبره …منم گفتم من کامل دیدم و وقتی دارید لذتشو می برید من چیکارتون دارم … یکمی حرف و شوخی کردیم تا اینکه امیر آقا کلا شروع کرده بود سینه مامانمو مالیدن … مامانم خجالت میکشید و معلوم بود معذبه …تو گوش امیر آقا یه چیزی گفت و امیر آقا به ما گفت بچه ها ما میخوایم سکس کنیم و مامانتون خجالت میکشه اگه دوست دارید میتونید تو اتاق شما هم سکس کنید میتونید اینجا بمونید و گاییدن مامانتون رو نگاه کنید …مامانم با ناز و یواش گفت امیییییر خیلی بی شعوری …امیر آقا هم یه دونه زد در کون مامانم و گفت خب من نگم ،جیغ زدنتو چیکار کنم و زد زیر خنده …منم بلند شدم و دست آیدا رو گرفتم و رفتیم به سمت اتاق …امیر آقا گفت خوش بگذره …منم یه نگاهی به امیر آقا و مامانم کردم و دست انداختم تو کون آیدا و کونشو چنگ زدم و نشون دوتاشون دادمو چشمک زدم و رفتیم تو اتاق و درو گذاشتیم رو هم …
از لای در همه چی معلوم بود …آیداداشت نگاشون میکرد …منم کنجکاو شدو و دوتایی شروع کردیم نگاه کردن … امیر آقا داشت لب میگرفت و صدای ضربه هایی که رو کون مامانم میزد تو پذیرایی میپیچید … کیرشو در آورد و به مامانم گفت تا ته میکنی تو حلقت و نگه میداری وگرنه خودت میدونی … مامانم شروع کرده بود ساک زدن و عق زدن … حسابی خودشو مث جندها کرده بود … کیرم به حدی راست شده بود که ناخودآگاه دست بردم تو کون آیدا و شروع کردم لب گرفتن از خواهرم… رفتیم رو تخت و شروع کردم کصشو از رو شرت خوردن … صدای عق زدن و ناله های مامانم داشت دیوونم میکردو حشر شدنم رفته بود رو هزار … کیرمو در آوردم و نشستم رو سینه آیدا و تو دهنش شروع کردم تلمبه زدن …ربع ساعتی مشغول خوردن و ساک زدن بودیم تا اینکه تو حلق آیدا ارضا شدم … یکم رفتیم و نگاه مامانم کردیم … امیر آقا مامانمو لخت کرده بود و یه بند قلاده انداخته بود گردنش و شروع کرده بود کس مامانم خوردن … آیدا گفت منم میخوام و رفت رو تخت و من مشغول کص لیسی آیدا شدم…صدای جیغ مامانم بیشتر شده بود و فک کنم امیر آقا بازم داشت کیرشو تو کس مامانم جا میکرد آیدا گفت دلم کیر میخواد منو بکن … نگاه کردم دیدم نه کرم داریم نه ژل واسه همین رفتم تو پذیرایی … مامانم اشک از چشمش سرازیر شده بود و با دیدن من از خجالت با دست صورتشو پوشوند …امیر آقا گفت چی میخوای …گفتم ژل رو میخوام … گفت خب ما هم میخوایم …بیاید اینجا که دوتامون بتونیم استفاده کنیم …مامانم گفت وااای امیر نه … امیر آقا گفت غلط کردی دهنتو ببند تا کیرمو تو حلقت نکردم … بیاید اینجا کنار ما تو هم خواهرتو بکن … گاییده شدن مامانتم ببین و صدای آیدا زد … آیدا با یه شورت و سوتین اومد … مامانم با دیدنش یکم نگاش کرد و روشو برگردوند امیر آقا دست انداخت تو کون آیدا و گفت خدایی خانوادگی عجب کونایی دارید و یه بوس از کون ایدا گرفت و شروع کرد فشار دادن کیرش تو کس مامانم …مامانم صورتشو جمع کرد و گفت امیر امیر بخدا یواشتر بکن آیییییییی و جیغ زد … منم شرت آیدا رو در آوردم و برعکس مامانم که طاق باز خوابیده بود حالت داگی کردم و ژل زدمو کیرمو کردم تو کون آیدا … آیدا شروع کرد آخ و اوخ کردن و لبشو گاز گرفتن … مامانم با آی و آخ گفتن آیدا نگاه آیدا کرد و گفت اشکان یواش …خواهرت داره اذیت میشه … امیر آقا یهو کیرشو کرد داخل و گفت تو فکر کص خودت باش که جر نخوره اون دختر چند وقته زیر کیرپسرته ، چیزیش نمیشه …یکمی تلمبه زدم و نشستم تا آیدا بیاد تو بغلم و بشینه رو کیرم…چند دقیقه ای آیدا رو کیرم خودشو بالا و پایین کرد تا خسته شد و بلند شد … اومدم بلند شم که امیر اقا با چشم بهم اشاره کرد بمونم تو همین وضعیت … خم شد و تو گوش مامانم یه چیزی گفت و مامانم گفت نه امیر اصن فکرشم نکن… امیر آقا گفت شلاق میخوریا … گفت باشه ولی نمیکنم این کارو … امیر اقا رفت و شلاقشو آورد و یه دونه زد رو سینه مامانم و گفت یالا… مامانم سینشو مالید و امیر اقا بعدی رو زد رو دستش و بازم گفت یالا… چند تا زد رو دست و سینش اما کاری که گفته بود رو انجام نمیداد … واسه همین دست مامانمو گرفت و گذاشت رو کیرمن و گفت اگه برداری با شلاق خونیت میکنم … مامانم گفت امیر ترو خدا… امیر آقا گفت بزن واسش تا سیاهت نکردم و دست مامانمو گرفت و با دستش واسم جق میزد … امیر آقا دستشو کشید و مامانم جق زدنو متوقف کرد …امیر آقا گفت دوست داری دخترت بجات شلاق بخوره و به آیدا گفت بیا اینجا و کونتو بگیر سمت من … آیدا اومد و مامانم شروع کرد جق زدن… باور کردنی نبود دست مامانم با اون ظرافت روی کیر من داشت بالا و پایین میشد … دلم میخواست تو دهنش کنم و ساک بزنه اما عمرا این کارو میکرد …یکمی که واسم جق زد بهم گفت بیا یکم سینه مامانتو بخور و سینشو گرفت سمت من … من با ترس اومدم سمت سینه مامانم که مامانم گفت اشکان نکن اینکارو… امیر آقا یه سیلی خوابوند تو گوش مامانم و گفت مگه دسته توئه … بخور ببینم … به آیدا هم گفت بیا اون یکی رو تو بخور …دوتامون خم شدیم و سینه های مامانمو تو دهن گرفتیم و مشغول خوردن شدیم … یکمی نگذشته بود که امیر اقا تلمبه زدنو شروع کرده بود و ما هم با خوردن سینه های مامانم اونو به اوج برده بودیم که مامانم شروع کرد لرزیدن …امیر آقا گفت جوووووون میبینی داری ارضا میشی بعد ادای تنگا رو در میاری و به مامانم گفت یالا تو هم واسه اشکان جق بزن …مامانم با اکراه کیرمو گرفت و شروع کرد جق زدن … امیر آقا گفت خیس کن دستتو و بزن تا جرت ندادم … مامان دستشو زبون مالید و شروع کرد جق زدن واسه من … چند دقیقه ای همینجوری گذشت که امیر آقا مامانمو برگردوند و حالت داگی کردش و شروع کرد تو کصش تلمبه زدن … به منم گفت برو بشین جلوی مامانت تا واست ساک بزنه …مامانم گفت امیر من اینجوری دوست ندارم … امیر آقا گفت یبار دیگه تکرار کن … مامانم گفت من اینجوری … که امیر آقا دست انداخت و بات پلاگ رو از کونش کشید بیرون … مامانم یه جیغی زد و خوابید رو زمین وشروع کرد تو خودش پیچیدن … گفت تو داری جلوی دخترو پسرت به من کس میدی بعد واسه پسرت ساک نمیزنی … کاری نکن ببندمت و خفه ت کنم … مامانم گفت امیر ترو خدا من نمیخوام با اشکان … یه دونه زد رو کونش و گفت اگه واسه اشکان ساک نزنی من بدتر میکنم … مامانم حاضر نشد واسم ساک بزنه واسه همین امیر آقا بند قلادشو کشید پایین کاناپه و گفت همینجا بمون تا تشک بندازم پایین و بیام … یه تشک انداخت پایین و خودش طاق باز خوابید و به مامانم گفت بیا روم بخواب … مامانم اومد و روی امیر آقا خوابید و امیر آقا کیرشو کرد تو کس مامانم و خوابیده بغلش کرد و کونشو از هم باز کرد و به من گفت بیا بکن تو کونش … مامانم اومد بلند شه که امیر آقا با دست و پا قفلش کرد و کونشو از هم باز کرد و گفت بکن تا ته تو کونش … من رفتم پشتش و نشستم پشت مامانم واقعا سوراخ صورتی قشنگی داشت … باید از این فرصت استفاده میکردم واسه همین سر کیرمو گذاشتم دم سوراخ کون مامانم و یکم بازیش دادم …مامانم گفت اشکان نکن توروخدا …اشکان مامان درد داره نکن … اما امیر آقا گفت مهسا اگه یک کلام دیگه حرف زدی میبندمت و جلوت آیدا رو از کون میکنم اونم تا ته … مامانم ساکت شد ولی کونشو سفت گرفته بود …امیر آقا گفت بکن دیگه …گفتم سفت گرفته … امیر آقا انگشتشو خشک خشک کرد تو سوراخ مامانم و گفت این آخرین اخطاره مگه دوست نداشتی دونفری بکننت … کی از پسرت بهتر که پلمپ کونتو باز کنه …شوهر بی عرضت که نتونست حداقل بزار پسرت بازت کنه … دوباره کونشو از هم باز کرد و گفت بکن …منم کیرمو تنظیم کردم و سرشو کردم تو کون مامانم یکم آخ و اوخ کرد و ادامه دادم تا اینکه مدام پشت هم گفت اشکان اشکان اشکان اشکان و زد زیر گریه …تقریبا همشو جا کرده بودم تو کون مامانم … امیر آقا گفت امونش نده اشکان تلمبه بزن …منم دست انداختم دو طرف کمر مامانم و شروع کردم تلمبه زدن …جیغش کل پذیرایی رو گرفته بود … چند دقیقه ای تلمبه زدم و نزدیکای آبم بود …به امیر آقا گفتم آبمو کجا بریزم … گفت از مامانت بپرس … بهش گفتم مامان آبمو کجا بریزم … مامانم چیزی نگفت …امیر آقا صدای آیدا زد و گفت خودتو کم کم آماده کن واسه کیر من … مامانم با صدایی از ته گلو گفت توم نریز … امیر آقا گفت فایده نداره اینجوری و گفت بلند شو …هممون بلند شدیم …به من گفت بخواب و به مامانم گفت بخواب روی اشکان …یکم من من کرد تا اینکه امیر آقا دستشو پیچوند خوابوندش تو بغلم و گفت کیرتو بکن تو کس مامانت و محکم نگهش دار مثل من … مامانم گفت امیر میخوای چیکار کنی … گفت هیچی میخوام قشنگ ادبت کنم … بهم گفت اگه محکم نگیریش و بلند شد از همون زیر کون خودت میزارم … منم مامانمو محکم گرفتم و امیر آقا ژل زد و شروع کرد هل دادن کیرش به سوراخ مامانم …دوباره التماس های مامانم شروع شده بود امیر آقا هم مدام میزد رو کونش و میگفت شل کن شل کن تا بره تو … مامانم اولش چیزی نگفت یباره دادش رفت هوا و زد زیر گریه … به خاطر اینکه با من چشم تو چشم نشه سرشو گذاشته بود کنار گردنم و منم محکم گرفته بودمش … یکباره جیغش رفت هوا و خواست بلند بشه که گرفتمش و امیر آقا گفت چیزی نیست چیزی نیست مهسا تازه نصفش رفته تو … فعلا تا همینجا نگه میدارم و بهم گفت سعی کن تو کصش تلمبه بزنی … یکمی تلمبه زدم و امیر آقابه مامانم گفت ساک که نزدی حداقل یه لب بهش بده … مامانم هیچ توجهی نکرد تا اینکه امیر آقا کیرشو یکم فشار داد و مامانم دوباره اومد بلند شه …امیر آقا گفت آها پس زنده ای هنوز… لب بده به اشکان یالا…
مامانم سرشو آورد بالا و چشماشو بست و لبشو گذاشت رو لبم اما هیچ تلاشی نمی کند و بی حرکت بود … امیر آقا گفت لبشو بخور …مامانم شروع کرد لبمو خوردن و منم شروع کردم تلمبه زدن تو کصش و امیر آقا هم از اون پشت تلمبه زدنو شروع کرده بود … به طرز باور نکردنیی مامانم زبونش فرستاد تو دهنم و این حرکتش غیر قابل باور بود … زبونشو خوردم و تلمبه هامو محکم تر زد … چشماشو بالاخره باز کرد و با چشم خمار داشت تو چشمم نگام میکرد …امیر آقا گفت اشکان جون اجازه هست یه دوتا کام از لب عشقتون بگیرم … شما که تا دسته تو کس و کون عشق ما کردی منم یه حالی ببرم …منم به خنده گفتم اگه خطی روش نمی ندازید اشکال نداره … آیدا هم رفت کنار امیر آقا و شروع کرد لب دادن به امیر آقا … صحنه وحشتناک حشری کننده ای بود و من بعد از چند تا تلمبه سنگین تو کس مامانم ارضا شدم و همونجا نگه داشتم … مامانمم فهمید و شروع کرد گردنمو خوردن و لرزیدن روم… امیر آقا گفت چی شد … گفتم آبم اومد…گفت کجا ریختی …مامانم گفت ریخت توش … امیر آقا گفت توکجا دقیقا …مامانم گفت تو کصم … امیر آقا گفت آها حالا شد … جوووووون به این پسر … موقع سکس به هیشکی نباید رحم کنی حتی مادرت … و با چند تا تلمبه خودشم تو کون مامان ارضا شد …آیدا گفت فقط سر من بی کلاه موند … امیر آقا گفت الان مامان تو میگم بیاد و یه کس لیسی حسابی واست بکنه … چند دقیقه ای گذشت و امیر آقا آیدا روگذاشت رو کاناپه و بند قلاده مامانمو گرفت و کشید سمت آیدا و گفت بخورکصشو تا جیغش هوا بره … اگه جیغش در نیاد خودت باید جیغ بزنی و با شلاق یه دونه زد رو کون مامانم … مامانم شروع کرد لیس زدن کس آیدا … امیر آقا هم شلاق رو گرفته بود دستش و هر چند دقیقه یبار یه دونه میزد تا اینکه بالاخره ناله های آیدا هم در اومد و شروع کرد با جیغ زدن لرزیدن …
اون شب داشت به طرز وحشتناکی لذت میبردم از همه چی …نه تنها من بلکه هممون …اگرچه امیر آقا یبار دیگه مامانمو از کس و کون گایید و آیدا هم گذاشت بغل دستش و انگشتش تو کون آیدا بود اما بالاخره اون شب به پایان رسید …
امیر آقا اجازه نداد مامانم برگرده خونه و دو روزی مامانمو نگه داشته بود و منو آیدا هم تو این دو روز مثل زن و شوهر ها تو خونه زندگی کردیم … با امیر آقا که در تماس بودم میگفت حسابی مامانمو جر داده طوری که موقع سکس گاهی از حال میرفته و این چیزی بود که همیشه آرزوشوداشت …
بعد دو روز که اومد خونه یه راست لباس عوض کرد و رفت تو تختش دراز کشید و آیدا رفت تو اتاق که ماساژش بده و منم دم در داشتم نگاش میکردم … واقعا بدن سکسی داشت که دل هر مردی رو میلرزوند
آیدا متوجه نگاه های من به مامانم شده بود یه خنده کوچیکی کرد و یه چشمک زد و به مامانم گفت تیشرت و شلوارتو در بیار تا راحت ماساژت بدم …مامانم لخت شد و دمر خوابید رو تخت …منم اومدم تو اتاق …مامانم هیچ واکنشی نشون نداد …جای شلاق امیر آقا رو کون مامانم نشون میداد شب سختی در پیش داشته واسه همین به خنده گفتم اوه امیر آقا چه حالی بهت داده … مامانم گفت داشتم از حال میرفتم دیشب بالاخره تا ته کرد تو کونم… آیدا چشماش گرد شده بود و نگام کرد…شروع کردم دستمو چرب کردم و کنار آیدا کمر مامانمو ماساژ دادن …سعی میکردم دستمو برسونم به کنار سینش واسه همین بغلای کمرشو ماساژ میدادم … از اونجایی که مامانم کلا دیگه راحت کرده بود گفت خودتو خسته نکن الان برمیگردم سینم و بمال …فعلا کمرمو خوب چرب کن که داغونم … آیدا خندید و گفت اشکان همیشه هوله تو همه چی … مامانم چند دقیقه ای سکوت کرد و یهو گفت بچه ها یه سوال ازتون بپرسم راستشو میگید؟
گفتیم معلومه … گفت به نظرتون من مادر بدی هستم ؟گفتیم نه چرا اینجورفکر میکنی اتفاقا بنظرمون مثل تو هیچ جای دنیا نیست… گفت کلا حس بدی یهو میاد سراغم … گفتم ماهم همین حسو داشتیم تا اینکه فهمیدیم مگه ما چند بار زندگی میکنیم … باید لذت ببریم … تو هم باید لذت ببری حتی با بچه های خودت … تو اولی نیستی آخری هم نیستی … و از تو دارک وب تلگرام کلی کلیپ نشونش دادم که رابطه خانوادگی داشتن …
با دیدن فیلم معلوم بود یکمی حشری شده بودن …واسه همین با چشم به آیدا چشمک زدم بره دنبال نخود سیاه …آیدا گفت مامان من برم حموم که اشکان حسابی آبیاریم کرده بود آخرشبی…منم گفتم برو من مامانو ماساژ میدم …
با بلند شدن آیدا کم کم رفتم پایین تا رسیدم به شرت مامانم… الکی دستمو میبردم تا زیر کشش و دوباره برمیگشتم رو کمرش … مامانم که خودش ختم همه چی بود گفت اشکان اگه فکر سکس هستی بلند شو دستتو بشور که اصن فکرشم نکن … گفتم نه فقط دوست دارم ماساژت بدم و کونشو چرب کردم و کشیدم رو کونش … مامانم یکم آخو اوخ کرد و گفت از درد نمیتونستم بشینم از بس نامرد محکم زد و سرشو کرد لای دستش و خوابید …
سعی می کردم سوراخشو ببینم اما شرتش اجازه نمیداد واسه همین دلو زدم به دریا و گفتم شرتتو در بیارم که راحت بتونم همه جاتو ماساژ بدم … مامانم بدون اینکه حرفی بزنه کونشو داد بالا و من شرتشو از پاش در آوردم …
اولش جرات نمیکردم دست ببرم سمت سوراخش ولی با حرکت دست و کم کم رفتم سراغ سوراخش … امیر آقا سوراخ مامانمو حسابی ترکونده بود… و واقعا سوراخش آدمو حشری میکرد … دستمو بردم سمت سوراخش و انگشتمو یواش کشیدم رو سوراخش و یواش رو سوراخش فشار دادم … هنوز سوراخش تنگ بود و انگشتم فشار رو احساس میکرد واسه همین روغن بیشتر ریختم رو سوراخش و تا کصش پخش کردم و هم زمان هم کص هم کونشو چرب میکردم … با یه فشار دیگه انگشتم رفت تو کون مامانم و آروم گفت اشکان چکار میکنی… گفتم هیچی دارم سوراختو چرب میکنم … حسابی قرمز شده … و به صورت رفت و برگشت یواش انگشتمو میکردم داخل کونش و در میاوردم … میتونستم گرمای بدنشو از بس حشری شده بود حس کنم واسه اطمینان از فکری که میکردم دستمو بردم داخل پره های کسش و دیدم خیسه خیسه … دستمو در آوردم و به خاطر اینکه موقعیتمو عوض کنم رفتم پشتش و روی پاش نشستم و الکی کونشو گرفتم و شروع کردم ماساژ دادن … انقدر حشری شده بودم که بخاطر اینکه کیرمو بمالم به کونش الکی دستمو تا کمرش می کشیدم تا بتونم جلوتر بیام و کیرمو بمالم به قاچ کونش…
بعد چند دقیقه کاملا خودمو کشیدم بالا و به بهونه ماساژ کتفش نشستم رو کونش … هیچی نمیگفت و فقط یه شلوارک لعنتی بین کیر من و سوراخ کون مامانم بود … مطمئن بودم متوجه برجستگی کیرم روی کونش بود ولی اونم جرات نمیکرد بگه شلوارکتو در بیار … یکم خودمو عقب و جلو کردم و بلند شدم و در عرض یه ثانیه شلوارکمو در آوردم و لخت نشستم رو کون مامانم و گفتم شلوارکم روغنی شد الان همه جا رو چرب میکنه … مامانم هیچی نمیگفت و این یعنی رضایت از کاری که میکنم …
باز به بهونه ماساژ خودمو عقب و جلو میکردم و اینبار دیگه کامل کیرمو لای قاچ کون مامانم میکشیدم … روغن رو برداشتم و دوباره ریختم لای کونش … و با کیرم شروع کردم لای کونش عقب و جلو رفتن و همزمان کمرشو از بالا تا پایین ماساژ میدادم … دلو زدم به دریا و دستای مامانمو از دو طرف باز کردم و با دو دستم همزمان از بازو تا مچ دستشو ماساژ دادم …اینجوری مجبور بودم تقریبا بخوابم روش … چند بار اینکارو کردم و خوابیدم روشو دیگه بلند نشدم … کیرمو گذاشتم لای پاش و شروع کردم آروم لاپایی تلمبه زدن که مامانم با صدایی از ته گلو گفت اشکان چکار میکنی… تو گوشش گفتم آروم بخواب و لذتشو ببر…
میتونم بگم تو بهترین حس دنیا بودم …وقتی داشتم لای پای مامانم تلمبه میزدم … اینقدر خیس کرده بود خودشو که با یه حرکت کوچیک کیرم تا ته رفت تو کصش ویه آخ گفت و شروع کرد نفس نفس زدن …
دستمو بردم زیر سینش و سینشو گرفتم و شروع کردم تلمبه زدن … دلم میخواست بلند شم و مث امیر آقا سیلی بزنم رو کونش ولی هنوز جراتشو نداشتم … چند دقیقه ای همینطوری گذشت تا اینکه کیرمو بیرون کشیدم و بهش گفتم برگرد … گفت نه همینجوری خوبه اشکان … کونشو چنگ زدم و یه دونه زدم رو کونش …با صدایی خفه و با شهوت گفت اشکان نزن … کمرشو گرفتم و گفتم برگرد تا یه حال اساسی بهت بدم و سعی کردم برش گردونم … برگشت و با هم چشم تو چشم شدیم … چشم خمارش واقعا حشرمو برد رو هزار و ناخودآگاه خوابیدم روش و رفتم واسه لبش … دیگه لب دادنش از روی زور نبود …واسه همین خوب میخورد و زبونشو تو دهنم کرد …کیرمو دوباره کردم تو کصش و شروع کردم تلمبه زدن …چند دقیقه ای هم همینطوری گذشته بود و بهش گفتم از کون بکنم … با صدایی از ته گلو گفت نه … یه نگاه تو چشمش کردم و لبخند زدم و گفت باشه حتما و لبشو گاز گرفتم …کیرم خیس خیس بود واسه همین پاشو دادم بالا و با یه حرکت کیرمو کردم تو کونش و یه راست تلمبه زدم … هنوز تنگ تنگ بود و هنوز درد داشت و میگفت اشکان یوااااش درد داره…
صدای در حموم اومد … آیدا یه راست با حوله اومد تو اتاق و با دیدن ما هیجانی شد و گفت وای اینجا رو ببین … واومد مامانمو بوسید … بهش گفتم نمیخوای یه حالی به مامانت بدی … خم شد و شروع کرد کس مامانمو واسش لیسیدن و منم همزمان انگشتمو تو کون آیدا کردم و با انگشت دیگم کصشو میمالیدم … بعد چند دقیقه چرخید و با مامانم شصت و نه شد و بالاخره با چند تا تلمبه محکم تو کون مامانم آبم اومد …صورت آیدا جلوی کیرم بود واسه همین کیرمو فوری کشیدم بیرون و دهن آیدا رو گرفتم و آبمو ریختم تو دهنش بعد از سکسمون مامانمو بردم حموم و یه لیف حسابی واسش کشیدم …
اگر چه مدت هاست ما داریم سکس میکنیم اما ذره ای از حسمون نسبت به هم کم نشد…امیر آقا هم همچنان کنار ما مونده تنها کسی که ازمون جدا شد بابام بود که مامانمو طلاق داد و رفت … امین آقا هم واسه مامانم ماشین و خونه خرید …البته به خاطرش کلی از مامانم لذت می برد حتی بارها پارتی بردش و اونجا به عنوان خدمتکار جنسی باهاش سکس کردن و کلی پول به جیب زد …خلاصه ماهم با امیر آقا کلی فانتزی پیاده کردیم که هر کدومش خودش کلی داستان میشه …

پایان

نوشته: امین


👍 84
👎 11
139001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939127
2023-07-24 00:51:25 +0330 +0330

داستان تخمی تخیلی جالبی بود 😂

2 ❤️

939134
2023-07-24 01:14:22 +0330 +0330

عكس ايدا و مامانت رو ميذاشتي
ماهم ميديديم

7 ❤️

939158
2023-07-24 02:27:07 +0330 +0330

دقیقا همونی شد که باید نوشته می‌شد

احسنت

اثرو عالی تموم کردی

3 ❤️

939159
2023-07-24 02:29:37 +0330 +0330

تخیلات یک ذهن زنگ زده

1 ❤️

939168
2023-07-24 04:04:59 +0330 +0330

خدا رو شکر کونی تمام شد داستانت ، فقط جان مادرت که فکر میکنم ، نه جان امیر عاغا (چیش به آقا شبیه ) اول تو رو برده کرد بعد خواهرت و آخرشم مادرت . ریدم تو تو و اون فانتزی ابلهانت کونی ، تو فانتزی هم یکی اینجوری کسی رو خر فرض کنه هم سخت چه برسه به واقعیت ، تو تمام داستانت هیچی به واقعیت شبیه نبود جز کونی و لاشی بودن تو بچه جلقی دوزاری . اگر داستان میخوای تعریف کنی که به واقعیت شبیه باشه ، طوری بنویس که طوری باشد ، امیر عاغا خره : حضرت عمام (رضوانه)
جنبه شهوانی واسه جلقی های اینجا بد نبود ولی واقعیت ؟!!! 😛 😛 😛

3 ❤️

939174
2023-07-24 06:04:43 +0330 +0330

عالی نوشتی من که ارضا شدم دمت گرم

1 ❤️

939205
2023-07-24 09:17:35 +0330 +0330

کسشعر محض بود ولی داشتانت قشنگ نوشته بودی

0 ❤️

939211
2023-07-24 10:14:42 +0330 +0330

داستانت خیلی قشنگ بود آفرین

1 ❤️

939213
2023-07-24 10:34:33 +0330 +0330

داستانت خیلی قشنگ بود آفرین

1 ❤️

939232
2023-07-24 14:32:55 +0330 +0330

فوقالعاده بود احمقایی که میان کسشر میگن
جقی کیری تو امدی اینما داستان سکسی بخونی حا نماز اب میکشی؟؟

عزیزم نویسنده عالی میشی امیدوارم بازم بنویسی

3 ❤️

939244
2023-07-24 15:27:47 +0330 +0330

ریدی پسرم ریدی. پدر عزیز خیالیت دوهفته یه بار که میومد تن و بدن زن جنده‌اش رو نمی‌دید؟
اونجا همسایه و فک و فامیل ندارید؟ اینجا ایرانه آب بخوری اطرافیانت خبر میشن.

0 ❤️

939247
2023-07-24 15:44:24 +0330 +0330

ای کاش ادامه میدادی از زدن پرده دختره تا مهمونیایی که مادر رو توش گاییدن

4 ❤️

939264
2023-07-24 18:09:08 +0330 +0330

ایول خوب بود، امیدوارم داستان‌های دیگه ای هم داشته باشی

3 ❤️

939271
2023-07-24 21:06:30 +0330 +0330

داستان خوب بود حالا چه واقعیت داشته باشه ی دروغ
فقط ربطش موضوع داستان رو نفهمیدم چه ربطی به خواهرت داشت خواهرت جنده شد ی مادرت

1 ❤️

939276
2023-07-24 22:44:44 +0330 +0330

ننت جنده شد چیکار به خواهرت داشتی نوشتی اون جنده شد

0 ❤️

939295
2023-07-25 01:57:17 +0330 +0330

🙄بچه بیا پاین کم کسشر بگو

0 ❤️

939341
2023-07-25 09:58:21 +0330 +0330

منتظر داستان های بعدیت هستیم امید وارم زیر داستانا بعدیتم عکسم برامون بزاری

0 ❤️

939349
2023-07-25 12:46:48 +0330 +0330

خدایی خوب بود

0 ❤️

939365
2023-07-25 15:27:18 +0330 +0330

قسمت آخرو آب ریختی توش خوب جمش نکردی مثلا مادرمون برد مهمونی و کلی پول به جیب زد اولا اون امیر آقا به گفته تو نیاز مالی نداشت ولی در کل خوب جم نکردی چند قسمت زحمت کشیدی حیف بود آخرش

0 ❤️

939366
2023-07-25 15:34:57 +0330 +0330

قسمت آخرو آب ریختی توش خوب جمش نکردی مثلا مادرمون برد مهمونی و کلی پول به جیب زد اولا اون امیر آقا به گفته تو نیاز مالی نداشت ولی در کل خوب جم نکردی چند قسمت زحمت کشیدی حیف بود آخرش

0 ❤️

939371
2023-07-25 16:21:09 +0330 +0330

از یه کونی
با این همه حجم تخیل خیلی بعیده
تو دیگه رد دادی اون موقع که تو کونت میزارن با کیر چی به خوردت میدن
خدایا شفا بده به ما یه دونه از این کوسهایی که این تعریف کرده

1 ❤️

939377
2023-07-25 17:56:35 +0330 +0330

عالی نوشته بودی. خیلی خوب بود.
یکی دو قسمت اول به نظرم خیلی جالب نبود ولی ۲ تا قسمت آخر حرف نداشت.
دمت گرم

0 ❤️

939383
2023-07-25 18:49:22 +0330 +0330

اگر کاهیده شدن کون خودت رو جلوی چشم خواهر و مادرت بهش اضافه میکردی تکمیل میشد
اینجوری تا یارو به خواهر و مادرت رسیده دیگه بی خیال کون تو شده

1 ❤️

939523
2023-07-26 19:54:30 +0330 +0330

کاش از گنگ بنگ مامانت یا دردناک تر شدن بنویسی

0 ❤️

939638
2023-07-27 23:50:02 +0330 +0330

نمیدونم واقعیته یا تخیلی ،خدا کنه تخیلی باشه اگه راست باشه ینی آخر کص کشی یه پسره ،که مادر وخواهرش رو به گا بده

0 ❤️

939707
2023-07-28 14:46:54 +0330 +0330

تو دهه شصت با اون حجم حشریت تو ابادان ما ب ننه ناتنیمون چشم نداشتیم کصکشه جلقی کیرو خایم تو کص مادره اسپرم دزده خدمت پسرت کیری خان دادیش زیر یکی دیگه؟ناموسن کیرم تو نسل جدید ک حرمتارو فقط تا وقتی ک تو کص ننتونید رعایت میکنید

0 ❤️

939978
2023-07-30 11:23:40 +0330 +0330

داستانت جالب بود و بد نبود.
ولی این که آقا امیرتون ننتو جنده پولی کرد و ازش درآمد کسب میکنه جالب نبود

0 ❤️

940204
2023-07-31 23:14:23 +0330 +0330

شروع قشنگ بود بدنه قشنگ تر و پایانت قابل وصف نبود

جدای از جنبه سکسش انقدر قشنگ شاخ و برگ به داستانت دادی که واقعا گاهی فکر میکردم کتابه و داستان سکس نیست
بنویس
نه تنها سکس بلکه همه چیز بنویس خیلی حال کردم
حتما اگ دیدی پیام بده بهم ‌‌وبقیه داستان هاتو معرفی کن

1 ❤️

940205
2023-07-31 23:14:53 +0330 +0330

شروع قشنگ بود بدنه قشنگ تر و پایانت قابل وصف نبود

جدای از جنبه سکسش انقدر قشنگ شاخ و برگ به داستانت دادی که واقعا گاهی فکر میکردم کتابه و داستان سکس نیست
بنویس
نه تنها سکس بلکه همه چیز بنویس خیلی حال کردم
حتما اگ دیدی پیام بده بهم ‌‌وبقیه داستان هاتو معرفی کن

0 ❤️

940891
2023-08-05 22:37:50 +0330 +0330

داستان خوبی بود و باحال حال کردم اگرچه واقعی نباشه دمت گرم

0 ❤️

940904
2023-08-05 23:47:24 +0330 +0330

ادامه بده عالیه

0 ❤️

941526
2023-08-10 03:27:02 +0330 +0330

تقریبا خوب بود
ولی عنوان باید عوض بشه به اتفاقی که مادرمو جنده کرد
بعدش سری رفتی دارک وب و فیلم خانوادگی نشونش دادی؟
بعضی وقتا همه چی خوب پیش میره تا اینکه هیجان باعث سوتی میشه

0 ❤️

942027
2023-08-13 09:16:40 +0330 +0330

بر خلاف بقیه داستانا ارزش خوندن داشت

0 ❤️

944953
2023-08-30 12:54:25 +0330 +0330

این یه قسمت دیگه ادامه پیدا میکرد، امیر آقا باباتم میکرد😂دهنت سرویس

0 ❤️