اولین سکس اردلان

1402/02/23

سلام دوستان اسم ها مستعاره
من اسمم اردلانه 18 سالمه و قدم 183 و هیکل و قیافه متوسطی دارم و یک خواهر دارم به اسم دیانا که سه سال ازم کویچیک تره
خانواده من اصلا مذهبی نیستن و با پوشش و اینجور چیزا مشکلی ندارن ، اولین بار با خوده بابام مشروب خوردم و اون می‌گفت هرکاری خواستی بکنی به خودم بگو و با رفیق نا باب نرو .
خب داستان از اونجایی شروع شد که دوست مامانم یعنی نرگس زد که خواهرش نرجس به همراه دخترش ماندانا و دوستش و دخترش اومدن خونه ما برای شب نشینی بیاین اینجا ما هم قبول کردیم و برای شب آماده شدیم نزدیکی ساعت شیش راه افتادیم اونروز بازی پرسپولیس بود و من بازی رو توی گوشیم دیدم ، خلاصه رسیدیم و زنگ زدیم رفتیم بالا دیدم خاله نرگس و ماندانا خونه ان ، خاله نرجس و دوست و دختر دوستش رفتن خرید ‌.
سلام و احوال پرسی کردیم و خاله نرگس چایی و میوه برای پذیرایی آورد و داشتیم گپ می‌زدیم زنگ خونه خورد رفتم در و زدم دیدم خاله نرجس اینا هستن وقتی اومدن بالا دیدم یه دختر خیلی خوشگل و خوش هیکل همراهشون اومد بالا (اسم اون دختر ملینا بود با قد ۱۷۹ و وزن ۶۰ کیلو سینه های ۶۵ سفت و چشمای درشت مشکی و موهای مشکی براق با لباس خوش فرم که داستان راجب اونه ) سلام کردم همراهیشون کردم اومدن تو نشستیم و کلی گپ زدیم و بعد شام خوردیم آخر شب مافیا بازی کردیم و برگشتیم خونه مون .
فرداش قرار شد همه برن تله کابین ولی من حال نداشتم باهاشون برم براهمین موندم خونه که ای کاش میرفتم و الان دارم افسوسشو میخورم چون خیلی خوش گذشته بود .
آقا همه رفتن و من موندم کارامو انجام دادم و ساعت ۶ بود مامانم اینا اومدن خونه و کلی تعریف کردن و من داشتم گوش میدادم که چیکارا کردن ، آقا مامانم گفت اردلان فردا خونه رو مرتب کن که دعوت کردم فردا برای شام بیان اینجا منم کلی ذوق کردم که ملینا داره میاد خونمون براهمین فرداش صبح زود بلند شدم همه جارو برق انداختم و مامانم اومد از سرکار خونه و شام درست کرد . مهمونا ساعت ۷ بود اومدن بدرقه شون کردم اومدن تو خونه اومدن نشستن ازشون پذیرایی کردم و چایی آوردم و خوردن و کلی گپ زدیم در آخر شام رو آوردیم خوردیم سفره رو جمع کردیم همه نشستن حرف زدن و تعریف از غذا ملینا رفت تو اتاق مشترک من و خواهرم دیانا و خوابید رو تخت من ، چند دقیقه بعد رفتم تو اتاق تا لباس عوض کنم چون حسابی عرق کرده بودم که دیدم ملینا خوابیده رو تخت من و داره آهنگ گوش میده و متوجه حضور من نشده یه صدای خیلی آروم از خودم درآوردم تا متوجه بشه که تا صدام دراومد سریع بلند شد نشست و معذرت خواهی کرد که من گفتم اشکال ندارد راحت باش و برای اینکه جو عوض بشه گفتم چه آهنگ قشنگی اسمش چیه گفت میکس رپیه تو گوگل نیست از چنل تلگرام پیدا کردم گفتم میشه بفرستی برام گفت باشه شماره تو بده بفرستم برات شماره مو گفتم و برام فرستاد و تشکر کردم و کلا یادم رفت برا چی اومدم تو اتاق ، بعد چند دقیقه ملینا رفت بیرون من موندم تو اتاق لباس هامو عوض کردم رفتم بیرون که دیدم دارن خداحافظی میکنن رفتم و همراه پدر و مادر مهمون هارو بدرقه کردم رفتن و از شدت خستگی سریع رفتم رو تخت دراز کشیدم دیدم بالشتم یه بوی خاصی میده که یادم اومد ملینا خوابیده بود رو تخت و حسابی بالشتو بو کردم تا قبل اون حس زیادی به ملینا نداشتم ولی اون موقع یه حسی تو قلبم قلقلکم داد خلاصه دراز شدم و تو گوشی بودم دیدم پیامک از سمت ملینا اومد رفتم باز کردم دیدم تشکر کرده بابت پذیرایی و منم گفتم خواهش میکنم کاری نکردم بعد چند دقیقه دوباره پیام اومد حوصله ام سر رفته گفتم منم همین طور بعد گفت بازی کنم گفتم چه بازی گفت جرعت یا حقیقت منم گفتم نه . گفت چرا گفتم حال نمیده این بازی خوراک جمع پسرونه ست که قشنگ راحت سوال کنی و راحت حکم بدی بعد دیدم گفت خب راحت باش گفتم باشه خودت خواستی اولش یکم سوال ساده پرسیدم و اونم همینطور بعد دیدم کسل شد سوال و یکم سکسی کردم پرسیدم تاحالا سکس داشتی گفت نه اصلا تاحالا دوست پسر نداشتم منم گفتم منم نداشتم دیگه سوال ها یکم سکسی و هیجانی شد یه یک ساعتی بازی کردیم گفتم دیگه خسته شدم بسته اونم گفت اوکی چون با بازی رومون به هم باز شده و یخمون باز شده بود بهش گفتم تاحالا از کسی خوشت اومده ولی نتونی بهش بگی اون طرف آشنا باشه جواب داد نه بعد من گفتم ولی من تجربه کردم گفت کی گفتم امروز بعد به مکس کوتاه گفت نکنه از ماندانا خوشت اومده گفتم نه گفت کی گفتم خودت بعد چند دقیقه گفت ممنون نظر لطفته گفتم لطف نیست واقعا خوشگلی گفت مرسی جواب دادم خواهش میکنم. یکم مکث کردم گفتم دوست داری راجبش فکر کنی گفت راجب چی گفتم اینکه باهم باشیم گفت باشه فکر میکنم منم گفتم اوکیه خدافظی کردیم و خوابیدیم صبح مامانم گفت قراره بریم پارک ملت منم تو کونم عروسی شد و رفتم دوش گرفتم و به دیانا کل داستان رو گفتم اونم گفت اوکی اونجا ردیف میکنم بربن حرف بزنین ازش تشکر کردم به ملینا پیام دادم شب میریم پارک با هم حرف می‌زنیم گفت اوکی خلاصه غروب شد و ما زودتر رفتیم وسیله هارو چیدیم و آماده شدیم تا اونا هم بیان دل تو دلم نبود که از دور دیدم رسیدن سریع رفتم دنبالشون یهو دیدم بابام گفت چه زرنگ شدی خیریه گفتم نه و دوییدم سمتشون و اوردمشون سمت آلاچیق نشستن نفسی تازه کردن یهو دیدم دیانا و ماندانا گفتن بیاین بریم عکس بگیریم باهم گفتیم اوکی بعد ها فهمیدم اون دوتا هماهنگ کردن ما باهم حرف بزنیم آقا رفتیم یهو دیدم خواهرم گفت شما دوتا برید اونور ما هم بریم عکس بگیریم قبول کردیم اونا که رفتن گفت خب ملینا بیا بریم باهم حرف بزنیم گفت باشه رفتیم و بروس سمت باغ وحش و دید و کل پارک رو با هم دور زدیم و حرف زدیم راجب اخلاق و سلیقه و این چیزا دیدم گفت من خسته شدم یه جا پیدا کنیم بشینیم گفتم باشه رفتیم یه جا نشستیم بعد یکم سکوت گفت راجبش زیاد فکر کردم بچه خوبی هستی خوش تیپی برا همین قبوله یهو از جام بلند شدم گفتم جدی گفت اره سریع بلندش کردم بغلش کردم دستاشو گرفتم و پیشونیشو بوسیدم و راه افتادیم سمت خانواده تا نزدیک اون دستاشو گرفتم و با هم راه رفتیم قبل اینکه نزدیک بشیم تو چمنا بغلش کردم دستا و پیشونیشو بوسیدم و گفتم راستی موهات خیلی خوشبوعه سرتو که گذاشتی رو بالشتم گذاشتم کنار مو میکشمش و یه خنده کوتاه کرد و گفت زنگ بزن اونا هم بیان بریم دیگه زنگ زدم اومدن رفتیم سمت آلاچیق و بساط شام رو آماده کردیم و خوردیم و مامانم گفت کم کم جمع کنین بریم همه با هم وسایل رو جمع کردیم رفتیم کلی ذوق داشتم با ملینا تا صبح حرف زدیم نزدیک صبح خوابیدیم ساعت ۱۱ بیدار شدم به مامانم گفتم دعوت کن خاله نرجس و نرگس رو بیان گفت چی شده مهمون دوست شدی گفتم راستش اینطوریه اولش یکم شوکه شد بعد گفت مبارکه دیدم زنگ زد برای شام دعوتشون کرد کمکش شام و مخلفات رو آماده کردم و خونه رو تمیز کردیم تا مهمونا اومدن ،اونشب تصمیم گرفتیم مشروب بخوریم ولی من نخوردم به ملینا هم اشاره کردم نخوره اونم نخورد بعد دو سه ساعت مشروب و رقیصدن و شام همه جا انداختیم خوابیدیم من و خواهرم و خاله و شوهر خاله ام تو اتاق ما اونا تو اتاق مامانم اینا و مامانم اینا هم به احترام مهمونا خوابیدن تو سالن بعد نیم ساعت پیام دادم به ملینا که بیا تو آشپز خونه دلم میخواد بغلت کنم گفت دو دقیقه دیگه میام اول اون رفت پیام داد بیا منم برای اینکه ضایع نشه چند دقیقه بعد رفتم همه مست خوابیده بودن رفتیم تو آشپزخونه یکم بغلش کردم پیشونیشو بوسیدم و آروم صداش کردم گفت جانم یهو بی هوا لباشو بوسیدم هیچی نگفت و رفت تو اتاق منم رفتم پیام داد چرا این کارو کردی گفتم آخه هوس کردم ، هیچی نگفت گفتم میشه دوباره بیای گفت نه یه کم خواهش کردم گفت باشه رفت تو آشپزخونه و منم چند دقیقه بعد رفتم بغلش کردم و اینبار طولانی بوسیدمش بعد چند دقیقه همراهی کرد آروم بلندش کردم گذاشتمش رو اپن شروع کردن دوباره بوسیدن یواش یواش دکمه پیرهنشو باز کردم و دیدم سوتین نبسته اومدم شروع کنم خوردن گفت اینجا نه بریم پشت یخچال رفتیم اونجا و شروع کردم خوردن ممه های سفتش خیلی شیرین بود دوباره رفتم لباش که خیلی خوشمزه و گرم بود دستمو یواش بردم سمت شلوارش کردم تو شرتت دیدم شرت خیسه اومدم بکشم پایین گفت نه گفتم چرا گفت مو داره گفتم اشکال نداره گفت باشه شلوارشو کشیدم پایین خیسه خیس بود بهشتش شروع کردم خردن آب کصش یکم مزه کسی داشت ولی خوب بود پنج دقیقه خوردم دیدم لرزید آب روی کصشو لیسیدم و تمیز کردم و ازم تشکر کرد گفت حالا نوبت منه نشست پایین پاک و شروع کرد ساک زدن و گفت چرا آبت نمیاد گفتم اینجوری نمیاد گفت باشه بلند شد گفت از پشت بکن گفتم خب درد داره گفت عشقم تحمل میکنم گفتم باشه یکم با انگشت هام بازی کردم با کونش بعد هی به تعداد انگشت هام اضافه کردم تا خوب گشاد شد سر کیرم و فرو کردم یه چیغ ریز کشید سریع جلو دهنشو گرفتم و یواش یواش فرو کردم توش و تلمبه های یواش زدم بعد پنج دقیقه داشت ابم میومدی گفتم چیکار کنم گفت بده بخورم گفتم نه گفت تو برا منو خوردی و نشست جلو پاک یه کم خورد و جغ زد تا ابم اومد ریخت دهنشو اولین بار بود اینقدر این اومد ، ابمو خورد و بلند شد ازش تشکر کردم و اونم تشکر کرد همو بوسیدیم و رفتیم خوابیدی و تا ۹ ماه باهم بودیم بعد کات کردیم .

ببخشید طولانی شد چون میخواستم همه چیز دقیق بخونید .
ممنون که خوندید ، اگر استقبال بشه بقیه ی رابطه هامون رو هم می‌نویسم

نوشته: im pedaret


👍 1
👎 10
16801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید