سلام چند روزی بود که داشتم توفیس بوک وقت میگذروندم توی همین چرخ زدن ها از عکس یکی خوشم اومد یک خانم محترم که با ی شال مشکی و یک ژس خوب عکسش رو گذاشته بود.براش درخواست دوستی فرستادم فرداش جواب دا ده بود ازش خوشم اومده بود فکر کردم خانم جا افتاده و مهجبه و خوبی باشه،براش شماره تلفن گذاشتم روز بعد وقتی داشتم ازسرکار برمیگشتم خط تلفنم زنگ خورد شماره غریبه بود .بفرمایید ،امیر اقا ‌،بله شما!من رویا هستم.بجا نمیارم،برام توصفحه فیس بوکم شماره گذاشته بودید…اصلا باور نمیکردم عمرا زنگ بزنه خلاصه یک ساعتی باهم حرف زدیم میگفت معلمه و بچه اسلامشهر ساعت حدودا ۶شده بود من که کلی خوشال بودم ازش خواهش کردم ببینمش اولش کلی ناز کرد و بهانه اورد که امروز نه ولی با اسرار من راضی شد که بیاد تهران و من برم دنبالش.رفتم منزل لباس عوض کردم و برگشتم قرار بود ساعت ۸ بیاد تا شام رو باهم باشیم یک ساعت وقت داشتم رفتم پیش یکی از دوستام که خیلی باهم نداریم درزدم درو باز کرد گفت بیا بالا ازش پرسیدم تنهاست که جواب داد همسرش رفته منزل پدرش و چند روزی اونجاست.رفتم داخل و داستان رو برای دوستم تعریف کردم حسابی خندید و گفت پسراسگلشدی عمرا نیاد.خودمم شک داشتم ساعت نزدیک ۸ بود که زنگ زد و گفت داره بااژانس میاد انقلاب و من باید برم دنبالش ،خلاصه موقع رفتن رفیقم تعارف زد اگر دوست داری بیارش اینجا منم دارم میرم خونه پدر زنم باخوشحالی قبول کردم و رفتم دنبال شاه پریا تا بیارمش،و اما بعد…سرجمالزاده باهاش قرارداشتم زنگ زد گفتم با یک پراید نوک مدادی اومدم.چند دیقه بعد یک تاکسی جلو ماشینم نگه داشت و یک خانمی پیدا شد من نشناختمش ولی اون یک راست اومد سمت ماشین وبرای من مسجل شد که خودشه.تونگاه اول هرچی رشته کرده بودم پنبه شد تو عکس وپشت تلفن یک خانم جا افتاده و مهجبه ووووورا برای خودم متصور شده بودولی الان یک بچه بنظرم بودکلی خورد تو ذوقم اما به روم نیاوردم خلاصه نشست توماشین و منراه افتادم هوا سرد شده بودوباران داشت می امد بعد از چند دیقه حرف زدن قرار شد بریم از رستوران غذا بگیریم و بریم خونه که هم راحت باشیم و هم اون حسابی سردش شده بود.غذا مرغ سوخاریو کلی اتاشغال گرفتیم و رفتیم .سرشام کمکم یخمون باز شد و حرف به سمت سکس کشیده شد که خانم افاضه فضل نمودند پردشون ارتجاعی هست .یاد حرف یکی از دوستان افتادم که ۸۰ درصد دخترا ارتجاعین ۵ درصد تو ورزش پردشون پاره شده۵ درصد دوست پسرشون بهشون خیانت کرده مابقی هم که اصلا باهات دوست نمیشن…خلاصه شام و خوردیم ورفتیم تو اتاق خواب دختره خیلی فضول بود میخواست به همه جا سرک بکشه و من میترسیدم نکنه چیزی بپیچونه و ابروی من جلو دوستم بره زیر رادیکال،رفتیم روتخت و با چند تا بوسه سکس شروع شدلباس هاش رودراورد و کنار هم لخت دراز کشیدیم بااولین لب تو لب شدن چنان ادای ادم های حشری رو دراورد که دیگه من ازش زده شدم وقتی ارتباط کامل شدبا فشار اول شروع کرد به اخ و اوخ کردن و گفتن اوه ه ه مای گاد جان جان کمان کمان وووو من که دیگه با این کلمات نه تنها تحریک نمیشدم حالم هم داشت بد میشد هنوز من کاری نکرده بودم که خانم توفضا سیر میکرد دیگه با این رفتارش کاملا مشخص بود یک جنده تمام عیاره و من که از بدو دیدنش کلی حالم گرفته شده بودنتونستم ادامه بدم و فقط زود ارضا شدم تا این رابطه مصنوعی تموم بشه .بعدش کنار هم یک سیگار کشیدم و من مجبور بودم بسونمشساعت 12 شده بود که رسوندمش سر اسلامشهر و برگشتم تو راه کلیازخودم منزجر شده بودم که چرا بهش حتی دست زدم از اون تاریخ دیگه سراغ کسی که نمیشناختم نرفتم و به شما هم توصیه میکنم نرید سکس فقط ارضاشدن و یک قریضه نیست اگر توسکس هم ارامش نباشه برای انسان تنفر با خواهد بود …

نوشته: سرگردان