بستنی با طعم مامان (۱)

1401/09/28

مامان: آماده شو یکم دیگه میریم بیرون
من: کجا؟
مامان: رفاه، یکم خرید دارم
من: اوپس باشه
ی مرکز خرید رفاه تقریبا نزدیک خونمونه گاهی با مامان دوتایی میریم خریدارو انجام میدیم، لباسامو عوض کردم تا خودشم آرایش کنه و آماده بشه ی قهوه درست کردم خوردیم و اومدیم بیرون، تو پارکینگ طبق معمول خودش نشست پشت فرمون و رفتیم به سمت دو سه ساعت خرید طاقت فرسا،
اونجا هر چی واسه خونه نیاز بود خرید منم یکم چیپس و پفک کیک بستنی خریدم که در مواقع بحرانی تو خونه تلف نشم بتونم زنده بمونم، بعد از خرید بخاطر مرغ و بستنی و این چیزا سریع رفتیم سمت خونه که بذاریم یخچال
رسیدیم خونه سریع خریدارو جابجا کردیم من رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم مامانم مشغول مرتب کردن خریدا و چیدن سرجاشون بود، تلویزیون روشن کردم نشسته بودم شبکه هارو بالا پایین میکردم
مامان: ی وقت کمک ندیا، من هنوز لباسامم عوض نکردم تو دیگه استراحتتم کردی
هیچی نگفتم یکم بعد لباسشم عوض کرده بود ی لباس سرهمی راحت بود شلوارم پاش نبود اومد نشست رو کاناپه، چند دقیقه ای گذشت دوتامون ساکت داشتیم جم تراول میدیدیم که گفتم برم بستنی بیارم
مامان: واسه من کیم بیار
دوتا کیم اوردم یکیشو دادم مامان خودمم خوابیدم رو کاناپه سرمو گذاشتم رو پاش، غرق برنامه بودیم یکم سرم به سمت تلویزیون خم بود و بستنی میخوردم که یهو شلپ ی تیکه از روکش کاکائو بستنیم افتاد رو رون پای مامان
با یک حالت گشادانه ای همت نکردم دستمو بیارم بالا با دست برش دارم، خواستم همونجوری با دهن بردارم بخورمش که بدتر مالید به پاش
مامان: چیکار میکنی با این خوردنت پاشو دستمال بیار
بدتر هول شدم که زودتر این گند کاری رو تمیز کنم چرخیدم خودمو جمع تر کردم طوری که مسلط باشم به اون نقطه دهنمو باز کردم گذاشتم رو کاکائوی افتاده یکم میک زدم
فکر کنم اصلا انتظارشو نداشت البته خودمم نیت سکسی نداشتم اتفاقی پیش اومد همه چی گفت واایییی چیکار میکنی پاشو
با این حال تمیز شد یکمم اون حوالی روی رون و سمت داخل رونش رو لیس زدم که اثری از کاکائو نمونده باشه
مامان: خب دیگه کافیه کبودش کردی
سرمو بلند کردم برگردوندم که ای کییییر بستنی خودم داشت بگا میرفت هر لحظه ممکن بود بی افته بعد باید کل کف خونه و مبل در دیوارو لیس بزنم، با هر بدبختی بود تند تند خوردمش و تموم شد
چوب بستنی مامانو گرفتم و با از خودم بردم انداخت تو سطل و اومدم نشستم رو مبل، محو تلویزیون بود، ی نگاه به پای لخت مامان انداختم یعنی خودم بودم؟ چه باحال بود خوردن پاش! اه چرا انقد زود تمومش کردم، بذار ببینم میشه باز بخورمشون
به پهلو خوابیدم رو کاناپه سرمو گذاشتم رو رونش لپم چسبیده بود به پای لختش بسی نرم و گرم و سکسی بود، حشرمم چسبیده بود زیر گلوم
دستشو برد لای موهام با موهام بازی میکرد، دوتایی داشتیم تلویزیون میدیم البته اون اینطور فکر میکرد چون من فقط چند سانتی صورتم پاشو داشتم نگاه میکردم
یکم که گذشت دستمو گرفتم به رونش کشیدم سمت بیرون و گفتم چیزی رو مبل نریخت که؟
پاشو یکم داد کنار و گفت نه، دستمو از رو پاش برنداشتم، دیدم چیزی نمیگه اروم شروع کردم به مالیدن رونش هچنانم لپم چسبیده بود به پاش که گوشیش زنگ خورد جواب داد مژگان خانوم بود مارو خانوادگی دعوت کرد فرداشب خونه شون مامانمم یکم صبحت کرد تشکر کردو قطع کرد
ی اسپنک زد به کونم و گفت پاشو، پاشو باید شام درست کنم
سرمو برداشتم پاشد و با همون حالت و تیپ سکسی که میرفت سمت آشپزخونه گفت فردا شب خونه آقای جلالی دعوتیم، زنگ زد به بابا و مشغول حرف زدن با بابا و غذا درست کردن شد.
بعد از شام تو پذیرایی نشسته بودیم گفتم مامان اینکه گفتی کبود میشه جدن کبود میشه؟
سرش از گوشش بلند نکرد همونجوری گفت آره خب سنگ که نیست پوسته
من: میشه امتحان کنیم؟
ی نگاه چپ چپ کرد و گفت نه نمیشه
من: تو روخدا، چی میشه ی امتحان کوچولو
مامان: خستم بچه اذیت نکن حوصله ندارم
من: تو که قرار نیست کاری بکنی نشستی فقط
گوشی رو گذاشت کنارش و گفت بعد به بابات بگم اینجارو کی کبود کرده؟
من: نه خب میتونی بگی خورده به جایی کبود شده
مامان: حریف زبون تو نمیشم بیا تست کن
با خوشحالی پریدم رو کاناپه کنارش دستم گذاشتم رو رون لخت پاش که زد رو دستم
مامان: پرو بازی نداریم که اصلا حوصله ندارم، دست نمیزنی
ی دایره رو رون پاش با انگشت کشید گفت فقط همین لکه به جای دیگم دست نمیزنی
گفتم چشم سرمو بردم پایین اونجای که گفتو بوس کردم یکم لبامو کشیدم رو پاش، زبونمو کشیدم روش و مشغول خوردن و لیسیدن شدم
مامان: تا سرخ شد ادامه ندیا، بگو
من: چشم
چند دقیقه ای رون ی پاشو لیسیدم با دستمم اون یکی رونشو ماساژ میدادم خودمم بدجور حشری شده بودم دیدم چیزی نمیگه دستم بردم سمت کصش که محکم زد رو دستم
مامان: پوریااا پرو بازی درنیار
دستمو کشیدم عقب و به خوردن ادامه دادم یکم بعدشم گفت کافیه دیگه زخم شد پام، پاشد رفت سمت دستشویی …
صداشو درنیارید ولی داستان تو تل ادامه داره، مینا۴۹۲ سرچ کنید یا پوریا استوری، ی اسپین‌اف هم در مورد سفر کاشان هست که همونجا میتونید بخونید.
از سفر چند روزه ی کاشان برگشتیم فرداش تا لنگ ظهر خواب بودم بعد که بیدار شدم و دوش گرفتم و صبحونه خوردم، مامان داشت ناهار درست میکرد، ی تاپ سفید با ی شلوار مشکی راحت تنش بود از پشت بغلش کردم
من: مامانی من چطوره
مامان: خوبم عزیز دلم
من: چرا شلوار پوشیدی؟
مامان: این همه شلوار دارم بالاخره باید بپوشمشون
من: خب زمستون میپوشی الان که گرمه
مامان: نه راحتم
من: ولی من ناراحتم
مامان: به شلوار من اخه چیکار داری بچه، ول کن بذار به کارام برسم
دستمو گرفتم به کنار شلوارش و گفتم بذار درش بیارم
زد رو دستم و گفت ول کن بچه، ی طرف شلوارشو چند سانتی کشیدم پایین که چرخید و گفت پوریااا شورت پام نیست تاپم کوتاه آروم بشین
من: برم واست لباس بلند بیارم؟
مامان: قربونت برم بذار ناهارو درست کنم نیم ساعت دیگه اولین نفری که از گشنگی هلاک شده خودتی اذیت نکن
من: پس من میرم لباس راحت واست بیارم
مامان: پوریاااا حرف گوش کن مامان بعد ناهار خودم عوض میکنم
نشستم رو صندلی غذاخوری و بهش نگاه میکردم، یکم که گذشت گفت چته مظلومانه نگاه میکنی؟
من: چیزی نیست ولی بهترم می‌تونستم باشم
مامان: اتفاقی افتاده؟
من: نه تو شلوارتو درنمیاری
داشت غذا رو مزه میکرد تا اینو شنید ی کوچولو خورد تو گلوش و خندید و گفت فکر کردم حالا چی میخوای بگی، برو لباس زردمو بیار تا عوض کنم بهتر بشی
رفتم اوردم گفت بذار رو میز و برو بیرون
از آشپزخونه رفتم بیرون اونطرف اوپن وایستادم نگاهش میکردم، یکم که گذشت گفت هنوز اینجایی که برو اونور میخوام شلوارمو دربیارم
من: خب منکه دیدم بازم بببنم مگه چی میشه؟
چیزی نگفت یکم بعد شلوارشو کشید پایین تاپشم دراورد فقط ی سوتین سفید تنش بود و دیگر هیچ، کصش برآمده و جذاب بود موج گودی کمر و باسنس واقعا دیدنی بود
من: مامان میشه چند دقیقه لباستو نپوشی همینجوری باشی؟
چون برای غذا دستش بند بود و عجله داشت باهام بحث نکرد لباسو پرت کرد رو لبه صندلی و مشغول کارش شد، یک ربعی همونجوری گذشت و منم نگاهش میکردم، خیلی ریز و سوسکی هم اینور اوپن داشتم جق میزدم
مامان: دیگه اجازه هست بپوشم؟
من: اوهوم، بیام کمک؟
مامان: نه نیازی نیست
لباس ی تیکه راحت شو پوشید، بالای سینه هاش نصف بیشتر رونش پیدا بود
ناهار آماده شد خوردیم بعد از ناهار رفتم نشستم گوشه کاناپه یکم بعدم مامان اومد نشست اون گوشه ی کاناپه سرمون تو گوشیامون بود
من: با کی چت می‌کنی؟
مامان: تو اینستام
من: یا با دوست پسرت
چرخید پاشو اورد بالا زد به پهلوم و با خنده گفت گمشو اشغال دوست پسر چیه
ولی بعد اینکه زد پاشو گذاشت رو پام اون یکی پاشم انداخت رو اون پاش و باز سرش رفت تو گوشی، یکم که گذشت دستم گذاشتم رو مچ پاش، چیزی نمیگفت ی دستی پاشو ماساژ دادم خودمم خوشم اومد گوشیمو گذاشتم کنار دو دستی یک ربعی ساق به پایین پاشو ماساژ دادم دونه دونه انگشتای کوچولوشو، یکم سرخورد پایین‌تر با پاش از رو شلوار کیرمو مالید
مامان: ببین چقدریم شده خوبه مامانتم بچه
ی لبخند زدم دستامو بردم کنار اونم از رو شلوار میمالیدش، یهو گوشی رو گرفت کنار و گفت کو درش بیار
من: اخه مامان!
مامان: دربیار فقط تو باید منو لخت ببینی؟ درش بیار ببینم چقدریه!
شلوارم راحتی تو خونه بود دستمو بردم تو شرتم دراوردمش
مامان: اوممم مردی شدیا
با پاهاش کیرمو شروع کرد مالیدن، حسن خیلی خوبی بود کیرمو گرفت وسط کف پاش و بالا پایین میکرد
چند دقیقه که گذشت گفتم آبم داره میاد
مامان: بریز رو پام مراقب باش خودتو کثیف نکنی
ریختم رو پاش هوووف بدجور احساس سبکی میکردم
مامان: حالا پامو کامل ماساژ بده تا خشک بشه
اولش یکم بد بود ولی جالب بود با آبم داشتم مچ به پایین پای مامانمو ماساژ میدادم، کامل که خشک شد پاشو برداشت و پاشد
من: مرسی مامان خیلی خوب بود
با لبخند برگشت لپمو بوسیدو رفت تو دستشویی که پاشو بشوره.

فرداش داشتم میرفتم آب بخورم که در زدن، قرار بود خاله نسترن بیاد خونمون، رفتم سمت در درو باز کردم ی بانوی شیک و پیک که ی مانتوی کوتاه که بلندیش به زحمت به پایین باسنش میرسید و شلوار لی تنش بود جلو در بود
من: سلام خاله
نسترن: سلام عزیزم چطوری
بهم دست دادیم و اومد تو حال میلادو پرسیدم که متاسفانه باخبر شدم هنوز زندس
مامان از اشپزخونه اومد بیرون باهم دست رو بوسی کردن
نسترن: سفر چطور بود خوش گذشت؟
مامان: اره خوب بود تو چخبر
نسترن: خونه رو تایلند کردیا
دوتایی خندیدن که مامان گفت بعد واست تعریف میکنم طبق معمول اون روزا ی لباس مثل لباس خواب تنش بود که رون به پایین پاهاش لخت بود عکس مدل لباس میذارم بببنید.
تل: مینا۴۹۲ هوا گرم بود تیر ماه بود مامان شربت اورد بخوریم خورد و پاشد و گفت حالا که تو راحتی منم مانتوم دربیارم راحت باشم، بلوز شلوار خیلی دیده بودمش ولی با اونجور تاپ بدن نمایی نه، یکم بعد مامان با چشم بهم اشاره کرد که پاشم برم منم رفتم تو اتاقم، هر چند کنجکاو بودم که بیینم مگه قراره چیکار کنن ولی خب اتفاقی خاصیم نیوفتاد تعریف زنونه و بگو بخند بود، یکم از شب گذشته بود که خاله نسترن رفت، مامانم پاشد که غذا درست کنه، ظاهرا یکم هول هولکی کار کرده بود که با صدای آخ آخ گفتنش از اتاق پریدم بیرون رفتم سمت آشپزخونه، دوتا از انگشتای دستش سوخته بود، دستشو گرفتم نگاه میکردم طبق معمول همیشه خودم دستم میسوخت میکردم دهنم زبونمو کشیدم رو دستش که دادش رفت هوا
مامان: پوریاااا توام فقط دنبال ی فرصتی یجامو لیس بزنیییی
من: بخدا خواستم کمک بدم
رفت پماد ضدسوختگی اورد زد به انگشتش که دیدم درسته این روش منطقی تره وقتشه از انسان نخستین بودن گذر کنم
خلاصه کمکش دادم تا غذا اماده شد سالاد درست کردمو اینا و …
بابا بیرون بود و همین موقعها بود که بیاد، لباسشو میخواست عوض کنه گفتم بذار بیام کمکت
مامان: انگشتم سوخته دستم که قطع نشده
گفتم باشه رفت تو اتاق چند دقیقه بعد صدام زد
وقتی رفتم شلوار پوشیده بود پشت به در وایستاده بود بدون سوتین، رفتم تو و گفتم بله که گفت اینو ببند
سوتین داد دستم کشیدم رو سینه ش و سرمو بردم جلو
مامان: چته؟
من: هیچی میخوام تنظیمش کنم
مامان: مگه میخوای شلیک کنی که تنظیم! درسته ببند بره
من: هر روز که ممه نمیبینم که از حفظ بلد باشم کجاس، بعدم شاید شلیکم کردم کسی چه میدونه
قفل سوتین از پشت بستم برگشت و گفت تفنگتو میبرما
من: تو بچگی یبار بریدی بس نیست؟
مامان: دوست داشتی نمیبریدیمش؟
من: اره اگه نبریده بودید الان نیم مرت بود
مامان: نیم مرت! میدونی نیم متر اصلا چقدریه؟
دست گذاشت زیر ممه ش و گفت تا اینجاها میاد تو دل روده آدمو پاره میکنه
اینکه مامانم کیرمو فرضی تو کصش داشت توضیح میداد درجا کیرمو شق کرد
من: الان تا کجا میاد؟
ی وجبی بالاتر از کصش انگشتشو کشید و گفت فوقش تا اینجا
من: نه چون انگشتت سوخته داری کم نشون میدی بالاترم میره
ی لبخندی زد و گفت باشه زن که گرفتی اصلا بکن از گلوش بره بیرون، شروع کرد جمع کردن لباسی که دراورده بود
من: حالا کو تا زن بگیرم نمیشه امتحان کنیم؟
مامان: دیگه چی! همینم مونده اصلا تو دوست دختر نداری؟
من: نه ولی رو یکی کراش دارم
مامان: اسمش چیه؟ عکس داری ازش؟
من: اره تو گوشیمه، وایسا
رفتم گوشیمو بیارم که بابا اومد منم رفتم تو تلگرامش و ی عکس از خودش واسش فرستادم
دو سه ساعتی خانوادگی دور هم بودیم صحبت از فامیل شام فیلم و…
اخر شب گوشیم نوتیفکشن اومد برداشتم دیدم مامانه
مامان: این چیه؟
من: اونیه که گفتم روش کراش دارم گفتی عکسشو بده
چندتا ایموجی پوکر و خنده فرستاد و نوشت دیونه
من: میتونم دعوتتون کنم فردا شب باهم شام بیرون بریم؟
مامان: پوریا لوس نشو
من: ی شامه دیگه
مامان: باشه میریم البته فرداشب بابات خونه‌س پسفردا میریم ولی رمانتیکش نکن یادت نره مامانتم
من: اوکی پس قرارمون پسفردا شب دوتایی میریم … تهش ی ایموجی بوس گذاشتم
اونم ی گیف که ی دختره میخندید فرستاد
گذشت تا اون روز صبح به خودم میرسیدم و به فکر پلن بودم که شب چیکارا کنم که مامان اومد دم اتاقمو گفت چیکار میکنی؟
من: واسه شب آماده میشم با ی لیدی زیبا قرار دارم
مامان: پوریا نمیاما لوس بازی رو بذار کنار ی شام سادس
من: درسته یکی که واسه شام دعوتت کرده رو بهش ضدحال بزنی؟
ی اخم کردو رفت ولی سر شب وقتی از اتاقش بیرون اومد واااو چه کرده بود آرایش پرفکت، موهاشو از شال بیرون ریخته بود
تا اومد نزدیک در که بریم گفتم عالی شدی میشه ببوسمت؟
مامان: نه آرایشم خراب میشه بریم
تو پارکینگ در سمت شاگرد باز کردم سوار شد بستم خودمم نشستم پشت فرمون تمام تلاشمو میکردم ی جنتلمن واقعی باشم موقعی که رسیدیم و خواستیم بشینیمم صندلی رو واسش کشیدم عقب تا بشینه، موقعی که شام میخوردیم همش تو ذهنم پلن مرور میکردم که همه چیز طبق نقشه پیش بره و بالاخره امشب باهاش سکس داشته باشم …

نوشته: شیلا


👍 28
👎 16
102901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

907262
2022-12-19 01:49:14 +0330 +0330

شیلا کی بود پوریا
خیلی داغون نوشتی یباربخون قبل از آپلود جقی نمیمیری که بعد بیا بهت بستنی کیمی لب برگردون پشمی بدم بخور

0 ❤️

907273
2022-12-19 02:09:32 +0330 +0330

تخیلات یه ذهن مریض جقی

2 ❤️

907281
2022-12-19 03:49:45 +0330 +0330

🌈🌈

0 ❤️

907295
2022-12-19 07:38:02 +0330 +0330

جون اینجا اومده بودی سفر 😂

1 ❤️

907311
2022-12-19 10:15:13 +0330 +0330

داستان که عالی بود مثل سریع قبل فقط ! شیلا از کجا آمد ؟

0 ❤️

907317
2022-12-19 11:28:01 +0330 +0330

جون مامانتو قربون ولی بلد نیست سن و قدو وزن و خودتو مادرتو بگی

0 ❤️

907332
2022-12-19 13:09:12 +0330 +0330

سکس چت دوستمو مامانمو دیدم همین شکلی بود تقریبا

0 ❤️

907351
2022-12-19 19:16:35 +0330 +0330

کسی که میره فروشگاه رفاه خرید میکنه داستانش خوندن نداره…

0 ❤️

907368
2022-12-19 22:57:13 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

907471
2022-12-20 16:20:55 +0330 +0330

قشنگ بود 🌹

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها