بغل بابایی (۱)

1403/01/04

از مدرسه تعطیل شدم با عجله کفشامو در آوردم صدای تلویزیون میومد وارد خونه شدم بابام رو مبل نشسته بود بی مقدمه پریدم تو بغلش
+آروم بچه چقدر تو انرژی داری
_بابا قول دادی امشب فصل دوم سریال صد رو باهم ببینیم
+از فصلش یکش خوشم نیومد به علاوه محتوای فیلم بدرد تو نمیخوره
_بابا من ۱۶ سالمه بچه ک نیستم
سرمو بوس کرد:بله دارم میبینم بچه نیستی
خودمو لوس کردم:بغل بابای خودمه به تو چه
موهامو داد کنار صورتمو ناز میکرد
یهو انگار بهش برق سه فاز زده باشن: رادین پاشو پاشو کلی کار داریم باید برم آرایشگاه وقت گرفتم
_بابا حداقل ناهارو بخوریم بعدش برو
ناهارو با عجله خورد و گفت بعد آرایشگاه یه کاری دارم غروب میام
با حرفش حالم گرفته شد دوباره خاطرات بچگیم برام زنده شد وقتی ۵ سالم بود سرطان مادرمو ازم گرفت بابام هم چون خیلی عاشقش بود مدتها افسرده بود اکثر اوقات تو خونه تنها میموندم یا خالم میومد پیشم انگار یادش رفته بود منم وجود دارم تا اینکه این سالا بهتر شد
خونه خیلی گرم بود فشار پکیج رو با بدبختی پایین آوردم از ناراحتی و بی حوصلگی گرفتم خوابیدم
با نوازش دستای بابام رو پیشونیم بیدار شدم
+بچه خونه رو یخ کردی نمیگی سرما میخوری؟
با چشمای نیمه باز نگاهش کردم :خب دست تنها بودم آب رادیاتور خیلی خالی شد
+ببخشید پسرم یادم رفت قبل رفتن فشارش رو کم کنم
با لبخند اشاره دادم بیا پیشم
کنارم دراز کشید تو چشماش خیره شدم :بابایی چ خوشگل شدی ریشاتو مرتب کردی
+یکم بهم پتو بده خسیس همشو کشیدی رو خودت
دست به موهاش کشیدم:بابایی انگاری رفتی حموم
+خب تو آرایشگاه سرمو شستم دیگه
_ن آخه انگاری کل بدنتو شستی بوی صابون میدی
سعی کرد بحثو عوض کنه:نکنه کم خونی داری اینقدر میخوابی بیا بریم آزمایش خون بده
_از تنهایی خوابیدم بابا مثل همیشه تنها بودم
شرمندگیو میشد تو صورتش دید سرشو پایین انداخت،امشب سریال صد رو با هم می‌بینیم
حرفش خوشحالم کرد: ممنون بابا
شونمو آروم فشار داد:پاشو پاشو از این حالت خواب و تاریکی خونه دلم گرفت
موقع دیدن سریال بودیم به سکانس لب بازی رسید دستمو گرفتم جلو چشمم که مثلا بابام فکر کنه من پسر خوبیم
نیشخند زد:از دست تو انگار صحنه قتل دیده بیخیال یه بوسه دیگه
چند بار دیگه صحنه بوسه داشت سرمو نمیچرخوندم نگاه بابام کنم و خیلی نرمال فیلم رو میدیدم
_بابا ی قسمت دیگه ببینیم
+شورشو در نیار دیگه دو قسمت دیدیم بزار فردا شب
_بابا فقط یکی دیگه خب؟
+از دست تو،باشه
سکانس لب بازی کلارک و لکسا باعث شد خجالت بکشم آخه جفتشون دختر بودن
بابام خندش گرفته بود: به حق چیزای ندیده و نشنیده.
بعد اتمام سریال رفتیم خوابیدیم دستم زیر سرم بود نگاهش میکردم دلم میخواست لباشو ببوسم دست به ریش های جو گندمیش بکشمو تو بغلش گم بشم
چشمم گرم شده بود داشت خوابم میگرفت یهو دست بابام خورد تو صورتم انگار داشت کابوس میدید از خواب پرید:رادین سرو صدا میکردم تو خواب؟
_نه زیاد فقط خیلی پاهاتو تکون میدادی دستت هم خورد تو صورتم
+ببخشید عزیزم خواب بد میدیدم
_اشکالی نداره بابا
بغلشو باز کرد رفتم تو بغلش سرمو ناز میکرد چند باری هم از سرم بوسید
تو چشماش که داشتن بسته میشدن نگاه کردم:بابا خیلی دوست دارم
با صدای خواب آلود گفت منم دوست دارم پسرم
شیش هفت صبح بود از خواب پاشدم رفتم جیش کردم فکرم درگیر خواب سکسی بود که دیده بودم افکار سکسی تموم وجودم رو گرفته بود رفتم دراز کشیدم
پشتمو کردم به بابام و کونمو دادم عقب تا به کیرش بخوره آروم آروم عقب و عقب تر میدادم یه لحظه حس کردم کونم به یه چیز نرم برخورد کرد با استرس و لرز دستمو بردم سمت کیرش تا لمسش کنم عقلم کار نمی کرد نمیدونستم دارم چیکار میکنم با احتیاط دستمو کشیدم رو کیرش حس کردم سر کیرشو لمس کردم به سه ثانیه نکشید از خواب پرید نگام کرد گفت چی شده
از ترس داشتم سکته میکردم تته پته کنان گفتم هیچی بابا تو خواب داد میزدی تکونت دادم بیدار شی
+ببخشید عزیزم نمیدونم چرا امشب اینجوری شدم
_اشکالی نداره بابا از قبل بیدار شده بودم برم دستشویی با صدای تو بیدار نشدم
رومو اونوری کردم نفس راحتی کشیدم از اینکه چیزی نفهمید
فکر سکس با بابام خیلی تو مخم رفته بود با دیدنش خیلی تحریک میشدم خصوصا شبا که می‌خوابید راحت دید میزدمش
تو خونه تنها بودم رو مبل نشستم با گوشيم وصل شدم به تلویزیون فیلم پورنو پلی کردم
شلوارکمو تا نصفه داده بودم پایین و با کیرم ور میرفتم
مرد سن بالا داشت ی پسر کم سنو میکرد کیرشو تا ته میکرد داخل در میاورد
تو دلم میگفتم خوشبحالش پسره چه لذتی میبره کاش من جاش بودم
آخه چجوری درد نمیکشه
دلم میخواست مزه سکسو بچشم غریزه جنسیم منو سمت مردا هدایت میکرد ولی جرات روبرو شدن با احساساتمو نداشتم
مرده کیرشو تو دهن پسره میکرد باورم نمیشد با اون چثه کوچیکش چجوری اون کیر بزرگ و قورت میداد
به قدری رو فاز بودم صدای باز شدن درو نشنیدم یه لحظه سرمو چرخوندم چهره بابام جلوم بود
سریع شلوارکمو دادم بالا فرار کردم تو اتاق درو بستم
دستم رو قلبم بود که داشت از جاش در میومد صدای فیلم بعد چند ثانیه قطع شد
بابام درو زد و با خونسردی گفت رادین بیا گوشیتو بگیر
جرات نداشتم درو باز کنم دوباره درو زد:عزیزم درو باز کن تو اتاق کار دارم میخوام برم حموم
چاره ای نبود درو باز کردم منتظر هر نوع واکنشی از سمتش بودم ولی خیلی ریلکس گفت سلامت کو؟
از خجالت سرم پایین بود:سلام بابا خسته نباشی
گوشیو از دستش گرفتم از اتاق بیرون اومدم داشتم خودخوری میکردم هزار جور فکر تو سرم بود
صدای آیفون خونه اومد از جام پریدم بابام گفت غذا سفارش داده بودم تا برسم خونه بیارن کارتمو بردار من دارم موهامو خشک میکنم رفتم تو اتاق ی حوله دور بدنش پیچیده بود سرم کلا پایین بود کارتو از جیبش در آوردم رفتم غذارو گرفتم
موقع غذا خوردن بابام مثل بقیه روزای دیگه باهام حرف میزد انگار ن انگار موقع خودارضایی مچمو گرفته
+مدرسه چطور پیش میره؟
سرم کلا پایین بود جواب دادم خوبه نزدیک عیده خبری از امتحان این چیزا هم نیست راحتم
چنگالو برداشت که باهاش سالاد بکشه: تو مدرسه که اذیت نمیشی؟
_ن چطور مگه چیزی شده؟
+همینجوری پرسیدم منظورم اینه اگه فکر میکنی چیزیو لازم بهم بگی سرتا پا گوشم
غذام تموم شده بود تشکر کردم و زود رفتم تو اتاق
چند روز گذشت تا از اون حالت خجالت و شرمندگی بیرون بیام وقتی میدیدم بابام چیزی رو به روم نمیاره منم راحت تر شدم
بابام کنارم خوابیده بود تاپشو درآورد گفت هوا گرم شده کم کم باید کولرو راه بندازیم
زودتر از شبای دیگه خوابش برد
دوباره حشری شده بودم نگاه بابام میکردم دست به کیرم میکشیدم دو سه بار انگشت هاشو لمس کردم دیدم خوابش سنگین شده دست رو سینش کشیدم انگشتام لای موهای سینش که لا به لاشون سفید شده بود میرفت
با استرس دست رو انگشتای دستش کشیدم مثل اینکه قرار نبود از خواب بپره
نفسمو تو سینه حبس کردم نوک انگشتمو بردم سمت شلوارکش انگشتمو آروم به سر کیرش زدم داشتم از هیجان و استرس میمردم خواب عمیق بابام جرات منو بیشتر میکرد این دفعه کاملا با دست کیرشو از رو شلوارک مالیدم
خبری از بیدار شدنش نبود مصمم تر شدم کیرشو از رو شلوارکش تو دستم گرفتم با کیر خودم ور میرفتم بهترین حس زندگیم رو داشتم تجربه میکردم
تف انداختم تو دستم و داشتم برا خودم جق میزدم
به صورت بابام خیره شده بودم چقدر دوست داشتم باهاش سکس کنم یعنی چجوری سکس میکنه اونروز بعد آرایشگاه رفت با کی سکس کنه؟زنی زیر بابام لذت برد نه؟ افکار سکسی تو ذهنمو تقویت میکردم
شهوت تا مغز استخونم رسیده بود بدون ترس دست بردم زیر شلوارکش دستمو دور کیرش حلقه کردم
لای دستم آروم عقب جلو میکردمش همزمان برا خودمم جق میزدم انگشتام به تخماش برخورد میکرد چقدر داغ بودن
دلم میخواست لبامو بچسبونم به لباش
حس کردم قطر کیرش کلفت تر شده و انگار داره بزرگتر میشه ولی آخه بابا خواب بود
میترسیدم از خواب بیدار شه و جقم ناتموم بمونه تند تند برا خودم جق میزدم و کیرشو تو دستم عقب جلو میکردم نفسمو تو سینم حبس کردمو سعی کردم صدایی در نیارم آبمو ریختم تو شورتم و نفس راحتی کشیدم
دستمو از رو کیر بابام برداشتم کاملا راست شده بود یه کیر کلفته کله قرمز داشت بهم لبخند میزد
خودمو جمع و جور کردم خوابم نمی گرفت آخه مگه میشه تو خواب راست کنی؟نکنه بیدار بوده خواسته ببینه داری چیکار میکنی؟ ن اگه بیدار بود همون اولش یه واکنشی نشون میداد

پایان قسمت اول

اگه مورد پسندتون نبود به نظرتون احترام میزارم و ادامه نمیدم ولی اگه بازخورد مثبتی داشت حتما قسمت بعدیش رو ارسال میکنم

نوشته: رادین


👍 23
👎 25
33201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

976390
2024-03-23 23:34:06 +0330 +0330

خزعبلات زاییده ذهن یه پسر تینیجر (احتمالا بین ۱۵تا۱۸ساله) که کونشم همیشه سفیده و شیو‌ می‌کنه :))

3 ❤️

976395
2024-03-23 23:53:16 +0330 +0330

در نوشتار عالی شروع کردی و عالی نکات اضافه را وارد کردی ولی یک مقدار در طریقیه بیان داستان تخیلی پیش رفتی که می توانستی بهتر باشد. به ویژه جرق زدن با کیر بابایی را خیلی خراب کردی.

0 ❤️

976425
2024-03-24 01:18:01 +0330 +0330

مرزهای کُسُشر جا به جا شد…

1 ❤️

976430
2024-03-24 01:34:32 +0330 +0330

کیر تو قبر اون مادرت واسه همچین توله سگ کونی که پس انداخته. یه جقی کونی رو به جامعه اضافه کرد بعد سقط شد.
کیر تو کونت مگه میشه کیر یکو بگیری بیدار نشه . بابات بیدار بوده و نمی‌دونسته با تو کونی چیکار باید بکنه، تف سر بالایی دیگه، برو خودتو بکش بنظرم کونی خان

0 ❤️

976441
2024-03-24 02:30:10 +0330 +0330

ادامه بده ببینیم آخرش چی میشه

0 ❤️

976452
2024-03-24 03:38:28 +0330 +0330

خدا بود… عاشق مردای سن بابام که بابام بشن

0 ❤️

976457
2024-03-24 03:58:52 +0330 +0330

بقیشو بذار زود و حتما

0 ❤️

976461
2024-03-24 04:44:05 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

976477
2024-03-24 07:20:36 +0330 +0330

عالی بود عزیزم ادامه بده، خوب و با احساس مینویسی

3 ❤️

976494
2024-03-24 10:51:12 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

976495
2024-03-24 10:54:03 +0330 +0330

عالی بود عالی

0 ❤️

976496
2024-03-24 10:58:06 +0330 +0330

بد نبود فقط تگ داستانو اشتباه زدی

1 ❤️

976506
2024-03-24 12:38:44 +0330 +0330

از نظر داستانی و سبک نوشتن و دیالوگها خوب بود. تصویر سازی ذهنی خوب بود . کاری به حقیقی بود یا نبودن ماجرا ندارم . من نظرم فقط روی روند شکل گیری یه ماجراست
این داستان سر و ته داشت . قشنگ نوشته شد.
ادامه بده.

قابل توجه خوانندگان این جور . داستانهایی که نوشته میشه را فقط در قالب یک داستان ببینید .
سعی نکنید از این جور داستانها توی زندگیتون الگو برداری کنید.

پدر جایگاه بسیار بسیار ارزشمندی داره.

3 ❤️

976517
2024-03-24 15:40:57 +0330 +0330

داستان پدر و دختر بنویسید بهتر از پدرو پسره

0 ❤️

976519
2024-03-24 16:12:36 +0330 +0330

خوب بود
(داستان)جالبی بود
نگاه به هیت ها نکن و ادامشو بنویس

0 ❤️

976531
2024-03-24 19:14:23 +0330 +0330

من چراع 19 دیس لایک رو برات روشن کردم رادین ببین چندتا دیس خوردی پس معلومه وواضح ومبرهن هست که کسی تابو دوست نداره ونخونده فقط تگ که دیدم تابو نخوندم اصلا حالم بهم میخوره

0 ❤️

976547
2024-03-24 23:14:50 +0330 +0330

همه چیز خوب پیش رفت تا وقتی که رسیدم به اون قسمت که گفت…
که بابام فک کنه من پسر خوبیم… :/

1 ❤️

976603
2024-03-25 03:32:10 +0330 +0330

شیطون بلا

0 ❤️

976633
2024-03-25 10:01:16 +0330 +0330

خوب و تاثیرگذار نوشتی عزیزم 👌
ادامه بده 👏👏👏

0 ❤️

976642
2024-03-25 12:33:39 +0330 +0330

خیلی عالی بود بقیش بنویس چیز طبیعیه

0 ❤️

976653
2024-03-25 15:04:30 +0330 +0330

داستان رو به سمت دو طرفه پیش ببری جذابتره .

0 ❤️

976685
2024-03-25 22:49:47 +0330 +0330

ادامه بده 🥀🖤🍻

به مادرج*نده هایی هم که هیت میدن توجه نکن 🍻🫂❤️

0 ❤️

976687
2024-03-25 23:00:27 +0330 +0330

ولا حیا هم خوب چیزیه می‌رفتی با یکی دیگه سکس میکردی چرا بابات یکم شرم کن

0 ❤️

976788
2024-03-26 10:49:15 +0330 +0330

به به

0 ❤️

976825
2024-03-26 19:31:36 +0330 +0330

از دیروز که خوندم خیلی خوشم اومد بقیش بنویس لطفا

0 ❤️